زهد یا عوام فریبی خلفای سه گانه (1)
زهد یا عوام فریبی خلفای سه گانه (1)
انگیزه زهد زمامداران
اگر فردی در بهره وری از دنیا، زهد و قناعت پیشه میساخت و غذای ناملایم میخورد و لباس خشن میپوشید، هر چند دیگر معیارهای رهبری را نمیداشت، برای زمامداری، شایسته شناخته میشد[۱].
بنابراین، بسیار طبیعی مینماید که خلفا جهت عوام فریبی و مشروعیت بخشیدن به خلافت غاصبانه خود، از این نقطه ضعف در افکار عمومی نسبت به ساده زیستی زمامداران، نهایت بهره برداری سیاسی و استفاده ابزاری را نموده و تا آن جا که در توان داشتند سعی خود را در کناره گیری از لذات مادی جهت بهره مندی از لذت شیرین تر قدرتمندی و حکمرانی بر عرب و عجم به کار برند.
توانایی فریب مردم به واسطه این گونه زاهد نماییها تا آن جا بود که توانست سکوت مسلمانان در قبال بدعتها و اعمال خلاف شرع سردمداران خلافت، همچون غصب فدک را به همراه آورد؛ زیرا:
ابوبکر و عمر چندان از بیت المال استفاده نمیکردند. بنابراین، مردم میپنداشتند اگر خلیفه بر تصاحب اموال کسی اصرار ورزد، بدان مقصود نیست که اموال شخصی خود را افزوده سازد.
مردم دوست دارند زمامدارشان در ازدیاد اموال، بر آنها سخت نگیرد و اگر مالیاتی از ایشان میستاند به مصرف شخصی نرساند...[۲]
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه سخنانی را از استادش ابوجعفر نقیب نقل میکند که در فهم سیاست زاهدنمایی زمامداران مؤثر است؛ او میگوید:
شیوه و رفتاری که [ابوبکر و عمر] در دوران زندگی سیاسی خود انتخاب کردند و بیشتر مایه حسن ظن مردم نسبت به آنان گردید، این بود که خود را از اموال دنیوی رها کردند و در بهره وری از دنیا زهد به خرج دادند، شیوه دوری از زینتهای دنیوی را در پیش گرفتند، از دنیا دوری کردند و به مقدار اندک آن قناعت نمودند، غذای ناملایم خوردند و لباس کرباس پوشیدند، چون دنیا به آنان روی آورد، اموال را بین مردم تقسیم نمودند، و با کم و زیاد آن خود را آلوده ننمودند، و این مسئله باعث گردید دلها به سوی آنان متمایل و حسن ظن به آنها پیدا شود و آنان که اندک شبههای در دل داشتند با خود گفتند:
اگر اینان که با دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله) مخالفت میکردند، برای دست یابی به خواستههای نفسانی خود بود؛ این معنا در آنان به ظهور میپیوست و به دنیا رغبت نموده و به آن توجه مینمودند.
چگونه با دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله) مخالفت ورزیدند و [در عین حال] لذات دنیوی را ترک کردند؛ که دنیا و آخرتشان ـ هر دوـ را زیان رساند؟! این کاری است که هیچ عاقلی انجام نمیدهد.
همین مسئله باعث گردید که در کار آنان[۳] شک و تردیدی برای کسی باقی نماند، حکومت آنان را باور نمایند و کردار آنان را تصویب کنند.
ولیکن مردم در اینجا یک نکته را فراموش کردند، لذت ریاست را از یاد بردند و توجه نکردند که مردان والا همت که دارای اندیشهای بزرگ[۴] هستند، توجهی به خورد و خوراک و زن ندارند، و تنها خواستار ریاست و نفوذ کلمه هستند؛ چنانچه شاعر گوید:
عدهای از لذت مال صرفنظر کردند ولیکن از لذت امر و نهی صرفنظر ننمودند.
ابوجعفر نقیب گوید: فرق بین این دو با خلیفه سوم که موجب شد با آن کیفیت کشته شود و مردم او را از خلافت خلع نموده و... این بود که [عثمان] خود و خانودهاش را در اموال مقدم داشت و اکر عثمان شیوه [خلیفه] اول و دوم را در پیش میگرفت و خانواده خود را از دست یابی به اموال باز میداشت و آن را در میان مردم توزیع میکرد و خود را کنار میکشید، هرگز کسی از او خرده نمیگرفت و دوری نمیگزید، گرچه قبله را از کعبه به جانب بیت المقدس مینمود و بلکه اگر یکی از نمازهای پنجگانه را حذف میکرد و به چهار نماز اکتفا مینمود، کسی از او انتقاد نمیکرد...[۵]
بنابراین تحلیل، میتوان یکی از علتهای سکوت مسلمانان در قبال مشاهده بدعتهای خلیفه دوم را دریافت و پی برد که چرا را از نظر صحابه و تابعین، نظر خلیفه ـ ولو خلاف سنت نبوی باشد ـ عین حکم شرع بوده است (؟!)
