قرمطيان
قرمطيان
قرمطيان
ترجمه و تلخيص: عبد المحمد آيتي
قرمطيان شاخه اي از شاخه هاي درخت تناور اسماعيليان
قيام حمدان قرمط در حوالي واسط، ميان کوفه و بصره ، پديد آمد. آنجا منطقه اي بود آماده براي دعوت هاي انقلابي، مردمش آميزه اي از اعراب و نبطيان و بردگان زنجي بودند. اينان براي ديگران کار مي کردند و زير فشار ستم اربابان خود بودند. حمدان، که خود يکي از داعيان اسماعيليان بود، مرکزي ترتيب داد و آن را «دارالهجره» ناميد و پيروانش در آنجا گرد مي آمدند، وجوهات خود را به آن جا مي پرداختند، يکي از اين وجوه « زکات الفطره » بود، که براي امام مستور جمع آوري مي شد. و ديگر « ضريبة الهجره » بود، براي تأمين نيازمندي هاي « دارالهجره » و سه ديگر « خمس » بود براي شرکت در « عشاء المحبه »، يعني خوردن « خبز الفردوس » ( نان بهشتي ). کار پيروان حمدان بدانجا کشيد که همه ي مايملک خود را، به صورت مشاع، در اختيار جمع قرار دادند، تا آنجا که ديگر فقير و غني در ميان ايشان نماند و کسي، جز « شمشير و سلاحش »، مالک چيزي نبود. معاون و دست راست او دامادش، عبدان، بود . اين عبدان کتابي در شرح مذهب قرمطي نوشت و گفت که همه ي کتب آسماني و قوانين ديني، که به پيامبران وحي شده، حجابي است براي معني باطني آن، که هيچ کس، جز امام يا جانشين او، آن معني باطني را درک نتواند کرد .
حمدان، وقتي که ديد که مردم را به جمعيت او اقبالي است، تشکيلات دقيقي چيد و دعوت خود را به خارج نيز گسترش داد. ذکرويه ي دنداني را به عراق فرستاد و ابوسعيد جنابي را به جنوب ايران و بحرين روانه کرد. حمدان و ذکرويه و ابوسعيد فقط مجريان اوامر داعياني بالاتر از خود بودند که هيچ کس نام حقيقي آنها را نمي دانست. آن ها اسم هاي مستعاري داشتند، چون « صاحب الظهور » و « صاحب الناقه » و « صاحب الخال » . کم کم در اطراف سرزمين خلافت، پناهگاه هايي تأسيس شد و قيام هايي به وقوع پيوست، که مهمتر از همه، قيام ذکرويه در صحراي سوريه به سال 288 ه ـ 900 م بود، و قيام خراسان به سال 290 هـ / 902 م . ولي خليفه ي عباسي همواره نيرومندتر از ايشان بود، و همه ي اين قيام ها راسرکوب کرد؛ مخصوصاً پس از مرگ ذکرويه جنبش عراق خاموش شد.
در احساء و بحرين (آن جا که « صاحب الناقه » ( ابوعبدالله محمد ) ابوسعيد جنابي را فرستاده بود) دعوت قرمطيان پيروزي درخشاني به دست آورد . هنوز سال 288هـ / 900 م نيامده بود که ابوسعيد بر آن بلاد غلبه يافت و بصره و بغداد را تهديد کرد. بعد از وفات ابوسعيد، پسرش، ابوطاهر سليمان ( 301 هـ / 914 م )، به جاي او نشست. او گاه به بصره و بغداد مي تاخت و گاه به حجاز و حرمين ( مکه و مدينه ) و حجاج را به خطر مي افکند، تا آنجا که وحشت سر تا سر بلاد خلافت را بگرفت. در سال 317 هـ /930 م ، ابوطاهر به مکه درآمد و مردم آن جا و حاجيان از زن و مرد را، در حالي که به کعبه پناه برده بودند، قتل عام کرد ، چاه زمزم را از ايشان بينباشت و زمين مسجد را به اجسادشان مفروش ساخت ؛ و در کوچه هاي مکه و کوه هاي اطراف، در حدود سي هزار تن از مردم خراسان و مغرب بکشت و همين قدر از زنان و پسران اسير گرفت . همه ي آن چه را که در مکه بود ، از زيورها و جواهر و گنج ها غارت کرد. همچنين حجرالاسواد را با خود برد، و اين سنگ مدت بيست سال دور ازکعبه ماند، تا آن که به امر منصور، خليفه ي فاطمي ، به موضع نخستين بازگردانده شد .
بعد از مرگ ابوطاهر ، تغيير مهمي رخ نداد ، جز آنکه فرزندانش ، به جاي ايجاد جنگ هاي خارجي ، به اصلاح امور داخلي پرداختند .
