ویژگی های برجسته زهیر علیه السلام
هنرِ «زهیر شدن»
گر چه همه یاران امام حسین علیه السلام بهترین های تایرخ هستند اما هر کدام از آن ها مانند گلی از بوستان عاشورا هستند که عطر و بوی خاص خود را دارند. زهیر علیه السلام، ویژگی های برجسته ای مانند بصیرت، شجاعت و توانمندی مبارزه هم زمان در دو جبهه جنگ سخت و جنگ نرم را دارد و عشق و دلباختگی او به امام حسین علیه السلام خیره کننده است.
ویژگی های برجسته زهیر علیه السلام
این گونه نیست که گمان شود یاران امام حسین علیه السلام به شکل ناگهانی خود را آن گونه پرورانده اند که موفق به حضور افتخار آمیز در کربلا شده و دلاورانه رزمیده اند بلکه آن ها قبلاً آمادگی های اساسی برای این آزمون را داشته اند و شاید در لحظه آخر، تنها یک تلنگر باعث شده به سوی کربلای عاشقی عاشقانه بال و پر بزنند.بر این اساس، همه یاران امام حسین علیه السلام انسان های وارسته ای بودند که بسیاری از قواعد بندگی را رعایت می کردند.
البته نمی توان از کنار تأثیر شگرف کلام امام حسین علیه السلام بر امثال زهیر علیه السلام برای تکمیل تربیت و آمادگی شان به آسانی گذر کرد؛ اما باید توجه داشته باشیم که افراد بسیاری نیز بودند که از نزدیک شاهد حرکت امام حسین علیه السلام به سوی نبرد نابرابر کربلا بودند اما به خاطر این که دلشان گیر دنیا بود، از قافله حسینی جا ماندند.
حتی افرادی مثل عبید الله بن حر جعفی بودند که امام علیه السلام شخصاً از آن ها برای جهاد دعوت کرد، اما بهانه آورده و فرصت از دست دادند.
به جرأت می توان گفت اندک بودند کسانی که در آن روزگار عذر مقبولی برای عدم همراهی با امام علیه السلام داشته باشند؛ به خصوص کسانی که به حضرت نامه نوشتند یا در ابتدا با کاروان آن حضرت همراهی کردند!
از میان همه افرادی که دعوت امام حسین علیه السلام را لبیک گفتند، زهیر بن قین علیه السلام دارای ویژگی های متمایز و برجسته ای است که به برخی از آن ها را بررسی می کنیم.
فهم و بصیرت
یکی از نشانه های اوج مقام انسان در محضر خدای متعال، بهره مندی از بصیرت و درک صحیح است؛ چنان که امام صادق علیه السلام می فرمایند: «فَمَنْ فَتَحَ اللَّهُ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ بَصِیرَتَهُ بِالاعْتِبَارِ فَقَدْ أَعْطَاهُ مَنْزِلَةً رَفِیعَةً وَ مُلْکاً عَظِیما؛ [1] کسی که خداوند متعال چشم دل و بصیرتش را برای عبرت گیری باز نموده در واقع مقامی والا و مرتبتی بزرگ به او عنایت کرده است.»امام حسین علیه السلام یاران خود را برترین و بهترین یاران معرفی کرده و می فرمایند: «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أولى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی؛ [2] من اصحابی برتر و بهتر از اصحاب خویش نمی شناسم.»
بر این اساس، فهم و بصیرت آنان، در ردیف مهم ترین ملاک های ارزیابی برتری آنان به شمار می رود. شناخت شرایط زمان و مکان، و به دنبال آن، شناخت وظیفه ای که در لحظه بر دوش انسان است و فهم فوریت و تسریع در تصمیم گیری صحیح و به موقع، ویژگی بسیار مهمی به شمار می رود که زهیر علیه السلام از این ویژگی مهم برخوردار بود.