زهد سیاسی
تقوی و خداترسی بی شایبه، وی را بر آن داشت تا سعید بن زید را... از اعضای شورا قرار ندهد؛ زیرا او پسر عمویش بود.!
ولی باید گفت: سیاست زیرکانه زهد که در جلب محبوبیت عمومی و کسب مشورعیت برای خلیفه تأثیر به سزایی داشت، در نحوه اداره امور حکومت و گزینش کارمندان به کار گرفته میشد.
خلیفه اول و دوم، صرفنظر از شایستگی، توانایی و لیاقت افراد، از به کار گماردن خویشان نزدیکان خود در امور مملکتی، به شدت اجتناب میورزیدند.[۶]
البته در این میان موارد استثناء هم میتوان یافت:
الف) ابوموسی اشعری، کارگزار خلیفه دوم در بصره که عبدالله ابن عمر داماد اوست.[۷]
ب) قدامه بن مظعون، دایی عبدالله بن عمر و حفصه که مدتی کرگزار خلیفه دوم در بحرین بود[۸] سند تاریخی زیر نشان میدهد که خلیفه دوم به خطر به کار گماردن اقوام و خویشان خود در امور حکومتی به خوبی واقف بود و درست به دلیل رعایت همین دقت سیاسی از انجام آن اجتناب مینمود[۹] و به جای آن از عناصر با نفوذ که دارای پشتوانه قبیلهای بودند، بهره میجست.
او ضمن پیش بینی درباره عاقبت عثمان چنین گفت: اگر عثمان خلیفه شود، فرزندان ابی معیط و امیه را ابر مدرم مسلط میگرداند و بیت المال را در اختیار آنها قرار میدهد. سوگند که اگر به حکومت دست یابد چنین خواهد کرد و اگر چنین کند، عرب بر او بشورد، آن سان که او را در خانهاش به قتل برسانند.[۱۰]
حال چطور شد که خلیفه ترکیب شورای شش نفره و اختیارات فرزند عوف را به گونهای تنظیم نمود که خلافت به طور قطع به عثمان برسد؛ سؤالی است که باید از خود خلیفه پرسید؟!!
زهد یا عوام فریبی
هرمزان به عمر گفت: اجازه میدهی که برای مسلمانان غذایی طبخ کنم.
خلیفه پاسخ داد: بیم دارم که از عهده آن بر نیایی.
هرمزان گفت: نه، میتوانم.
خلیفه گفت: اختیار با تو است.
هرمزان برای آنان غذاهای رنگارنگی با طعمهای ترش و شیرین پخت و آن گاه نزد خلیفه آمده و گفت: غذا آماده است، برای خوردن آن بیایید.
خلیفه در وسط مسجد ایستاد و صدا زد:
ای مسلمانان! من فرستاده هرمزان به سوی شما هستم، پس مسلمانان به دنبالش راه افتادند؛ هنگامی که خلیفه به درب منزل او رسید به همراهانش گفت:
همین جا منتظر باشید. آن گاه خودش وارد خانه شد و گفت: غذایی را که پختهای بیاور تا ببینم. سپس ظرف بزرگی را طلب کرد و به هرمزان دستور داد تا همه غذاهایی را که پخته بود در آن بریزد و هم بزند تا مخلوط ویکی شوند.
هرمزان گفت: غذاها را خراب کردی. طعم برخی از اینها ترش و برخی دیگر شیرین است.
عمر پاسخ داد: آیا میخواهی نظر مسلمانان را از من برگردانی. آن گاه پس از یکی کردن انواع غذاهایی که هرمزان پخته بود، اجازه داد تا مسلمانان وارد شوند و از آن غذا بخورند.[۱۱]
زاهدی با رفتارهای دوگانه
برای اثبات بی رغبتی وی به متاع دنیا و دوری از راحت طلبی و پرهیزکاری در استفاده از اموال بیت المال ، دو مثال از سیره ابوبکر کافی است:
روزی زن ابوبکر شیرینی خواست، وی گفت پولی نداریم که بتوانیم با آن شیرینی تهیه کنیم.
