جعل حديث ابزاري در مقابل تشيع






جعل حديث از ابزارهاي موثر معاويه در تحکيم سلطه بني اميه و مبارزه آنان با بني هاشم بوده است، محققان و سيره نويسان اين مطلب را مورد تصريح قرار داده اند که مبدأ جعل حديث در اسلام، سال 41 هجري و هم زمان با شهادت علي عليه السلام است. به عنوان مثلا صبحي صالحي نوشته است: «جعل حديث در سال چهل و يکم هجري آغاز گرديد و اين در پايان خلافت خليفه چهارم - علي بن ابي طالب عليه السلام - بود که مسلمانان درگير اختلافاتي شده و به جمهور مسلمانان (اهل سنت)، خوارج و شيعه تقسيم گرديدند».(1) صبحي صالحي سپس مي افزايد: «از مهمترين انگيزه هاي جعل حديث از همان آغاز، نصرت مذاهب بوسيله طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده است».(2)
برخي از نويسندگان اهل سنت در صدد بر آمده اند که شيعه را آغاز گر جعل حديث معرفي کرده و نخستين دسته از احاديث جعلي را احاديثي اعلام کنند که در فضيلت علي واهل بيت او عليه السلام وارد شده است،(3)اين عده همچنين معتقدند که در بين اهل سنت هم افراد و جرياناتي به جعل حديث مبادرت کرده اند لکن کار آنان در زمينه هدفي جز مقابله با شيعه در بر نداشته است.(4)اما در نقد اين عقيده بايد گفت که درمورد آغاز گري معاويه نسبت به جعل حديث - آن هم جعل رواياتي در فضائل خلفاي سه گانه و مذمت علي عليه السلام -اسناد روشني وجود دارد که برخي از آنها عبارتند از:
1-ابن ابي الحديد به نقل از ابوالحسن مدائني (5)- در کتاب «الاحداث»-گزارش مفصلي آورده است که خلاصه آن به قرار زير است: «پس از عام الجماعه - يعني صلح معاويه با امام حسن عليه السلام - معاويه دستور العمل واحدي براي کارگزاران خود ارسال نمود و در مورد منع مردم از نقل فضائل علي عليه السلام ونيز اظهار لعن و بيزاري از آن حضرت فرماني صادر کرد در اين فرمان آمده بود: بنگريد هر کس درباره ي عثمان منقبتي نقل کند وي را گرامي داريد و او را به خود نزديک گردانيد، در نتيجه ي اين فرمان مردم به نقل فضائلي درباره عثمان مبادرت کردند و با توجه به صله و عطاهاي معاويه در اين باره به مبالغه پرداختند و کسي از عاملان معاويه درباره عثمان چيزي نقل نمي کرد جز آنکه نام او نوشته شده و در صف نزديکان معاويه داخل مي گشت، روزگاري به همين منوال سپري گرديد تا آن که معاويه خطاب به کارگزاران خود بخشنامه ي ديگري صادر کرد و در آن متذکر شد: نقل حديث درباره عثمان و در هر مکاني فراوان شده،(6)چون نامه من به دست شما رسيد از مردم دعوت کنيد تا درباره ديگر صحابه از جمله خلفاي اوليه رواياتي نقل کنند، خصوصا در مقابل هر حديثي که مردم درباره ابوتراب (علي عليه السلام) نقل مي کنند، حديثي هم در فضيلت صحابه نقل کنند که اين موضوع موجب روشني چشم من و مغلوب شدن منطق وحجت ابوتراب و پيروان او خواهد بود» مدائني سپس افزوده است: «چون نامه هاي معاويه براي مردم خوانده شد اخبار جعلي فراواني در فضائل صحابه نقل گرديد و مردم در بازگويي اين اخبار جديت و کوشش فراوان به خرج دادند تا جايي که نقل اين روايات به منبرها کشيده شد و به معلمان دستور داده شد تا اين اخبار را به کودکان ياد دهند علاوه بر آن، اين فضائل به زنان و دختران وخدمتگذاران هم تعليم داده شد و به هر جهت روزگاري به اين منوال سپري گرديد تا آنکه معاويه بخشنامه جديد ي صادر کرد و در آن خطاب به عاملان خود نوشت: بنگريد که هر کس متهم به دوستي با علي عليه السلام و اهل بيت او باشد، اسم او را از ديوان - دفتر حقوق و مزايا - محو کنيد و سهميه او را از بيت المال قطع نماييد و باز در تعقيب اين بخشنامه، فرمان ديگري صادر کرد که: بنگريد که هر کس به دوستي علي و خاندانش متهم گردد او را تحت فشار قرار داده و خانه را بر سرش خراب کنيد».
