غریب

نويسنده: نفیسه کاظمی




خانه آیه «امن یجیب» می خواند
قناری پدر امشب عجیب می خواند
و مادرم که نشسته کنار پنجره باز
برای خواهرم از بوی سیب می خواند
دوباره نیمه شب و سرفه های خشک پدر
پدر دعای سحر را غریب می خواند
و آسمان که نگاهش دوباره پر ابر است
برای غربت او بی شکیب می خواند
صدای پای خدا در حیاط می پیچید
نسیم از سفری عن قریب می خواند
و کوچه داغ پدر را به دوش می گیرد
و بغض، در غم مردی نجیب می خواند
پلاک و چفیه ی بابا کنار آیینه
دوباره مادرم از بوی سیب می خواند