جهان گردي از نگاه روايات اسلامي





در برخي از روايات، مشقت بار بودن سفر و سختي هاي آن گوشزد شده است، از باب نمونه در روايتي مي خوانيم:
السفر قطعه من العذاب و إذا قضي أحدکم سفره، فليسرع الإياب إلي اهله؛ (1)
سفر، قطعه اي از عذاب است، هرگاه کسي از شما، مسافرت خود را تمام کرد، در برگشتن به سوي اهل خود، شتاب ورزد.
با اين حال، در رواياتي ديگر، مسافرت مورد تشويق قرار گرفته و فوايد معنوي و مادي آن يادآوري شده است. از جمله در حديث نبوي آمده است:
سافروا تصحوا، سافروا تغنموا؛ (2)
مسافرت کنيد تا سلامتي و عافيت يابيد. مسافرت کنيد تا بهره مند شويد.
در حديثي ديگر از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده است:
سافروا تصحوا و ترزقوا؛ (3)
مسافرت کنيد تا سلامتي و روزي پيدا کنيد.
البته روشن است که نبايد « مسافرت» را معادل « جهان گردي » دانست؛ زيرا جهان گردي، بيشتر، بلکه شايد هميشه، در مسافرت هاي برون مرزي و ديدار از ديگر کشورها، به کار برده مي شود و حال آن که مسافرت، به رفت و برگشت هاي کوتاه مدت و کم مسافت، مانند رفتن از شهري به شهر ديگر، نيز اطلاق مي گردد، از اين روي، نسبت ميان اين دو عنوان، عموم و خصوص مطلق است.
به هر حال، مي توان اين گونه روايات را در فهم مطلوب بودن سفر جهان گردي، دست کم به عنوان تأييد کننده، مورد توجه قرار داد و به آنها انس گرفت.
ممکن است گفته شود بسياري از جهان گردي ها، تنها براي تفريح و تنزه انجام مي شود و مطلوب دانستن چنين سياحت هايي از ديد شريعت، مشکل به نظر مي رسد. رواياتي در باب نماز مسافر، که نماز شخص مسافرت کننده به منظور صيد را تمام اعلام مي کند و نيز مي تواند تأييد کننده ي اين سخن باشد.
ولي بايد در رد اين سخن گفت گردش تفريحي و تنزه، از جمله امور عقلايي است که نمي توان منکر فايده هاي روحي و رواني آن شد و مي توان دو حديث نبوي ياد شده را نيز ناظر به همين فايده ها دانست.
افزون بر اين نکته، روايتي از امام صادق عليه السلام نيز که سندي صحيح دارد به خوبي بر اباحه، بلکه شايستگي سفر به منظور تنزه و هواخوري، دلالت دارد. سند و متن اين روايت چنين است:
محمدبن يعقوب عن علي بن إبراهيم، عن أبيه و عن أبي علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار جمعياً عن صفوان بن يحيي عن عمرو بن حريث، قال: دخلت علي أبي عبدالله عليه السلام و هو في منزل أخيه عبدالله بن محمد، فقلت: ما حولک إلي هذا المنزل ؟ فقال: طلب النزهه؛
عمر بن حريث مي گويد: بر امام صادق عليه السلام که در منزل برادرش عبدالله بن محمد به سر مي برد وارد شدم، به او عرض کردم: چه انگيزه اي شما را به اين منزل آورده ؟ حضرت فرموده: طلب تنزه و تفريح.
برقي نيز اين روايت را درکتاب محاسن، نقل نموده است. (4)
در صحيحه ي ابراهيم و ابن ابي محمود، نيز آمده است:
عن الرضا عليه السلام، قال: لقد خرجت إلي نزهه لنا ونسي الغلمان الملح فذبحوا لنا شاه؛ ( 5 )
به سوي تفرج گاهي که براي ما بود، خارج شدم، در حالي که خدمتگزاران، نمک را فراموش کرده بودند و در آن جا گوسفندي براي ما کشتند.
