کنکاشي درباره ي علل تعدد همسران پيامبر (ص)
کنکاشي درباره ي علل تعدد همسران پيامبر (ص)
مقدمه
اين شبهه در ذهن برخي از محققان و انديشمندان غربي چنان ريشه دوانيده که عامل شهوت را مسلم پنداشته اند؛ مسئله اي که آنها را از دست يافتن به حقيقت بازداشته است. گوستاولوبون که تحقيقات گسترده اي درباره ي اسلام انجام داده است، در کتاب تمدن اسلام و غرب مي گويد: «اگر از پيامبر بتوان انتقادي کرد، فقط همان محبت مفرطي است که به زن داشته است.»(1)
شبهه ي مذکور اگرچه در ابتدا توسط معاندان اسلام و يا جاهلان به تاريخ اسلام و شخصيت واقعي پيامبر صلي الله عليه و اله مطرح گرديد، ليکن به دليل ظاهر فريبنده اي که دارد، مي تواند در افکار عده اي از مسلمانان که اطلاعات عميق ديني و مذهبي ندارند نيز، در حد سؤال، مطرح گردد. از اين رو، نوشتار حاضر بر آن است تا با تشريح فلسفه و علل ازدواج هاي پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله، اهداف عالي و مقدس و نيز شخصيت حقيقي آن حضرت را، که از اين اتهامات ناروا به دور است، مشخص سازد. اما پيش از آن به طور اجمال به تعداد همسران و فرزندان آن حضرت اشاره مي شود.
همسران و فرزندان پيامبر صلي الله عليه و اله
پيامبر صلي الله عليه و اله از بين همسران خود تنها از خديجه صاحب فرزند شد. خديجه فرزنداني به نام هاي زينب، ام کلثوم، رقيه، فاطمه، قاسم و عبدالله (ملقب به طيب و طاهر) به دنيا آورد. خداوند نخواست همسران پيامبر صلي الله عليه و اله پس از خديجه از او صاحب فرزند شوند، مگر کنيز آن حضرت به نام ماريه قبطيه، که از پيامبر صاحب فرزندي به نام ابراهيم شد.(9)
گفتني است که پيامبر زمان تولد ابراهيم، همه فرزندان خود بجز حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را از دست داده بود و آن حضرت عليهاالسلام هم در خانه شوهر به سر مي برد.
علل تعدد همسران پيامبر صلي الله عليه و اله
علل عمومي
به عبارت ديگر، يکي از علت هاي اين ازدواج ها محکم کردن ستون ها ي ساختمان دين و ثابت نمودن پايه هاي اسلام بود. اشتياق به دعوت اسلامي، حضرت را وادار کرد تا پيوند دامادي با کساني ايجاد کند که بتوانند به عنوان تکيه گاهي براي او نيرويش را براي دعوت مردم به اسلام، چندين برابر کنند. علت ديگر اين ازدواج ها، مهر و شفقت و دلسوزي و رحمت آن حضرت نسبت به زنان بيوه و بي ياور بود. اگر نيروي هوا و هوس و عشق و شهوت بر نفس پيامبر غالب بود، پيش از نبوت مي توانست هر زني را اختيار کند؛ او در آن زمان در ابتداي جواني و کمال نيرومندي بود و هيچ قانوني نمي توانست بين او و خواسته هايش مانع شود، بخصوص که آن حضرت از اين جهت مورد رغبت و توجه شديد مردم بود و همه علاقه مند بودند هر زني را تقديم او کنند، اما آن حضرت هرگز اين کار را نکرد.
به رغم اينکه مردان عرب آن روز بر حسب عادت، زنان زيادي (حتي بيش از ده زن) مي گرفتند، اما پيامبر اسلام پيش از بعثت تنها با حضرت خديجه ازدواج کرد. شهيد مفتح در اين باره مي نويسد: «محمد در سن جواني و در بحبوحه ي قدرت غريزه ي جنسي با زن سالخورده به سر مي برد. يعني او در حالي که 25 سال دارد، خديجه 40 ساله را به عنوان همسري مي پذيرد، 25سال يا 24 سال با همين زن زندگي مي کند و همسر ديگري اختيار نمي نمايد... زناني را که پيغمبر به عنوان همسري انتخاب نمود نوعا سالخورده و شوهر رفته بودند که پيامبر اسلام شوهر دوم يا سوم آنان محسوب مي شد، اگر انگيزه ي او در اين ازدواج ها پاسخ تقاضاي غريزه بود، بايد به دختران و زنان زيبا و جوان بسياري که افتخار مي کردند پيغمبر اسلام آنان را بپذيرد اعتنا و توجهي مي نمود و خواسته آنان را قبول مي کرد، در حالي که حضرت اين گونه پيشنهاد را رد مي کرد. »(11)
مرحوم کاشف الغطاء علل تعدد همسران پيامبر صلي الله عليه و اله را چنين بيان مي کند: پيامبر اسلام با قبول کثرت زوجات و همسران متعدد خواسته است نمونه ي بارز و برهان روشن خويشتن داري، استقامت و رعايت مساوات و عدالت را مجسم سازد. آن حضرت در تمام ادوار زندگي خانوادگي مظهر کامل عدالت و انصاف بود. با اينکه زنان آن بزرگوار از نظر سن و جمال و شرايط خانوادگي و حسب و نسب همگي در يک سطح نبودند و اختلافات فاحشي در جهات نامبرده داشتند، در عين حال، همگي در پرتو عدالت و مساوات و رعايت شأن يکديگر، بدون کوچک ترين اختلاف و ناراحتي با هم به سر مي بردند... و تنها خواسته شان اين بود که در روز قيامت به عنوان همسر پيامبر اسلام محشور گردند.
کسي که شرح زندگاني رسول خدا را مطالعه کند، در ذهن خود اين گونه مجسم مي کند که پيامبر همانند شخص فارغ البالي است که هيچ گونه غم و اندوه و اهل و عيال و يا هيچ گونه علاقه و ارتباطي با زن نداشته است. دليلش آن است که پيامبر صلي الله عليه و اله در طول زندگي خود با همسران متعدد، همواره به عنوان فرمانده لشکر اسلام، تبيين کننده احکام ديني، قاضي خصومت ها، برپا کننده نماز جماعت، زاهد و عابد (که گاهي از کثرت عبادات پاهيايش ورم مي کرد و شب تا صبح در تهجد و شکرگزاري به سر مي برد) مطرح بود. حال چنين کسي چگونه توانسته است زنان متعدد را اداره کند و افکارش را از توجه به مسائل اساسي و بنيادي اسلام باز ندارد؟ آيا اين خود يک معجزه نيست؟ و آيا حقيقت جز اين است که اين ازدواج ها مصالح و عللي ماوراي شهوت و هواي نفس در برداشته است؟(12)
عباس محمود عقاد پس از بيان علل عمومي و اختصاصي مي گويد: «هيچ يک از همسران رسول خدا، به تشرف زوجيت وي نايل نيامدند مگر اينکه مردانگي و شرف يا مصلحت مردم و بزرگداشت آيين اسلام موجب آن گرديد و آنچه در اين وصلت ها محلي نداشت، هواپرستي و خوددوستي بود.»(13)
