آزادي، جنسيت و اديان الهي (1)

نویسنده : رؤيا متين




كلمات كليدي : اسلام ، يهوديت ، مسيحيت ، آزادي ، جنسيت ، برابري

چكيده

رابطه آزادى و جنسيت از پرنزاع‏ترين مباحثى است كه در طول تاريخ، به دلايل گوناگون، كانون توجه متفكران بوده است.
اديان الهى به عنوان برترين مرجع تفسير مفاهيمى مانند آزادى و برابرى ، بهترين ملجأ براى پاسخ‏گويى به مسائل فرهنگى ـ اجتماعى مى‏باشند كه در هر زمان به صورتى نو مطرح مى‏گردند و به اقتضاى رخدادهاى جديد، پاسخ‏هاى متفاوتى مى‏طلبند. نوشتار حاضر براى فهم حدود آزادى جنسيتى در برخوردارى از حقوق گوناگون در اديان بزرگ وحيانى اسلام ، يهوديت و مسيحيت ، برابرى در مسئله خلقت را به عنوان ريشه اختلافات مورد بررسى قرار داده است. فرعيت و فروتر بودن زن در خلقت و گناه اوليه حضرت حوّا ، بر اساس باورهاى دينى يهوديان و مسيحيان ، نزد برخى از آن‏ها ، عامل توجيه بعضى نابرابرى‏ها تلقّى گرديده است. قرآن در اين رابطه ، پرده از بسيارى حقايق برمى‏دارد.

مقدّمه

مفاهيمى مانند «آزادى» و «برابرى» از مشتبه‏ترين مفاهيمى هستند كه پيوسته در جوامع و فرهنگ‏هاى گوناگون مورد بررسى و نقد قرار گرفته‏اند. مفهوم «آزادى» زن و مرد ، مصاديق و محدوده آن و نحوه ظهور آن در جامعه، گاه به دليل اختلافات مبنايى نزد نظريه‏پردازان و گاه به اقتضاى تحولات تاريخى و ويژگى‏هاى خاص جوامع ، جلوه‏هاى متفاوتى داشته‏اند.
گذشته از تحوّلات مربوط به تفسير اين مفاهيم و صحّت يا خطاى كاربرد آن‏ها در طول تاريخ، برخى از صاحبان قلم بحث از آزادى و برابرى جنسيتى را با نهضت فمنيستى گره مى‏زنند كه از اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 برپا گرديد. بعضى از جامعه‏شناسان و نويسندگان غربى بر اين گمانند كه آزادى در برخوردارى از حقوق طبيعى را فقط مى‏توان در قالب نهضت فمنيستى جست‏وجو كرد كه با فرياد عليه ظلم اعمال شده در حق زنان، در طول تاريخ ، از غرب آغاز گرديد و در موج اول ، با اخذ جواز حق رأى به زنان به پيروزى نسبى ختم شد.[1]
بررسى مفاهيم «آزادى» و «برابرى» در موج‏هاى دوم و سوم ، در گرايش‏هاى مختلف راديكال ، ليبراليسم ، ماركسيسم ، اگزيستانسياليسم و مانند آن ، معنا و مصداق ويژه‏اى دارد كه بحث درباره آن مجال ديگرى مى‏طلبد.
تتبّعات تاريخى و جامعه‏شناسانه مربوط به حوادث اين دوران[2] و مطالعه آثار پيشتازان اين نهضت[3] به انضمام پيامدهاى اجتماعى ـ اخلاقى اين جنبش، كه به بهانه و يا به قصد آزادى زنان و رهايى از ظلم و ستم آغاز شد و به تدريج ، به آزادى‏هاى جنسى و فسادهاى اخلاقى منتهى گرديد ، ترديدى در بى‏پايه بودن و انحراف نهضتى كه به ظاهر درصدد رهايى زنان برآمده بود ، باقى نمى‏گذارد.
