حل مشکلات اجتماعي در سيره عملي معصومين (عليهم السلام)
حل مشکلات اجتماعي در سيره عملي معصومين (عليهم السلام)
مشکل گشايي چيست؟
در فرهنگ اسلام، مشکل گشائي با عنوان «تفريج کرب المومن» آمده و مورد سفارش، واقع شده است، حضرت صادق (ع) فرموده است:
«من نفس عن مؤمن کربه نفس الله عنه کرب الاخره و خرج من قبره و هو ثلج الفواد... » (2)
کسي که مشکل مؤمني را بگشايد، خداوند، مشکلات آخرتش را آسان سازد و با دلي خنک (و شاد) از قبرش خارج شود... .
حضرت رضا عليه السلام نيز فرموده است:
«من فرج عن مؤمن فرج الله عن قلبه يوم القيامه» (3)
هر کس مؤمني را (از مشکلش) فارغ نمايد، خداوند، در روز جزا دلش را (از غم و مشکل) فارغ نمايد.
از جمله برکات وجود معصوم (ع) مشکل گشايي و غمزدايي از کار و دل مؤمنان است. وجود امام (ع) سبب آرامش دل، گشايش گره هاي کور زندگي و آسان شدن کارهاست. در زيارت جامعه خطاب به ائمه (ع) مي گوييم:
«بکم ينفس الهم و يکشف الضر... بکم أخرجنا لله من الذل و فرج عنا غمرات الکروب» (4)
خداوند به وسيله ي شما اندوه را مي زدايد و پريشاني را برطرف مي سازد... به سبب شما ما را از خواري رهايي داده و اندوه هاي جانکاهمان را زدوده است.
در اين درس به اين بعد از زندگي معصومين (ع) نظري مي افکنيم، باشد که چراغي فرا راه زندگيمان باشد.
رفع مشکلات اجتماعي
رسول خدا (ص) پيش از مبعوث شدن به پيامبري، در جامعه، حضور فعال داشت و در رفع نابسامانيها و مشکلات مردم، کوشا بود و آن چنان متانت و امانتي از خود، بروز داده بود که لقب «امين» گرفته بود. مردم نيز نقش سازنده ي او را در مشکلات خويش مؤثر دانسته و پذيرفته بودند.
مشکلات اجتماعي را مي توان به دو دسته تقسيم کرد: معنوي - دنيايي.
الف- معنوي
پس از ارتحال نبي اکرم (ص) موج پرسشها و انتقادات، در مسائل گوناگون، از داخل و خارج، متوجه حکومتهاي اسلامي شد و چون جانشينان بدلي رسول خدا (ص) از پاسخ به آن عاجز بودند، امامان (ع) با توان علمي خويش آنها را پاسخ مي گفتند و ترديد و تحير را از قلب و فکر مردم مي زدودند. و اين راه حلها و رهنمودهاي فرزندان وحي بود که راه زندگي مسلمانان را هموار مي ساخت.
مناظره ها و بحثهاي ائمه (ع) با دانشمندان گوناگون مخالف اسلام، پشتوانه ي محکم اعتقادي و علمي مردم بود و چون سدي پولادين جلوي تهاجم فرهنگي بيگانگان را گرفته، از حريم اسلام ناب محمدي (ص) دفاع مي کرد. مطالعه ي تاريخ اسلام، نشان مي دهد که کمتر دوره اي يافت مي شود که حکومتهاي اسلامي با چنين مشکلاتي درگير بوده معصومين به حل آن قيام نکرده باشند. به عنوان نمونه: ابوبکر از تفسير کلمه ي «اب» و «کلاله» که در آيات قرآن آمده درمانده بود. (5)
عمر در بسياري از مسايل قضايي، علمي و نظامي از اميرمؤمنان علي عليه السلام کمک مي گرفت و بارها اقرار کرد که:
«پناه مي برم به خدا از مشکلي که علي (ع) براي حلش حضور نيابد» (6)
امام علي (ع) در زمان عثمان نيز مسؤوليت خطير خويش را انجام داد. (7) چنين روشي از سوي معصومين (ع) آنقدر روشن بود، که حتي مخالفينشان بارها به آن اقرار کرده اند. ابن عباس مي گويد:
«مشکلي براي عمر - خليفه ي دوم - پيش آمد که سخت او را مضطرب کرد. وي تمام اصحاب پيامبر را گرد آورد و از ايشان حل آن را درخواست کرد و جملگي اظهار عجر و ناتواني کردند. عمر گفت: من حلال اين مشکل را مي شناسم، گفتند: حتما علي بن ابيطالب (ع) است. گفت آري. برخيزيد تا نزد او رويم پس از شرفيابي به حضور آن فرزانه ي يگانه و حل شدن معما، عمر بسيار شگفت زده شد و گفت:
«أبا حسن لا أبقاني الله لشده لست لها و لا في بلد لست فيه» (8)
اي علي! خدا مرا دچار مشکلي که تو براي حلش حضور نيابي نکند و در شهري که تو نيستي، باقي ام نگذارد. »
چنين وضعي اغلب در زمان ائمه (ع) وجود داشت و حتي پس از ايشان، علما و دانشمندان بزرگ شيعه، اين پرچم را به دوش گرفتند و براي حل معضلات معنوي مردم به پا خاستند.
