چگونگی تعیین هدف
هر کس رویاهایی دارد، اما افراد موفق کسانی هستند که آرزوهایشان را به اهدافشان تبدیل می کنند! شما چطور؟ آیا برای رسیدن به آرزوهایتان هدف گذاری میکنید یا فقط آرزو میکنید؟در زندگی برای رسیدن به موفقیت باید هدف گذاری کرد اما هدف گذاری هم برای خود روش و قانون هایی دارد که باید به آنها عمل کرد.
قدم اول: هدفهای دستیافتنی تعیین کنیم
باید هدفهای زندگیمان را پیدا کنیم
برای اینکه تکلیفمان با خودمان روشن شود، میتوانیم چند سؤال اساسی از خودمان بپرسیم. اول باید بدانیم از زندگی چه میخواهیم و دوست داریم به کجا برسیم. باید برای امروز، ۱۰ سال بعد و حتی تمام زندگیمان هدف داشته باشیم. جوابهای این مرحله میتوانند خیلی کلی باشند، مثلا: «میخواهم زندگی شادی داشته باشم.» یا «میخواهم به دیگران کمک کنم.»هدفمان میتواند تأسیس شرکت خودمان باشد. شاید هم دوست داشته باشیم اندام متناسبی داشته باشیم یا اینکه تشکیل خانواده بدهیم. هدفها و آرزوها میتوانند خیلی گسترده و متنوع باشند.
باید هدف بزرگمان را به اهداف کوچک و مشخص تقسیم کنیم
بیایید دوباره به زندگیمان فکر کنیم. کجاهای زندگیمان باید تغییر کنند؟ چه چیزهایی باید بهتر شوند؟ این زمینهها میتوانند کار، اقتصاد، خانواده، تحصیلات یا سلامتی باشند. بیایید از خودمان بپرسیم در هر زمینهای دوست داریم به کجا برسیم و باید چگونه هدف تعیین کنیم تا طی ۵ سال آینده آنها را به دست بیاوریم.
باید هدفهای کوتاهمدتمان را یادداشت کنیم
حال که از خواستههایمان اطلاع داریم و هدفمان را برای چند سال آینده تعیین کردهایم، باید سفت و سخت به آنها بچسبیم و برای به دست آوردنشان تلاش کنیم. باید یک برنامهی زمانی منطقی داشته باشیم. بهتر است در هدفهای کوتاهمدت برای بیشتر از یک سال برنامهریزی نکنیم.
هدفهای خود را به گامهای کوچکتری تبدیل کنیم که زندگیمان را به سمت خواستههایمان پیش میبرند
اساسا باید بدانیم چرا این هدف را تعیین کردهایم و چگونه میتوانیم به آن برسیم. برای روشن شدن این قضیه میتوانیم از خودمان بپرسیم: «اصلا ارزشش را دارد؟ الان زمان مناسبی برای این هدف هست؟ با شرایطم جور در میآید؟»
هر از گاهی هدفهایمان را با شرایط وفق دهیم
باید هر از گاهی کمی وقت بگذاریم و هدفهای کوچکمان را دوباره تنظیم کنیم و سروسامان بدهیم. آیا در به دست آوردنشان طبق برنامهی زمانی پیش رفتهایم؟ این هدفها هنوز برای رسیدن به هدف بزرگمان لازم هستند؟ برای تنظیم اهدافمان باید انعطافپذیر باشیم.1
قدم دوم: چطور برای رسیدن به هدفهایمان از راههای مؤثر استفاده کنیم
هدفهایمان را مشخص کنیم
وقتی هدف تعیین میکنیم باید حتما جواب این سؤالها را بدانیم: کی؟ چی؟ کجا؟ کِی؟ و چرا؟ برای هر هدف کوچکی که تعیین میکنیم باید بدانیم چرا آن را انتخاب کردهایم و این هدف چطور در رسیدن به خواستههایمان به ما کمک میکند.مثلا برای اینکه خوشاندام شویم (یک هدف کلی و بزرگ) یک هدف ویژه تعیین کردهایم: شرکت در مسابقات دوی کشوری. برای رسیدن به این هدف ویژه هم میخواهیم با ۵ کیلومتر دویدن شروع کنیم. پس میتوانیم این طور به سؤالات پاسخ بدهیم: کی؟ من. چی؟ ۵ کیلومتر میدوم. کجا؟ پارک پردیسان. کِی؟ در ۶ هفته. چرا؟ تا برای شرکت در مسابقات دو کشوری که هدفم است آماده شوم.