شاهد بر این مطلب آن است که وقتی یکی از سپاهیان دشمن، دیدگاه قبلی زهیر که طرفداری از عثمان بود را به او یادآوری کرد، زهیر در پاسخ او گفت: «وَ اللهِ ما کَتَبتُ إِلى الحُسَینِ ...؛ [3]
به خدا، نه من نامه ای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکی در پی اش فرستادم و نه وعده یاری اش دادم؛ در راه با او برخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و آن گاه، نسبت به فریب شما و عهد شکنی تان و روی آوردن شما به دنیا آگاه شدم؛ پس بر آن شدم یاری اش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش سازم؛ باشد که آن چه شما از حق خدا و رسول صلّی الله علیه و آله فرو گذاشتید، پاس دارم.»
شجاعت در جنگ سخت و جنگ نرم
گر چه همه یاران امام حسین علیه السلام شجاع بودند که اگر نبودند، میان سپاه اندک امام حسین علیه السلام در مقابل دریای لشکر دشمن، صف آرایی نمی کردند؛ اما، شجاعت زهیر نه فقط در میدان جنگ سخت، بلکه از جنس هم درک و کمک در شرایط حساس جبهه حق در مقابل جبهه باطل بود.به این معنی که، او به خوبی شرایط امام حسین علیه السلام را رصد می کرد و هر لحظه که احساس نیاز به یاری امام علیه السلام و جبهه ایشان می دید بدون دلهره و با کمال شجاعت وارد میدان شده و اثرگذاری می کرد حتی اگر پای نبرد تبلیغاتی و جدل با دشمن یا تلاش دشمن برای تحریف حق و باطل به میان می آمد و یا این که برای موعظه دشمن احساس نیاز می کرد وارد عمل می شد.
همین شجاعت هوشمندانه بود که باعث شد امام حسین علیه السلام او را به عنوان فرمانده جناح راست لشکر خود منصوب کنند. امام علی علیه السلام در تبیین اثر هوشمندی بر میزان شجاعت می فرمایند: «لَا أَشْجَعَ مِنْ لَبِیب؛ [4] شجاع تر از خردمند، وجود ندارد.»
زهیر علیه السلام، به نقل تاریخ در ابراز وفاداری و پاسخ مثبت به ندای امام زمان خویش پیشقدم بوده است؛ چنان که وقتی خطبه امام حسین علیه السلام در منزلگاهی که با سپاه حر روبرو شده بودند به پایان رسید، زهیر، اولین کسی بود که محکم و شجاعانه اعلام وفاداری کرد.
ایستاد و به اصحاب حضرت گفت: شما سخن می گویید یا من بگویم؟ گفتند: بله؛ سخن بگو. او، بعد از حمد و ثنای الهی گفت: «قَد سَمِعنا هَداکَ اللهُ یا بن رَسولِ اللهِ مَقالَتَک، وَ اللهِ لَو کانَتِ الدنیا لَنا باقِیهٌ، وَ کُنّا فیها مُخَلَّدین، اِلّا اَنَّ فِراقَها فی نَصرِک وَ مُواساتِک، لَآثَرنا الخُروجَ مَعَکَ على الإِقامَةِ فیها؛ [5]
ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله، ما سخنان شما را شنیدیم. به خدا سوگند اگر زندگانی دنیا دایمی بود و ما در آن جاودانه بودیم و جدایی از آن فقط به سبب یاری و مواسات با شما بود ما قیام همراه شما را بر ماندن در دنیا ترجیح میدادیم!»
در شجاعت زهیر همین بس که وقتی امام حسین علیه السلام می خواستند نماز ظهر را اقامه کنند از او و سعید بن عبد الله حنفی خواست تا روبروی حضرت و در مقابل تیرهای دشمن بایستند چنان که نقل شده است: «فَقالَ الحُسَینُ لِزُهَیرِ بن القین؛ وَ سَعید بن عبد اللّه: «تَقَدَّما أَمامی»، تَقَدَّما أمامی، فَتَقَدَّما أمامَهُ فی نَحوٍ مِن نِصفِ أصحابِهِ، حَتّى صَلّى بِهِم صَلاةَ الخَوفِ؛ [6]
حسین علیه السلام به زُهَیر بن قَین و سعید بن عبد اللّه فرمود: «جلوى من بِایستید». آن دو، با نیمى از یاران حسین علیه السلام پیشِ روى ایشان [در برابر لشکر دشمن] ایستادند و حسین علیه السلام با بقیّه یارانش نماز خوف گزاردند.»