دعاها و راهنماييهاي عمومي و ارشادي پيامبر و امامان (ع) که تأثير فراواني در حل گرفتاريها و سامان دادن به نابسامانيهاي اجتماعي داشته و ادامه نيز دارد، در اين راستاست.
ب- دنيايي
«پيامبر (ص) هيچ وقت در اقدام و همراهي کردن با پا برهنگان و مساکين و در رفع نياز و مشکل آنها دريغ نورزيد و تکبر نکرد» (9)
امام صادق (ع) فرمود:
«همسر عثمان بن مظعون يکي از صحابه ي رسول خدا (ص) آمد و گفت: اي پيامبر! عثمان روزها، روزه مي گيرد و شبها به عبادت مشغول است (و به امور خانوادگي رسيدگي نمي کند). آن حضرت ناراحت شد و برخاست و نزد عثمان رفت. ديد مشغول نماز است، پس از نماز به او فرمود: اي عثمان! خداوند مرا به رهبانيت و انزوا مبعوث نکرده، بلکه با ديني پاک و آسان به رسالت برگزيده است. من نيز روزه مي گيرم و نماز مي خوانم و با همسرم خلوت مي کنم؛ هر کس مرا دوست دارد، بايد از سنت من پيروي کند و ازدواج از سنت من است» (10)
امام سجاد عليه السلام هنگام قتل و غارت مدينه توسط نيروهاي يزيد، چهارصد خانواده را همراه افراد تحت تکفل خود سرپرستي کرد و مورد حمايت خويش قرار داد، تا لشکر غارتگر يزيد آن شهر را ترک کردند. (11)
معصومين (ع) سعي مي کردند حتي جزئي ترين مشکل مردم را نيز برطرف سازند. امام صادق (ع) فرمود:
«امام سجاد (ع) اگر در وسط راه، تکه سنگي را مي ديد، از مرکبش پياده مي شد و آن را کنار مي گذاشت» (12)
يکي از مشکلات بزرگ جامعه ي اسلامي، مسأله مالي بود و حضرات ائمه عليهم السلام در رفع آن پيشتاز بودند. حضرت صادق (ع) فرمود:
«الامام يقضي عن المؤمنين الديون ما خلا مهور النساء» (13)
امام بدهيهاي مؤمنان، بجز مهر زنان، را ادا مي کند.
همين طور آن برگزيدگان الهي، دوستان و پيروان خويش را به اين امر حياتي، تشويق و ترغيب مي نمودند، که سخني از حضرت صادق (ع) را به عنوان نمونه مي خوانيد:
«در نيکي به برادرانتان، پيشي گيريد و اهل چنين کاري باشيد؛ که بهشت را دري است به نام «معروف» و از آن وارد نمي شود مگر کسي که کار نيکي را در دنيا انجام داده باشد. » (14)
رفع مشکلات فردي
«مهرباني کنيد تا پاداش يابيد. » (15)
رفع مشکلات فردي نيز در دو بعد، معنوي و مادي در سيره ي معصومين انجام مي گرفت که هر دو بعد را بطور اختصار بيان مي کنيم:
الف- معنوي
معصومين علاوه بر فرونشاندن عطش فکري و روحي افراد جامعه، نيازهاي فردي ديگري را در قالب دعا کردن، يا دادن دعا، نماز و تعليم اوراد و اذکار گوناگون، بر طرف مي کردند که کتابهاي روايت و تاريخ، قسمت فراواني از آن را در بردارد.
