رساله حقوق امام زین‌العابدین علیه‌السلام یکی از درخشان‌ترین متونی است که در اختیار بشریت قرار دارد.  این رسالۀ گران‌بها که در پی سامان‌دهی اخلاق، رفتار فردی و اجتماعی می‌باشد، با بیان حقوق متنوع در حوزه شخصی و عمومی، در پی دست‌یابی به انسان نمونه در جامعه‌ای نمونه است. هر انسان مومنی که می‎‌خواهد در زندگی فردی و اجتماعی خود در مسیر رضایت خداوند متعال حرکت نماید، لازم است این رساله گران‌سنگ را دائم مطالعه نموده و احوالات و رفتار فردی و اجتماعی خود را با آن میزان نماید.
 
یکی از نکاتی که باید بدان توجه نمود این است زمانی که انسانِ طالب رشد و حقیقت جهل خود را به سبب علم کنار می‌زند رفتار و کردار او بعد از کسب علم تا حدود زیادی دگرگون می‌شود، زیرا طلب در وجود او با فراگیری علم، از سرگردانی و تشنگی خارج شده و به سوی آن حقیقتی که با علم کشف کرده است، حرکت می‌نماید. شاید یکی از دلایل وجوب علم بر هر مرد مسلمان و زن مسلمان همین موضوع باشد، زیرا دین اسلام آمده است تا با نشان دادن حقائق عالَم، هر مسلمانی را به سمت کمال رهنمون گردد و فهم این حقائق در گروی فهم صحیح دین یا به عبارتی دیگر فراگیری علوم دینی می‌باشد.
 

انواع حقوق

«اعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّ لِلَّهِ عَلَیْکَ حُقُوقاً مُحِیطَةً بِکَ فِی کُلِّ حَرَکَةٍ تَحَرَّکْتَهَا أَوْ سَکَنَةٍ سَکَنْتَهَا أَوْ مَنْزِلَةٍ نَزَلْتَهَا أَوْ جَارِحَةٍ قَلَبْتَهَا وَ آلَةٍ تَصَرَّفْتَ بِهَا بَعْضُهَا أَکْبَرُ مِنْ بَعْض‏»؛ خدایت بیامرزد! آگاه باش که پروردگار را بر تو حقوقی است که سراپای وجودت را فراگرفته است؛ در هر جنبش و آرامشت در هر جایگاهی که به آن در آیی و در هر اندامی که آن را حرکت دهی و در هر ابزاری که آن را به کارگیری، از او بر تو حقی واجب است و برخی از این حقوق بزرگ‌تر از برخی دیگر است.
 
در این بیان نامی از «حق» آمده است که لازم است انواع آن را در ابتدا بررسی نماییم. حق در لغت به معنای نصیب و بهره هست. «فرهنگ معین». آن معنایی که از «حق» به ذهن انسان متبادر می‌گردد این است که حق آن چیزی است که باید به اهلش که سزاوار آن هستند برگردانیم و تا زمانی که حقوق آن‌ها را ادا نکرده‌ایم، می‌توانند بر ما احتجاج آورده و حق خود را از ما بگیرند.
 

در دین اسلام سه نوع حق داریم؛ گاهی این حقوق، «حق الله» می‌باشند یعنی حقوقی که از خداوند برگردن ماست و ما باید آن‌ها را ادا نماییم و گاهی نیز «حق الناس» هستند که در تعریف آن باید گفت حقوقی هستند که انسان در رابطه با دیگران باید رعایت کند و رعایت نکردنشان باعث گرفتاری انسان هم در دنیا و هم در قیامت می‌شود.
 

 و گاهی نیز «حق‌النفس» می‌باشد به این بیان که انسان باید حقوق نفس و حقوق اندام و جوارح خود را که خداوند متعال واجب نموده است را انجام دهد و اگر آن را انجام ندهد به خود ظلم کرده است.
 

حقوق خدا

«أَکْبَرُ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَیْکَ مَا أَوْجَبَهُ لِنَفْسِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مِنْ حَقِّهِ الَّذِی هُوَ أَصْلُ الْحُقُوقِ وَ مِنْهُ تَفَرَّع‏ ... فَأَمَّا حَقُّ اللَّهِ الْأَکْبَرُ فَإِنَّکَ تَعْبُدُهُ لَا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ بِإِخْلَاصٍ جَعَلَ لَکَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ یَکْفِیَکَ أَمْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْهَا»؛ بزرگترین حقوق خداوند بر تو حقیست که آن ذات مقدس به عنوان حق خود رعایت آن را بر تو واجب نموده است؛ حقـی که اصل حقوق است و از آن حقـوق دیـگر منتشر و متفرع می شود ... پس حق خداوند که بزرگترین حـق است؛ برگردن تو آن است که فقط بنده او باشی و در عبادت و بندگی شرک نورزی؛ پس وقتی که به سبب اخلاص به این مقام رسیدی؛ خداوند نیز بر خود واجب می‌کند که دنیا و آخرت تو را کفایت نموده و آنچه را که از دنیا و آخرت دوست می‌داری برای تو حفظ نماید.(1)
 
سپس امام علیه‌السلام به شمارش حقوق می‌پردازد و در ابتدا بزرگترین حق را حق خداوند متعال دانسته‌اند که دیگر حقوق از آن تفرع پیدا می‌نماید. برای فهم دقیق جملۀ «یتفرع منه» که به معنای تفرع حقوق دیگر از حق خداوند می‌باشد لازم است حقی که خداوند از ما نسبت به خود خواسته را بررسی نماییم و سپس این جمله را شرح دهیم.
 