مفاد كنوانسيون «رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان» ،[4] كه حكايت از ناآگاهى و جهالت بشر از درك صحيح مفاهيمى همانند آزادى ، عدالت ، برابرى و خواسته‏هاى به حق زنان دارد ، به عنوان ثمره اين جنبش، نمادى از شكست فمنيسم در دست‏يابى به برابرى‏هايى است كه شايسته شئون انسانى زن مى‏باشد.
شايد امروزه اين سؤال بيش از پيش منطقى و معقول به نظر برسد كه چرا وجود نابرابرى‏هاى اجتماعى بايد راه را براى حركت‏هايى باز كند كه نتيجه‏اى جز نقض حرمت و ارزش انسانى زنان ندارد، حتى اگر براى برخى جوامع، از نظر ظاهرى آثار مثبتى نيز به بار آورده باشد؟
به راستى ، چه كسى در اين زمينه مقصّر است؟ آيا متون دينى اديان ، گوياى نابرابرى جنسيتى در برخوردارى از حقوقند؟ يا زنان و مردانى كه در جوامع گوناگون دينى و غيردينى زندگى مى‏كنند و به دليل ناآگاهى يا دلايل روان‏شناسى و به عمد يا به سهو، نابرابرى را در جامعه گسترش داده‏اند، بايد بار تقصير را بر دوش بكشند؟
برخى از نويسندگان غربى[5] برخورد ناصحيح سنّت يهودى ـ مسيحى با مسئله زنان و وجود آيات حاكى از نابرابرى در متون دينى و يا متون مورد تأييد و تمسّك دينداران اديان يهودى و مسيحى را از جمله عوامل نابرابرى جنسيتى در جوامع غربى مى‏دانند و عالم نبودن يا عامل نبودن به فرامين دينى اسلام را در كشورهاى مسلمانى مانند عربستان، عامل ناديده گرفتن حقوق زنان تلقّى مى‏كنند.
چاره‏انديشان براى حل معضل نابرابرى در جوامع دينى و غيردينى راه‏حل‏هاى متفاوتى پيشنهاد مى‏كنند: گروهى معتقدند كه مدرنيزه كردن زنان و غربى نمودن آن‏ها بدون هيچ تقيّدى به آداب دينى، تنها راه چاره آنان براى احقاق حقوق از دست رفته‏شان مى‏باشد.
گروهى ديگر آميزه‏اى از تفكرات و رفتارهاى دينى ـ فمنيستى را راه نجات زنان مى‏دانند.
اين نوشتار راه حل سومى را پيشنهاد مى‏كند، و آن رجوع مجدّد به متون دينى و استنباط مفاهيم و مصاديق آزادى، استقلال و برابرى بر اساس آيات قرآن و آموزه‏هاى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏و‏آله) و ائمّه اطهار عليهم‏السلام مى‏باشد؛ زيرا گرچه ممكن است زنان مسيحى و يهودى غربى با پناه بردن به جنبش‏هايى، به حدى از آزادى و استقلال هم دست يافته باشند، اما نتايج حاصل از آن حركت‏ها قطعا به منفعت آن‏ها و جامعه آن‏ها نيست. شكستن حريم خانواده ، مسائل و مشكلات جنسى ـ بهداشتى و بحران‏هاى روحى حاصل از آن، همه نشانگر اين واقعيت هستند كه پاسخ حقيقى را بايد در جاى ديگرى جست‏وجو كرد.
مقايسه اديان در اين مورد، بيانگر اين حقيقت است كه دين اسلام به عنوان آخرين و جامع‏ترين دين ، علاوه بر احترام به شخصيت انسانى زن ، بهترين پاسخ و راه حل را در رابطه با حقوق انسانى و طبيعى زنان و مردان پيشنهاد كرده است ، گرچه يهوديت و مسيحيت نيز به عنوان اديان الهى در برخى موارد، به ذكر حقايقى پرداخته است كه با حقايق موجود در دين اسلام شباهت دارد.