ب- مادي
روزي مقداد با عبدالرحمن بن عوف نشسته بود. عبدالرحمن گفت: اي مقداد! چرا ازدواج نمي کني؟ مقداد پاسخ داد: تو دختر خود را به من تزويج کن. عبدالرحمن غضبناک شد و با او خشونت و درشتي کرد. سپس شکايت او را نزد پيامبر برد. حضرت فرمود: اي مقداد! نگران نباش، من خودم به تو زن مي دهم. آن گاه دختر عمومي خود «صباعه» دختر زيبر بن عبدالمطلب را به او تزويج کرد. (16)
ابي رافع، صحابي رسول خدا (ص) مي گويد:
«پيامبر (ص)، بدهکار را در زمينه ي قرض کمک مي کرد، تنگدست را نجات مي داد و هيچ کس را از بخشش خود بي نصيب نمي ساخت و در زمان قحطي، به ديگران مي بخشيد. همين طور از ياران تهيدست خويش پذيرايي مي کرد و به آنان که قصد هجرت داشتند، خرجي راه مي داد. » (17)
نقل شده که مردي در حضور امام حسن عليه السلام ايستاد و گفت: اي فرزند اميرمؤمنان! تو را به خدا مرا از دشمن بيدادگر رها کن که به خرد و کلان رحم نمي کند. امام (ع) نشسته بود، برخاست و گفت: اين دشمن تو کيست؟ تا شر او را از تو دور کنم. گفت: فقر و بيچارگي. آن حضرت سر به زير انداخت و کمي تأمل کرد سپس به خدمتکارش فرمود: آنچه نقدينه موجود است بياور. خدمتکار پنج هزار درهم حاضر کرد. حضرت آنها را به آن مرد داد و فرمود: تو را سوگند مي دهم، هرگاه اين دشمن خطرناک به تو روي آورد به دادخواهي نزد من بيا. (18)
چنين حکاياتي نشانگر آن است که رسول گرامي اسلام و ائمه ي معصومين (ع) نه تنها مستمندان را بي پاسخ نمي گذاشتند، بلکه آنان را به زندگي، اميدوار کرده و گوشزد مي کردند که حتي براي برآوردن نيازهاي مادي نيز به آنان رجوع کنند و از اين کار ابايي نداشته باشند.
تحمل سختي براي آسايش مردم
انس بن مالک گويد:
«روزي زني براي انجام کاري از پيامبر (ص) کمک طلبيد، حضرت برخاست و مشکلش را حل کرد» (21)
سعيد بن قيس همداني مي گويد:
روزي در شدت گرما، اميرمؤمنان (ع) را در کنار ديواري ديدم. عرض کردم اماما! در اين ساعت گرم اينجا چه مي کنيد؟ فرمود:
«ما خرجت الا لاعين مظلوما او اغيث ملهوفا» (22)
از خانه خارج نشدم جز براي ياري ستمديده يا فريادرسي بيچاره اي.
