ملاّصالح قزوينى شارح بزرگ «نهج البلاغه»
ملاّصالح قزوينى شارح بزرگ «نهج البلاغه»
اين شرح , بر فوايد خوب محتوى است و البته از افادات سيّدِ استاد , ميرمحمد باقر داماد , خالى نيست.
از كتاب شرح مثنوى ملاّ صالح نيز بر مى آيد كه او مدّت مديدى در اصفهان به سر برده است; ولى بعدها مجدّداً به زادگاه خويش , قزوين , بازگشته و در سال1042ق, در مدرسه نوّاب, نزد شيخ محمّد طالقانى به فراگيرى دروس عالى پرداخته است.3 او در سال 1075ق, به مشهد مقدس رضوى مهاجرت نموده و به قصد اقامت دائم, در آن ديار, توّطن اختيار كرده است.
به طورى كه از آخر كتاب بركات المشهد المقدس وى كه در شهر مشهد تأليف نموده, بر مى آيد, با خودْ عهد كرده كه تا آخر عمرش از آن شهر , خارج نشود. لذا تا آخر عمر نيز در آن جا مانده و در همان شهر, مدفون شده است.4 البته آن گونه كه از نسخه اى از كنوز العرفان برمى آيد , مدّتى نيز در شهر قندهار , سكونت كرده كه ظاهراً از روى اجبار بوده است; زيرا از اقامت در آن محل , ابراز نارضايتى نموده و شرح مثنوى خود را نيز در آن شهر, تصنيف كرده است.
روغنى , همان گونه كه گفته شد, از علماى مشهور عصر صفوى است و در علوم ادبى و حكمت و عرفان, متبحّر بوده است. با توجّه به نحوه نگارش شرح حال وى در كتاب أمَل الآمل , مشخّص مى شود كه از معاصران مرحوم شيخ حرّ عاملي5 بوده و نيز با مجلسى پدر و پسر, هم عصر بوده است.6 از آثار به جاى مانده از وى ـ كه در ادامه به بررسى آنها خواهيم پرداخت ـ, بر مى آيد كه تسلّط وى بر علوم ادبى, حِكْمى, عرفان و تاريخ, بسيار بوده است. او اين فضل و تبحّر خود را در جاى جايِ تأليفات خود, نشان داده است. تمامى آثار وى, جز شرح عربى صحيفه, به زبان پارسى و محور آن نيز علوم و معارف اسلامى است و ظاهراً قصد وى از فارسى نويسى ـ كه تا آن زمانْ معمول نبوده ـ, هدايت عامّه مردم بوده است و اين, هر چه بيشتر بر عظمت شخصيّت و تدّين, مردمدارى وى دلالت دارد. از بررسى آثار وى مى توان او را از مترجمان چيره دستِ عصر صفوى دانست.
در هيچ يك از كتب شرح حال, به سال وفات ملاّ صالحْ اشاره اى نشده است; ولى به طورى كه نويسنده شرح حال وى در مستدركات أعيان الشيعة بيان كرده, در پشت كتاب حكمت اسلام كه نزد وى موجود است, يكى از شاگردان ملاّصالح, به خطّ خويش, سال وفاتش را 1116ق, در مشهد مقدّس, ذكر نموده است.7
ملاّ كريم روغنى (م1283ق), كه در دوره قاجاريه مى زيسته, يكى از نوادگان ملاّ صالح است كه مرحوم اعتماد السلطنه, در المآثر و الآثار, زندگى وى را مورد بررسى قرار داده و او را از علماى معروف قزوين مى شمارد و امروزه, خاندان وى در قزوين, به «ارجمندى» مشهور هستند.8 البته در اين شهر, خانواده هايى هم به «روغنى» موسوم اند كه مشخّص نيست آيا به ملاّ صالح منسوب اند يا خير؟
آثار ملاّصالح
اين كتاب , ترجمه فارسى كتاب شريف عيون الأخبار شيخ صدوق است و در سال 1075 ق, نگارش يافته و ترجمه اى لطيف و رساست. ملاّصالح , ديباچه اى نيز از خويش بدان افزوده است. نويسنده , اين كتاب را به هنگام اقامت خويش در مشهد مقدّس , تصنيف نموده و بدين جهت , آن را بركات المشهد المقدّس, نام نهاده است. مرحوم آقا بزرگ تهرانى مى گويد:
نويسنده در آخر كتاب, با خويش عهد كرده كه در تمام عمرش از آن شهر خارج نشود ,و نسخه اى از آن, در كتاب خانه مدرسه سپهسالار, موجود است.9
چنان كه از فهرست كتاب خانه آستان قدس بر مى آيد و طبق آنچه از ديباچه ترجمه صحيفه سجّاديه مستفاد مى شود, وى سه شرح بر صحيفه كامله نوشته است: شرح نخست او به عربى بود كه آن را در سال1073ق, تأليف كرد و چون براى عمومْ مورد استفاده نبود, شرحى ديگر به فارسى تأليف نمود. اين شرح نيز چون لغات عربى فراوانى در آن به كار رفته بود, مقبول عامّه نيفتاد. لذا شرح سومى را به فارسى روانْ انشا كرد كه مورد توجّه واقع شد.10 شيخ آقا بزرگ مى نويسد كه نسخه اى از اين شرح سوم را نزد شيخ زين العابدين مهربانى سرابى (م1356ق) ديده است كه اين گونه آغاز شده بوده: «الحمد للّه الذى هدانا لهذا و ما كُنّا لنهتدى لولا أن هدانا اللّه».11
ملاّصالح در مقدمه اين ترجمه مى نويسد:
پيش از اين, كسى به ترجمه فارسى صحيفه سجّاديه مبادرت ننموده بود, بجز شيخ الاسلام مولانا بديع الزمان قهپايى. اين شرح, بر فوايد خوبْ محتوى است و البّته از افادات سيّدِ استاد, ميرمحمّد باقر داماد, خالى نيست.12
اين ترجمه, چنين شروع مى شود:
سپاس و ثنا خداوندى را رواست كه ذاتش از وصمت فنا و زوال, معرّى است.
شيخ آقا بزرگ, آن را شرحى بر عهدنامه مالك شمرده و گفته كه نسخه اى از آن, در كتاب خانه مدرسه سپهسالار, موجود است. در فهرست كتاب خانه مزبور آمده است كه در نسخه متعلّق به حاج محتشم السلطنه اسفنديارى, بيتى ذكر شده كه مصرع دوم آن, بنا به حساب جُمل, سال 1094 مى شود كه چه بسا تاريخ تأليف اين اثر باشد و گويا روغنى آن را از شرح فارسى اش بر نهج البلاغه انتخاب كرده و با اندك تصرّفى در آن, اثرى مستقل آفريده است.13
اين اثر , ترجمه حدّ اوّل تا حدّ دوازدهم المحاضرات راغب اصفهانى است كه مشتمل بر لطايف و حكايات و امثال فراوان است و به فارسى شيوايى نگاشته شده است. به گفته مرحوم آقا بزرگ, نسخه اى از آن در كتاب خانه آستان قدس رضوى و جز موقوفات نادرشاه افشار, وجود دارد.14 اين كتاب, در سال 1372ش, به كوشش آقاى احمد مجاهد و توسط انتشارات سروش با نام نوادر, كه نام اصلى كتاب [/نسخه ترجمه] است, در شكلى زيبا و متين, به چاپ رسيده است.
ملاّصالح, اين كتاب را براى شاه سليمان صفوى تأليف كرده و سال فراغتش از آن, صفر 1080 است و نسخه اى از آن, نزد آيه اللّه حاج سيد رضا زنجانى موجود است. نسخه ديگرى نيز متعلّق به كتاب خانه مدرسه سپهسالار است كه به دليل كهنگى, احتمال دارد به خطّ مؤلّف باشد.15
اين كتاب, به فارسى است و صاحب الذريعة مى گويد كه آن را نزد شيخ مرتضى رشتى ديده است.16
به گفته شيخ آقا بزرگ, نسخه اى از اين كتاب, در كتاب خانه تقوى موجود است.17
اين كتاب, در شرح ابيات مثنوى مولوى است كه تنها شرح دفتر چهارم آن در دست است كه در زير به توضيحى درباره آن مى پردازيم.