مدائني در مورد تبعات و نتايج فرمانهاي معاويه نوشته است: «اهل عراق خصوصا اهالي کوفه به مصيبتي بزرگتر از اين حادثه دچار نشدند، در اين دوران شرايطي به وجود آمد که گاه يکي از شيعيان به ملاقات دوست خود رفته اما از ترس غلام و خدمتگذار خود حاضر نبود که مطلبي براي او نقل کند، در اين زمان بود که احاديث جعلي - درباره علي و اهل بيت او - فراوان شد و فقها و قضات و واليان از اين جعليات پيروي کردند و بدترين مردم از اين نظر قاريان و محدثان رياکاري بودند که تظاهر به ايمان و عبادت کرده و به جهت تقرب به حکام و نيل به ثروت و مال دنيا به جعل حديث پرداختند و نتيجه آن که به مرور زمان اين خبرها به دست افراد متدين افتاد که خود از دروغ و بهتان برحذر بودند اما با اين تصور که اين اخبار صحيح و برحق است، به نقل آن مبادرت کردند در صورتي که اگر به جعلي بودن آن پي برده بودند، از نقل آن خودداري مي کردند.» (7)
2- سند ديگري که ابن ابي الحديد به نقل آن پرداخته است، گزارش ابوجعفر اسکافي (8) از دانشمندان قرن سوم مي باشد. در اين گزارش که با عنوان: «فصل في ذکر الاحاديث الموضوعه في ذم علي»تنظيم شده اسکافي گفته است: «معاويه عده اي از صحابه و جماعتي از تابعان را ترغيب نمود که اخبار زشت و قبيحي درباره علي عليه السلام نقل کنند، اخباري که متضمن طعن و نکوهش علي عليه السلام و اظهار برائت از آن حضرت باشد. معاويه براي آنان جوايزي قرار داد تا آنها به چنين کاري ترغيب شدند. به اين ترتيب آنان به جعل رواياتي اقدام نمودند که رضايت معاويه را از هر جهت در پي داشت اين راويان از طبقه صحابه: ابوهريره، عمرو بن عاص و مغيره بن شعبه و از تابعان عروه بن زبيره بودند. از جمله زهري از قول عروه بن زبير و او از عايشه روايت نمود که:«در نزد پيامبرصلي الله عليه و آله بودم که علي عليه السلام و عباس بر آن حضرت واردشدند، در اين هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله به من گفت:«اي عايشه بدان که اين دو نفر به کيش و مذهب من از دنيا نمي روند».
اسکافي در نقل ديگري آورده است: پس از عام الجماعه ابوهريره با معاويه وارد عراق شد. او در يک سخنراني به مردم گفت: «آيا تصور مي کنيد که من بر خدا و رسول او دروغ بسته و خود را مستحق آتش مي گردانم، به خدا قسم که از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود: هر پيامبري حرمي دارد و حرم من در مدينه و در بين دو کوه عير و ثور واقع است، اگر کسي در مدينه به حادثه جويي بپردازد، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد و من شهادت مي دهم که علي درمدينه به حادثه جويي پرداخت». اسکافي گويد: چون اين خبر به معاويه رسيد او را نواخت و گرامي داشت و امارت مدينه را به او تفويض نمود.