برای اینکه کسب و کار خودمان را راهاندازی کنیم، یک هدف کوتاهمدت تعیین کردهایم: شرکت در کلاس کتابداری. با این هدف میتوانیم به سؤالها جواب بدهیم: کی؟ من. چی؟ شرکت در کلاس کتابداری. کجا؟ کتابخانهی خوارزمی. کِی؟ چهارشنبهها برای ۵ هفته. چرا؟ تا یاد بگیرم چطور دخل و خرج کتابخانه را مدیریت کنم.
هدفهایمان باید قابل اندازهگیری باشند
برای اینکه بتوانیم پیشرفتمان را بررسی کنیم، هدفهایمان باید قابل اندازهگیری باشند. مثلا اگر بگوییم: «میخواهم بیشتر بدوم»، بررسی پیشرفت کارمان خیلی سخت میشود؛ پس بهتر است بگوییم: «میخواهم ۱۶ بار دور زمین بسکتبال بدوم.» خب حالا بهتر شد! باید حتما راههایی وجود داشته باشند که تشخیص بدهیم چهقدر به هدفمان نزدیک شدهایم.دوی ۵ کیلومتر یک هدف قابل اندازهگیری است. وقتی آن را انجام دادیم دیگر شکی در کار نیست، حتی میتوانیم هدفمان را باز هم کوچکتر کنیم. مثلا بگوییم هر دفعه حداقل یک و نیم کیلومتر میدوم. با انجام سه مرتبه در هفته به هدفم میرسم. بعد از اولین بار میتوانیم هدفمان را این طوری تعریف کنیم: باز هم ۵ کیلومتر دیگر میدوم، اما این بار ۴ دقیقه زودتر به خط پایان میرسم.
شرکت در کلاس کتابداری هم قابل اندازهگیری است، چون باید ثبتنام کنیم و هر هفته سر کلاس برویم. اما اگر بگوییم: «در مورد کتابداری مطالعه میکنم» خیلی مبهم است، چون نمیتوانیم بفهمیم چه موقع کارمان تمام شده است.
هدفهایمان را واقعبینانه انتخاب کنیم
حتما باید شرایطمان را صادقانه در نظر بگیریم و بدانیم کدام هدفها واقعبینانه و کدامشان کمی تخیلی هستند. با خودمان روراست باشیم و ببینیم ابزار لازم برای رسیدن به هدفهایمان (مهارت، منابع، وقت، دانش) را داریم یا خیر.برای اینکه لاغر شویم و در مسابقات دوی کشوری شرکت کنیم، باید وقت زیادی برای دویدن و تمرین بگذاریم. اگر سرمان خیلی شلوغ است یا اصلا نمیخواهیم وقت زیادی صرف دویدن کنیم، این هدف به دردمان نمیخورد. کارهای زیاد دیگری هم هستند که میتوانیم برای لاغر شدن انجام بدهیم و در وقتمان صرفهجویی کنیم.
اگر میخواهیم کتابفروشی باز کنیم، اما تجربهی کسب و کار نداریم، نمیتوانیم بودجهی مورد نیازمان را تأمین کنیم، در مورد این کار کوچکترین دانشی نداریم و کلا اهل مطالعه و کتاب هم نیستیم، بعید است بتوانیم در این کار موفق باشیم.2
هدفهایمان را اولویتبندی کنیم
هر کدام از ما در هر زمانی از زندگی تعدادی هدف داریم که ممکن است در مرحلههای مختلفی از تکامل باشند. باید به خوبی تصمیم بگیریم کدام هدفها از بقیه مهمترند و باید زودتر انجام شوند. هدفهای زیاد باعث سردرگمی ما میشود، نمیتوانیم آنطور که باید و شاید برایشان تلاش کنیم و ممکن است به آنها نرسیم. پس باید بدانیم چگونه هدف تعیین کنیم و برایشان اولویت قرار بدهیم.شاید بتوانیم اولویتهای مهم زندگیمان را تعیین کنیم. در این صورت اگر بعضی هدفهایمان مخالف همدیگر باشند هم میتوانیم تمرکز کنیم. باید بین انجام یک یا دو هدف کوچک و یک اولویت مهم زندگیمان انتخاب کنیم. خب معلوم است دیگر! اولویت اول زندگیمان خیلی مهمتر است.