الف) شرک ورزیدن ممنوع
اولین حقی که هر انسانی باید نسبت به خداوند متعال رعایت نماید، شرک نورزیدن می‌باشد، یعنی غیر خداوند را معبود و محبوب خود قرار ندهد که در سورۀ مبارکۀ لقمان آیه 13 به این مسئله اشاره شده است. «إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»؛ و یاد آور هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که او را اندرز مى‏‌داد گفت ای فرزندم به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است.
 
یکی از مصادیقی که بسیاری از مومنین با پرستش آن دچار شرک خفی گشته‌ به نحوی که از مدار عبودیت الهی خارج گردیده‌اند، تبعیت از هوای نفسانی‌شان می‌باشد. برخلاف تصور عوام جامعه که شرک را در پرستش بتان و امثال ذلک می‌دانند، منابع دینی شرک را در تبعیت از هواهای نفسانی و شیطان می‌دانند. با این بیان که تبعیت از هواهای نفسانی‌ای که برخلاف مرضات خداوند باشند پرستش نفس به حساب می‌آیند. در سورۀ مبارکۀ ص آیه 26 خداوند به داود علیه‌السلام می‌فرماید: «وَلَاتَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّه»؛ ای داود از هوای نفس پیروی مکن، زیرا تو را از راه خدا منحرف می‌نماید.
 
امام جواد علیه‌السلام فرموده است: «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ»؛ هرکس گوش دل به گوینده‌ای دهد، او را پرستیده است، اگر گوینده از طرف خدا باشد به تحقیق خداوند را پرستیده است و اگر ناطق از زبان ابلیس باشد، به تحقیق ابلیس را پرستیده است.(2)
 
با کنار هم قرار دادن این دو مطلب فهمیده می‌شود که گوش فرا دادن به نداهای نفسانی و وساوس شیطانی که دعوت به نادیده‌گرفتن فرامین الهی می‌کنند، شرک و پرستش ابلیس مطرود می‌باشد. از این مطلب اینگونه برداشت می‌گردد که مومنین نباید شرک ورزیدن به خداوند را در پرستش امثال بتان و... خلاصه نمایند بلکه باید بدانند که با هر گناه و تبعیت از هواهای نفسانی از زمرۀ عباد الهی خارج می‌گردند و بندۀ ابلیس به حساب می‌آیند.
 
ب) پرستش خالصانه
اما برای پرستش خداوند متعال شرطی بزرگ وجود دارد که آن عبارت است از اخلاص. اخلاص گوهری بسیار گران‌بها می‌باشد که صاحبان آن به مقامات عالیه نائل می‌گردند. اخلاص به این معنی است که نیت انسان از عبودیت و بندگی فقط خدا باشد، در نتیجه هر نیتی که در غیر رضا و خواست خدا باشد، مردود است.
 
حضرت آیت الله شجاعی«ره» در مورد اثر اخلاص در عبودیت چنین فرموده است: «عبودیت بدون اخلاص، در حقیقت، عبودیت نیست، و تحقق عبودیت و حصول آن، فقط با اخلاص است و بس. اگر اخلاص را حذف بکنیم، عبودیت حق را حذف کرده‌ایم. عبودیت بدون اخلاص در صور مختلف، عبودیت غیر حق است در اشکال مختلف.»(3) بنابراین عبودیتی می‌تواند حق خداوند متعال را ادا نماید که خالصانه و در مسیر مرضات خداوندمتعال باشد.
 
ج) اثر پرستش خالصانه
امام سجاد علیه‌السلام اثر عبادت خالصانه را چنین می‌فرماید: «خداوند نیز بر خود واجب می‌کند که دنیا و آخرت تو را کفایت نموده و آنچه را که از دنیا و آخرت دوست می‌داری برای تو حفظ نماید». بیان امام علیه‌السلام را می‌توان در یک جمله خلاصه نمود؛ اگر انسانی بندۀ خالص خدا باشد و با مجاهدت و مراقبت خالصانه از شرک رهایی یابد، خداوند دنیا و آخرت او را اصلاح می‌کند. در سورۀ مبارکۀ طلاق آیات دوم و سوم، خداوند تقوی که نتیجه عبادت خالصانه می‌باشد را سبب رزق لایحتسب می‌داند. «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ»؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد.
 
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی که انواع قلوب را فرموده است برای قلبی که مشغول به خدا می‌باشد ویژگی‌ای بسیار ممتاز فرموده است: «وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی»؛ و اما قلبی که مشغول به خداوند است هم دنیا به او روی می‌آورد و هم آخرت و هم خود خداوند. با این توضیحات باید گفت هرکس به دنبال این باید باشد که حق خداوند را رعایت نماید، خداوند نیز با لطفش هم دنیا و هم آخرت را برای او حفظ می‌کند و بهره‌های دنیوی و اخروی او را وافر می‌نماید.
 
اکنون که حق خداوندمتعال را به اجمال توضیح دادیم زمان آن رسیده است که بخش اول روایت که امام علیه‌السلام فرموده بودند که حقوق دیگر فرع این حق می‌باشند را توضیح دهیم. به نظر می‌آید که مقصود امام علیه‌السلام از آن فِقره این است که تمام حقوق دیگر اعم از حق الله و حق النفس و حق الناس در مسیر عبودیت خداوند قرار دارند؛ اگر کسی می‌خواهد بندۀ صالح خدا باشد، ناگزیر است هر سه حقوق چه حق الله و چه حق النفس و چه حق الناس را رعایت کند و اگر هر کدام از این سه مورد را ترک کند، هیچ‌گاه به عبادت خالی از شرک نائل نخواهد شد. 
 
پینوشت:
(1)تحف‌العقول، ص 256
(2)تحف‌العقول، ص 479
(3)مقالات ج 2 ص 280