حتي تعبير « نزهه لنا » مي رساند آن حضرت تفرج گاهي ويژه، جهت تنزه داشته اند. روايت زير را نيز مرحوم مجلسي از کتا ب محاسن نقل نموده است:
عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبي عبدالله عليه السلام: قال: في حکمه آل دواد عليه السلام إن علي العاقل أن لا يکون ظاعنا و إلا في تزود لمعاد، أو مرمه لمعاش، او طلب لذه في غير محرم؛ ( 6)
امام صادق عليه السلام فرمود: در حکمت آل دواد عليه السلام آمده که بر شخص عاقل است که کوچ نکند و بار سفر نبندد، مگر براي اندوختن توشه ي آخرت، يا ترميم نمودن وضع معاش، يا لذت جويي در غير حرام.
روايات باب نماز مسافر نيز ناظر به مسافرهايي است که به منظور لهو و لعب، به صيد مي روند. چنانچه روايت زير از زراره به خوبي گويايي اين نکته است:
عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عمن يخرج من أهله بالصقوره و البزاه و الکلاب يتنزه الليلتين و الثلاثه، هل يقصر من صلاته أم لايقصر ؟ قال إنما خرج في لهو لا يقصر؛ (7)
از حضرت در مورد حکم قصر و تمام نماز شخصي سؤال شد که به منظور دو سه شب تنزه و تفريح همراه با باز و سگ شکاري، مسافرت مي کند.
حضرت در پاسخ فرمود: « اين شخص براي لهو بيرون رفته، از اين روي، نبايد نماز را شکسته بخواند».
پاره اي ديگر از روايات به شرح و بسط جهان گردي ذوالقرنين مي پردازند که از آنها به گونه ي تلويحي، مطلوب بودن اين کار دانسته مي شود. از باب نمونه، ضمن روايت مفصلي که اصبغ بن نباته،؛ از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي کند، آمده است:
...أوحي الله إليه أن سر في ناحيه غرب الأرض و شرقها و قدطويت لک البلاد، و ذلک لک العباد، و أرهبتهم منک...؛ (8)
... خدا به ذوالقرنين وحي کرد و به او دستور داد: در غرب و شرق زمين به سياحت بپردازد [ و خداوند به او وحي کرد ] سرزمين ها را به تصرف تو درآوردم و بندگان را مقهور و مرهوب تو ساختم.
برحسب برخي ديگر از روايات، امام عصر عليه السلام نيز همانند ذوالقرنين به سياحت و جهان گردي مي پردازد و شرق و غرب زمين را در مي نوردد.
جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، نقل مي کند:
إن الله عزوجل مکن له في الأرض، و أتاه من کل شي ء سبباً، و بلغ المشرق و المغرب، وان الله تبارک و تعالي سيجري بسنته في القائم من ولدي، و يبلغه شرق الأرض و غربها حتي لايبقي سهل، و لا موضع من سهل، و لا جبل وطئه ذوالقرنين إلا وطئه، و يظهر الله له کنوز الارض و معادنها، و ينصره بالرعب، و يملأ الارض به عدلاً و قسطا کما ملئت جوراً و ظلماً؛ (9)
خداوند عزوجل در زمين به ذوالقرنين، قدرت و حکومت داد و اسباب هر چيزي را در اختيارش نهاد، او به مشرق و مغرب زمين رسيد و خدواند تبارک و تعالي به زودي قائم را، که از فرزندان من است. بر سنت او، جاري خواهد کرد. او را به خاور و باختر زمين مي رساند. بدان سان که هر دشت و کوهي را که ذو القرنين زير پا گذاشته، او نيز زيرپا خواهد گذاشت و خداوند، گنج ها، و معدن هاي زمين را براي او نمايان خواهد ساخت. و او را با انداختن رعب در دل دشمنان، ياري خواهد کرد و به دست او زمين را پس از اين که از ظلم و ستم پر شده است. پر از عدل و قسط خواهد کرد.