عاشق پاکباخته حسین علیه السلام
عشق به امام حسین علیه السلا م در نهاد همه یاران باوفای آن حضرت موج می زد؛ اما برخی از آن ها دلباختگی شان خیره کننده بود و زهیر علیه السلام از جمله آنهاست؛ تا جایی که نمی توان خطابه ای از وی در جریان عاشورا یافت که عشق به امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام در آن بروز نیافته باشد.در این جا تنها به یک نمونه از ابراز عشق و دلباختگی زهیر اشاره می کنیم.
پس از این که امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به همه اصحاب و اهل بیت خود اجازه داد که از میدان نبرد خارج شده و خودشان را نجات دهند نبرد اصلی عقل و عشق به وقوع پیوست. این جا بود که عشق زهیر، خود را آشکار ساخت. او ایستاد و این بار این چنین سخن گفت: «وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ دَفَعَ الْقَتْلَ عَنْکَ وَ عَنْ هَؤُلاَءِ الْفِتْیَةِ مِنْ إِخْوَانِکَ وَ وُلْدِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِک؛ [7]
به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره کشته شوم، تا هزار مرتبه اینگونه کشته شوم و خداوند بدین وسیله جان شما و این جوانان خاندان شما را سلامت دارد.»
شجاعت زهیر نه فقط در میدان جنگ سخت، بلکه از جنس هم درک و کمک در شرایط حساس جبهه حق در مقابل جبهه باطل بود.
زهیر، شد آن چه باید! ما چطور؟
زهیر، بسیاری از کمالات و قابلیت ها را در خود داشت و با برداشتن موانع حضور خود در کربلا، همان زهیری شد که می توانست بشود. ماجرای زهیر ثابت می کند اگر کسی طینتی پاک و نیتی صادقانه برای یافتن راه هدایت و رسیدن به اوج عزت و کرامت داشته باشد خدای متعال بالأخره اسباب هدایتش را فراهم می کند.زهیر، پیش از این، طرفدار عثمان بود یعنی از نظر عقیدتی و سیاسی در جبهه مقابل امام حسین علیه السلام قرار داشت؛ اما وقتی فارغ از تبلیغات جریان تحریف، مستقیماً با امام حسین علیه السلام روبرو شد و حقانیت ایشان را دریافت، نه تنها یار صادق آن حضرت شد بلکه به مدافع توانمند و پرشوری برای جبهه حق مبدل شد.
ماجرای زهیر، مصداق این حدیث گرانقدر امام علی علیه السلام است که فرمودند: «مَنِ اهْتَدَى بِهُدَى اللَّهِ أَرْشَدَه؛ [8] هرکه با راهنمایى خدا راه جوید، خداوند او را به راه درست رساند.»
تنها کاری که ما نیز همچون زهیر باید انجام دهیم پیمان خالصانه با خدای متعال برای انجام وظایف شرعی و جدا شدن حقیقی از پیروی هوا و هوس است چرا که پیروی از هوس ها بود که مردم را از گرد امام حسین علیه السلام پراکنده ساخت چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «کَیْفَ یَسْتَطِیعُ الْهُدَى مَنْ یَغْلِبُهُ الْهَوَى؛ [9] کسى که هوس بر او چیره مى آید، چگونه مى تواند به راه راست درآید؟!»