در ميان فهرست تأليفات مرحوم ملاّصالح روغنى, از نوشته اى به نام «شرح المثنوى»25 يا «شرح اشعار مثنوى رومى»26 نام برده شده كه با توجّه به عدم ذكر مشخّصات آن در كتابشناسى ها مى توان قاطعانه گفت كه چنين كتابى, لااقل در دسترس فهرست نويسان نبوده است. لذا تنها به ذكر نام و موضوع آن, اكتفا كرده اند. نگارنده نيز با توجّه به جالب بودن موضوع كتاب و نيز مربوط بودن آن به منطقه قزوين, مدّت ها به دنبال آن بود; ولى نشانى از آن نيافت, به طورى كه اهل فن نيز از وجود آن, اظهار بى اطّلاعى مى كردند. در الذريعة ـ كه مهم ترين منبع كتابشناسى شيعه به شمار مى رود ـ, آمده است:
[شرح المثنوى] للمولى محمّد صالح بن محمد باقر الروغنى القزوينى, معاصر المحدّث الحرّ و هو شرح بعض أشعاره.27
مرحوم مدرّس تبريزى, ضمن نگارش احوال مؤلّف مزبور, يكى از آثار وى را «شرح اشعار مثنوى رومى» برشمرده و گفته كه بعضى از اشعار مشكلش را شرح كرده است.28 استاد حسن امين نيز كه در مستدركات أعيان الشيعة, در ذيل زندگى نامه ملاّصالح, به شمارش آثار باقى مانده از وى پرداخته, تنها از اين اثر به ذكر «شرح أشعار المثنوى» اكتفا نموده است. اين در حالى است كه نويسنده اين بخش, مدّعى وجود همه آثار شمارش شده (از جمله شرح مثنوى ياد شده) در نزد خود شده است,29 در حالى كه نام اصلى كتاب و مشخّصات آن را به هيچ وجه, ذكر نكرده است.
شيخ حرّ عاملى كه هم عصر مؤلّف بوده, در مجموعه آثارى كه به ملاّ صالح نسبت داده شده, از كتابى به نام «شرح بعض أشعار المثنوى الرومى» نام برده است; ولى متأسفانه هيچ مشخصّه ديگرى از آن به دست نداده است30 و ظاهراً همه مؤلفان پس از شيخ حرّ عاملى, نسبت دادن اثرى در شرح مثنوى به ملاّصالح را از وى اخذ كرده اند. بدين ترتيب, امكان اظهار نظر در وجود داشتن يا از بين رفتن نسخه آن وجود نداشت تا اين كه نگارنده, ضمن بررسى كتب خطّى مدرسه علميه امام صادق قزوين, به نسخه اى با عنوان كنوز العرفان و رموز أصحاب الإيقان برخورد. با توجّه به سابقه اى كه از تأليفات ملاّصالح در دست بود, احتمال داده شد كه اين نسخه, همان شرح مثنوى وى باشد.
با بررسى هاى بعدى, اين امر به اثبات رسيد; امّا متأسفانه اين نسخه, تنها شامل شرح دفتر چهارم مثنوى است. ظاهراً شارح, تمام چهار دفتر مثنوى را شرح كرده است; زيرا بعيد است كه از دفتر چهارم اقدام به اين كار كرده باشد. نيز در طى اين اثر, اشاره اى به شروع از دفتر چهارم ننموده. لذا اين حدس, تقويت مى شود كه وى سه دفتر پيشين را هم شرح نموده است. اين نسخه كه فعلاً منحصر به فرد است, به خطّ مؤلف و ظاهراً مسوّده كتاب است; زيرا قلم خوردگى هاى متعدّد و نيز اضافاتى كه در اطراف و حواشى نسخه مشاهده مى شود, بيان كننده اين است كه مؤلف, قصد پاكنويس كردن آن را داشته كه شايد هم انجام داده; ولى در دسترس نيست. اين نسخه, در قطع خشتى و در 137 صفحه تنظيم شده و پس از پايان شرح دفتر چهارم, به شرح دفتر پنجم اقدام نموده كه دو صفحه آن نيز به نگارش درآمده; ولى به دلايلى نامشخّص, ناتمام مانده است و چه بسا از شرح دفاتر پنجم و ششم, بازمانده باشد.
