نامه به همسر
نامه به همسر
نامه به همسر
در این راه طولانی - که ما بی خبریم و چون باد می گذرد- بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم!
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی!
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد!
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی.
هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابداَ به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است...
من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در "حضور" است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم...
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.....
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل...
اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی وافعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست...
بیا بحث کنیم!
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم!
بیا کلنجار برویم!
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم...
بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را ،در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم. من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم...
عزیز من! بیا متفاوت باشیم ...
منبع:ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : fatemifard
/س
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی!
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد!
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی.
هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابداَ به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است...
من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در "حضور" است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم...
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.....
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل...
اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی وافعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست...
بیا بحث کنیم!
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم!
بیا کلنجار برویم!
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم...
بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را ،در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم. من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم...
عزیز من! بیا متفاوت باشیم ...
منبع:ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : fatemifard
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}