پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در بین یاران خود قداست خاصی داشت، بنابر برخی گزارش‌ها در منابع اهل سنت، صحابه حضرت حتی اجازه نمی دادند آب وضوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر زمین بریزد.(1) نماینده قریش در ماجرای صلح حدیبیه نقل می کند اصحاب محمد به او علاقمند هستند به گونه ای که حتی اجازه نمیدهند تا قطرات آب وضوی او بر زمین بریزد و آب وضوی او را برای تبرک به سر و صورت خود می کشند.(2)
 
این جایگاه در کنار احترام ویژه ای که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای دخترش فاطمه(سلام الله علیها) قائل بود و در همه جا اظهار می کرد این سوال را در اذهان به وجود می آورد که آیا ممکن است امتی که تا این حد به پیامبر خود علاقه دارد بنشید و هجوم به خانه دختر پیغمبر خود را تنها چند روز بعد از شهادت آن پیامبر(صلی الله علیه و آله)  تماشا کند و دم بر نیاورد؟! آیا با این همه انصار و مهاجرینی که جان خود را بارها در رکاب پیامبر(صلی الله علیه و آله)  به خطر انداختند چنین فرضی تصور دارد؟! برای پاسخ به این سوالات باید به نکات مهمی دقت کرد وبا نگاهی تحلیلی به تاریخ وارد شد.
 

بازخوانی نگاه عملی صحابه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)

اگر در طول ده سال دولت نبوی عملکرد صحابه مورد بررسی قرار گیرد به وضوح مشخص است که گزارش های فوق یا صحت ندارد، یا شامل حال همه صحابه نمی شود و یا اینکه برای تبرک جستن از آب وضوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) که منفعت شخصی دارد ممکن است چنین توجهی بوده اما جایی که خطر جانی و نفع مالی در کار بوده بسیاری از صحابه اطاعت محض از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نداشته اند که به نمونه های از آن اشاره می شود.
 

 
یک: آیات اولیه سوره انفال که در مورد جنگ بدر است به روشنی از عدم متابعت محض  خبر می دهد. در آیه پنجم این سوره عده ای از مسلمانان نسبت به دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله) کراهت داشتند؛ آنجا که می فرماید« کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ (5)» آنچه در تفاسیر نسبت به کراهت برخی از صحابه آمده عدم علاقه به جنگ و ترس از دشمن بود که نظرات خود را گفتند و باعث آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) شدند که در این هنگام  مقداد بن عمرو برای آرامش قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: ما مثل بنی اسرائیل نیستیم که به حضرت موسی گفتند خودت با خدای خود برو با این کافران به جنگ(3) مقداد با این سخن، تحلویا معترضان را به بنی اسرائیل تشبیه کرد که از فرمان حضرت موسی سرپیجی می کردند. اینجا ترس از از مقابله با مشرکان قریش،‌ باعث شد تا برخی به اصطلاح صحابه موجب ناراحتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) شد.
 
دو: در جنگ احد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محافظت از گردنه ای را به عهده پنجاه نفر گذاشته و تأکید می کنند در هر صورت چه سپاه مسلمین شکست خورد و چه پیروز شد شما محافظت از این نقطه را رها نکنید. دیری نمی پاید که مسلمانان پیروز و به جمع آوری غنائم مشغول می شوند. محافظین نقطه مذکور به تصور اینکه از غنیمت عقب خواهند ماند منطقه را رها کرده و به سوی میدان جنگ سرازیر می شوند و هر چه فرمانده آنان اصرار می کند و سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را یادآور می شود توجهی نمی کنند و همین تمرد باعث شکست مسلمانان در احد می شود. (4) آیا کسانی که برای یک زره و کلاخود و شمشیر سخن حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) را نادیده گرفتند اگر منافع بیشتری به آن ها پیشنهاد شود دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) در غدیر را رها نخواهند کرد؟
 