آن گونه كه از متن كتاب بر مى آيد, نويسنده اقدام به شرح تمام ابيات دفاتر مثنوى ننموده; بلكه بنا به سليقه خود, اقدام به گزينش پاره اى از ابيات كرده و در ذيل آنها اقدام به شرح نموده است. بدين جهت است كه اكثر شرح حال نگاران نيز كتاب وى را حاوى شرح بعضى از اشعار مثنوى دانسته اند نه تمام آن.
مؤلف, در شيوه نگارش خويش كه ظاهراً بايد از نثر مصنوع و خشك دوره صفوى تقليد كند, از سبكى ساده و روان استفاده كرده و با دقّتى خاص, به توضيح معانى لغوى, تاريخى, نكات روايى و بعضاً عرفانى اشعار پرداخته و اگر مختصر خلجانى در نثر وى مشاهده مى گردد, ناشى از مسوّده بودن نسخه است; زيرا او تبحّرش را در نگارش فارسى روان, در آثارى مانند شرح نهج البلاغه و شرح صحيفه, به اثبات رسانده است. به طورى كه مؤلف بيان كرده, نگارش اين متن, در قندهار انجام يافته است, چنان كه مى گويد:
از عجايبْ آن كه در چنين وقت, خاك قندهار, مرا به سوى خويش كشيده و از خويش و پيوندم بريده است…
همچنين شرح خويش را بى نظير دانسته, ديگران را به تحدّى فرامى خواند و مى گويد:
فقير, حدّ آن ندارم و اگر [نه] من نيز مى گفتم با مدّعيان كه اگر در بيان مثنوى و حلّ اسرار و كشف گفتار مولوى از اين بهتر مى توانيد, بياوريد.
البته اگر از حق نگذريم, شرح او بسيار عالى است; زيرا اگرچه بر مثنوى مولانا ـ كه به قول شيخ بهايى چون قرآن مدلّ است ـ, شروح و تفاسير متعددى نوشته شده, ولى هر يك از شارحان, يك جنبه از آن و اكثراً بُعد عرفانى آن را مدّ نظر قرار داده اند و چه بسا از مقصود صاحب مثنوى نيز به دور افتاده اند; امّا ملاّصالح, با نگارش شرحى معتدل كه جنبه افراط و تفريط بر آن غلبه ندارد, به خوبى از عهده شرحى متين و شيوا برآمده است. ظاهراً شارح, به هنگام انشاى اين اثر, در نهايت افسردگى و غمگينى بوده و به دورى از عزيزان و سر و همسر, مبتلا شده بوده است, به طورى كه در جاى جاى آن از بى وفايى دنيا و بى ارزشى و مصايب آن, سخن گفته است. لذا مى توان آن را محصول درد و غم دانست; ولى افسوس كه تنها به يك دفتر آن دسترس پيدا شده است.