ابن ابي الحديد پس از نقل اين مطلب مي نويسد: «اما در مورد کوه ثور چه بسا خطا از ناحيه راوي (ابوهريره) باشد، چون کوهي بنام ثور در مدينه وجود ندارد بلکه آن نام کوهي در مکه است اما در مورد اين سخن که: «علي در مدينه به حادثه جويي پرداخت»، پناه بر خدا از چنين نسبتي، به خدا سوگند که علي عليه السلام در مدينه به ياري عثمان برخاست و اگر به جاي عثمان، جعفر بن ابي طالب نيز در محاصره قرار مي گرفت، علي عليه السلام به جز همان کاري که براي عثمان انجام داد، کار ديگري نمي کرد. ابن ابي الحديد سپس از قول اسکافي درباره ابوهريره اضافه کرده است: «ابوهريره از نظر مشايخ ما شخصي صحيح الروايه نيست، او کسي است که عمر او را با تازيانه تنبيه کرد و به او گفت: فراوان به نقل حديث مي پردازي و در مورد تو اين نسبت، نسبتي شايسته است که بر رسول خدا صلي الله عليه و آله دروغگو بوده اي.(9)
حديث ديگري که اسکافي در خصوص عملکرد معاويه آورده است به اين صورت است که: معاويه صد هزار درهم به سمره بن جندب پرداخت نمود که او شهادت دهد که آيات: «و من الناس من يعجبک قوله في الحيوه الدنيا و يشهد الله علي ما في قلبه و هوالد الخصام و اذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها و يهلک الحرث و النسل و الله لايحب الفساد».(10) درباره علي بن ابي طالب عليه السلام ، و آيه: «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله...» (11) ناظر به حال ابن ملجم نازل شده است، اما سمره قبول نکرد، معاويه مبلغ را به دويست هزار درهم افزايش داد باز سمره قبول نکرد، معاويه سيصد هزار درهم به او پيشنهاد نمود باز سمره نپذيرفت و بالاخره او مبلغ چهارصد هزار درهم به او پرداخت نمود و سمره پذيرفت که مطابق خواسته معاويه چنين شهادتي را بدهد. اسکافي پس از آن مي نويسد: «از نظر تاريخي اين مطلب، مطلب صحيحي است که بني اميه مردم را از اظهار فضائل علي عليه السلام باز داشتند و راويان را به دليل نقل فضائل آن حضرت تحت فشار قرار دادند. به طوري که گاه راوي حديث چون به ذکر روايتي از علي عليه السلام مي پرداخت - حتي روايتي که ارتباطي با فضائل نداشته بلکه در مورد حکمي از احکام ديني بود - از ذکر نام علي عليه السلام خودداري کرده و تنها با کنايه مي گفت: از ابوزينب چنين رسيده است که»:(12)
با اين تجزيه و تحليل روشن مي گردد که جعل حديث - خاصه در رشته فضائل و رذائل - پديده اي است که پس از به خلافت رسيدن معاويه به وقوع پيوست و ديگر وجهي براي اين سخن ابن ابي الحديد باقي نمي ماند که در يک جا مي نويسد: «بدان که اصل روايات ساختگي در رشته فضائل از ناحيه شيعه به وقوع پيوست، آنان در ابتداي امر به انگيزه دشمني با مخالفان خود رواياتي در فضيلت مولاي خود جعل کردند... و چون پيروان ابوبکر کار شيعيان را در جعل اين گونه روايات ملاحظه کردند آنان نيز در مقابل رواياتي به نفع ابوبکر جعل کردند».(13) در اين جهت بايد از ابن ابي الحديد سؤال شود که اين فعاليت شيعيان قبل از شهادت علي عليه السلام به وقوع پيوسته است يا پس از شهادت آن حضرت. اما قبل از شهادت علي عليه السلام و با حضور آن سرور در بين مردم، زمينه اي جهت جعل اين گونه روايات در بين نبود و پس از شهادت آن حضرت بر طبق همان اسنادي که ابن ابي الحديد خود نقل کرده است فرصتي در اختيار شيعيان نبود که به جعل حديث در فضائل علي عليه السلام و اهل بيت او اقدام کنند زيرا معاويه با صدور بخشنامه هاي مکرر خود بذر جعل حديث را در بين مسلمانان پاشيد و با به خدمت گرفتن ابوهريره، عمرو بن عاص، مغيره بن شعبه و... روز به روز نهال آن را بارورتر نمود و اين کار پس از عام الجماعه يعني اندکي پس از شهادت علي عليه السلام و صلح او با امام حسن عليه السلام به وقوع پيوست.(14)

پي نوشت ها:

1- علوم الحديث و مصطلحه ص 286.