در حالات حضرت زين العابدين (ع) و امام صادق (ع) نقل کرده اند که شبها پول و غذا به دوش مي گرفتند و به در منازل بيچارگان مي بردند. (23)
حتي آن بزرگواران، رسيدگي به امور درماندگان را بر بسياري از عبادتهاي مستحبي نيز ترجيح مي دادند. چنان که نقل شده است: حضرت امام حسن (ع) مشغول طواف خانه خدا بود که شخصي به آن حضرت مراجعه و درخواست رفع نياز کرد. امام (ع) طواف کردن را رها کرد و به حل مشکل او پرداخت. شخصي به آن امام عزيز اعتراض کرد و گفت:
«آيا طواف خانه ي خدا به خواهش يک نفر، ترک مي گويي؟ »
حضرت در پاسخ فرمود:
«چرا چنين نکنم؟ پيامبر اکرم (ص) فرموده است: «هر کس در پي حاجت برادر مسلمانش برود و آن را برآورده سازد، ثواب يک حج و عمره دارد و اگر برآورده نشد، ثواب عمره دارد» من هم ثواب حج و عمره را بردم و هم بازگشته به طوافم مي رسم. » (24)
حفظ آبروي مردم، هنگام مشکل گشايي
«به به، چه خانه ي بزرگي! چقدر حرمت تو نزد خدا عظيم است! » آنگاه فرمود: «به خدا سوگند، حرمت مؤمن از تو بزرگتر است» (25)
با اين وصف، اين متاع گرانقدر را با چه چيز مي توان مبادله کرد؟ کمک هاي مادي و معنوي، هر چند بزرگ باشد، هرگز با آبرو و حيثيت مؤمن برابري نمي کند. بنابر اين، سزاوار نيست که هنگام برآوردن نيازهاي مؤمن، خداي ناکرده، حيثيت او را پايمال يا لکه دار نماييم، اين دور از انصاف و جوانمردي، و عمل نابخردان است. روشن است که چنين کار سفيهانه اي از ساحت مقدس پيشوايان معصوم بسيار بعيد، حتي غيرممکن است، بلکه عکس آن درست است و ايشان آبروي افراد را مي خريدند و حرمت شکسته شده ي آنان را تجديد مي کردند و در اين کار آنچنان پا برجا بودند که هنگام عطا و بخشش به صورت حاجتمندان نگاه نکرده و چشمان معصوم خويش را به چشمان ذوق زده ي آنان نمي دوختند.
مردي از انصار خواست از حضرت سيدالشهدا حاجتي بطلبد، حضرت بدو فرمود:
«اي برادر انصاري! آبرويت را از خواهش کردن حضوري نگه دار و نياز خود را کتبا اظهار کن تا به خواست خدا تو را خشنود سازيم. »
او هم در نامه اي نوشت:
«اي ابوعبدالله! کسي پانصد دينار از من طلبکار است و مرا تحت فشار قرار داده است. از شما خواهش مي کنم با او سخن بگوييد تا به من مهلت دهد. »
وقتي امام (ع) نامه ي او را خواند، داخل منزل شد و کيسه اي که محتوي هزار دينار بود به او داد و فرمود:
«با پانصد دينار آن، وام خويش را بپرداز و بقيه را خرج زندگي کن. » (26)
محمدبن عبدالله بکري مي گويد:
«وامي بر عهده داشتم که مي بايست آن را بپردازم. خدمت امام کاظم (ع) شرفياب شدم تا از آن بزرگوار کمک بگيرم؛ آن حضرت همراه غلامي، در مزرعه اش مشغول کار بود، هنگامي که مرا ديد بيرون آمد و به اتفاق هم براي خوردن غذا مي رفتيم، من داستان خويش را برايش بيان کردم، امام (ع) به من فرمود: همين جا باش تا برگردم. آنگاه به داخل مزرعه رفت و پس از مدتي برگشت و غلام را فرمود تا از اتاق بيرون برود سپس کيسه اي را که محتوي سيصد دينار بود به من بخشيد و خود برخاست و از آنجا رفت و من نيز سوار مرکب خود شدم و به دنبال کارم رفتم. » (27)
چنين برخوردهايي نشانه ي عالي ترين درجه ي جوانمردي، بلند همتي آن برگزيدگان الهي و شايستگي ايشان براي تصدي مقام هدايت امت است.
گره گشايي بي منت
«يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذي» (28)
اي مؤمنان! صدقه هاي خويش را با منت نهادن و آزار رسانيدن باطل نکنيد.
پس، کمک رساندن و گره گشودن، آنگاه ارزش دارد که با منت و تحقير توأم نگردد. زيرا انسانهاي آزاده را تحمل بار سنگين منت، مشکل است، سخنسراي شيراز را در اين مقام، نکته اي است:
مرا حاجي اي شانه ي عاج داد
که رحمت بر اخلاق حجاج باد
شنيدم که باري، سگم خوانده بود
که از من به نوعي دلش مانده بود
بينداختم شانه کاين استخوان
نمي بايدم، ديگرم سگ مخوان (29)
اين کار نکوهيده، هرگز از رهبران الهي سر نزد و آن انسانهاي نمونه، همچنان که ديگران را به کارگشايي بي منت فرا مي خواندند، خود نيز چنين بودند.