سه: در همین جنگ احد هنگام شکست مسلمانان، قریب به اتفاق مسلمانان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را تنها گذاشته و به کوه های اطراف فرار می کنند. در بین فراریان خلیفه اول و دوم نیز حضور دارند. تنها حضرت علی(علیه السلام) باقی ماند سپس چند نفر دیگر باز گشته و به دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرداخته و زخمی می شوند و حتی دندان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) می شکند.(5) اینجا بحث ترس از جان است، بنابراین اگر خوف جان بیاید حتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در میان مشرکان رها خواهند کرد تا رسید به وصی و جانشین ایشان بعد از رحلت ایشان؟ آیا و هنگامی که جان خود را به جان شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله) ترجیح می دادند به جان دختر ایشان ترجیح نمی دادند؟
 
 
 
چهار:  در جنگ خندق هنگامی که عمرو بن عبدود از خندق گذشت و مبارز طلبید مسلمانان چنان از شجاعت و هیبت عمرو ترسیده بودند که گویا مرغی روی سر آن ها نشسته است، عمرو فریاد می زد، شعر می خواند و مبارز می طلبید اما کسی دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای مبارزه با وی را اجابت نمی کرد تا جایی که عمرو بن عبدود  به تمسخر مسلمانان پرداخته و گفت از بس داد و فریاد زدم و مبارز طلبیدم گلویم گرفت،  اما باز کسی مسلمانان حاضر نشد تا به میدان برود بجز حضرت علی(علیه السلام).(6) آنان که آب وضوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را برای تبرک بر می داشتند کجا بودند؟
 
پنج: برخی از صحابه در مفاد صلح حدیبیه به مذاقشان خوش نیامد و نسبت به آن کراهت داشتند.(7). خلیفه دوم اعتراض خود با شک به پیامبری همراه می کند و می گوید: «ارتبت ارتیابا لم أرتبه منذ أسلمت إلّا یومئذ، و لو وجدت ذلک الیوم شیعة تخرج عنهم رغبة عن القضیة لخرجت.» (8) یعنی از روزی که مسلمان شدم تا کنون به پیامبر(صلی الله علیه و آله) شک نکرده بودم مگر امروز. او خود صراحت از شک به ایمانش سخن می گوید. اگر چه این سخن را شخص خاصی بر زبان راند اما عده ای بودند که نسبت به تصمیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اعتراض داشتند. بنابراین ممکن است کسی نسبت به تصمیم حضرت در مورد جانشینی نیز اعتراض داشته باشد و اهمیتی برای آن قائل نشود.
 
شش: در جنگ حنین پس از آنکه افراد قبیله هوازن ناگهان به مسلمانان حمله کردند قریب به اتفاق مسلمانان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را رها کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند.(9) حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) فریاد زدند و به نیروهای خود فرمودند به طرف من بیایید،‌من فرستاده خدا محمد پسر عبدالله هستم،‌  متاسفانه مسلمانان فرار کردند و فقط حضرت علی(علیه السلام)، عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله)، پسر عموی ایشان و ابن مسعود ماندند.(10)  برخی تعداد فراریان را بین صد و سیصد نفر ذکر کرده اند(11) اینجا نیز مانند جنگ احد جان برخی از جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) مهم تر بود! بنابراین اگر جانشان در خطر بیفتد خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نیز رها خواهند کرد تا چه رسد به حمایت دختر ایشان!
 
هفت: عدم تبعیت محض از پیامبر(صلی الله علیه و آله) در برخی یاران آن حضرت تا زمان رحلت ادامه داشت. در جریان معروف به حدیث قرطاس خلیفه دوم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را متهم به هزیان گویی کرد.(12)، تعداد بسیاری از صحابه گرد حضرت را گرفته بودند اما در مقابل این بی ادبی کسی اعتراض نکرد.
 