مرحوم علامه ي طباطبائي در تفسيرالميزان مي فرمايد: افرادي که محبت مفرط به زن و شهوت و عشق دارند فريفته آرايش و زينت و عاشق جمال و دلربايي ها و طراوت سن جواني مي گردند، در حالي که اين گونه خصوصيات با زندگي و روش آن حضرت منطبق نمي گردد؛ چون با بيوه زنان و زنان پير و سالخورده ازدواج کرد. پيامبر اکرم زنان خود را ميان کامجويي دنيوي و گرفتن طلاق مخير مي سازد: يا خدا و پيامبر را بگيرند و دنيا را رها سازند و يا دنيا و زينت آن را انتخاب کنند و از پيامبر طلاق بگيرند (آيات 28و29 سوره ي احزاب).(14) که اين عمل نيز با وضع مرد زن دوست و جمال پرست نمي سازد. علاوه بر اينکه «رفتار آن جناب با زنان و احياي حقوق از دست رفته آنان در قرون جاهليت و تجديد حرمت به باد رفته شان و احياي شخصيت اجتماعي شان، دليل ديگري است بر اينکه آن جناب زن را تنها يک وسيله براي شهوتراني مردان نمي دانسته و تمام همش اين بوده که زنان را از ذلت و بردگي نجات داده و به مردان بفهماند که زن نيز انسان است.»(15)
دکتر هيکل نيز در اين باره مي گويد: پيامبر کسي نبود که هوس بر عقل او غالب شود و از اين رو، زناني را که به عقد خويش درآورد، به اقتضاي عشق و شهوت نبود. سخنان مستشرقان درباره ي زن دوستي پيامبر چنان ناپسند و پوچ است که درباره ي مردان عادي و مادي نيز روا نيست تا چه رسد به فرد بزرگي که پيغمبري او صحنه ي زندگاني و جريان تاريخ جهان را عوض کرده است.(16)
وي همچنين معتقد است که پيامبر صلي الله عليه و اله در اثناي جنگ هاي مسلمانان که گروهي از آنان کشته مي شدند و طبعا زنانشان بيوه مي ماندند، اقدام به ازدواج با آنها مي کرد. آيا واقعا تعدد زوجات پس از جنگ ها و شورش ها که هزاران نفر تلف مي شوند و عده ي زيادي از زنان بي شوهر مي مانند، بهتر از اکتفا به يک زن نبود؟(17)
هيکل در پاسخ به اين سؤال که چرا پيامبر صلي الله عليه و اله ازدواج با بيش از چهار زن را بر ديگران حرام کرده اما براي خود جايز شمرده و بيش از چهار همسر اختيار کرده است، مي گويد:آيه ي 3 سوره ي نساء(18) که انتخاب همسر را به چهار زن محدود مي کند، در اواخر سال هشتم هجرت نازل گرديد و تا زمان نزول اين آيه محدوديتي در کار نبود و همه ي مسلمانان مي توانستند بيش از چهار همسر داشته باشند و تمام ازدواج هاي رسول خدا قبل از آن تاريخ صورت گرفته بود؛ چون آخرين ازدواج با ميمونه بود که در سال هفتم هجرت واقع گرديد، و پيامبر اسلام بعد از نزول اين حکم الهي ديگر همسري اختيار نکرد.(19)
محمد محمود صواف علت تعدد همسران پيامبر صلي الله عليه و اله را اين چنين بيان مي کند: تعدد همسران پيامبر خود يکي از عوامل اصلي و مهم تبليغ و گسترش دين اسلام بوده است. به اعتقاد وي هرگاه دعوتگران زياد شوند، توجه مردم به آن دعوت زياد شده و طرفداران و حاميان آن دعوت چندين برابر مي شوند. بديهي است که اگر اين دعوت همراه با پيوند خويشاوندي باشد، مؤثرتر و ماندگارتر است. رسول خدا در مورد اکثر ازدواج هاي خود (به جز ازدواج با زينب دختر خزيمه، ام سلمه و زينب دختر جحش که از قبل نسبت فاميلي با پيامبر داشتند.) چنين هدفي را دنبال مي کرد، به گونه اي که هر يک از اين همسران، دعوتگراني براي اسلام شده و هر کدامشان به تنهايي مدرسه اي براي آموزش مردم و مربياني براي زنان و مردان امت اسلامي در همه موضوعات زنانگي، احکام شرعي، آداب زناشويي و دستورات اسلامي محسوب مي شدند. سياست رسول خدا در زمينه ي ازدواج با زنان متعدد، همان سياست هوشيارانه اي بود که دعوت اسلامي در آن زمان اقتضا مي کرد.(20)
احمد جاد المولي در اين باره مي گويد: تعداد قابل توجهي از احکام اسلامي مختص به زنان بوده است. در اوايل ظهور اسلام بيان اين احکام به عهده ي شخص پيامبر بود. اما از آنجا که پيامبر بسيار با حيا بود پاسخ به سؤالات زنان برايش بسيار مشکل بود و از طرفي هم نمي خواست هيچ سؤالي بدون پاسخ بماند و چه بسا زنان هم به خاطر شرم و حيايي که داشتند از پرسيدن از رسول خدا امتناع مي کردند. بنابراين، بهترين راه حل اين بود که احکام زنان از زبان کساني بيان شود که رابطه همسري با پيامبر داشته باشند تا صفت حيا مانع بيان احکام اسلامي نشود. بدون شک تعدد همسران پيامبر نقش بسيار مهمي را در ترويج و عمل به احکام اسلامي (به ويژه احکام زنان) ايفا کرد.(21) و به تعبيرمحمد رشيد رضا اگر پيامبر صلي الله عليه و اله يک همسر اختيار مي کرد، يقينا تأثير نه همسر در تعليم احکام زنان را نداشت.(22)
استاد مهدي پيشوايي قراين و شواهدي را در مورد ازدواج هاي پيامبر ذکر مي کند که برانگيزه ي مقدس و نيت پاک آن حضرت دلالت دارد. ما در اينجا به سه مورد آن اشاره مي کنيم:
الف. ازدواج هاي بعدي پيامبر [پس از خديجه] پس از پنجاه سالگي او (اندکي پيش از هجرت و اغلب بعد از هجرت) بوده که از طرفي، سال هاي پيري و از طرف ديگر، دوران گرفتاري ها و اوج مشکلات سياسي، اجتماعي و نظامي آن حضرت بوده است. آيا مي توان باور کرد که کسي با اين وضع در فکر هوسراني باشد؟ آيا اصولا پيامبر، در مدينه فرصت پرداختن به اين گونه کارها را داشت؟
ب. آيا زندگي با زناني که داراي اخلاق و سليقه هاي گوناگون بودند و برخي از آنها با ناسازگاري ها و حسادت هاي زنانه، همواره پيامبر را رنجانده و آزده خاطر مي ساختند(23) با عيش و خوشگذراني سازگار است؟
ج. هر يک از همسران پيامبر از يک قبيله بودند و با هم هيچ خويشاوندي نداشتند. آيا وصلت با قبايل مختلف، تصادفي بود [يا به خاطر ايجاد علقه ميان قبايل و ترويج و تقويت اسلام]؟(24)
البته دلايل ديگري را نيز مي توان با توجه به شرايط آن روزگار در نظر گرفت؛ از جمله اينکه: زنان در آن روزگار نيازهاي گوناگوني از قبيل نفقه، خوراک و پوشاک داشتند که تهيه ي آنها با توجه به اوضاع صدر اسلام- که مسلمانان از مکه به مدينه مهاجرت کرده بودند و مانند آوارگان بي پناه بر روي سکويي به نام صفه(25) زندگي مي کردند- بسيار مشکل بود. علاوه بر آن، براي زنان ممکن نبود همچون مردان در صفه اجتماع کنند، بلکه به مأوا و مسکني که داراي امنيت باشد نياز داشتند. خداوند در آيات 59 تا 61 سوره ي احزاب (26) علاوه بر دستور حجاب به زنان، به منافقان و بيماردلان مدينه که براي زنان ايجاد مزاحمت مي کردند هشدار مي دهد که اگر از کار خود دست برندارند، درگير جنگ شديد با پيامبر و اخراج از مدينه و حتي محکوم به قتل خواهند شد.
از طرفي، در آن روزگار پيوندهاي قبيله اي محکم ترين و مطمئن ترين پيوندها بود. از اين رو، چون زنان بيوه ي مهاجر که از قبيله ها ي خود، جدا شده بودند از اين حمايت و پشتيباني برخوردار نبودند، تزويج انصار با آنها راه حل مناسبي به نظر مي رسيد.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله با ازدواج هاي خود بخصوص با زنان بيوه ي مهاجر، اولا مشکل تعدادي از اين زنان را برطرف کرد و آنها را تحت حمايت و سرپرستي خود قرار داد و ثانيا، اوج ايثار و فداکاري خود را در مقام عمل به انصار نشان داد تا آنها نيز براي اين کار تشويق شوند و سرپرستي زنان بيوه ي مهاجر را بر عهده بگيرند.(27)
اگرچه اصل شبه ي مورد نظر توسط برخي مستشرقان جاهل يا کينه توز مطرح شده است، اما بعضي ديگر از آنها با تحقيقات گسترده به حقيقت مسئله پي بردند. اکنون به نظريات تعدادي از آنها اشاره مي کنيم:
جان ديون پورت با توجه به آيه ي تخيير(28) که زنان پيامبر را ميان دو امر طلاق و ترک زينت مخير گذاشت، مي گويد: «عده اي اهل عناد و الحاد و دسته اي از کوته نظران تصور مي کنند که رسول اکرم صلي الله عليه و اله از راه هواي نفس با زنان متعددي ازدواج کرده است. متأسفانه تصور اين اشخاص به صورت گمان و از گمان به صورت شبهه و از شبهه به صورت سوءظن و از سوءظن به درجه ي سخافت رأي مي رسد. ولي چيزي [که] نزد من مسلم است اين است که همه ي اين افراد مردمي کوتاه نظر و نادان هستند؛ زيرا آيه ي قرآن که اساس آن حاکي از نفي زينت و منع همه ي زنان پيغمبر از استعمال آن است، و از آن گذشته رابطه زناشويي را بر اساسي قرار مي دهد که مطلقا منافي زندگاني جنس لطيف است، و ضمنا ارتباط بين پيغمبر و زنانش را به طرز روشني که کاملا مخالف هوا و هوس است، بيان مي نمايد و از اين بالاتر مي بينيم که خداوند متعال به پيغمبر دستور مي دهد که در غير اين صورت همه ي آنان طلاق بگيرند و مانند ساير زنان از هوس هاي زنانه در مورد استعمال زيور و زينت برخوردار شوند، و الا با طبيعت ديگري که مخالف طبيعت دنيوي است خوگرفته و راه زهد پيش گيرند. هر کسي مي تواند به سهولت تشخيص دهد که همه ي اطراف و جوانب اين آيه ، برخلاف شهوات و تمايلات نفساني است؛ زيرا در عرف شهوت پرستي هيچ گاه کلماتي بدين صورت صريح و قاطع و تا حدي خشن استعمال نمي شود... .
دليل ديگر بر برائت رسول اکرم از هوسراني اين است که زوجاتش را از نظر تمتع که نيروي خيال عامل آن است تزويج ننمود؛ زيرا اگر ازدواج وي مولود شهوت بود، لازمه ي آن استعمال زينت و زيور، و نمايش ظرافت و زيبايي است، در حالي که رسول اکرم با کمال صراحت آنها را از استعمال زينت منع نمود تا جايي که اگر تحمل پذيرفتن اين امر را نداشته باشند، مي توانند طلاق بگيرند. با توجه به اين سابقه آيا جا دارد که کسي اين نحوه فکر را جزو افکار شهواني بداند و آيا غير از نمايش کمال انسانيت در اين عمل نکته ديگري ملاحظه مي شود و آيا تبعيت نه زن از پيغمبر معظم و صرف نظر کردن از زينت، جز اين است که ما آن را دليل بر وصول به مرحله کمال انسانيت و حصول درجه ي عالي عظمت بدانيم.»(29)
توماس کارلايل معتقد است «به رغم دشمنان، هرگز محمد مرد شهوت پرست نبود، از روي ستم و عناد او را متهم به شهوتراني نموه اند. چقدر ستم و بي انصافي است که شخصي مانند محمد صلي الله عليه و اله را به شهوتراني متهم کنيم... . ميان محمد صلي الله عليه و اله و شهوت و لذت پرستي بسيار فاصله است.»(30)
گئورگيو شرم و حيا را ويژگي ممتاز پيامبر مي داند و پس از نقل داستان هايي درباره ي حياي پيامبر صلي الله عليه و اله مي نويسد: «با اينکه پيغمبر نه زن داشت مردي بود بسيار با حيا و چندين روايت راجع به شرم و حياي محمد صلي الله عليه و اله در کتب تذکره نويسان اسلامي ديده مي شود.»(31)
بدين سان، از نظر بعضي انديشمندان غربي هم ازدواج هاي پيامبر صلي الله عليه و اله به خاطر شهوتراني و هوا و هوس نبوده است، بلکه علت آن را بايد در مقاصد عالي و اهداف تبليغي، اسلامي و انساني پيامبر صلي الله عليه و اله جست و جو کرد.
علل اختصاصي
خديجه نخستين زني بود که به رسالت پيامبر اسلام ايمان آورد و پشت سر آن حضرت نماز خواند و در راه خدمت به اسلام از هيچ کمکي دريغ نورزيد، تا حدي که بعضي از مورخان کمک هاي مالي اين بانوي فداکار را از عوامل مهم گسترش اسلام قلمداد کرده اند. او که شيفته ي خلق و خوي پيامبر صلي الله عليه و اله شده بود، افرادي را فرستاد تا پيامبر را تشويق به خواستگاري از او نمايند. در نهايت نيز اين امر تحقق يافت.
البته کسي در مورد اين ازدواج پيامبر شبهه اي وارد نساخته است؛ چون اولين ازدواج پيامبر صلي الله عليه و اله بود و خديجه نيز طبق قول مشهور بيوه زني بود که قبلا دوبار شوهر کرده و پانزده سال بزرگ تر از پيامبر صلي الله عليه و اله بود. اگر اين ازدواج پيامبر صلي الله عليه و اله از روي شهوت بود، به جاي خديجه يک دختر جوان انتخاب و يا در کنار او همسران ديگري اختيار مي کرد، اما پيامبر صلي الله عليه و اله با اينکه حضرت خديجه تمام ثروتش را در اختيار او گذاشته بود و کاملا تسليم او بود و هيچ مشکلي حتي ازدواج مجدد برايش ايجاد نمي کرد، تا وقتي خديجه زنده بود، همسر ديگري اختيار نکرد.
همچنين پيامبر هيچ انگيزه و يا منفعت شخصي از ازدواج با خديجه، به خاطر ثروت و سرمايه او نداشت؛ چون از سرمايه ي خديجه جز در راه اعتلاي دين اسلام استفاده نمي کرد. شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «عجيب اين است: حالا که همسر يک زن بازرگان و ثروتمند شده است، ديگر دنبال کار بازرگاني نمي رود. تازه دوره ي وحدت يعني دوره ي انزوا، دوره ي خلوت، دوره ي تحنف و دوره ي عبادتش شروع مي شود. آن حالت تنهايي، يعني آن فاصله روحي که با قوم خودش پيدا کرده است، روز به روز زيادتر مي شود.»(32)
سوده: او دختر زمعه بن قيس از تيره عبدشمس بود. نخست با سکران بن عمرو که مسلمان بوده و به حبشه مهاجرت کرده بود، ازدواج کرد. شوهرش در حبشه، در راه خدمت به اسلام درگذشت. او پس از مرگ شوهرش تنها و بي سرپرست ماند و براي تأمين زندگاني خود در آن محيط غريب، پر تعصب و شرک آلود، چاره اي جز اين نداشت که براي تأمين معاش خود يا از آيين اسلام دست بردارد و به خاندان بت پرست و مشرک خود بپيوندد يا يک همسر مناسبي از مسلمانان پيدا کند. «او اگر به اقوامش برمي گشت يا به قتلش مي رساندند و يا شکنجه اش مي کردند و يا به گرويدن به کفر مجبورش مي کردند، لذا رسول خدا صلي الله عليه واله براي حفظ او از اين مخاطر با او ازدواج نمود.»(33)
بنابراين، پيامبر صلي الله عليه و اله که تنها هدفش ترويج دين و تحکيم مباني آن بود، به عنواني قدرداني از خدمات يک مهاجر اسلامي و به عنوان تقويت و دلداري به مسلمانان مجاهد ديگر، و نيز سر و سامان دادن به زندگي يک زن بيوه با او ازدواج کرد. علاوه بر اينکه «هيچ کس نگفته است که سوده جمال يا مال و مقامي داشت که اين ازدواج به خاطر آن رخ داده است.»(34)
اين ازدواج يک سال پس از رحلت حضرت خديجه، يعني سال 11 بعثت صورت گرفت. سوده در اواخر خلافت عمر در مدينه از دنيا رفت.
عايشه: او دختر ابوبکر بود. مشهور است که هفت ساله بود که پيامبر صلي الله عليه و اله در مکه از او خواستگاري کرد. (اين امر از خواسته هاي ابوبکر نيز بوده است.) دو سال در عقد پيامبر، اما در خانه ي پدر بود و بعد از هجرت وارد خانه پيامبر شد. زندگي فردي و اجتماعي عايشه پر از حوادث و داستان هاي گوناگوني است. او يکي از خبرسازترين بانوان تاريخ اسلام است که وقايع و حوادث بسياري رقم زده است. از اين رو، کتاب هاي متعددي درباره ي او نوشته شده است.(35) عايشه در سال 57 هجري از دنيا رفت و در بقيع دفن شد.
چنانچه ازدواج پيامبر صلي الله عليه و اله با عايشه به انگيزه ي زناشويي بود، بايد آن حضرت با يکي از دختران بالغ و يا زنان بيوه ي جوان ازدواج مي کرد تا لازم نباشد دو سال صبر کند تا عايشه بالغ شود. از اين رو، مي توان گفت: اموري همانند نزديکي و پيوند با قبيله ي تميم، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بيشتر او به اسلام علل اين ازدواج بوده است.(36) هيکل درباره ي ازدواج پيامبر با عايشه و همچنين حفصه دختر عمر مي گويد: «عايشه و حفصه دختران ابوبکر و عمر بودند و محمد صلي الله عليه و اله مي خواست به وسيله ي رشته ي خويشاوندي، آنها را با خود مربوط سازد... . علاقه و محبتي که نسبت به عايشه داشت بعد از ازدواج به وجود آمد و در هنگام ازدواج وجود نداشت، از اين جهت نمي توان گفت او را به اقتضاي محبت به زني گرفت؛ زيرا موقعي که از عايشه خواستگاري کرد هفت سال داشت و دو سال پس از آن زفاف رخ داد، نمي توان باور کرد که محمد صلي الله عليه و اله او را در سن هفت سالگي دوست مي داشته است.»(37)
زينب دختر خزيمه: وي نوه ي دختري عبدالمطلب و دختر عمه ي رسول خدا بود. شوهر قبلي او عبيده بن حارث بن عبدالمطلب بود که در جنگ بدر به شهادت رسيد. او در مراحل واپسين زندگي خود به سر مي برد که افتخار همسري پيامبر صلي الله عليه و اله را پيدا کرد. اين ازدواج در سال سوم هجرت و در مدينه صورت گرفت. زينب از نظر ثروت و جمال معروفيتي نزد مردم نداشت، و وقتي زن پيامبر شد دوره ي جواني اش گذشته بود. تنها يتيم نوازي و دلجويي او از بيچارگان و درماندگان، زبانزد مردم بود، به حدي که لقب «ام المساکين» يا مادر بيچارگان به او داده بودند. پيامبر صلي الله عليه و اله از روي دلسوزي و به خاطر حفظ آبرو و حيثيت زينب و نيز براي حمايت از او با وي ازدواج کرد.
زينب تقريبا دو سال، يعني تا سال پنجم هجرت، با پيامبر صلي الله عليه و اله زندگي کرد که از دنيا رفت. او تنها زني بود که پس از حضرت خديجه در ايام حيات پيامبر صلي الله عليه و اله درگذشت.
حفصه: او دختر عمر و از زناني بود که به مدينه هجرت کرد. همسرش خنيس بن عبدالله در اثر جراحت هاي فراوان در جنگ بدر از دنيا رفته بود. پس از وفات شوهرش، عمر به ابوبکر پيشنهاد کرد او را به همسري بپذيرد، ولي او قبول نکرد و عمر نگران شد. پس از وفات رقيه (همسر عثمان و دختر پيامبر)، عمر او را به عثمان پيشنهاد کرد و او نپذيرفت. اين موضوع عمر را سخت نگران کرد و زبان به شکايت نزد پيامبر گشود. پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: کسي که بهتر از عثمان است با حفصه ازدواج مي کند (که مراد خودش بود).(38)
بنابراين، ازدواج پيامبر صلي الله عليه و اله با حفصه به خاطر دلداري دادن به عمر بود، بخصوص با توجه به اينکه ابوبکر و عثمان حاضر به همکاري و حل مشکل عمر نبودند. اين ازدواج در سال سوم هجرت و در مدينه رخ داد. حفصه در سال 45 هجري از دنيا رفت.
ام سلمه: نام او هند دختر ابي اميه حذيفه بن مغيره از قبيله مخزوم است. مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. بنابراين، ام سلمه دختر عمه ي پيغمبر بود. او يکي از بانوان پاکدامن و پرهيزکار، و طبق احاديث، پس از خديجه کبرا از محترم ترين زنان پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله به شمار مي رفت. نخست با پسرعمويش، ابوسلمه مخزومي، ازدواج کرد و فرزنداني نيز از او داشت. شوهرش در جنگ احد جراحت شديدي برداشت و در اثر آن از دنيا رفت. چند ماهي سرپرستي فرزندان خود را به عهده داشت که در اين مدت افرادي مانند ابوبکر و عمر از او خواستگاري کردند ولي او نپذيرفت. ام سلمه پس از خواستگاري پيامبر صلي الله عليه و اله از وي، ابتدا نپذيرفت، ولي سپس قانع شد. وقايع مهمي درباره ي او نقل مي کنند که حاکي از مقام فضيلت و کمال اوست.
از جمله فضايل اخلاقي و پسنديده او اين بود که دوست نداشت هيچ گونه مزاحمتي براي ديگران ايجاد کند. يکي از دلايل او بر ازدواج نکردن با پيامبر صلي الله عليه و اله نيز همين مسئله بود؛ چرا که وي داراي چهار فرزند از شوهر سابق خود بود و نمي خواست مزاحمتي براي پيامبر صلي الله عليه و اله ايجاد شود. اما چون پيامبر پدر و رهبر امت اسلامي بود، وظيفه ي خود مي دانست که براي تأمين نيازهاي ام سلمه، دلداري دادن به او و سرپرستي فرزندان يتيمش اقدامي کند، از اين رو، فرزنددار بودن ام سلمه را مزاحمتي براي خود و مانع ازدواج ندانست و او نيز موافقت کرد. «پيداست که هدف پيامبر از اين ازدواج، سرپرستي او و فرزندان يتيمش بوده است. آيا ازدواج با زني بيوه و مسن، و نگهداري چهار کودک يتيم او، خود نوعي رياضت نبود؟»(39) دکتر هيکل نيز در اين باره مي گويد: «خاورشناسان گمان مي کنند که محمد صلي الله عليه و اله ام سلمه را به خاطر جمالش به زني گرفت! اگر چنين بود از دختران مهاجران و انصار کساني بودند که در جواني و جمال و ثروت هزار مرحله از ام سلمه پيش بودند و فرزندي نداشتند که بار دوش او شود، مي توانست آنها را به زني انتخاب کند... . به همين جهت، علاقه ي مسلمانان نسبت به او زياد شد و در عين حال که او را پيغمبر خدا مي دانستند، پدر مهربان خود مي شمردند؛ زيرا او به حقيقت براي هر بينوا و ناکام و ناتوان و بيچاره و درمانده و يتيمي که پدرش در جنگ کشته شده بود، مانند پدري دلسوز و مهربان بود.»(40)
اين ازدواج در سال چهارم هجرت رخ داد. ام سلمه در سال 61 هجري در مدينه درگذشت و در بقيع دفن گرديد. او آخرين همسر پيامبر بود که از دنيا رفت.
زينب دختر جحش: مادرش اميمه، دختر عبدالمطلب بود. و از اين رو، او نيز همچون ام سلمه، دختر عمه ي پيامبر صلي الله عليه و اله محسوب مي شد. پيامبر صلي الله عليه و اله او را در سال پنجم هجرت تزويج نمود. او در سال بيستم هجرت از دنيا رفت و در بقيع دفن شد.
چون شبهات مربوط به اين ازدواج، با تأکيد بيشتري مطرح شده، و حتي در زمان خود پيامبر نيز منافقان به اين مسئله دامن مي زدند، ما نيز علل اين ازدواج را با تفصيل بيشتري بيان مي کنيم.
شوهر سابق زينب، زيد بن حارثه بود. زيد غلام خديجه بود که پس از ازدواج با پيامبر، او را به عنوان خدمتگزار به شوهرش هديه کرد. قبيله زيد براي آزادي اسراي خود به مکه آمدند تا با پرداخت پول، آنها را آزاد نمايند. پدر زيد نيز از پيامبر صلي الله عليه و اله درخواست خريد او را کرد. پيامبر صلي الله عليه و اله بدون هيچ گونه توقع مادي، زيد را بين آزادي و اقامت در مکه مخير گذاشت. روحيات پاک و عواطف عالي و اخلاق نيک پيامبر صلي الله عليه و اله باعث شد زيد اقامت در محضر پيامبر را بر آزادي و رفتن نزد بستگان خود ترجيح دهد. علاقه پيامبر صلي الله عليه و اله نيز به او تا حدي بود که او را به فرزندي برگزيد و مردم به او به جاي زيد بن حارثه، زيد بن محمد مي گفتند.
يکي از اهداف پيامبر صلي الله عليه و اله حذف فاصله طبقاتي و پيوند دادن افراد ثروتمند با فقير و نيز از بين بردن سنت غلط عدم ازدواج دختران آزاد و اشرافي با طبقه ي تهيدست و بنده بود. پيامبر صلي الله عليه و اله براي از بين بردن اين رسم غلط ابتدا از خانواده ي خود شروع کرد و دختر عمه ي خود زينب را به ازدواج غلام سابق خود و آزاد شده ي آن روز درآورد، تا مردم بدانند که ملاک برتري، تقوي و پرهيزگاري است نه مال و ثروت. براي اين کار پيامبر صلي الله عليه و اله خود به خانه زينب رفت و رسما از او براي زيد خواستگاري کرد. او و برادرش در ابتدا ممانعت کردند تا اينکه آيه 36 سوره ي احزاب (41) نازل شد که هيچ مرد و زن مؤمني در صورتي که خدا و پيامبر او درباره ي آنها تصميمي گرفتند، اختياري از خود ندارد. ايمان زينب و برادرش عبدالله به پيامبر صلي الله عليه و اله و وحي آسماني موجب شد تا زينب رضايت خود را اعلام کند.
اما اين ازدواج به عللي منجر به طلاق شد و علي رغم خواسته ي پيامبر، سرانجام آن دو از يکديگر جدا شدند. پس از مدتي پيامبر صلي الله عليه و اله براي باطل کردن سنت غلط ديگري، بر اساس وحي الهي با زينب ازدواج کرد. توضيح آنکه: جامعه ي عرب پسر خوانده را مانند پسر واقعي فرض مي کردند و احکام پسر واقعي، مثل تحريم رابطه ي زناشويي، توارث و مانند آن را، در مورد پسر خوانده نيز جاري مي دانستند. اگر پسرخواندگي به منظور ابراز عاطفه و علاقه باشد، عمل درستي است، اما اگر به منظور تشريک در يک سلسله احکام اجتماعي باشد که همگي از آن فرزند واقعي به شمار مي روند، پذيرفتني نيست؛ چرا که يک نوع بازي با عامل مهم در اجتماع يعني نسب است. خداوند در آيه ي 4 سوره ي احزاب (42) مي فرمايد که پسرخواندگان شما پسران واقعي شما نيستند. اين حرفي است که شما از خود گفته ايد ولي سخن حق پيش خداست و اوست که بشر را به راه راست هدايت مي کند.
پيامبر صلي الله عليه و اله مأمور گرديد که اين سنت و روش جاهلي و غلط را همانند سنت هاي خرافي ديگر درهم بکوبد وآن را با عمل، که تأثيرش بيش از گفتار و جعل قانون است، از ميان مردم عرب بردارد. از آن رو که کمتر کسي جرئت داشت اين برنامه را در دنياي آن روز اجرا کند، خداوند پيامبر صلي الله عليه و اله را رسما با نزول آيه ي 37 سوره ي احزاب(43) براي اين مهم دعوت فرمود.
اين ازدواج علاوه بر اينکه سنت غلطي را باطل اعلام کرد، مظهر مساوات و برابري نيز قرار گرفت؛ زيرا پيامبر گرامي اسلام به عنوان رهبر امت اسلامي با زني ازدواج کرد که در گذشته همسر بنده ي آزاد شده ي او بود و در دنياي آن روز چنين ازدواجي، مخالف شئون اجتماعي به شمار مي رفت.
اين عمل شجاعانه پيامبر صلي الله عليه و اله، موجي از اعتراض و انتقاد را از جانب منافقان و کوته فکران پديد آورد، اما خداوند براي سرکوبي اين افکار آيه 40 سوره ي احزاب را فروفرستاد: محمد پدر يکي از مردان شما نيست؛ او سمتي جز اينکه رسول خدا و خاتم پيامبران است ندارد و خداوند از همه چيز آگاه است. قرآن حتي پيامبر خدا را در اجراي اين فرمان الهي در آيه هاي 38 و 39 سوره احزاب(44) مورد ستايش قرار مي دهد.
بدين سان، خداوند رسم فرزند خواندگي را به طور کلي از دايره ي مقررات روابط زناشويي در مورد پسر واقعي خارج ساخت و آن را تا ابد ملغا اعلام کرد.
اما مستشرقان و خاورشناسان بي خبر يا مغرض، صريح آيات قرآن را ناديده گرفته و دلايل بي محتوايي براي فريب افراد ساده لوح و بي اطلاع مطرح کردند. آنان ابطال يک سنت غلط را رنگ عشق و دلباختگي داده و همچون رمان نويسان آنچه توانسته اند به يک تاريخ مجعول،پر و بال داده و آن را به ساحت مقدس پيامبر نسبت داده اند. دليل آنها، اين داستان ساختگي است که روزي چشم پيامبر صلي الله عليه و اله بي اختيار به زينب مي افتد. زيد احساس مي کند که پيامبر به زينب علاقه مند شده است و چون خود علاقه ي زيادي به پيامبر صلي الله عليه و اله داشت او را طلاق مي دهد تا مانعي براي ازدواج زينب با پيامبر نباشد.(45) دلايل ذيل بطلان اين داستان سرايي موهوم و مجعول را روشن مي سازد:
الف. آيه ي 37 سوره ي احزاب تصريح دارد که خداوند خود اين ازدواج را ترتيب داده و آن به منظور ابطال يک سنت غلط بوده نه به منظور علاقه مندي و دلباختگي. اين مطلب در صدر اسلام مورد تأييد همه بوده است و حتي يهوديان، مسيحيان و منافقان بر پيامبر به خاطر اين عملش خرده نگرفتند.
ب. زينب دختر عمه ي پيامبر صلي الله عليه و اله بود و پيش از ازدواج با زيد، به پيامبر پيشنهاد ازدواج داده بود، ولي پيامبر علي رغم خواسته ي او اصرار ورزيد که با غلامش، زيد ازدواج کند. بنابراين، اگر پيامبر صلي الله عليه و اله علاقه داشت با او ازدواج کند، پيش از ازدواج او با زيد، زماني که او دختر بود و هيچ مانعي هم بر سر راه نبود و حتي مقتضي (خواسته ي زينب) هم موجود بود، مي توانست با او ازدواج کند، در حالي که چنين نکرد.
ج. بسيار دور از عقل و جريان طبيعي عرف آن روز بود که پيامبر صلي الله عليه و اله در همسايگي منزل خود تا آن زمان آثار جمال و زيبايي زينب را بي اختيار نديده باشد؛ علاوه بر آنکه دختر عمه ي او نيز بود و خود پيامبر صلي الله عليه و اله مقدمات و لوازم عروسي زينب را فراهم ساخته بود. بنابراين، بسيار بعيد است که نگاه پيامبر به زينب- آنگونه که در آن داستان مجعول آمده است- اولين نگاه بوده باشد.(26)
د. «در آن عصر [پيش از بعثت] زنان حجاب نداشتند و زينت خود را آشکار مي ساختند، بعدها اسلام اين کار را حرام کرد. با وجود اين، محمد کسي نبود که به زيبايي زنان فريفته شود و در زندگاني خديجه و پيش از ازدواج با او اين کار از او معروف نبود. به اين ترتيب، عجيب است که پس از پنجاه سالگي ناگهان عوض شود و ... به يک نظر دلباخته دختر جحش شود.»(47)
جويريه: او دختر حارث بن ابي ضراره، زن بيوه اي بود که پيش تر با پسرعموي خود به نام مالک بن صفوان ازدواج کرده بود، او که زني پاک، و داراي ادب و متانت بود، در سال ششم هجرت به افتخار همسري پيامبر صلي الله عليه و اله درآمد و درسال 56 هجري در مدينه از دنيا رفت.
در غزوه ي بني المصطلق، جويريه به همراه عده اي از زنان و مردان، اسير مسلمانان شدند. هنگام تقسيم غنايم، جويريه که دختر رئيس قبيله بني المصطلق بود، سهم ثابت بن قيس شد. جويره با مولاي خود، ثابت بن قيس، قراردادي نوشت که در قبال پرداخت پول آزاد شود. روزي جويريه که آثار زبوني و بيچارگي در سيما و حرکاتش آشکار بود، به حضور پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله رسيد و اظهار داشت: من دختر حارث رئيس قبيله بني المصطلق هستم، بلاها و مصايبي که به من رسيده، بر شما پوشيده نيست. من براي آزادي خود عقد مکاتبه(48) نوشته ام، مرا براي تهيه ي پول ياري کن. پيامبر صلي الله عليه و اله، چون مي خواست بالاتر از کمک مالي به او بشود، به وي پيشنهاد ازدواج داد و او نيز پذيرفت.
هنگامي که اين خبر به مسلمانان رسيد، به خودشان گفتند: از اين پس پيامبر داماد قبيله ي بني المصطلق شده است و ما در واقع خويشان و بستگان پيامبر را به اسارت نزد خود گرفته ايم، روا نيست که خويشان رسول خدا در اسارت مسلمانان باشند، از اين رو، همه ي اسرا را، که قريب دويست نفر بودند، آزاد کردند.(49)
هنگامي که آزادشدگان به قبيله خود برگشتند، و اين لطف و بخشش مسلمانان را مشاهده نمودند، به آيين اسلام گرويدند و حتي در صف مسلمانان و در رکاب پيامبر صلي الله عليه و اله جنگيدند. اين رفتار رسول خدا صلي الله عليه و اله نه تنها در قبيله ي نبي المصطلق بلکه در سران قبايل ديگر نيز تأثير مثبت گذاشت و دل هاي آنها را نيز به اسلام متمايل کرد. بدين سان، با يک ازدواج هزاران دل به سوي اسلام متمايل گشت.
ام حبيبه: نام اصلي او رمله مي باشد. او دختر ابوسفيان، خواهر معاويه و همسر عبيدالله بن جحش اسدي بود. به همراهي شوهرش به حبشه مهاجرت نمود. شوهرش در حبشه در اثر تبليغات مسيحيان از آيين اسلام برگشت و مسيحي شد و در همان جا از دنيا رفت. ام حبيبه که يک زن مسلمان بود و به همراهي اغلب مهاجران حبشه از ترس اذيت و آزار پدرش، ابوسفيان، به آنجا پناهنده شده بود، نمي توانست بي پناه و بي سرپرست بماند، از اين رو، پيامبر صلي الله عليه و اله به حمايت و سرپرستي او اقدام نمود. آن حضرت در سال ششم هجرت، عمرو بن اميه را نزد نجاشي، پادشاه حبشه، فرستاد و از او خواست ام حبيبه را به عقد او درآورد. نجاشي او را به پيامبر تزويج کرد. او تا يک سال بعد در حبشه بود و در سال هفتم هجرت با آخرين گروه مهاجران حبشه به مدينه بازگشت.(50)
ام حبيبه که هنگام ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه و اله در حدود چهل سال داشت، در سال 44 هجري در مدينه وفات يافت.
بنابراين، در زماني که کسي جرئت نگهداري و سرپرستي ام حبيبه را نداشت (چون او دختر ابوسفيان، دشمن درجه يک اسلام بود)، پيامبر صلي الله عليه و اله به حمايت و سرپرستي او اقدام نمود تا بدين وسيله آن بيچاره را از ورطه هلاکت نجات دهد و از سوي ديگر، در جهت پيوند دادن و نرم کردن دل هاي بني اميه که از دشمنان سرسخت و لجوج مسلمانان بودند، گامي بردارد. در نتيجه ي اين وصلت، پيامبر صلي الله عليه و اله با خاندان بني اميه و هند، زن ابوسفيان، و ساير دشمنان خونين خود نسبت فاميلي و خويشاوندي پيدا کرد و ام حبيبه نيز عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مکه شد.
استاد پيشوايي نيز معتقد است: «اگر انگيزه اي را که خاورشناسان مسيحي ادعا کرده اند، فرض کنيم، چگونه معقول خواهد بود که شخصي، زني را تزويج کند که در کشور ديگر اقامت دارد و وضع بازگشت او هيچ معلوم نيست؟!»(51)
صفيه: او دختر حيي بن اخطب رئيس قبيله بني النضير بود و سلسله نسب او به هارون، برادر حضرت موسي عليه السلام مي رسيد. او پيش از ازدواج با رسول اکرم صلي الله عليه و اله، ابتدا با سلام بن مشکم و سپس با کنانه بن ربيع، که در واقعه ي جنگ خيبر به دست مسلمانان کشته شد، ازدواج کرد.
پس از فتح خيبر در سال هفتم هجرت، بلال او را نزد پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله آورد. چشم حضرت به صورت کبود شده ي صفيه افتاد و علت آن را پرسيد. صفيه جواب داد: شبي در خواب ديدم که ماه در دامان من واقع شده است. صبح خواب را براي شوهرم بيان کردم، او سيلي محکمي به صورتم زد و گفت: مثل اينکه آرزوي محمد در دل مي پروري؟ پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: اگر اسلام را قبول کني، تو را به همسري خود برمي گزينم و اگر بر يهوديت باقي باشي، تو را آزاد مي کنم تا نزد قبيله ات برگردي. صفيه جواب داد: نزد رسول خدا برايم ارزشمندتر است.(52) بدين ترتيب بود که پيامبر در همان سال (سال هفتم هجرت) او را به عنوان همسري برگزيد.
صفيه عشق وافري به پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله داشت و هنگام فوت آن حضرت بي تابانه گريه مي کرد و از صميم دل از خدا مي خواست که دردهاي پيامبر را به جان او بيندازد و او به جاي پيامبر در بستر مرگ قرار گيرد. صفيه تا دوران حکومت معاويه زنده بود. وي در سال 50 هجري درگذشت و در قبرستان بقيع دفن گرديد.
علت اين ازدواج آن بود که خود مسلمانان راضي نبودند صفيه که دختر رئيس قبيله بني النضير بود جز به پيامبر اسلام، به کس ديگري اختصاص يابد. با اين وصلت، شخصيت اجتماعي او و عشق وافرش به اسلام ناديده گرفته نمي شد. ايجاد دوستي ميان يهوديان و مسلمانان و نيز تشويق و ترغيب يهوديان به پذيرش اسلام را از فوايد ديگر اين ازدواج مي توان برشمرد.
ميمونه: از او به عنوان آخرين همسر پيامبر صلي الله عليه و اله ياد مي کنند. او دختر حارث هلالي خواهرزاده خالد بن وليد از قبيله ي بزرگ بني مخزوم بود. وي زن بيوه اي بود که پس از درگذشت دومين شوهر خود به نام ابي رهبه، خود را به پيامبر اسلام هبه کرد. اين حادثه در سال هفتم هجرت و در سن 51 سالگي ميمونه رخ داد. او درسال 51 هجري وفات يافت و در «سرف» از نواحي مکه دفن شد. لازم به ذکر است که اين نوع ازدواج- يعني زني خود را بدون مهر و صداق به پيامبر ببخشد و خود را به همسري پيامبر درآورد- طبق آيه ي 50 سوره ي احزاب(53) از احکام اختصاصي رسول خداست و از اين رو، نمي توان بر آن اشکال گرفت. علاوه بر آن، ميمونه از قبيله بني مخزوم (بزرگ ترين قبايل عرب) بود و قرار گرفتن وي در زمره ي همسران پيامبر مي توانست در تحکيم روابط ميان پيامبر صلي الله عليه و اله و قبيله بني هاشم با قبيله بني مخزوم مؤثر باشد.
گئورگيو نيز معتقد است که اين ازدواج يک اقدام سياسي برجسته به شمار مي آمد؛ چرا که ميمونه هشت خواهر داشت که هر يک همسر رجال برجسته مکه بودند، و محمد صلي الله عليه و اله بعد از ازدواج با ميمونه گويا خويشاوند تمام سکنه مکه مي شد. از اهداف ديگر ازدواج پيامبر صلي الله عليه و اله اين بود که خالد بن وليد، سردار بزرگ مکه را که نسبت فاميلي با ميمونه داشت، با خود خويشاوند نمايد. تأثير اين ازدواج به قدري بود که خالد بن وليد بالاي کوه رفت و درباره ي پيامبر به اطرافيان خود گفت: اين مرد که چنين ديني آورده است، اهل خدعه و تزوير نيست.(54)
علل منع همسران پيامبر صلي الله عليه و اله از ازدواج
الف. ترک ازدواج با همسران پيامبر صلي الله عليه و اله يک نوع احترام و تعظيم به شخصيت پيامبر اکرم است. همان گونه که مسلمانان در حال حيات پيامبر صلي الله عليه و اله بايد به شخصيت او احترام کنند، پس از رحلت او نيز بايد احترام مي کردند و اين مسئله نوعي تعظيم و احترام به آن حضرت محسوب مي شد.
ب. همسران رسول خدا بر اثر رابطه ي زناشويي با پيامبر، فضيلت و افتخار بزرگي کسب کرده بودند، تا آنجا که آنها را «امهات المؤمنين» مي ناميدند.(55) حال اگر ازدواج با آنان مشروع مي شد، بسياري از شخصيت هاي برجسته و رئيسان قبايل براي کسب چنين افتخاري علاقه مند وصلت با آنها مي شدند و در راه آن تلاش و رقابت مي کردند، و چه بسا در به دست آوردن آن به جنگ و نزاع مي پرداختند، اما اسلام با تحريم ازدواج با همسران پيامبر صلي الله عليه و اله ريشه نزاع و اختلاف را از بين برد.
ج. هر بستري راز و اسراري مخصوص خود دارد. اگرچه جنبه ي وحي و رسالت پيامبر صلي الله عليه و اله بر ديگر جنبه هاي عادي زندگي آن حضرت برتري داشت، اما در اين جنبه هاي عادي با مردم يکسان بود. حال اگر همسرانش پس از رحلت او ازدواج مي کردند، طبيعي بود که اسرار و رموز جنبه هاي عادي و بشري پيامبر را در ميان مردم پخش مي کردند و آنان را در جريان امور عادي و بشري آن حضرت قرار مي دادند. اين امر فضيلت و روحانيت پيامبر صلي الله عليه و اله را کاهش مي داد و افراد خود را شخصيتي همانند پيامبر تلقي کرده و جنبه هاي رسالتي و وحياني را عادي و معمولي مي انگاشتند. خداوند براي برطرف کردن اي محذورات، ازدواج با زنان پيامبر را تحريم کرد.(56)
د. پيوند زناشويي با همسران پيامبر صلي الله عليه و اله زمينه ي بهره برداري سياسي از وجود آنها را براي شوهر فراهم مي ساخت. چنان که در جنگ جمل قرابت و خويشاوندي زبير با عايشه سبب شد که زبير افراد ساده لوح را به دنبال خود بشکد و نبرد خونيني را به راه اندازد. اگر عايشه هوادار زبير و طلحه نبود، هرگز اين دو به گردآوري چنين سپاهي موفق نمي شدند.(57)
بنا به دلايل مزبور و احتمالا حکمت هايي ديگر، خداوند در آيه ي 53 سوره ي احزاب (58) ازدواج با همسران پيامبر را پس از رحلت آن حضرت ممنوع اعلام کرد. اين حکم همچون برخي احکام ديگر که در آياتي از سوره ي احزاب (آيه ي 30 به بعد) بدان ها اشاره شده است، از احکام اختصاصي همسران پيامبر است که شامل زنان ديگر نمي شود.
پي نوشت ها:
1. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ي سيد محمدتقي فخرداعي گيلاني، چ چهارم، تهران، مؤسسه مطبوعايت علي اکبر علمي، 1334، ص120.
2. ابن هشام، السيره النبويه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج4، ص293.
3. المسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، انتشارات الشريف الرضي، 1380، ج3، ص23.
4. الذهبي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چ سوم، بيروت، دارالکتاب العربي، 1415ق، ج2، ص592-599.
5. حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالکتب العلميه، 1411ق، ج4، ص3-4.
6. ابن سعد، الطبقات الکبري، بيروت، دارصادر، 1377ق، ج8، ص52.
7. او دختر شمعون قبطي از زنان با فضيلت و با تقواي عصر خود بود. مقوقس (پادشاه اسکندريه) در سال هفتم هجرت او را به عنوان هديه به پيامبر صلي الله عليه و اله اهدا کرد. بنابراين، ماريه عنوان جاريه وکنيزي رسول خدا را داشت. پيامبر صلي الله عليه و اله از او در سال هشتم هجرت، صاحب فرزندي به نام ابراهيم شد که البته حسادت بعضي ديگر از همسران از جمله عايشه را به همراه داشت. ابراهيم پس از 16 يا 18 ماه وفات يافت و ماريه در سال 16 هجري درگذشت در قبرستان بقيع مدفون گرديد.
8. «لا يحل لک النساء من بعد و لا أن تبدل بهن من أزواج و لو أعجبک حسنهن إلا ما ملکت يمينک و کان الله علي کل شيء رقيبا.»
9. براي آشنايي بيشتر در اين باره و علل صاحب فرزند شدن پيامبر از ماريه قبطيه ر.ک. احمد عابديني، شيوه ي همسرداري پيامبر صلي الله عليه و اله به گزارش قرآن و سنت، چ دوم، تهران، هستي نما، 1383، ص107-108.
10. محمد رشيد رضا، تفسير القرآن الحکيم الشهير بتفسيرالمنار، بيروت، درالکتب العلميه، 1420ق، ج4، ص302.
11. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، يک بحث تاريخي و تحليلي درباره ي همسران رسول خدا صلي الله عليه و اله، (با مقدمه شهيد دکتر مفتح)، چ سوم، قم، مرکز مطبوعاتي دارالتبليغ اسلامي، 1352ش، ص5-7.
12. محمدحسين کاشف الغطاء، الفردوس الاعلي، چ سوم، قم، مکتبه فيروزآبادي، 1402ق، ص79-83 (با ترجمه محتوايي و اندکي تلخيص.)
13. عباس محمود العقاد، عبقريه محمد، ترجمه ي اسدالله مبشري، چ پنجم، تهران، اميرکبير، 1361، ص138.
14. «يا أيها النبي قل لأزواجک إن کنتن تردن الحياه الدنيا و زينتها فتعالين أمتعکن و أسرحکن سراحا جميلا و إن کنتن تردن الله و رسوله و الدار الآخره فإن الله أعد للمحسنات منکن أجرا عظيما.»
15. سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه ي سيد محمدباقر موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، ج4، ص311.
16. محمدحسين هيکل، حياه محمد ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ ششم، تهران، انتشارات علي اکبر علمي، ص443-444.
17. همان، ص437-438.
18. «و إن خفتم ألا تقسطوا في اليتامي فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع فإن خفتم ألا تعدلوا فواحده أو ما ملکت أيمانکم ذلک أدني ألا تعولوا»
19. همان، ص437.
20. محمد محمود صواف، همسران پاک پيامبر و فلسفه ي تعدد آنها، ترجمه ي مصطفي احمد نور کهتوئي، چ دوم، تهران، احسان، 1381، ص20-22.
21. محمد احمد جادالمولي بک، محمد: المثل الکامل، چ پنجم، مصر، مطبعه محمد علي صبيح و اولاده، 1380ق، ص271. (البته نمي توان اين دليل را کافي دانست؛ چرا که ضرورتي نداشت احکام زنان مستقيما توسط پيامبر صلي الله عليه و اله بيان مي گرديد، بلکه پدرها و شوهرهاي زنان مي توانستند نقش واسطه را ايفا کنند تا صفت حيا مانع تبيين احکام مختص به زنان نباشد.)
22. محمدرشيد رضا، پيشين، ص304.
23. براي آگاهي بيشتر در اين زمينه به تفسير پنج آيه اول از سوره ي تحريم مراجعه شود.
24. مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام، چ دوم، قم، نشر معارف، 1382، ص176.
25. اصحاب صفه: گروهي از ياران پيامبر صلي الله عليه و اله از مهاجران- که پس از هجرت به مدينه به سبب از دست دادن، يا رها کردن خانه و دارايي و جايگاه خود در قبايل، با پذيرش فقر و تنگدستي، به عبادت و تعليم و تعلم و شرکت در جهاد روي آوردند. اينان در قسمت شمالي مسجد پيامبر در محلي مسقف و بزرگ و خارج از مسجد، ولي متصل به آن «صفه» به معناي سکو يا ايوان زندگي مي کردند، و به اسوه هايي از پذيرش فقر و رها ساختن مظاهر دنيا براي روي آوردن صرف به آخرت تبديل شدند.(دايره المعارف بزرگ اسلامي، تهران، 1379، ج9، ص137.)
26. «يا أيها النبي قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلک أدني أن يعرفن فلا يؤذين و کان الله غفورا رحيما لئن لم ينته المنافقون و الذين في قلوبهم مرض و المرجفون في المدينه لنغرينک بهم ثم لا يجاورونک فيها إلا قليلا ملعونين أينما ثقفوا أخذوا و قتلوا تقتيلا.»
27. احمد عابديني، پيشين، ص87-88.
28. آيه ي 28و29 سوره ي احزاب.
29. جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه ي سيد غلامرضا سعيدي، چ دوم، تهران، انتشارات محمدحسين اقبال و شرکاء، 1335ش، ص137-138.
30. توماس کارلايل، الابطال (تاريخ حيات پيغمبر اسلام)، ترجمه ي ابوعبدالله زنجاني، چ سوم، تبريز، انتشارات کتابخانه سروش، 1315ش، ص71-72.
31. کنستان ويرژيل گئورگيو، محمد پيغمبري که از نو بايد شناخت، ترجمه ي ذبيح الله منصوري، تهران، زرين، 1376، ص297.
32. مرتضي مطهري، سيري در سيره ي نبوي، چ هشتم، تهران، صدرا، 1369، ص275.
33. سيد محمدحسين طباطبائي، پيشين، ص309.
34. محمدحسين هيکل، پيشين، ص434.
35. در اين باره ر.ک. نقش عايشه در تاريخ اسلام و نقش عايشه در احاديث اسلام تأليف علامه سيد مرتضي عسکري.
36. احمد عابديني، پيشين، ص85.
37. محمدحسين هيکل، پيشين، ص435.
38. حسام الدين الهندي، منزالعمال في سنين الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409ق، ج13، ص697-698 / محمداحمد جادالمولي بک، پيشين، ص273.م
39. مهدي پيشوايي، پيشين، ص177.
40. محمدحسين هيکل، پيشين، ص436.
41. «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه إذا قضي الله و رسوله أمرا أن يکون لهم الخيره من أمرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا.»
42. «و ما جعل أدعياءکم أبناءکم ذلکم قولکم بأفواهکم و الله يقول الحق و هو يهدي السبيل.»
43. «و إذ تقول للذي أنعم الله عليه و أنعمت عليه أمسک عليک زوجک و اتق الله و تخفي في نفسک ما الله مبديه و تخشي الناس و الله أحق أن تخشاه فلما قضي زيد منها وطرا زوجنا کها لکي لا يکون علي المؤمنين حرج في أزواج أدعيائهم إذا قضوا منهن وطرا و کان أمر الله مفعولا.»
44. «ما کان علي النبي من حرج فيما فرض الله له سنه الله في الذين خلوا من قبل و کان أمر الله قدرا مقدورا الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون أحدا إلا الله و کفي بالله حسيبا.»
45. گوستاو لوبون، پيشين، ص121 / محمدحسين هيکل، پيشين، ص 430 / جواد حديدي، اسلام از منظر ولتر، چ پنجم، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1374، ص64-66.
46. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، چ دوازدهم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1376، ج2، ص110-119 / عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، پيشين، ص42-57 / احمد عابديني، پيشين، ص93-98 / محمدحسين هيکل، پيشين، ص438-442 / محمد احمد جادالمولي بک، پيشين، ص273-275/ السيده مريم نورالدين فضل الله، نساء في القرآن، بيروت، دارالزهراء، 1414ق، ص580-584 / سيد محمدامين شيخو، حقيقت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و قرن بيستم، انتشارات ذوي القربي، 1381ش، ص89-102/ ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، کشف الاسرار و عده الابرار، چ پنجم، تهران، اميرکبير، 1371، ج8، ص47-52.
47. محمدحسين هيکل، پيشين، ص433.
48. بنده اي که بين او و اربابش قراردادي منعقد شده است مبني بر اينکه بنده ماهانه مبلغي به اربابش بپردازد تا آزاد شود. و آن بر دو قسم است: 1. مکاتبه مطلق: بنده اي که با مولايش شرط کند هر مقدار از مبلغ مقرر را پرداخت، به همان اندازه آزاد شود؛ مثلا اگر نيمي از مبلغ را پرداخت، به اندازه ي نصف آزاد باشد.2. مکاتبه مشروط: بنده اي که در عقد شرط کند هرگاه تمام مبلغ را پرداخت، آزاد شود و پرداخت نصف يا ربع مبلغ منجر به آزادي بخشي از او نمي شود.(سيد محمد حسيني، فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهي، تهران، سروش، 1382، ص502-503.)
49. ابن الاثير، الکامل في التاريخ، چ چهارم، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1414ق، ص578 / ابن هشام، پيشين، ص295.
50. ابن کثير، البدايه و النهايه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج4، ص163-165.
51. مهدي پيشوايي، پيشين، ص176.
52. ابن سعد، پيشين، ص120-123/ شيخ عباس قمي، سفينه البحار و مدينه الحکم و الاثار، چ دوم، تهران، دارالاسوه، 1416ق، ج5، ص128(البته در اينجا به جاي شوهر، تعبير به پدر دارد.)
53. «يا أيها النبي إنا أحللنا لک أزواجک اللاتي آتيت أجورهن و ما ملکت يمينک مما أفاء الله عليک و بنات عمک و بنات عماتک و بنات خالک و بنات خالاتک اللاتي هاجرن معک و امرأه مؤمنه إن وهبت نفسها للنبي إن أراد النبي أن يستنکحها خالصه لک من دون المؤمنين قد علمنا ما فرضنا عليهم في أزواجهم و ما ملکت أيمانهم لکيلا يکون عليک حرج و کان الله غفورا رحيما.»
54. کنستان ويرژيل گئورگيو، پيشين، ص373.
55. «النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجه أمهاتهم ...»(احزاب:6)
56. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، پيشين، ص126-128.
57. همان، ص127/ جعفر سبحاني، منشور جاويد، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1375، ص405.
58. «و لا أن تنکحوا أزواجه من بعده أبدا إن ذلکم کان عند الله عظيما.»
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}