بى‏ترديد، شناخت آموزه‏هاى دينى و عمل به آن‏ها براى يافتن هويّت انسانى خود و اجراى حقوق فردى و اجتماعى، امرى ضرورى و منطقى به نظر مى‏رسد، به ويژه امروزه كه مسائل زنان به حوزه سياست نيز راه يافته و گاه دولت‏ها براى پيشبرد اهداف سياسى خود ، با ترفندهايى از جمله تشويق آثارى كه به گونه‏اى تأييد حكومت‏هايى است كه در واقع، نه به زن بها مى‏دهند و نه به دين ، به اين مسائل رنگ و بوى سياسى مى‏دهند و حركت زنان را براى اجراى سياست‏هاى خود به بازى مى‏گيرند.

برابرى، جنسيت و داستان خلقت

به نظر مى‏رسد رويكرد اديان يهود و مسيح در ارتباط با حقوق زنان و برخوردارى از آزادى‏هاى اجتماعى و سياسى، چندان مطلوب نبوده و با توجه به حقوق مردان ، تبعيض‏هاى بسيارى اعمال كرده‏اند. عهد عتيق و عهد جديد به انضمام آراء مفسّران اين دو كتاب مقدّس ، حاوى شواهد فراوانى در اين رابطه مى‏باشند. وجودِ نابرابرى‏هاى جنسيتى در سنّت يهودى ـ مسيحى نه به معناى نابرابرى مطلق است و نه بدين معنا كه مى‏توان با توجه به تلاش‏هايى كه توسط متديّنان يهودى و مسيحى و يا مدافعان حقوق زنان براى توجيه اين تبعيض‏ها صورت گرفته است، برابرى را استنباط نمود.
به دليل اينكه در بخش‏هاى گوناگون تورات و انجيل و تلمود و تفاسير عهد جديد، نابرابرى حضرت حوّا و حضرت آدم در خلقت، عاملى براى توجيه تبعيض‏ها و مبنايى براى صدور احكام متفاوت حقوقى و اجتماعى تلقّى گرديده، بهتر است داستان خلقت را در سه دين الهى اسلام، يهوديت و مسيحيت، به عنوان ريشه برخى اختلافات، با هم مقايسه نماييم. در اين رابطه، در دو دين بزرگ يهوديت و مسيحيت به دو ديدگاه مختلف اشاره خواهد شد: موافقان برابرى و مخالفان برابرى.
داستان خلقت حضرت آدم و حوّا بيش از همه جا در سفر «پيدايش» در عهد عتيق، كه مورد تأييد يهوديان و مسيحيان، هر دو مى‏باشد و در قرآن در سوره‏هاى اعراف، حجر، طه و جز آن مطرح شده است. در باب اول و دوم سفر «پيدايش»، داستان خلقت به اجمال و تفصيل بيان شده است و باب سوم درباره «هبوط» و علت آن سخن مى‏گويد.
در باب اول، بى‏آنكه به خلقت حضرت آدم و حوّا به طور مجزا اشاره شده باشد، از خلقت آدم يا انسان مى‏گويد و از اينكه خداوند او را به صورت خود آفريد و آن‏گاه وى را بر زمين مسلّط گردانيد: «پس خدا آدم را به صورت خود آفريد ، او را به صورت خدا آفريد ، ايشان را نر و ماده آفريد...»[6]
كتاب مقدّس در اين باب ، تفاوتى بين خلقت زن و مرد قايل نشده است و تصريح مى‏كند كه هر دوى آن‏ها به طور يكسان به صورت خدا خلق شدند. اما در باب دوم،[7] اشاره مى‏كند كه پس از اتمام خلقت حيوانات، ابتدا حضرت آدم خلق شد.