زهیر شدن، هنر می خواهد
شبیه شرایط زهیر برای فردی به نام عبید الله بن حر جعفی رخ داد. او نیز از هواداران عثمان بود. هنگامی که امام حسین علیه السلام در راه، خیمه او را دید، حجاج بن مسروق جعفی را نزد وی فرستاد، عبیداللّه گفت: من از کوفه بیرون آمدم؛ زیرا نمی خواستم وقتی امام وارد آنجا می شود من در شهر باشم. به خدا سوگند، دوست ندارم او مرا دیدار کند، یا من او را ببینم. حجاج باز گشت و پیام او را به امام رسانید.این جا بود که امام شخصاً وارد دعوت او برای همراهی شد. در این مورد چنین نقل شده است: «فَاَخَذَ الحُسَینُ نَعلَیه فَانتَعَلَ، ثُمَّ قام فَجاءَه حَتّى دَخَلَ عَلَیه، فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ، ثُمَّ دَعاهُ اِلى الخُروجِ مَعَه، فَاَعادَ اِلیه ابنُ الحُر تِلکَ المَقَالَةِ، فَقالَ: فَإن لا تَنصُرنا فَاتَّقِ اللهَ اَن تَکونَ مِمَّن یُقاتِلُنا، فَوَ اللهِ لا یَسمَعُ واعِیَتَنا اَحَدٌ ثُمَّ لا یَنصُرُنا اِلّا هَلَکَ، قال: اَمّا هذا فَلا یَکونُ اَبَداً اِن شاءَ اللهُ ثُمَّ قامَ الحُسَینُ علیه السلام مِن عِندِه حَتى دَخَلَ رَحلَه؛ [10]
حسین علیه السلام کفش هایش را برداشت پوشید، برخاست و بر عبید الله وارد شد و سلام گفت و نشست و او را دعوت کرد که در کار قیام با وى همراه شود. اما ابن حر همان گفته را براى وى تکرار کرد.
حسین علیه السلام گفت: «اگر یارى ما نمىکنى، از خدا بترس و جزو کسانى که با ما پیکار مى کنند مباش، به خدا هر که بانگ ما را بشنود و یاری مان نکند، به هلاکت افتد.» گفت: «اما این هرگز نخواهد شد. ان شاء الله.» گوید: «آن گاه حسین علیه السلام از پیش وى برخاست و به محل خویش بازگشت.»
عاقبت او این شد که بعد از این، پشیمان شد، به کربلا آمد و گریه کرد. در قیام مختار هم تا انتها با مختار نماند و بالأخره پس از غارت های فراوان در زمان مصعب، هفت سال پس از واقعه عاشورا خودکشی کرد.
این است دو سرنوشت متفاوت زهیر و عبید الله بن حر جعفی! زهیر به برترین درجات بهشتی نائل شد ولی عبید الله بن حر با محرومیت از کربلا به گناهان فراوان مبتلا شد و در آخر هم خود کشی کرد. باید از این نتایج متفاوت تاریخ کربلا، درس بگیریم و تکلیف خود را یک سره کنیم.
پی نوشت
[1] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم علیه السلام، مصباح الشریعة - بیروت، چاپ: اول، 1400ق، ص201.
[2] ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ - ایران ؛ قم، چاپ: سوم، 1417 ق، ص197.
[3] البلاذری، احمد بن یحیی؛ أنسابالأشراف،ج3،ص:184(چاپزکار،ج3،ص:391).
[4] لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ (للیثی) - قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص533.
[5] الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة، 1387/1967، ج5، ص404.
[6] اخطب خوارزم، موفق بن احمد؛ مقتل الحسین علیه السلام، ناشر: أنوار الهدی محل نشر: قم، 1381 ه.ش، ج2، ص20.
[7] ابنطاووس، علی بن موسی؛ اللهوف علی قتلی الطفوف، ناشر: جهان محل نشر: تهران، ص85.
[8] لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ (للیثی) - قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص432.
[9] همان، ص383.
[10] الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة، 1387/1967، ج5،ص:407.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}