حضرت امام حسن مجتبي (ع) در مسجد الحرام شنيد که مردي مبلغ ده هزار درهم از خدا طلب مي کند. آن حضرت به منزل رفت و آن مبلغ را برايش فرستاد. (30)
امام سجاد (ع) حدود صد خانوار از اهل مدينه را سرپرستي مي کرد و تمام نيازمنديهاي آنان را بر آورده مي ساخت، ولي آنان نمي دانستند که چه کسي چنين کاري را مي کند. پس از آنکه امام از دنيا رفت فهميدند که امام سجاد (ع) بوده است. (31) حضرت کاظم (ع) نيز به تفقد مسکينان مدينه مي پرداخت و شبانه طلا و نقره و چيزهاي ديگر به آنان مي رساند، به گونه اي که نفهمند اين اموال از کجا به آنان مي رسد. (32)
همين طور، آن بزرگواران مراقب احوال مؤمنان بودند و حتي بدون آنکه آنان، ابراز نياز کنند به برآوردن حاجتشان همت مي گماشتند. ابوهاشم جعفري مي گويد:
«در زندگي دچار تنگدستي شديد شدم. خدمت امام حسن عسکري (ع) رسيدم و قصد داشتم مبلغي از آن حضرت وام بگيرم. ولي خجالت کشيدم و از اين موضوع سخن نگفته به منزلم بازگشتم، ولي آن حضرت از حال من آگاه شده بود و مبلغ يک صد دينار با نامه اي بدين مضمون برايم فرستاد:
«هرگاه نيازي داشتي بدون شرم و خجالت آن را از ما طلب کن به خواست خدا به مرادت مي رسي. » (33)
به اميد آنکه ما نيز از اين چراغهاي هدايت و فروغ جاودانه ي سيرت زيبايشان، الهام گرفته بدون منت و با همت، به رفع مشکلات جامعه ي انقلابي خويش بپردازيم و کشور اسلاميمان را که پايگاه اهل بيت (ع) است به خودکفايي و استقلال کامل رسانيم.
انشاء الله
پي نوشت :
1. فرهنگ دهخدا، واژه مشکل گشايي.
*- عناوين ديگري چون «قضاء حاجه المؤمن» و «السعي في حاجه المؤمن» نيز در همين راستاست.
2. اصول کافي، ج 2، ص 160، اسلاميه.
3. همان مدرک.
4. مفاتيح الجنان، زيارت جامعه، ص 82 -1081.
5. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 32.
6. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 31، (مسائلي اين چنين در تاريخ ائمه فراوان است، رجوع کنيد به بحارالانوار، ج 10. )
7. همان مدرک، ص 370 - 372.
8. الغدير، ج 6، ص 172.
9. الوفا با حوال المصطفي، ج 2، ص 437.
10. بحارالانوار، ج 22، ص 264.
11. منتهي الامال، جزء 2، ص 8.
12. بحارالانوار، ج 75،ص 50.
13. وسائل الشيعه، ج 13، ص 92.
14. اصول کافي، ج 2، ص 156.
15. مجموعه ي ورام، ص 16، بيروت.
16. مکارم اخلاق، رسول زاده خويي، ص 31.
17. بحارالانوار، ج 19، ص 63.
18. بحارالانوار،ج 43، ص 350.
19. فيتخذوا مال الله دولا وعباده خولا (نهج البلاغه، فيض، نامه ي 62).
20. انما اريدکم الله و انتم تريد و نني لانفسکم (نهج البلاغه فيض، خطبه 136).
21. الوفا باحوال المصطفي، ج 2، ص 437.
22. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 409، مکتبه ي اسلاميه.
23. بحارالانوار، ج 46، ص 65 و حليه الابرار، ج 2، ص 178.
24. تاريخ ابن عساکر، ج 4، ص 218، بيروت.
25. بحارالانوار، ج 67، ص 71.
26. تحف العقول (با تصحيح غفاري) ص 251، کتابفروشي اسلاميه.
27. بحارالانوار، ج 48، ص 102.
28. بقره، آيه ي 264.
29. بوستان سعدي، باب ششم.
30. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 17.
31. کشف الغمه، ج 2، ص 289، دارالکتب الاسلامي.
32. اعيان الشيعه، ج 2، ص 7.
33. اعيان الشيعه، ج 2، ص 40.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}