اگر هدفمان تناسب اندام است و برای رسیدن به آن خوردن غذاهای سالم، دوی ۵ کیلومتر و سه بار در هفته شنای یک کیلومتر را تعیین کردهایم، ممکن است متوجه شویم وقت کافی برای انجام همهی این کارها را با هم نداریم. پس باید اولویتبندی کنیم: اگر میخواهیم در مسابقات دوی کشوری شرکت کنیم دوی ۵ کیلومتر نسبت به شنا مهمتر است. تغذیهی سالم را بهتر است ادامه بدهیم، چون علاوه بر اینکه برای سلامتیمان خوب است به هدفمان هم کمک میکند.
اگر میخواهیم کتابفروشی خودمان را تأسیس کنیم، قبل از اینکه کتاب و لوازم مورد نیازمان را بخرید، باید حتما مجوز بگیریم و از بابت وام هم خیالمان راحت باشد.
پیشرفتمان را بررسی کنیم
میتوانیم پیشرفتهای کاری و شخصیمان را در یک دفتر ثبت کنیم. با این کار هر زمان به میزان رشد و پیشرفت هدفمان نگاه کنیم انگیزهمان بیشتر میشود. در واقع خودمان را برای ادامهی کار تشویق میکنیم. ولی اول باید راههای پیشرفت در زندگی را به خوبی فرا بگیریم.وجود یک دوست در مسیر رسیدن به هدف بسیار خوب است. مثلا، وقتی برای یک مسابقهی بزرگ آماده میشویم، اگر دوستی داشته باشیم که مرتبا او را ببینیم و با او ورزش کنیم میتوانیم پیشرفتمان را به خوبی بسنجیم.
اگر برای مسابقهی دوی کشوری آماده میشویم، میتوانیم یک دفتر یادداشت داشته باشیم و میزان دویدن، زمان و احساسمان را در آن بنویسیم. وقتی در کارمان پیشرفت کنیم، اعتمادبهنفسمان بیشتر میشود و هر بار که به عقب نگاه کنیم از وضعیت فعلیمان خوشحال میشویم.
ثبت پیشرفت در مورد کسب و کار کمی سخت است، اما خب میتوانیم هدفهای اصلی و فرعیمان را بنویسیم بعد بعضیها را خط بزنیم و مشخص کنیم که هر کدام از این هدفها چه زمانی عملی میشوند تا از پیشرفتمان باخبر شویم.
هدفهایمان را بسنجیم
وقتی به هدفهای تعیین شده رسیدیم از خودمان تجلیل کنیم و برای خودمان جشن بگیریم.مثلا اگر برای اولین بار ۵ کیلومتر دویدهایم، از تکمیل این هدف شکرگزار باشیم. حتی اگر این کار در مقایسه با شرکت در مسابقهی دوی کشوری خیلی کوچک باشد.
قطعا وقتی برای اولین بار در کتابفروشیمان را باز میکنیم و اولین کتابمان را میفروشیم از خوشحالی در پوست خودمان نمیگنجیم و این خودش یک جشن درست و حسابی است، چون به هدفمان خیلی نزدیک هستیم.
به هدفگذاری ادامه بدهیم
وقتی به هدفهای شده رسیدیم، حتی هدفهای اصلی زندگیمان، باز هم دلمان میخواهد پیشرفت کنیم و هدفهای جدیدی تعیین کنیم.وقتی در مسابقهی دوی کشوری شرکت کردیم، باید تصمیم بگیریم بعدا چه کاری میخواهیم انجام بدهیم. میخواهیم در یک مسابقهی دیگر شرکت کنیم و مقام بهتری بدست بیاوریم؟ دوست داریم در المپیک شرکت کنیم؟ یا میخواهیم به مسابقههای کوچکتر در حد چند کیلومتر برگردیم؟
وقتی کتابفروشیمان را افتتاح کردیم، آیا میخواهیم یک کافهکتاب یا شعبهی دیگر هم تأسیس کنیم؟ پول بیشتری در بیاوریم؟ شعبههای بیشتری داشته باشیم و برای جلب مشتری یک کافیشاپ کنار کتابفروشیمان باز کنیم؟3
پی نوشت:
1.www.chetor.com
2.www.home.mehromah.ir
3.www.carinoli.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}