بقّال و بقالی در سال های گذشته






اگر به ساختار اقتصادي محله‌هاي قديم نگاه كنيم، بقالي‌ها يكي از مهم‌ترين و مركزي‌ترين نقاط محله‌اند . اغلب بقالي‌ها در روزگار قديم، مركز تعاملات محل بوده و به نوعي، ميدان محله محسوب مي‌شود. اگر حالي داشته باشيد و كنجكاو باشيد، مي‌توانيد اين تعاملات محله‌اي را در روستاهاي بالادست محله مشاهده كنيد، بخصوص روستاهايي مانند رندان و كيگا و سنگان در اغلب اين روستاها بقالي مركز محله بود و آن را به نام صاحب بقالي مي‌شناختند.
در چنين فضايي است كه مي‌توان به پيچيده بودن روش بقالي در محله‌هاي قديم پي برد. بقال‌ها معمولاً افرادي بودند كه مردم به آنها اعتماد داشتند و چون بقالي در دل محله قرار داشت، معمولاً آدم‌هاي بي‌انصاف نمي‌توانستند در آن دوام بياورند، چون مردم بزودي آنها را از گردونه كسب و كار خارج مي‌كردند.
اما بايد پاي حرف بقال‌هاي قديم نشست و از پيچيدگي‌هاي كار بقالي سردرآورد، پيچيدگي‌هايي كه غير از كارهاي اقتصادي به نوعي با فرهنگ مردم گره خورده است. «حسين كاشاني» يكي از بقال‌هاي قديم باغ فيض است كه الان ديگر پير شده. او كه تا چند سال پيش در محله باغ فيض بقالي داشت، يكي از معتمدان محل هم به شمار مي‌آمد، هرچند الان هم چيزي كم از احترام و اعتماد گذشته‌اش ندارد.
وقتي با او تماس مي‌گيرم، خيلي مهربان و صميمي پاسخ سؤالاتم را مي‌دهد. مي‌گويد: «مردم امروز از نام بقالي فقط فروشگاه مواد غذايي را مي‌شناسند اما واقعاً كار بقالي هزار پيچ و خم كشف نشده دارد كه هر كسي از عهده آن برنمي‌آيد.»وقتي از اين پيچ و خم مي‌پرسم، مي‌گويد: «رزق حلال درآوردن يكي از اين پيچ و خم‌هاست.
ترازو را سبك نگرفتن يا با مشتري جنس خوب قرارداد ببندي و جنس بد به او بدهي. غش در معامله مي‌داني چيست؟ غش در معامله اولين درسي بود كه مرحوم «مرادعلي‌ بيگ» كه من پيش او كار مي‌كردم، به من ياد داد. غش يك حكم فقهي است. مثلاً با كسي معامله كني و قرار بگذاري كه برنج طارم تحويلش بدهي، اما موقعي كه پول را گرفتي، برنج تايلندي به او بدهي اين را مثال زدم، چون از اين موارد در برخي بقالي‌هازياد است كه مال آدم را شبهه‌دار مي‌كند.»
كاشاني با اشاره به اينكه بقال‌ها در روزگار گذشته معتمد محل بودند مي‌گويد: «بقال از تمام جيك و پوك مردم محل خبر داشت. اگر در خانه‌اي دعوا بود، اگر كسي كار خلاف مي‌كرد، اگر كسي ندار بود، اگر كسي دارا بود يا اگر كسي خواستگار داشت، بقال از آن خبر داشت.
هيچ كس به اندازه بقال از صبح علي‌الطلوع تا آخر شب در محله حضور نداشت و اسرار محله را نمي‌دانست. باور بفرماييد در همين 40 سالي كه در محله باغ فيض بقالي داشتم چه روزها و شب‌ها و چه آدم‌هايي كه نديدم.»