همسرش گفت: از خرج روزانه مقداری پس انداز میکنیم تا پول شیرینی جمع شود. ابوبکر به او اجازه داد، پس از چندین روز مبلغ بسیار کمی گرد آمد؛ آن را به ایشان تقدیم نمود تا شیرینی بخرد. اما ابوبکر آن پول را گرفت و به بیت المال برگرداند و گفت: تجربه ثابت کرد که این مبلغ از مخارج ما اضافه است. لذا فرمان داد تا همان اندازه که او هر روز پس انداز کرده است از شهریهاش بکاهند و غرامت روزهای گذشته را از ملک از شخصی خویش که قبل از خلافت به دست آورده بود پرداخت نمود.[۱۲]
علاوه بر آن در لحظات پایانی عمر، زمین شخصی خود را فروخت و مبلغی را که در دوران خلافت (با تصویب مسلمین) به عنوان حقوق دریافت نموده بود، مسترد نمود وصیت کرد که تمام وسایلی که در زمان خلافت از آنها استفاده میکرده به بیت المال برگردانده شود![۱۳]
قبل از بررسی و نقد ادعاهای فوق بر اساس مراجعه به اسناد تاریخی، توجه شما را به اعترافی از خود خلیفه جلب مینماییم که دلالت دارد: او نمیتوانست خود را از دنیا و مظاهر فریبنده آن نگهدارد. در حالی که ادعا میشود:
ابوبکر بی اعتناترین مردم نسبت به دنیا بود.![۱۴]
مستدرک الصحیحن، جلد ۴، صفحه ۳۰۹ به سند خود از زید بن ارقم نقل میکند که گفت ما با ابوبکر بودیم که او نوشیدنی خواست.
برای او آبی توأم با عسل آوردند.
هنگامی که آن را به لبان خود نزدیک کرد، گریست تا جایی که صحابه و یاران او نیز با او گریستند... زید گفت: بعد از مدتی ابوبکر چشمان خود را پاک کرد.
از او پرسیدند: ای خلیفه رسول خدا! علت گریه تو چه بود؟
ابوبکر گفت: من زمانی همراه رسول خدا بودم که دیدم چیزی را از خود دور میکند، اما کسی را همراه او ندیدم.
گفتم: یا رسول الله! چه چیزی را از خود دفع میکنید؟
فرمود: این دنیاست که برای من مجسم شده است و به او گفتم از من دور شو فریادی کشید اما دوباره برگشت و گفت: اگر تو از من بگریزی و رهایی یابی، کسی که بعد از تو خواهد بود، نخواهد توانست که از من رهایی یابد.
همین حدیث را خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج ۱۰، صفحه ۲۸۶ و ابونعیم در حلیه الاولیاء، جلد ۱، صفحه ۳۰ نقل کردهاند و در آخر آن اضافه کردهاند که ابوبکر گفت: پس ترسیدم که دنیا مرا به خود مشغول داشته باشد و این مطلبی بود که باعث گریه من شد... متقی نیز در کنزالعمال، جلد ۴، صفحه ۳۷ در آخر آن اضافه کرده: پس ترسیدم دنیا به من پیوسته باشد که این امر سبب گریه من شد....[۱۵]
در بررسی این نقل به سه نکته اشاره میشود:
الف) ثبت این نقل از سوی اهل سنت در کتب معتبرشان، قبل از هر چیز مستلزم آن است که تعلق خاطر متقابل دنیا و خلیفه به یکدیگر را بپذیرند؛ که خود ناقض ادعای زهد اوست.
ب) اگر ادعای ابوبکر نزد همراهانش مبنی بر وقوع گفتگو میان دنیا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) صحت داشته باشد (همه نقل صحیح باشد)، این نقل دلالت بر جدایی ناپذیری دنیا از ابوبکر دارد که هرگز با زهد او قابل جمع نمیباشد.
ج) اگر تنها وقوع این گفتگو میان ابوبکر و مسلمانان صحت داشته باشد (بخشی از نقل صحیح باشد)، به نظر میرسد این اعتراف خلیفه نزد مسلمانان همراهش، با کیفیت خاص آن یعنی نقل حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله) همراه با گریستن که شگرد معروف خلیفه میِباشد، در اصل پوششی بوده است بر شدت دنیا خواهی او، و خلیفه در این جا با استناد به حدیثی ساختگی از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، علاوه بر توجیه تمایلات مادی خود برای مسلمانان، ردپای خلافت خویش را نیز به قبل از سقیفه بنی ساعده برده و با یک تیر دو نشان زده است؛ هم دنیا طلبیاش را توجیه کرده و هم خلافتش را با استناد به سخن دنیا با پیامبر (صلی الله علیه و آله) ـ یعنی عبارت: کسی که بعد از تو خواهد بود ـ، مستحکم ساخته است؛ در حالی که تا دیروز شعار اینان برای غصب خلافت علوی عدم تعیین جانشین از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود!