در روز ششم ، «خداوند آدم را از خاك زمين سرشت و در بينى وى روح حيات بدميد و آدم نَفْس زنده شد ... .»[8] «خداوند آدم را در بهشت جاى داد و مسئوليت حفاظت از آن را بر عهده او نهاد»[9] و قبل از خلقت حوّا فرمود: «از همه درختان باغ آزادانه بخور، بجز از درخت معرفت نيك و بد؛ زيرا روزى كه از آن بخورى حتما خواهى مرد.»[10]
در اين زمان، هنوز آدم تنها بود و «خداوند خواست ياورى براى آدم بيافريند كه موافق او باشد»[11] و چون در بين حيوانات ياور و موافقى براى آدم نيافت، حوا را از دنده آدم خلق كرد.[12] حوّا مانند آدم مى‏دانست كه خداوند مرگ را با خوردن ميوه منع شده گره زده است، ولى مار (شيطان) او را فريب داد و پيوند بين مرگ و خوردن ميوه را انكار كرد و به زن گفت: «هر آينه نخواهيد مرد، بلكه خداوند مى‏داند در روزى كه از آن بخوريد چشمان شما باز مى‏شود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود.»[13] بدين‏سان، حوّا فريب شيطان را خورد، از ميوه ممنوع تناول كرد و آدم را نيز بر اين امر اغوا نمود[14] و آن‏گاه خداوند آن‏ها را از باغ عدن بيرون كرد.[15]
با توجه به آيات مذكور در سنّت و فرهنگ يهودى ـ مسيحى به دليل فرعيت حوّا نسبت به آدم در خلقت، زن موجودى فروتر محسوب مى‏شود و به خاطر اغوا شدن توسط شيطان و فريب دادن آدم[16] و خوردن از ميوه منع شده، كه باعث هبوط آن‏ها از بهشت گرديد، زن بودن عامل و نشانه شر بودن تلقّى مى‏گردد. درد زايمان، اشتياق به همسر و حكمرانى مرد بر زن ، از نخستين مجازات‏هايى هستند كه حوّا به واسطه خوردن ميوه منع شده متحمّل گرديد[17] و زمين نيز به سبب گناه آدم لعن شد.[18]
در بخش‏هاى گوناگون تورات و انجيل ، از جمله در «جامعه سليمان» ، «سفر پيدايش» ، «سفر خروج»، «رساله پولس» و مانند آن، مى‏توان اين نوع نگرش پست‏نگرانه و نتايج حاصل از آن را مشاهده كرد. در ذيل، به چند مورد اشاره مى‏شود:
«زنى كه دلش دام‏ها و تله‏هاست و دست‏هايش كمندها مى‏باشد، تلخ‏تر از مرگ است. هر كس كه رضايت خدا را طلب كند او را رها خواهد كرد، اما گناه‏كار در دام او گرفتار خواهد شد.»[19]
«پس از جست‏وجو در ميان هزار مرد، يك درست‏كار را يافتم، اما در ميان جمع زنان، حتى يك زن درست‏كار يافت نشد.»[20]
و در جايى ديگر، شرارت زن را برتر از همه شرارت‏ها مى‏بيند و مرگ آدمى را نتيجه شرارت و گناه حوّا مى‏داند: «هيچ زهرى تلخ‏تر از زهر مار و هيچ شرارتى بزرگ‏تر از شرارت يك زن نيست.»[21] «گناه با يك زن شروع مى‏شود و به دليل وجود اوست كه همه ما بايد بميريم.»[22] «يك مرد برده است، باعث بى‏آبرويى و شرمسارى اوست اگر يك زن از او حمايت كند.»[23]
پولس در رساله اول خود به تيمو تائوس ، بدين دليل اجازه تعليم دادن زن به مرد و يا تسلط وى بر شوهر را نمى‏دهد كه «آدم اول ساخته شد و بعد حوّا ، و آدم فريب نخورد، بلكه زن فريب خورد و در تقصير گرفتار شد.»[24]
برخورد منفى سنّت يهودى ـ مسيحى با زنان، محدود به آيات كتاب مقدّس نمى‏باشد، بلكه با توجه به اينكه در دين يهود، علاوه بر تورات ، به تدريج ، تلمود و آموزش خاخام‏ها ، جزو منابع مهم دينى يهود تلقّى گرديدند و در مسيحيت نيز تفاسير برخى از آباء كليسا مانند ترتوليان مورد اعتناى مسيحيان قرار گرفتند، فرازهايى از اين نوع، بسيار به چشم مى‏خورند.