2-همان مأخذ و همان صفحه.
3-از جمله بنگريد به شرح نهج البلاغه ج 1 ص 48، الموضوعات في الاثار و الاخبار تأليف هاشم معروف حسني، بيروت، دار التعارف ص 108 به نقل از سباعي در کتاب السنه و مکانتها في التشريع.
4- همان ماخذ و نيز الحديث و المحدثون ص 97 تحت عنوان: «اثر العکسي تشيع في وضع الحديث».
5- ابوالحسن مدائني از دانشمندان و مورخان قديمي اهل سنت است که در سال 225هجري و در سن 90 سالگي در گذشت. وي داراي آثار فراواني در زمينه تاريخ و سيره بوده است که از جمله مي توان از کتابهاي خطب النبي، الاحداث، کتاب خطب امير المؤمنين، کتاب من قتل من الفاطميين و کتاب الفاطميات نام برد، ابن ابي الحديد ناقل مطالب بسياري از اين دانشمند در مجلدات شرح نهج البلاغه مي باشد.
6-دليل تقدم نشر فضائل عثمان بر فضائل ديگر صحابه - خاصه ابوبکر و عمر- از نظر معاويه آن بود که اولا: عثمان در روزهاي پايان حيات خود از چشم بسياري از مسلمانان افتاده و حتي در مسلماني او هم ترديد وارد شده بود، به اين جهت مردم بر او شوريده و نهايتا او را به قتل رساندند. ثانيا معاويه به انگيزه خونخواهي عثمان در مقابل علي عليه السلام به مقاومت پرداخت و به اين بهانه مردم شام را در جنگ با علي عليه السلام بسيج نمود و اين موارد ايجاب مي کرد که شخصيت تخريب شده عثمان را هر چه سريعتر در اذهان مسلمانان باز سازي کند.
7-شرح نهج البلاغه ج11 ص 44 الي 46.
8-ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافي از متکلمان معتزلي مذهب و از رؤساي اين مذهب بوده است، فرقه اي بنام اسکافيه به او منسوب شده اند. او در اصل سمرقندي است که ساکن بغداد گرديد. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه او را از دوستداران علي عليه السلام دانسته و از معتقدان به افضليت علي عليه السلام بر ساير خلفا مي شمارد، ابن النديم او را از جهت علم و ذکاوت و همت و پاکدامني شخصي کم نظير دانسته است، اسکافي در سال 240 هجري بدرود حيات گفت، جهت اطلاع بيشتر بنگريد به شرح نهج البلاغه ج 4 ص 63 متن و هامش.
9- شرح نهج البلاغه ج 4 ص 68.
10- سوره بقره آيات 205 و 206 که معني آن چنين است: از مردم کساني هستند که گفتار آنان در زندگي مايه اعجاب تو مي شود و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مي گيرند اما (در همان حال) آنان سخت ترين دشمنانند (به اين جهت) هنگامي که به ولايت رسند، در راه فساد در زمين کوشش مي کنند و زراعتها ونفوس انساني را نابود مي سازند در حالي که خدا فساد را دوست ندارد، ناگفته نماند که به عقيده مفسران اين آيات در شأن اخنس بن شريق نازل شده است. در اين مورد بنگريد به مجمع البيان تأليف فضل بن حسن طبرسي، بيروت، دار المعرفه ج 1 ص 534.
11- سوره بقره آيه 207 که معني آن چنين است: بعضي از مردم جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي فروشند و خدا نسبت به بندگان مهربان است، اين آيه طبق شهادت مفسران شيعه و بسياري از مفسران عامه به مناسب فداکاري علي عليه السلام در ليله المبيت و در شأن آن حضرت نازل گرديد در اين مورد بنگريد به تفسير مجمع البيان ج 1 ص535.
12- شرح نهج البلاغه ج 4 ص 73.
13-شرح نهج البلاغه ج 1ص 49.
14- ناگفته نماند که جعل حديث علل و انگيزه هاي نيز دارد که در اين گفتار از نقل آنها خود داري شده است، جهت اطلاع بنگريد به اضواء علي السنه المحمديه ص121 الي 124 علم الحديث ص 95الي 106.