همچنین تاریخ سندی را پیش روی ما قرار میدهد که علاوه بر تأیید این اعتراف به دنیا خواهی، در تعارض شدید با ادعای دقت نظر خلیفه در پرهیز از استفادههای شخصی و خانوادگی از بیت المال قرار دارد.
عبدالله، نواده دختری ابوبکر از اسماء همسر زبیر، که سخت مورد توجه و محبت خاله خود عایشه نیز قرار داشت؛ درخواستی از پدربزرگ خود میکند که جالب توجه است.
در آن روز که ابوبکر خلیفه گردید، عبدالله نوجوانی بیش نبود. روزی نزد ابوبکر آمد و منطقه وسیعی را از مدینه که کوهی هم در برداشت از او طلب نمود، و ابوبکر نیز به بهانه اینکه او را شاد نماید تمامی آن منطقه را به او بخشید!
... ابن عساکر داستان حاتم بخشی ابوبکر را به نوه خویش ـ عبدالله بن زبیر ـ چنین نقل میکند:
عبدالله بن زبیر کوهی در منطقهای از مدینه را از جدش ابوبکر درخواست نمود، و ابوبکر از او پرسید: این کوه را برای چه میخواهی؟
عبدالله گفت: ما در مکه این چنین کوهی داشتهایم و در مدینه نیز دوست داریم که چنین منطقهای داشته باشیم و ابوبکر هم آن منطقه را برای او مشخص گردایند و به او بخشید و او هم در آن منطقه اقدام به بنای دو پل ارتباطی نمود که اکنون اثری از آن باقی نمانده است[۱۶]
این گونه استفادههای شخصی از بیت المال، در شرایطی در تاریخ ثبت شده ا ست که ادعا میشود:
ابوبکر در مرض موتش به دخترش عایشه فرمود: ای عایشه همانا ما امور مسلمین را به دست گرفتیم و هیچگونه پولی نه دینار و نه درهم از بیت المال آنها به عنوان حقوق نگرفتیم...![۱۷]
همچنین درباره محروم نگهداشتن خانوده و فرزندان خلیفه از حداقل خواسته های مادی توسط ابوبکر، شاهد تکرار این ادعا هستیم که:
در دوران خلافت خویش زندگی زاهدانهای اختیار نمود که نمیتوانست با حقوق دریافتی از بیت المال حتی برای یکبار شیرینی تهیه کرده و دهان فرزندان خود را شیرین کند، آن هم در زمان تسلسل فتوحات و غنائم و فراوان بودن مال و ثروت![۱۸]
در حالی که اسناد تاریخی درباره تجمل گرایی دختری که در همین خانواده تربیت شده حاکی از آن است که:
عایشه در همان زمانی که[۱۹] زنان مسلمان و نیز سایر زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با سادگی و بدون زرق و برق، لباس میپوشیدند، انواع و اقسام رنگها و اجناس را در دسترس داشت و از آنها استفاده میکرد.
او از به کار بردن زینت آلات گرانبها امتناع نمیورزید.
حتی در ایام حج و هنگام انجام این عبادت بزرگ که همه زرق و برقهای مادی فراموش میگردد، ام المؤمنین از پوشیدن لباسهای رنگین و زیبا و گرانبها خودداری نداشت.[۲۰]
علامه سید مرتضی عسکری جهت ارائه این تحلیل، ابتدا به اسناد و مدارکی از کتب معتبر اهل سنت اشاره مینماید که به ذکر برخی از آنها میپردازیم:
الف) صاحب کتاب طبقات از قاسم [بن محمد بن ابی بکر] برادر زاده عایشه نقل کرده است که او لباس زرد رنگ میپوشید و انگشترهای زرین به دست میکرد.
ب) زنی از زنان مسلمان به نام شمسیه روایت میکند که روزی به نزد عایشه رفتم، پیراهن زرد رنگ بر تن و روسری و روبندهای زرد رنگ بر سر و صورت افکنده بود.
ج) از عروه [بن زبیر] خواهرزاده او [یعنی عایشه] نقل شده است: عایشه بالاپوشی از حریر یا [خز] داشت که آن را گاه و بی گاه به تن میکرد.
این روپوش را به عبدالله بن زبیر بخشید.