حکم شرعي گونه هاي جهان گردي.

حکم بسياري از کارها، در حالت طبيعي و موقعيت هاي عادي، اباحه و روا بودن است، ولي ممکن است همين کارها به خاطر رخداد امور عارضي و موقعيت هاي غير طبيعي، حکم ديگري مانند و واجب و حرام بودن، پيدا مي کنند.
بر اين اساس مي توان براي جهان گردي نيز به عنوان کاري که از مکلف سر مي زند، احکامي چند در نظر گرفت؛ زيرا چنان چه از آيات و روايات بحث استفاده مي شود، جهان گردي، در وضعيت معمولي، امري مطلوب، بلکه به سبب فايده هاي سرشار آن، يکي از مستحبات مورد تأکيد شارع است. همين امر مستحب، در صورتي که مصلحت هاي مهم جامعه و نظام اسلامي ايجاب کند، مي تواند در مورد بعضي از مسلمانان، واجب شود؛ مانند اين که مقابله با توطئه ها و نقشه هاي سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي دشمنان اسلام، ايجاب کند و کارشناساني از ممالک اسلامي، به منظور آشنايي با برنامه ها و نقشه هاي دشمنان به کشورها ي آنها، سفر کنند. و از نزديک کارهاي آنها را مطالعه کنند.
براي اثبات اين حکم، مي توان به دليل هاي واجب بودن حفظ بيضه و نظام اسلامي که در جاي خود بحث شده، استناد کرد.
چنانچه مي توان جهان گردي و سياحت به برخي ممالک را، براي بعضي افراد، حرام دانست؛ مانند کساني که مي دانند در صورت رفتن به کشوري معين، ناچارند برخي از تکاليف شرعي خود، مانند حجاب را ترک کنند، يا در اثر آلوده بودن محيط و تبليغات گسترده ي ضدديني، اعتقادات و باورهاي مذهبي آنها متزلزل مي گردد. هم چنان که برخي نصوص گوياي مکروه بودن برخي سياست هاست. از باب مثال، پاره اي از روايات که برخي ازآنها سندي صحيح نيز برخوردارند، « سفر دريايي به منظور تجارت » را مکروه مي شمارد. در روايتي صحيح از محمد بن مسلم مي خوانيم:
« عن أبي جعفر و أبي عبدالله عليهما السلام، إنهما کرها رکوب البحر للتجاره؛ (10)
امام باقر و امام صادق عليهما السلام، از دريا نوردي، به منظور تجارت کراهت داشتند.
در صحيحه ي ديگري از او آمده است:
عن أبي جعفر عليه السلام، انه قال: في رکوب البحر للتجاره يعرز ( يغرر ) الرجل بدينه؛ (11)
انسان در سفر دريانوردي به منظور تجارت به دين خود زيان مي رساند.
در روايت ديگري از معلي بن خنيس مي خوانيم:
قال: سألت أبا عبدالله عليه السلام، عن الرجل، يسافر فيرکب البحر ؟
فقال: إن أبي کان يقول: إنه يضر بدينک...؛ (12)
از امام صادق عليه السلام در مورد شخصي پرسيدم که به سفر دريايي مي رود.
حضرت فرمود: پدرم مي فرمود: اين کار به دينت زيان مي رساند.
در سند روايت اخيرمعلي ابي عثمان است که به احتمال نزديک به يقين، صحيح آن معلي بن عثمان باشد، که شخصي ثقه است. بنابراين، روايت نيز صحيحه خواهد بود.
به هر حال، چنانچه دو روايت اخير صراحت دارد. وجه کراهت اين قسم دريانوردي، زياني است که از اين رهگذر متوجه جنبه ي ديني و انجام تکاليف عبادي شخص مي شود. مثل اين که به سبب تشخيص ندادن قبله يا طوفاني شدن دريا، در نمازش، خللي پيدا شود. چنانچه اگر زماني به علت پيش رفت تجهيزات و تسهيلات دريانوردي، انجام اعمال عبادي در دريا به راحتي و بدون دغدغه ممکن شد، به گونه اي که در اين جهت تفاوتي ميان خشکي و دريا نباشد وجهي براي کراهت ياد شده، ديده نمي شود.
همان گونه که با توجه به معيار ياد شده در اين دو روايت، هر گونه جهان گردي و سياحتي که انسان نتواند در آن اعمال عبادي و وظايف ديني خود را آسوده خاطر انجام دهد، بلکه در انجام آنها دچار مشکل شود، بايد مکروه دانست، گرچه سياحت در خشکي و به هدفي غير از تجارب باشد.
موثقه زير از حسين بن ابي العلاء نيز به خوبي به اين تعميم، اشاره دارد:
« عن أبي عبدالله عليه السلام إن رجل أتي أبا جعفر عليه السلام، - أصلحک الله - إنا نتجر الي هذه الجبال فنأتي منها علي أمکنه لانقدر أن نصلي إلا علي الثلج؟ فقال: أفلا ترضي أن تکون مثل فلان ؟ يرضي بالدون، ثم قال: لاتطلب التجاره في أرض لاتستطيع أن تصلي إلا علي الثلج؛ (13)
امام صادق عليه السلام فرمود: مردي به خدمات امام باقر عليه السلام رسيدو گفت: خدواند تو را اصلاح کناد! [ دعايي که در آن زمان مرسوم بوده است] ما به سوي اين کوه ها، به قصد تجارت مي رويم، آن جا به مکان هايي وارد مي شويم که در آنها، نماز گزاردن جز بر روي برف امکان پذير نيست.
حضرت فرمود: آيا راضي نمي شوي؟ مثل فلان شخص باشي؟ آن شخص به کار کم ارزش، راضي مي شود.
سپس فرمود: خواهان تجارب در زميني که در آن نمي تواني جز بر روي برف نماز بخواني، مباش.
در اين روايت، سؤال راوي، سفر تجاري به برخي مناطق معين است، ولي سخن حضرت در پايان روايت فراگير است.

پي نوشت :

1- بحارالانوار، ج 76، ص 222
2- همان، ص 221
3- کنزالعمال، ح 17469
4- وسائل الشيعه، ج 11، ص 460
5- همان
6- بحارالانوار، ج 76، ص 222
7-همان، ح 3.
8- تفسير برهان، ج 3، ص 483 در روايت ديگري ( همان، ص 481 ) ازسماک بن حرب آمده است:
عن رجل من بني اسد قال: سئل رجل عليا عليه السلام: أرايت ذالقرنين کيف استطاع أن يبلغ المشرق و المغرب ؟ قال: سخر الله له السحاب، و مد له في الأسباب، و بسط له النور، و کان الليل و النهار عليه سواء.
9- همان، ص481.
10-وسائل الشيعه، ج 12، ص 177، ابواب مايکتسب به باب 68 ، ح 1
11- همان، ح 2
12-همان، ح 3
13- همان، 179، باب 68، ح 1

منبع:کتاب جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي