انديشه انتظار در اديان جهان (1)






بشريت سال‏ها است كه در آرزويي بس بزرگ بي‏قرار است. توده‏هاي مواج و عظيم انساني هر كدام به فراخور حال و مجال دين خويش در انتظار تشكيل آرمان شهري دنيايي مي‏باشند؛ جهان شهري كه عدالت، رهيدگي از بند اسارت‏ها و دلبستگي شيرين معنوي چاشني آن باشد.
از اين رو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجي و اصلاح‏گر توانمند و بزرگ جهاني از آرمان‏هاي مشترك تمام اديان و مذاهب زنده دنيا به شمار مي‏رود. اما اين مسأله در مذهب شيعه به گونه‏اي متمايز مطرح است.
چرا كه هويت اساسي شيعه و رمز ماندگاري، پويش و جوشش آن در طول تاريخ در پيوند با انديشه سرخ حسيني و اميد سبز مهدوي معنا مي‏شود. شيعيان همواره با تني زجر ديده و محنت كشيده ولي با چشماني پر از انتظار، دل‏هايي مالامال از نور اميد و دستاني توانمند و شورآفرين، دل در گرو آمدن آن يار غائب از نظر داشته‏اند. در هم تنيدگي شور سرخ و انتظار سبز براي شيعه هويتي پيچيده پديد آورده است و همين ويژگي است كه سبب به خطا رفتن بسياري از تحليل‏ها گشته، آنان را در دام عينيت گرايي مي‏اندازد.
واقعه انقلاب اسلامي و بنيان‏هاي شيعي آن از سويي و از ديگر سو توان چشمگير و طاقت بالاي آن در پشت سر نهادن بحران‏هاي پديد آمده از سوي دشمنانش، نگاه بسياري را به طرف شيعه جلب نموده است. اما آنچه دغدغه اين نوشتار را فراهم ساخته است اثبات انديشه انتظار از ديدگاه شيعه يا ديگر اديان نيست1، بلكه اين مقاله در صدد است تا ديدگاه معتقدان به منجي را درباره چگونگي رسيدن وي به قدرت، مورد ملاحظه و بررسي قرار دهد.
پيشاپيش ذكر اين نكته لازم است كه با توجه به شرايط موجود جهاني؛ يعني تسلط جهان يهودي ـ مسيحي بر فن‏آوري و سيطره مسلمانان بر بخش عظيمي از ذخاير انرژي و نقاط راهبردي دنيا، اين گفتار نيز بيشترين توان خود را در اين زمينه به كار خواهد گرفت.

هندوئيسم و انديشه انتظار

پيروان هندوئيسم مانند ديگر اديان در اصل قيام نجات بخش انسان‏ها هيچ ترديدي روا نمي‏دارند و در كتاب‏هاي گوناگون خود با صراحت از آن سخن به ميان مي‏آورند. در كتاب جوك ـ يكي از كتب هنديان ـ در رابطه با ويژگي‏هاي مصلح چنين آمده است: « سر انجام دنيا به كسي برمي‏گردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد.2»
و در جاي ديگر «شاكموني» پيامبر هندوها در كتاب خود نسبت منجي را به سيد خلايق مي‏رساند و ثمره قيام وي را خاطر نشان مي‏سازد: «پادشاهي دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان كشن بزرگوار تمام شود. او كسي باشد كه بر كوه‏هاي مشرق و مغرب دنيا حكم براند و بر ابرها سوار شود و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد.3» يا آن كه هدايت انسان‏ها را از ويژگي حكومت وي دانسته و در كتاب «دداتك» اين گونه مي‏آورد: «دست حق در آيد و جانشين آخر ممتاطا ظهور كند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد و همه‏جا خلايق را هدايت كند.4»
اما جالب آن‏جا است كه هندوئيسم اگر چه به رفق، مدارا، فردگرايي و گريز از اجتماع مشهور است، اما در رابطه با قيام آخر الزمان، از واژه‏هايي همچون شمشير، هلاكت شريران و... سود مي‏برد.
هندوها رهبر آخرالزمان را با نام كلكي و يكي از جلوه‏هاي دهگانه خداي حفظ كننده ( ويشنو Vishnu) مي‏دانند و وي را اين گونه ترسيم مي‏كنند: «اين مظهر ويشنو در انقضاي كلي يا عصر آهن سوار بر اسبي سفيد، در حالي كه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله‏دار در دست دارد، ظاهر مي‏شود و شريران را هلاك مي‏سازد و خلقت را از نو تجديد و پاكي را رجعت مي‏دهد. اين مظهر دهم در انتهاي عالم ظهور خواهد كرد.5»
اما آنچه مهم است آن است كه هندوئيسم به همين ميزان پيشگويي بسنده كرده، به هيچ عنوان در صدد مغلوب سازي انديشه‏هاي رقيب برنيامده، از هندوئيسم يك انديشه غالب و پيروز نمي‏سازد و آن را به صورت ديني جهان شمول كه طاقتِ بر دوش كشيدن حكومت جهاني را دارد، معرفي نمي‏كند.

زرتشتيان

در هزاره گرايي زردشتيان، انتظار ظهور سه منجي از نسل زردشت مطرح است. اين اصلاح طلبان، يكي پس از ديگري جهان را پر از داد خواهند كرد. هوشيدر، هزار سال پس از زردشت، هوشيدر ماه دو هزار سال پس از وي و سوشيانس سه هزار سال پس از صاحب اوستا خواهد آمد و با ظهور او جهان پايان خواهد يافت6.
جاماسب حكيم در كتاب جاماسب‏نامه، به نقل از زردشت جزئيات ظهور سوشيانس را مي‏آورد: «مردي بيرون آيد از زمين تازيان، بر آيين جد خويش با سپاه بسيار روي به ايران نهد و آباداني كند و زمين را پر از داد كند. سوشيانس «نجات دهنده بزرگ» دين را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگي را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر، هم گفتار و هم كردار گرداند.7»
و در يكي ديگر از كتاب‏هاي مذهبي زردشتيان اين گونه مي‏خوانيم:« لشكر اهريمنان با ايزدان دائم در روي خاكدان محاربه و كشمكش دارند و غالبا پيروزي با اهريمنان باشد. آن گاه پيروزي بزرگ از طرف ايزدان مي‏شود و اهريمنان را منقرض مي‏سازند و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلي خود رسيده، بني آدم بر تخت نيك بختي خواهد نشست.8»
همان گونه كه پيداست، در آيين زردشت اگر چه سوشيانس را از تبار زردشت مي‏داند، اما در حكايتي غير متعصبانه منجي را متدين به آيين جد خويش دانسته، سرزمين اعراب را آغاز گاه قيام معرفي مي‏كند.
در رويكرد پيروان اوستابه آخرالزمان نيز مانند هندوئيسم يك نگاه حكايت گرايانه به چشم مي‏خورد. زردشتيان ضمن آن كه بر نبرد خير و شر تأكيد مي‏كنند، اما به روشني مرز آن‏ها را مشخص نمي‏سازد. از اين رو نمي‏توان انديشه هزاره گرايي زردشتيان را تفكري هماورد طلب و ستيزه جو به شمار آورد.

يهوديان و مسيح موعود

آن گونه كه بررسي‏ها نشان مي‏دهد، پيش از اسارت قوم يهود و آوارگي آنان توسط آشوريان، انديشه ظهور منجي در ادبيات مذهبي، غير مذهبي، اساطير و افسانه‏ها و روايات مكتوب و شفاهي بني اسرائيل جايي نداشته است.
تنها در سده دوم پيش از ميلاد بود كه ظهور نجات بخشِ قوم خدا در اذهان و افكار يهود توسعه يافت9 و دانيال نبي به دنبال رنج‏هاي پياپي قوم يهود، پايان زجرها را نويد داد: «و در ايام اين پادشاهان، يهوه خداي آسمان‏ها سلطنتي را كه تا ابد جاويد مي‏ماند، بر پا خواهد نمود و اين سلطنت به قومي ديگر غير از بني اسرائيل منتقل نخواهد شد، بلكه تمامي آن سلطنت‏ها را خرد كرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش براي هميشه پايدار و جاودان خواهد ماند.»10
اشعياي پيامبر نيز در پيشگويي‏هاي خود مژده آمدن مسيح را داد و گفت: «براي ما ولدي و پسري بخشيده مي‏شود كه سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداي قادر و پدر سرمدي و سرور و سلامتي خوانده خواهد شد. ترقي سلطنت و سلامتي او را بر كرسي داوود و بر كشور وي پاياني نخواهد بود، تا آن كه انصاف و عدالت را براي هميشه استوار سازد.11»
البته شايان توجه است كه قوم يهود به عنوان مردمي ديندار همواره به آينده خويش اميدوار بودند و اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج بود كه: «اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع گردد.12» با اين وجود آنان پس از نخستين ويراني شهر قدس، هميشه در انتظار رهبر الهي، قدرتمند و پيروزي آفرين بودند تا اقتدار و شكوه «قوم برگزيده» را احيا كند.
يهوديان بر مبناي آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند مي‏پنداشتند. در زبور آمده است: «زيرا كه شريران منقطع خواهند گشت و متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد. هان بعد از اندك زماني شرير نخواهد بود اما حكيمان (صالحان) وارث زمين خواهند گشت و ميراث آن‏ها خواهد بود تا ابد الآباد. زيرا متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد و ملعونان وي منقطع خواهند گشت.13»
اين انديشه وقتي با پيش گويي‏هاي صريح اشعيا در هم آميخت، نيرو و اميدي تازه در رگ‏هاي يهود جريان يافت. ايشان كلام اشعيا را در حافظه خود به خوبي حفظ كردند و آن را دستمايه عشق به آينده‏اي روشن و افتخارآميز قرار دادند، آنجا كه مي‏گويد: «نهالي از تنه، يَسّي (پدر داوود) بيرون آمده، شاخه‏اي از ريشه‏هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشي او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داوري نخواهد كرد و بر وفق سمع گوش‏هاي خويش تنبيه نخواهد نمود، بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود. جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لب‏هاي خود خواهد كشت. كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت.»
سپس اشعيا به گونه‏اي كنايه‏آميز به صلح جهاني در آن دوران اشاره مي‏كند و ادامه مي‏دهد: «گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم و طفل كوچك آن‏ها را خواهد راند... طفل شير خواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفلِ از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت و در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهد كرد، زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب‏هايي كه دريا را مي‏پوشاند.14»
اما صفنياي پيامبر به نابودي رهبران دولت‏ها اشاره مي‏كند و آن را مقدمه جهان شمولي دين يهود مي‏داند. او مي‏گويد: «به منظور گردآوري طوايف بشر بر يك دين حق، سلاطين دول مختلف را نابود كنيم. آن وقت برگردانيم به قوم‏ها لب پاكيزه را براي خواندن همگي به نام خداي و عبادت كردن ايشان به يك روش.15»
همان گونه كه تا كنون مشاهده نموديد، انديشه حكومت جهاني مصلح بر اساس دين يهود ويژگي‏هايي متفاوت از هندوئيسم و زردشت دارد. زيرا كه آنان:
اگر چه تمامي اين موارد، از انديشه انتظار نجات دهنده در دين يهود، تفكري مهاجم ترسيم مي‏كند اما واقعيت آن است كه يهوديان در طول تاريخ به اين مسأله از دريچه‏اي مذهبي نگريسته، انتظار را يك وظيفه مقدس به شمار آورده‏اند، تنها پس از ورود صهيونيسم سياسي به دنياي يهود بود كه زاويه نگاه برخي يهوديان به اين مسأله عوض گشت و تشكيل يك حاكميت سياسي را راهگشاي «عصر مسيحا» دانستند.
هم اكنون صهيونيست‏ها با سوء استفاده از تغيير نگرش به وجود آمده، خود را به عنوان منتظران واقعي مسيحا معرفي كرده، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذاري رژيم اسرائيل (پنجم ماه ايّار عبري)، پس از دميدن در شيپور عبادت، اين گونه دعا مي‏كنند: «اراده خداوند، خداي ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادي باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد.16»
بي‏گمان طرز تلقي صهيونيسم از مقوله انتظار و ظهور منجي، يكي از بينش‏هاي چالش آفرين و بحران‏ساز فراروي معتقدان به آخرالزمان مي‏باشد. چرا كه تكيه بيش از اندازه بر نژاد و قوميت، اين مكتب را دچار نوعي تماميت خواهي غير عادلانه نموده، ظرفيت‏هاي گفت و گو را از آن گرفته است. از اين رو انتظار مسيحا در انديشه صهيونيسم دچار نوعي فلج ذاتي است كه توانايي مبادله افكار و تفاهم را ندارد17.

پی نوشت ها :

1ـ جهت اطلاع از موضوع فوق نك: موحديان، علي، گونه‏شناسي انديشه موعود در اديان مختلف، مجله هفت آسمان، ش 12 و 13.
2ـ همشهري، ويژه نامه ميلاد مهدي عليه‏السلام ، 26/10/74؛ آرمان شهر در اديان، محمد علي بزنوني، پگاه، شماره 24، ص2.
3ـ مصلح جهاني، سيد هادي خسروشاهي، ص 60.
4ـ همان.
5ـ ر.ك: اوپانيشاد، ص737.
6ـ آشنايي با اديان بزرگ جهان، حسين توفيقي، ص66.
7ـ جاماسب نامه، ص121، به نقل از آرمان شهر در اديان، پگاه حوزه، ش 24.
8ـ مصلح جهاني، ص 59.
9ـ رضايي، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، ج1، چ دوم، تهران: انتشارات علمي، 1380، ص526.
10ـ دانيال نبي، باب دوم، آيه 44؛ در برخي ترجمه‏ها نامي از قوم بني اسرائيل برده نشده است.
11ـ كتاب اشعيا، باب6 : 9 ـ 8.
12ـ ايوب، باب 8 : 7.
13ـ زبور داوود، باب 37: نك به مجموع آيات 9، 18، 28، 29.
14ـ اشعيا، باب 11: 1 ـ 9.
15ـ صفنيا، باب 3 : 8 ـ 9.
16ـ توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، ص102.
17ـ جهت اطلاع بيشتر در رابطه با تفاوت صهيونيسم توراتي و صهيونيسم سياسي ر.ك: گارودي، روژه، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ص5 به بعد.

منبع: www.bfnews.ir