قرمطيان و فاطميان
مذهب قرمطيان
اما از لحاظ دين ، قرمطيان را دين يا شعائر ديني قابل ذکري نيست. ابوطاهر کعبه را ويران کرد و ارکان آن را در هم کوبيد تا، به قول خود، بناي کفر و پرستش سنگ ها را براندازد . ابن جزار گويد : « يکي از اصحاب ابوطاهر سوار بر اسب خود وارد خانه ي خدا شد و به مردمي که در آنجا بودند ندا داد که « اي خران » شما اين خانه ي سنگي را سجده مي کنيد ، و گرد آن مي چرخيد ، و به اکرامش مي رقصيد ، و رخ بر ديوارهايش مي ساييد ، و فقيهان شما ، که مقتدايان شما هستند ، چيزي بهتر از اين به شما نمي آموزند ، و براي محو اين خرافات جز اين شمشير باقي نمانده است . والسلام »
اين امر بر نوسندگان اسلام مخفي نماند ، بدين سبب قرمطيان را به کفر و زندقه متهم ساختند . صاحب الفرق بين الفرق گويد : « براي هر رکني از ارکان شريعت تأويلاتي آوردند که مورث گمراهي است . چنانکه گفتند : نماز دوست داشتن امام است ، و حج زيارت و خدمت اوست ، و مراد از روزه امساک از افشاء راز ايشان است بدون عهد و ميثاقي . و گفتند هر کس که معني عبادت را دانست ، وجوب آن از او ساقط مي شود ؛ و يقين را در معرفت تأويل دانستند » .
اما به شهادت ناصر خسرو ، قرامطه به هيچ وجه سختگيري نمي کردند : « اگر کسي نماز کند ، او را باز ندارند ، وليکن خود نکنند »
فلسفه ي قرمطيان
انتشار سريع و پيروزي بزرگت اين افکار ، در پهنه ي سياست و فکر ، به جايي رسيد که به صورت خطري درآمد ، و موجب وحشت علماي اسلام شد . چنانکه ناديده گرفتن آن ديگر امکان نداشت . علماي اسلام در مسلک قرمطي ، آثار هجوم مجوسان و مزدکيان ( خرميان ) و مانويان را براي انهدام ارکان اسلام به عيان مي ديدند ، چنان که غزالي تعليمات قرمطيان را کفر مي خواند ، و مي گفت : « ايشان در عقيده به دو مبدأ، از ثنويت مجوس الهام گرفته اند ؛ ولي به جاي نور و ظلمت ، دو لفظ سابق و تالي را به کار مي بردند » .
در مذهب قرامطه ، نور را جايگاه ممتازي است . ذات الهي نور علوي است که از آن نور شعشعاني و نور قاهر صادر مي شود و از اين است که عقل کلي و نفس هستي صدور مي يابند و اين نفس عقول بشري ( عقول انبيا و ائمه و برگزيدگان ) را مي آفريند. اما ديگر عقول اشباح عدميه اند . نور شعشاني ، در مرحله ي دوم ، نور ظلامي را (که همان ماده باشد) مي آفريند. ماده ي منفعل و مقهور و آماده ي زوال است ، به صورت هاي گوناگون در مي آيد ، چون افلاک در آسمان و اجسام فاني بر روي زمين .
عقول انبياء و ائمه و پيروانشان شعاه عايي از نور شعشعاني هستند ، بدين طريق که نور شعشعاني ، در ميان نور ظلامي ساکن در ماده ، به آنها فيض مي بخشد . و آن ها بدين گونه صاحب نور مي شوند و شعور ذاتي خود را از دست داده ، داراي طبيعت و حدس الهي مي شوند که آنان را از عبوديت طاغيان پنجگانه ـ يعني « آسمان » که شب و روز را از پي هم مي آورد ، و « طبيعت » که شوق و اسف مي آفريند ، و « ناموس » ( قانون ) که امر و نهي مي کند ، و « دولت » که مراقبت و معاقبت مي کند ، و « ضرورت » که هر انساني را خاضع کار روزانه ي خود مي سازد، آزاد مي کند .
قرمطيان حقيقت مذهب خود را براي پيروانشان آشکار نمي ساختند ، مگر بعد از آماده ساختن طولاني و طي مراحل مختلفي که روش فيثاغوريان و مانويان را به ياد ما مي آورد ، و نيز پس از آنکه فرد را سوگند هاي گران مي دادند که رازي را فاش نسازد .
تاثير قرمطيان در تطور اسلام :
ماسينيون مي گويد : متصوفه، با آن که با اسماعيليان و قرمطيان مبارزه مي کردند، از آن ها اصطلاحات متعددي فرا گرفتند ، مثل نوراني ، نفساني ، روحاني ، جسماني ، شعشاعاني ، وحداني ، ناموس ، لاهوت ، ناسوت ، جبروت ، فيض ، حلول ، ظهور ، جولان ، تکوين ، تلويح و تأييد . نيز مي بينيم که شهاب الدين سهروردي اصطلاح ( نور قاهر ) رابه کار برده است ، چنانکه ابن عربي تأويل قرآن را از ايشان اقتباس کرده ، اگر چه در تأويل ، راه اعتدال پيموده است .
منبع: پایگاه نور
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}