د) [پس از رحکلت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله)] محمد بن اشعث که از سران طایفه کنده بود، برای عایشه پوستینی به هدیه آورده بود، و او در هنگام سردی هوا از این پوستین استفاده میکرد.
هـ) زنی مسلمان به نام امینه میگوید: روزی عایشه را دیدم که بالاپوشی سرخ رنگ و روسری سیاه رنگ پوشیده بود.[۲۱]
و) قاسم فرزند محمد بن ابی بکر نقل میکند که عایشه با لباس زرد رنگ احرام میبست، و او با پیراهن زرد و زیورآلات طلا احرام حج میبست.[۲۲]
نکته جالب این که عایشه در شرایطی از چنین پوششهایی تجملاتی و رنگارنگ استفاده میکند که خودش رنگ و نوع پوشش زنان انصار را به عنوان الگوی پوشش یک بانوی مسلمان میستاید و آنان را چنین توصیف میکند:
زنانی بهتر از بانوان انصار ندیدم، هنگامی که این آیه [آیه حجاب، سوره نور] نازل شد، هر کدامشان برخاسته و به سوی پارچههای پشمینهای که داشتند، شتافتند و آن را بریده و خود را چنین با آن پوشاندند که گویا بر سرهایشان کلاغهای سیاه رنگ نشسته بود.[۲۳]
ادامه دارد ...
پي نوشت :
[۱] - یوسف غلامی: پس از غروب، ص ۱۷۳.
[۲] - یوسف غلامی: پس از غروب، ص ۲۲۹؛ به نقل از: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ت۲۶۶ ـ ۲۶۷؛ الشافی، ص ۲۳۳ ـ ۲۳۴.
[۳] - [منظور، مخالفتهای آن دو و اطرافیانشان با دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله) و احکام شرع میباشد].
[۴] - [این تمحجید از خلفا همانند ستودن زیرکی عمر و عاص میباشد].
[۵] - علی محدث (بندرریگی): سیاه ترین هفته تاریخ، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۴؛ به نقل از: شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۲ ـ ۹۰.
[۶] - عبدالقادر دهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره ۱۴، (تیراژ: ۹۰۰۰ نسخه)، تابستان ۸۲، ص ۱۵.
[۷] - ر. ک: علامه سید مرتضی عسکری: نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج ۳، ص ۱۰۳؛ او سعی داشت تا در ماجرای حکمیت، دامادش را به خلافت برساند.
[۸] - ر. ک: نجاع عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج ۲، ص ۲۵۷ ـ ۲۵۹؛ به نقل از: الاصابه، ج ۳، ص ۲۲۸.
[۱۱] - نجاح عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج ۲، ص ۳۶.
[۱۲] - عبدالقادر دهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام: شماره ۱۰، (تیراژ: ۹۰۰۰ نسخه)، تابستان ۸۱، ص ۲۰.
[۱۳] - عبدالقادر عهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره ۲، تابستان ۷۹، ص ۳۱.
[۱۴] - سید عبدالرحیم خطیب: شیخین (چاپ ششم ۱۳۸۲)، ص ۲۹.
[۱۵] - علامه سید مرتضی حسینی فیروزآبادی:' شناسایی هفت تن در صدر اسلام (ترجمه السبعه من السلف؛ به قلم: عباس راسخی نجفی)، ص ۸۱ ـ ۸۲.
[۱۶] - حسین غیب غلامی: علی بن ابی طالب (علیهالسلام) و رمز حدیث فدک، ص ۴۳ ـ ۴۵؛ به نقل از: تاریخ مدینه دمشق، ج ۲۸، ص ۲۰۰.
[۱۷] - فؤاد فاروقی: بیست و پنج سال سکوت علی (چاپ دوم ۱۳۷۹)، ص ۳۵.
[۱۸] - عبدالقادر دهان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره ۲، تابستاان ۷۹، ص ۳۱.
[۱۹] - [پس از رحلت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) و دوره تسلسل فتوحات و غنائم و فراوان بودن مال و ثروت].
[۲۰] - علامه سید مرتضی عسکری: عایشه در تاریخ اسلام، ج ۳،ص ۲۳۲.
[۲۱] - همان: ج ۳، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۳؛ به نقل از: طبقات الکبری، ج ۸، ص ۶۹ ـ ۷۳.
[۲۲] - همان: ج ۳، ص ۲۳۳؛ به نقل از: سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۱۳۲.
[۲۳] - زمخشری: الکاشف، ج ۳، ص ۲۳۱، ذیل آیات (۳۰ ـ۱) سوره نور.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}