از خروس‌خوان تا شغال‌خوان

اقتصاد محله در روزگار قديم در دست بقال‌ها بود. اين بقال‌ها بودند كه موجب گردش مالي در محله مي‌شدند. بقال‌هاي ناشي با گران كردن يا احتكار يك جنس بحران خاصي در محله ايجاد مي‌كردند. «محمدجواد محقق» يكي از جوان‌هايي است كه شغل بقالي را از پدرش به ارث برده. او كه در محله كوهسار شناخته شده است، در مورد اين شغل مي‌گويد:
«الان هر كس كه پولي به دست مي‌آورد، هوس مي‌كند بقالي باز كند، اما واقعاً دوام نمي‌آورد تا حالا خيلي‌ها در اين محل سعي كرده‌اند بقالي باز كنند، اما نتوانسته‌اند دوام بياورند.» او ادامه مي‌دهد: «بقالي يكي از سخت‌ترين شغل‌هاست. شما مجبوري جنس عمده بخري و خرده بفروشي. اگر نسيه هم باشد كه ديگر واويلا. دفتر حساب و كتاب هم جاي خودش را دارد.
پدرم هميشه به من توصيه مي‌كند كه رعايت حال مردم را بكنم اما باور كنيد ديگر مثل زمان پدران ما قيمت جنس‌ها دست ما نيست. كارخانه‌ها خودشان قيمت را بالا مي‌برند، نمي‌فروشند، ارزان مي‌كنند يا احتكار مي‌كنند و مردم هميشه غرغرش را سر ما خالي مي‌كنند، اما نمي‌دانند پشت ماجرا چيست.»
محقق ادامه مي‌دهد: «بقالي به نظر من، يكي از حساس‌ترين مكان‌هاي يك محل است. زماني كه بچه بودم، يادم مي‌آيد كه پدرم زمستان‌ها يك چراغ نفتي داخل مغازه روشن مي‌كرد و روي آن چايي مي‌گذاشت. مشتري‌ها كه مي‌آمدند خريد كنند، گاهي 2‌ـ 3 ساعت توي مغازه مي‌نشستند و بحث مي‌كردند.
همين الان كه مي‌گويند شهر شلوغ شده، مي‌دانم مشتري‌هايم چقدر توان خريد دارند و در خانه‌هايشان چه مي‌گذرد.» محقق از قول پدرش، يكي از رمز و رازهاي كسب و كار را به ما مي‌گويد: «پدرم هميشه به من توصيه مي‌كند صبح زود در مغازه را باز كنم و آخر شب ببندم. به قول او كاسب بايد خروس‌خوان به مغازه بيايد و شغال‌خوان به خانه برگردد.»

قدم‌گذاشتن به دنياي مدرن

به گفته اغلب كارشناسان امور اقتصادي و شهري، بقالي ديگر نمي‌تواند نيازهاي مردم امروز را برآورده كند. از يك طرف، متنوع شدن كالاها و نيازهاي امروز و از سوي ديگر، زياد شدن مشتري‌ها و مصرف‌گرايي بيش از حد شهرها موجب شده تا بقالي ديگر كاركردش را از دست بدهد و با گسترش شهرها جايش را به سوپرماركت‌ها، فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي و هايپرماركت‌ها بدهد.
در چنين فضايي است كه بايد دكان كوچكي را كه تا پيش از اين فقط در آن ماست و پنير و قند و شكر و حبوبات و سيگار پيدا مي‌شد فراموش كرد و قدم به جايي گذاشت كه گاهي براي خريد تمام مايحتاج منزلت ممكن است نتواني يك روز كامل آن را بگردي. فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي و هايپرماركت‌ها از اين دستند كه دنياي مدرن براي ما به ارمغان آورده.
فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي هرچقدر كه چشم ما را به دنياي مدرن باز مي‌كنند به همان اندازه صميميت‌هاي محله‌اي را از ما مي‌گيرند، صميميت‌هايي كه زير چرخ‌هاي صنعت خرد شده‌اند. كاش مي‌شد كاري كرد.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sifalaw