رنگش مثل گچ سفيد شد






آن چه خواهيد خواند گفتگويي است با مرحوم حجت الاسلام علي دواني پيرامون مبارزات شهيد نواب صفوي و فدائيان اسلام.
: لطفا تاريخچه كوتاهي از فدائيان اسلام را بيان كنيد.
دواني: بسم الله الرحمن الرحيم. فدائيان اسلام توسط شهيد نواب صفوي پس از بازگشت از نجف اشرف، در تهران تاسيس شد. اساس كار آنها امر به معروف و نهي از منكر و روشن ساختن مردم به وظايف ديني خود و تشويق آنها به گرفتن حقوق شرعي و قانوني كه داشتند و حكام و دولتها به آنها نمي‌دادند و ترويج مباني مذهب شيعه اماميه كه طبق قانون اساسي عهد طاغوت مذهب رسمي كشور بود و شاه مملكت بايد بر اساس آن حكومت كند- كه نمي‌كرد- و به طور خلاصه آنچه مي‌بايد گفت و ديگران جرات آن را نداشتند، تشكيل مي‌داد.
اعضاي فدائيان جوانان پاك و پرشور و به تمام معني انقلابي بودند. انجام فرايض ديني، ورزش، احساس مسئوليت‌ نسبت به اجرا و انجام احكام دين، رسيدگي به كار مسلمانان، اساس فكر و عمل آنها بود. همه با محاسن زيبا و كلاه پوستي كه به سر داشتند در نزد عام و خاص شناخته مي‌شدند. از بين آنها اهل فسق و فجور و مردم بي‌بند و بار و اراذل و اوباش خواب راحت نداشتند به طوري كه اگر كسي در مغازه‌اش صداي موسيقي داشت، يا زن بي‌حجابي آنها را مي‌ديد، جا به جا صدا را خاموش مي‌كردند و خود را از منظر آنها دور نگاه مي‌داشتند.خلاصه وجود آنها به تنهايي در كوچه و بازار و خيابان و كوي و برزن، ضامن اجراي تعاليم ديني و حفظ كيان مذهبي بود.
: ميزان آشنايي شما با شهيد نواب چقدر بود؟
دواني: من شهيد نواب را در نجف اشرف در مجلس درس تفسير مرحوم شيخ محمد آقاي تهراني ديدم كه در مسجد شيخ انصاري برگزار مي‌شد. يك شب استاد به مناسب گفت: احمد كسروي در تهران دارد علنا به امام صادق عليه‌السلام و امام زمان عجل‌الله تعالي فرجه الشريف اهانت مي‌كند و كسي نيست جواب دندان‌شكني به او بدهد، يا نفسش را در سينه خفه كند. در آن جمع شهيد نواب كه به او سيد مجتبي تهراني مي‌گفتند با صداي رسايش گفت: چرا فرزندان علي (ع) هستند.
طولي نكشيد كه روزنامه‌هاي ايران نوشتند كسروي به وسيله سيد مجتبي نواب صفوي مصدوم شده و او را به بيمارستان برده‌اند. ولي نواب، كسروي را رها نكرد بلكه پس از آن توسط شهيد سيد حسين امامي از اعضاي فدائيان اسلام به قتل رسيده و همه در واقع قاتل او را نواب صفوي مي‌دانستند. شهيد نواب پس از آن واقعه به نجف برگشت، و در روز چهلم وفات مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي (دي ماه 1325) بعد از سخنراني مرحوم آقاي راشد، ايستاد روي پله منبر و گفت: آقايان علما ! سيد حسين امامي را به جرم قتل كسروي ملعون در زندان شكنجه مي‌دهند، و كسي اطلاع ندارد، آيا شما احساس مسووليت نمي‌كنيد... اقدامات نواب باعث شد كه سيد حسين امامي از زندان آزاد شود.
اقدام ديگر شهيد نواب در نجف اين بود كه مي‌خواستند جنازه رضاخان را به نجف بياورند و در آنجا دفن كنند. پنهاني هم از بعضي اشخاص بي‌خبر و بي‌تفاوت امضا گرفته بودند كه ما راضي هستيم جنازه پادشاه كشور شيعه را در نجف دفن كنند، ولي همين كه نواب اطلاع پيدا كرد در روز روشن رفت به سراغ پسر محسن ثلاثي از تجار نجف و نوشته را كه نزد او بود گرفت و در ميان جمعي كه بر اثر سر و صداي او اجتماع كرده بودند پاره كرد. در واقع موضوع قبل از وقت، افشا و اصل قضيه منتفي شد.