مسيحيان باور دارند كه انسان از طريق زندگى، مرگ و احياى حضرت مسيح عليه‏السلام از حالت گناه آزاد مى‏شود، اما بار گناهى كه حوّا انجام داد بر دوش همه زن‏ها سنگينى مى‏كند؛ گناهى كه باعث شد تا حضرت مسيح عليه‏السلام براى نجات بشر از آن به صليب كشيده شود.
از سوى ديگر، يهوديان و مسيحيانى كه مدافع تساوى حقوق زن و مرد مى‏باشند، براى توجيه آيات كتاب مقدّس، دست به توجيهاتى زده‏اند و برخى بر اين باورند كه در متون اصلى يهوديت و مسيحيت، هيچ تفاوتى بين زن و مرد، از لحاظ انسانيت و ديگر حقوق، وجود ندارد ، بلكه انحرافاتى كه به واسطه خاخام‏هاى يهودى و تلمود دست نوشته بشر و تفاسير كتاب مقدّس به وجود آمده ، اسباب اين توهّم را پديد آورده‏اند و انحرافاتى كه در انجيل مكتوب پس از حضرت عيسى عليه‏السلام رخ داده، در رساله‏هاى پولس به خوبى نمايان هستند.[25]
از دگرسو، شواهد بسيارى، هم در كتاب مقدّس و هم در تاريخ يهوديت و مسيحيت وجود دارند كه گوياى اين هستند كه نه از نظر حضرت موسى عليه‏السلام و نه در نگاه حضرت عيسى عليه‏السلام زن هيچ فرعيتى نسبت به مرد ندارد و اين دو در انسانيت و حتى آزادى در برخوردارى از حقوق فردى و اجتماعى ، يكسان مى‏باشند. تاريخ يهود درباره اعمال شجاعانه زنان مؤمنى كه مستقل از مردان، در مقابل رهبران مرد مانند فرعون قيام كردند ، داستان‏هايى دارد كه مورد تأييد خداوند مى‏باشد. ماجراى خواهر و مادر حضرت موسى عليه‏السلام و نجات حضرت موسى عليه‏السلام توسط همسر فرعون ، و حتى زنانى كه فرعون دستور قتل پسران آن‏ها را داده بود، در تاريخ مشهودند. سفر «داوران» از زنى به نام دبوره (Deborah) نام مى‏برد كه در بين داوران آن زمان ، تنها كسى است كه سنّت حضرت موسى عليه‏السلام را دنبال مى‏كرد و بر بنى‏اسرائيل به عنوان قاضى حكم مى‏راند.[26] پولس در رساله خود به غلاطيان نجات يافتن از طريق حضرت مسيح عليه‏السلام را نه به گروه خاصى منحصر مى‏كند و نه جنبش خاصى ، بلكه زن و مرد و غلام[27] و آزاد از اين نظر با هم برابرند: «همه شما كه در مسيح تعميد يافتيد ، مسيح را دربرگرفتيد. هيچ ممكن نيست كه يهود باشد يا يونانى و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن ؛ زيرا كه همه شما در عيسى مسيح واحد مى‏باشيد.»[28]
اما يهوديت خاخامى و تلمودى، كه بعدا توسعه يافت ، تأثير خود را بر زندگى يهود ، مطالعه تورات و عبادت روزانه گذاشت. با رايج شدن يهوديت خاخامى ، زنان به تدريج، از مطالعه تورات و عبادت روزانه معاف شدند. اما اين معافيت از تعليم و تعلّم ، به تدريج در آيين يهود خاخامى حرام و ممنوع اعلام شد. اليزر (Eliezer) خاخام قرن اول مى‏گويد: «كلمات تورات سوخته شوند بهتر از آن است كه به يك زن آموخته شوند ... هر كس كه تورات را به دختر خود بياموزد ، مانند كسى است كه شهوت‏رانى را به او آموخته است.»[29] و تلمود لعن و نفرين را نثار مردى مى‏كند كه زن و بچه‏هاى او بگويند: رحمت خدا بر او![30]
يهوديان در ادعيه روزانه اين دعا را زمزمه مى‏كنند كه «سپاس خدايى كه مرا يك غيريهودى خلق نكرد! سپاس خدايى كه مرا يك زن خلق نكرد! و سپاس او را كه مرا يك جاهل و نادان خلق ننمود!»[31]
نويسندگان بسيارى، به ويژه از مسيحيان ، درصدد توجيه آيات مربوط به خلقت و ديگر آيات برآمده‏اند و سعى دارند تا با استناد به آياتى كه به نوعى، به حمايت از زنان مى‏پردازند يا آن‏ها را با مردان يكسان مى‏بينند، از شدت اين نابرابرى بكاهند.
