خواب راحت





بچه خیابانی از خوابیدن در شب می ترسید.
بچه خیابانی همه ی خوابهایش را بخشید.
به کارگر خسته یک ساعت خواب بخشید.
به سیگار فروش دو ساعت خواب بخشید.
به پاسبان شهر سه ساعت خواب بخشید.
به گدای کور چهار ساعت خواب بخشید.
بچه خیابانی آنقدر بیدار بود تا شبی مرد.
بچه خیابانی را به جنهم بردند ، او آسوده خوابید و گفت: خدایا شکر ، یک جای گرم و خوب برای خوابیدن.
او آسوده و راحت خوابید.