اين كار به بركت وجود آن سيد رشيد فرزند امير‌المومنين (ع) بود كه اگر او نبود و اين اقدام را نمي‌كرد، جنازه رضاخان را در نجف دفن مي‌كردند و يك دفعه مردم با خبر مي‌شدند كه كار از كار گذشته، و دولت پادشاهي عراق هم پالكي رژيم شاهنشاهي ايران هم كه هر دو وابسته به سياست آن روز انگستان استعماري بودند، نمي‌گذاشت نفس كسي به مخالفت بلند شود. شهيد نواب را در ايران هم، چه قم و چه تهران بارها مي‌ديدم و آشنايي طولاني داشتيم.

: حركت شهيد نواب را با ويژگي كه در زمان داشته است، چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
دواني: شهيد نواب روحاني جوان بسيار پراحساس و داراي شكل و شمايل بسيار زيبا و دوست‌داشتني‌اي بود به طوري كه هر كس او را مي‌ديد و يك جلسه با او نشست و برخاست مي كرد واقعا شيفته او مي‌شد. بسيار فروتن ، مهربان و سخنان و گفتارش گيرا و دلنشين بود.
بسياري از كساني كه او را ديده و به او علاقه‌مند شده بودند عين نظر مرا داشتند. او مردي خودساخته، دلسوز، پرشور و سرتا پا خدمت به مردم مسلمان و تهيدستان بود.
: علت اين كه شاه پس از كودتاي 28 مرداد اقدام به دستگيري نواب و فدائيان نكرد چه بود؟
دواني: شايد علت اين بود كه اولا او با كودتاي آمريكايي 28 مرداد، خود را در برخورد با مخالفان آن روزش بر سر ملي شدن صنعت نفت فاتح مي‌دانست و نيازي نمي‌ديد كه به سراغ واقعه جنجال برانگيز ديگري برود. ثانيا شهيد نواب در آن ايام سرگرم ساختن نفرات و بينش دادن به آنها بود و كار تازه‌اي انجام نداده بود كه مساله روز باشد، و حساسيت شاه را برانگيزد. اين حال تا موقع دستگيري او ادامه داشت.
: برخي افراد حركت شهيد نواب را زمينه‌ساز انقلاب اسلامي سال 57 مي‌دانند، نظر شما چيست؟
دواني: به طور قطع حركت اسلامي شهيد نواب و اقدامات ديني - سياسي فدائيان در توجه دادن ملت مسلمان ايران به انقلاب اسلامي حضرت امام خميني ستمشاهي بناشد، تاثير داشت. بعضي از مردم در همان اوقات به ياد اقدامات شهيد نواب و فدائيان اسلام مي‌افتادند و دل و جراتي را كه امام داشت صورت تكامل يافته دل و جرات نواب در رويارويي با شاه و حكومت‌هاي او مي‌‌دانستند.
اغلب مي‌گفتند: سيد جمال الدين اسدآبادي و ميرزاي شيرازي و رهبران روحاني مشروطه مخصوصا "آيت الله شهيد حاج شيخ فضل الله نوري و آيت الله شهيد مدرس و آيت الله كاشاني و نواب صفوي هر كدام در اين راه گام برداشتند ولي كار آنها به ناكامي كشيد اما شرايط آن زمان با اين زمان فرق مي‌كند. وقتي هم انقلاب اسلامي پيروز شد، مي‌گفتند چون امام بعد از همه آنها انقلاب را آغاز كرد،‌اولا با هوش سرشار و خدادادي‌اش اشتباه بعضي از آنها را تكرار نكرد، ثانيا مقام و موقعيت ايشان طرف نسبت با همه آنها نيست.
به طور خلاصه شخص شهيد نواب و فدائيان اسلام، اثر محسوسي در انقلاب اسلامي سال 57 داشتند و از نظري براي بسياري در جاي خود تداعي معاني مي‌كرد . در آغاز جنگ تحميلي هم ديديم كه چگونه فدائيان به جبهه رفتند و مدتها رشادت آنها بر سر زبانها بود و از اين راه خاطره نواب صفوي و شجاعت و شهامت او را زنده نگاه داشتند.
: آيا حضرت امام خميني براي جلوگيري از اعدام نواب اقدامي كردند؟
دواني: آري، خوشبختانه خود بنده يكي از شاهدان عيني هستم و در آن جا دخالت مستقيم داشتم. پس از آن كه شنيدم نواب و سه نفر ديگر، خليل طهماسبي، مظفر ذوالقدر و سيد محمد واحدي در بيدادگاه نظامي محكوم به اعدام شدند، من و چند نفر ديگر از فضلاي نامي حوزه رفتيم خدمت حضرت امام و از ايشان خواستيم هر چه زودتر آيت الله بروجردي را ملاقات كنند بلكه با اقدامات ايشان كار نواب به اعدام نكشد.