ادامه دارد ...

پي نوشت :

[1]. براى مثال ر. ك: آندره ميشل، جنبش اجتماعى زنان، ترجمه هما زنجانى‏زاده، نشر نيكا، 1377، چ 2.
[2] . براى نمونه، ر. ك: حميرا مشيرزاده، از جنبش تا نظريه اجتماعى، چ 2، سپهر، 1383.
[3] . از جمله ر. ك: سيمون دوبوار، جنس دوم، ترجمه قاسم صنعوى، نشر قدس، 1380 / جان استوارت ميل، انقياد زنان، ترجمه علاءالدين طباطبائى، هرمس، 1379 / يان مگنزى و ديگران، مقدّمه‏اى بر ايدئولوژى‏هاى سياسى، ترجمه م. قائد، نشر مركز، 1375.
[4] . براى مطالعه مفاد كنوانسيون، ر. ك: شروط غير معتبر و آثار حقوقى آن در كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان، قم، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، 1382، بخش ملحقات، ص 91 ـ 111.
[5] . براى نمونه ر. ك:
Saimah Ashraf Saimah, "Shattering Illusions: Western Conceptions of Muslem Women, in: www.salam.muslimsonline.com/huma/sisters/index.html.
[6] . آيه 28.
[7]. آيات 7 ـ 24.
[8] . باب دوم، آيه 7.
[9] . همان، آيه 15.
[10] . همان، آيات 16 و 17.
[11] . همان، آيه 18.
[12] . همان، آيه 23.
[13] . باب سوم، آيه 6.
[14] . همان، آيات 6 ـ 7.
[15] . همان، آيه 23.
[16] . در حالى كه آيات مورد نظر دلالت بر گناه‏كارى حوّا دارند، اما پولس در جايى آدم را مقصّر مى‏داند و ادعا مى‏كند كه گناه و مرگ هر دو از طريق آدم به وجود آمدند. (رساله به روميان، باب 5، آيات 12 ـ 14) برخى از مفسّران حضرت آدم را از اين‏رو گناه‏كار مى‏دانند كه وى نتوانست فرمان خدا را به حوّا برساند و او را از خوردن ميوه منع كند. Pauls. P. T., "Feminism and the Church, P. 5"
[17] . پيشين، آيه 16.
[18] . همان، آيه 17.
[19] . جامعه سليمان، باب 7، آيه 26.
[20] . همان، آيه 28.
[21] . Sirach, ch. 25, Verse 23, The New American Bible (United State Conference of Catholic Bishop, 2002).
[22] . Ibid, Verse 14.
[23] . Ibid. Verse 21.
[24] . باب دوم، آيات 11 ـ 14.
[25] . براى نمونه ر. ك:
Scovill, N.B., "The Liberation of Women", Religious Sources, 1995.
[26] . باب چهارم، آيات 4 به بعد «و در آن زمان، دبوره نبيّه زنِ كمغيدوت، اسرائيل را داورى مى‏نمود ...»
[27] . از جمله زنانى كه در تاريخ كاتوليك به عنون قهرمان ايفاى نقش كرده‏اند، از اين قرارند:
St. Teresa of Avila, St. Catherine of Siena, St. Therese of Liseux, St. Clare, St. Hidegard of Bingen, Mother Teresa.
به نقل از:
D. Armstrong, "Gender Roles, Male Priests, Equality and Feminism", P. 1. http://ic.net/erasmas/raz116/htm.
[28] . باب سوم، آيات 27 ـ 29.
[29] . به نقل از:
Stedman, E. A Womans Worth, Ch. 13.
[30] . Ibid.
[31] . Ibid.