اين اثر, مهم ترين و بزرگ ترين اثر به جاى مانده از مؤلف است و به گفته كتابشناس بزرگ, آقا بزرگ تهرانى, از سودمندترين و مفيدترين شروح نهج البلاغه است.31
شرح فارسى ملاّصالح قزوينى, بر تمامى كتاب شريف نهج البلاغه حضرت على(علیه السّلام) است. در عين حال, او على رغم عظمت و بزرگى كار خويش, با شكستهْ, آن را ترجمه نهج البلاغه ناميده, در حالى كه شرحى جامع و سودمند است. آقا بزرگ در ادامه مى گويد:
شرح مذكور, به همراه متن نهج البلاغه است; بدين صورت كه متن, با رنگ سرخ, و شرح آن به رنگ سياه, نوشته شده است. جلد اوّل آن را كه تا آخر «خطبه قاصعه» است, در كتاب خانه سادات آل خرسان, در نجف اشرفْ مشاهده نمودم كه اوّلش با «الحمدللّه على ما أولينا من نعمائه» شروع شده و تاريخ نگارش آن, 1237ق, بود. نسخه اى ديگر از آن را در كتاب خانه ملاّمحمد خوانسارى و نسخه اى ديگر را نيز در كتاب خانه مدرسه سپهسالار كه تاريخ آن 1088 بود, ديده ام و نسخ ديگرى نيز در صفحه 36 جلد دوم فهرست كتاب خانه, ذكر شده است. از اين كتاب, در سال 1321ق, چاپى نيكو شده و همراه با مقدمه ميرزا على اديب كه مباشر طبع آن بوده, منتشر شده است و در آخرش نيز پنج قصيده از سروده هاى وى كه در مدح حضرت امير(علیه السّلام) است, الحاق شده است. در اين چاپ, متن, درون پرانتز قرار گرفته و شرح آن, بيرون از پرانتز نگارش يافته است امّا متأسفانه, در عين حال كه نام مؤلف در خطبه كتابْ ذكر شده, آن را به ملاّصالح برغانى (م1283ق), برادر شهيد ثالث, نسبت داده است.32
خوش بختانه در چاپ دوم اين كتاب كه به كوشش حاج محمد باقر كتابچى و با تصحيح و حواشى آقا سيد ابراهيم ميانجى در سال 1380ق, در چاپ خانه اسلاميه تهران منتشر شده و آية اللّه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى(ره) نيز بر آن مقدمه اى عالمانه نوشته است, اين خطا برطرف گشته و نام شارح واقعى آن, بر كتابْ گذارده شده است.
اين شرح نفيس, همراه با ترجمه متن و ذكر شواهد, امثال, اشعار و وقايع تاريخى و اصول حِكْمى است و از شروح نيكوى نهج البلاغه به شمار مى رود.
رحمت خداى بزرگ بر او و مقتدايانش باد!
پی نوشت :
* عضو هيئت علمى دانشگاه اسلامى كار.
1. مستدركات أعيان الشيعة, حسن الأمين, بيروت: دارالتعارف للمطبوعات, ج3, ص231, اوّل.
2. ريحانه الأدب, محمد على مدرّس تبريزى, تهران: كتابفروشى خيام, ج1ـ2, ص343, سوم.
3. مستدركات أعيان الشيعة, ج3, ص231.
4. همان جا.
5. أمل الآمل, الحرّ العاملى, تحقيق: سيد احمد حسينى, بغداد: مكتبة أندلس, ج2, ص277.
6. ريحانه الأدب, ج1ـ2, ص343.
7. مستدركات أعيان الشيعة, ج3, ص231.
8. همان جا.
9. الذريعة, ج3, ص88.
10. مينودَر يا باب الجنّه قزوين, محمد على گلريز, قزوين: انتشارات طه, 1368ش, ج2, ص192, اوّل.
11. الذريعة, ج4, ص112.
12. مينودر, ج2, ص199. نسخه اى عكسى از اين اثر, نزد نگارنده موجود است.
13. همان, ص134.
14. همان.
15. فهرست كتب خطّى كتاب خانه مدرسه سپهسالار, ص223, ج2, ص192.
16. الذريعة, ج13, ص250 نسخه اى عكسى از اين اثر, نزد نگارنده موجود است.
17. الذريعة, ج22, ص8.
18. أمل الآمل, ج2, ص277.
19. مستدركات أعيان الشيعة, ج3, ص231.
20. همان جا.
21. حكمت اسلام, ملاّصالح قزوينى, به اهتمام: جلال الدين محدّث اُرمَوى, تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب, 1354ش, ص12.
22. همان جا.
23. الذريعة, ج2, ص327.
24. شرح نهج البلاغه, ملاّصالح قزوينى, ج3, ص120ـ121.
25. الذريعة, ج14, ص54.
26. ريحانة الأدب, ج1ـ2, ص343.
27. الذريعة, ج13, ص54.
28. ريحانة الأدب, ج1ـ2, ص343.
29. مستدركات أعيان الشيعة, ج3, ص231.
30. أمل الآمل, ج2, ص277.
31. الذريعة, ج14, ص128.
32. همان جا.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}