اتفاقا روزنامه‌ها هم نوشتند كه آيت‌الله بهبهاني به سفارش آيت الله بروجردي شاه را ديده و گفته است، ايشان فرموده‌اند نواب صفوي قتلي نكرده كه مستحق اعدام باشد. آنها هم گفته بودند به آيت الله بروجردي اطمينان بدهيد كه نواب اعدام نمي‌شود اما ديديم كه با كمال تاسف يك يا دو روز بعد (27 دي 1334) نواب و سه نفر ديگر را اعدام كردند.
از يكي از مراجع شنيدم كه مي‌گفت، همان روز رفتم آيت الله بروجردي را ملاقات كردم. رنگش مثل گچ سفيد شده بود و مي‌فرمود: به من اطمينان دادند كه نواب را اعدام نمي‌كنند پس اين چه اطميناني بود؟!
: درباره ارتباط شهيد نواب با مرحوم آيت الله كاشاني چه اطلاعي داريد؟
دواني: شهيد نواب در اوايل تشكيل فدائيان اسلامي خيلي به آيت الله كاشاني نزديك بلكه وابسته به ايشان بود. مرحوم آيت الله كاشاني هم خيلي به او علاقه داشت. اما به مرور ايام، نواب كه تاب ديدن وضع موجود را نداشت پس از ملي شدن نفت كه آيت الله كاشاني در اوج قدرت بود بارها از آن مرحوم خواسته بود رسما وارد عمل شود و دست به اصلاحات ديني بزند. جلو سينماها را با صحنه‌هاي فيلم‌هايش كه در همه جا ديده مي‌شد، جلو مشروب فروشي‌ها كه در بيشتر خيابان‌ها بود، جلو زنهاي بي بند و بار را كه در كوي و برزن پرسه مي‌زدند، بگيرد. دكتر مصدق را بر آن دارد كه اين خواسته‌ها را عملي سازد، چون دولت، دولت اسلامي است، يعني بر مردم مسلمان حكومت مي‌كند و مسلمين هم اين‌ها را مي‌خواهند، و از اين قبيل توقعات، ولي آيت الله كاشاني گفته بود حالا زود است و من قدرت آن چناني ندارم و مصدق هم يك فرد مذهبي نيست كه تا من گفتم خواسته‌هاي مرا جامعه عمل بپوشاند، اين فكر دقت و زمان لازم دارد. ببينيم در آينده چه خواهد شد.
شهيد نواب و شهيد واحدي - قائم مقام نواب - قانع نمي‌شدند و روي شور و جواني و شجاعت و شهامتي كه داشتند اين را از بي‌تفاوتي آيت الله كاشاني مي‌دانستند و اين باعث شد كه رفته - رفته از وي فاصله گرفتند. به طوري كه گاهي كار به جاي حادي مي‌رسيد اما در سالهاي آخر كه آيت الله كاشاني را هم از صحنه سياست كنار زده بودند، در فكر خود نسبت به ايشان تجديد نظر كردند.
: عده‌اي فكر، و زنده نگهداشت ياد نواب را در اين دوره و زمانه چندان لازم نمي‌دانند، نظر شما چيست؟
دواني: نظر بنده درست به عكس است. اگر واقعا عزت اسلام و مسلمين را مي‌خواهيم و درصدد آن هستيم كه اين چراغ را هميشه روشن نگاه داريم نبايد حق مسلم پيشگامان اين راه از جمله اقدامات ديني- سياسي شهيد نواب را به كلي فراموش كنيم. . بلكه به عكس بايد هميشه ياد آيت الله شهيد حاج شيخ فضل الله نوري كه در اين راه مردانه جانش را فدا كرد، ياد ‌آيت الله شهيد مدرس كه تا سر حد جان مانند كوه در برابر خائنين به وطن ايستادگي نموده كه اتفاقا شهيد نواب كار هر دوي آنها را براي خود الگو قرار داده بود و بارها از آنها ياد مي‌كرد، و مقاومت‌هاي مردانه آيت الله كاشاني در مقاطع مطامع استعمارگران و تشكل فدئيان اسلام زير نظر شهيد نواب و اقدامات بسيار موثر او را، براي هميشه گرامي بداريم و اين حداقل حق‌شناسي و اداي حق آن رادمردان از جان گذشته است.
: آيا فكر مي‌كنيد حق شهيد نواب چنان كه بايد ادا شده است؟
دواني: نه، به هيچ وجه؛ ببينيد كنگره‌ها تشكيل داده‌ايم، خرجها كرده‌ايم، از داخل و خارج دعوت كرده‌ايم، سخنراني‌ها نموده‌اند، كتابها و مقالات بسياري در هر مورد نوشته‌اند اما نسبت به شهيد نواب و فكر صد در صد انقلابي - اسلامي، انقلابي - شيعي او حتي يك گام برنداشته‌ايم. جا داشت كه تاكنون فكري مي‌كردند و يك كنگره در خور شان آنها تشكيل مي‌دادند تا سخنوران و قلم به دستان داد سخن داده و مقالات و كتابهايي نوشته و منتشر سازند؛ نه تنها راجع به شهيد نواب كه راجع به مرحوم آيت الله كاشاني نيز هم. جاي هر دو كاملا خالي است، و نبايد آن را از نظر دور داشت.
: اگر خاطره‌اي در رابطه با شهيد نواب، واحدي‌ها و فدائيان داريد، بيان كنيد.
دواني: در اين باره بنده خاطراتي داشته‌ام. قسمتي از آنها را در جلد 2 "نهضت روحانيون " ايران تحت عنوان "فدائيان اسلام و فعاليت سازنده آنها " و شرح زندگاني آيت الله بروجردي كه در چاپ سوم جلد 12 مفاخر اسلام منتشر شده است و در مصاحبه‌ها و مقالاتي كه نوشته‌ام، آورده‌ام.
ولي يك خاطره را نگفته‌ام كه جا دارد به مناسبت اين كه روز پنج‌شنبه مراسمي در قم بر روي تربت شهيد نواب و ديگر رده‌ بالاهاي فدائيان برگزار مي‌شود، آن را هم بگويم.
مادر شهيد واحدي، خانم فخر‌الشريعه آل آقا، دختر عومي همسرم كه با سن بالايش هميشه به شهيد نواب "آقا " مي‌گفت و نزد آن شهيد هم جايگاه والايي داشت پس از شهادت شهيد نواب و فرزندانش شهيد سيد عبدالحسين واحدي و سيد محمد واحدي در حالي كه سخت منقلب و متاثر بود، گفت پس از واقعه روزي رفتم منزل آيت الله كاشاني و خود را معرفي كردم. تا گفتم مادر واحدي‌ها هستم، آيت الله كاشاني دستمال از جيب درآورد و به شدت گريست. او مي‌گريست و من هم مي‌گريستم، گريه‌اي كه واقعا تا حد زيادي رنج مرا تسكين داد.
بعد گفتم: آقا! بچه‌ها گاهي نسبت به شما تندي كردند، جوان بودند، ان‌شا‌الله كه با بزرگواري خودتان مي‌بخشيد. آيت الله كاشاني همان‌طور كه مي‌گريست، گفت: خانم! چه مي‌گوييد؟ اينها فرزندان عزيز من بودند. من آنها را خوب مي‌شناختم، درد دين داشتند، منتها چون به قول شما جوان و پراحساس بودند، نمي‌توانستند عذر مرا بپذيرند. خيال مي‌كردند هر چه آنها بخواهند من مي‌توانم انجام دهم، نه! در اين باره چيزي نگوييد. گفتم: آقا آمده‌ام كه اگر بتوانيد به اين دژخيمان بگوييد، اجازه دهند جنازه فرزندانم را از قبل درآورم و ببرم قم دفن كنم. مسگر آباد براي آنها جاي خوبي نيست. اگر براي نواب هم اجازه دادند كه در كنار هم باشند، چه بهتر.
مي‌گفت:آيت الله كاشاني گفت، خانم اينها امروز خيلي با من بد هستند، مي‌دانم كه به هيچ وجه اجازه نمي‌دهند، مي‌ترسند كه مردم شورش كنند، گفتم: پنهاني مي‌برم. گفت: آن را هم اجازه نخواهند داد، آنها عمدا اينها را در مسگرآباد دفن كرده‌اند. وگرنه همان موقع مي‌گفتند ببريد هر جا مي‌خواهيد دفن كنيد.
بعد آيت‌الله كاشاني گفت: خانم! نظر من اين است كه به چند نفر از اين بابا شمل ها كه عرق ديني دارند، بگويم شبانه و مخفيانه همه جنازه‌ها را درآورند و ببرند قم، هر جا خواستند مخفيانه‌ دفن كنيد، تا مدتي هم پنهان باشد. بعدها اگر فهميدند ديگر نمي‌توانند كاري بكنند.
خانم مي‌گفت: در همين موقع سيد محمد پسر بزرگ ايشان كه معمم بود داد زد و گفت: آقا شما حالا هم كه هيچ كاره‌ايد، دست از كارهايتان برنمي‌داريد. قبور اينها در مسگرآباد تحت نظر است، مي‌فهمند، هم اين بيچاره‌ها به خطر مي‌افتند، و هم مشكلي ديگر براي خودتان درست مي‌كنيد و منظور اين خانم عملي نخواهد شد.
مي‌گفت: همين باعث شد كه آيت الله كاشاني باز به من دلداري داد و گفت: اين فكر را هر وقت كه فرصت پيدا شد مي‌توانيد عملي كنيد ، خدا هم كمك مي‌كند.
منبع: خبرگزاری فارس