این موارد تنها جزئی از انبوه گزارش های متعددی بود که ثابت می کرد اگر آب وضوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را برای تبرک بر می داشتند در شرایط عادی بود وگرنه در شرایط غیر عادی که هراس یا خطر جانی بود یا حتی برای به دست آوردن منافع و مطامع دنیوی خلاف آن را عمل می کردند.
 

 

تهدید و تطمیع در ماجرای جانشینی پیامبر (صلی الله علیه وآله)

در جریان سقیفه و عدم حمایت از حضرت علی(علیه السلام)، نیز چنین بود، تطمیع و تهدید از جمله عواملی بود که باعث شد بسیاری از صحابه جریان غدیر را فراموش کرده یا خود را به فراموشی بزنند.
 
نمونه از تهدید
شواهد حاکی از کودتای عده ای بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود. آنان برای متقاعد کردن مردم مدینه به بیعت با ابوبکر به قبیله بنی اسلم متوسل شدند. نقش قبیله بنی اسلم در توسل به زور برای گرفتن بیعت برای خلیفه اول تا جایی بود که عمر بن خطاب گفت: هنگامی که قبیله بنی اسلم را مشاهده کردن اطمینان به پیروزی پیدا کردم. حضور آنها در مدینه آن قدر زیاد شد که به(13)
 
این قبیله که برای تهیه آذوقه گاهی به مدینه می آمدند، این مرتبه همزمان با جریان سقیفه وارد مدینه شدند، صحنه گردانان سقیفه از آنان تقاضای کمک کردند و وعده دادند در صورت گرفتن بیعت از مردم برای خلیفه مورد نظر آنها، آذوقه رایگان به آنان خواهند داد، آنان با خوشحالی اول خودشان بیعت کردند سپس در کوچه های مدینه راه افتاده، به محض دیدن کسی او را با اجبار برای بیعت نزد خلیفه اول می بردند و این شد که ابوبکر به کمک این قبیله به خلافت رسید.(14) حال جای سوال است کسانی که در جنگ احد و تبوک پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میدان جنگ تنها گذاشته و فرار را بر قرار ترجیج دادند در چنین شرایطی حاضر به حمایت از حضرت علی(علیه السلام) می شوند؟
 
نمونه ای از تطمیع
در همین داستان قبیله بنی اسلم، تطمیع هم دیده می شود؛ زیرا به آنان وعده آذوقه رایگان داده شد و آنان را برای هدف خود بسیج کردند. وعده های مالی منحصر به قبیله بنی اسلم نبود، ابن سعد در طبقات کبری گزارش تلخی را بیان می کند. او سوگ مندانه می نویسند هنگامی که با ابوبکر بیعت شد، مبلغی را میان مردم تقسیم کرد. سهمی به پیرزنی از قبیله بنی نجار رسید که توسط زید بن ثابت برایش فرستادند، او سوال می کند این چیست؟ می گویند پولی است که خلیفه برای بانوان در نظر گرفته است، پرسید آیا برای خریدن دین من رشوه می دهید؟ گفتند: نه، باز پرسید آیا می ترسید چیزی که بر گردنم هست انجام ندهم؟ گفتند نه. گفت پس به خدا قسم این پول را نخواهم گرفت.(15)
 
هئیت حاکمه برای خرید افراد قیمت های متفاوتی پرداخت کرد؛ زیرا همه شأن اجتماعی یکسانی نداشتند. ابوسفیان شخصیتی مطرح بود و قیمت خاص خودش را داشت. او با خلیفه جدید به مخالفت برخاست(16)  و خدمت حضرت علی(علیه السلام) رسید و او را به مقابله با خلیفه دعوت کرد(17) و وعده داد تا لشکری فراوانی برای حمایت از حضرت تهیه کند(18) اما حضرت علی(علیه السلام) چون هدف وی اطلاع داشتند و می ندانستند که قصد فتنه گری دارد وی را طرد کردند.(19) اما خلیفه برای جذب وی بهای سنگینی پرداخت کرد یعنی فرزند وی را امارت داد.(20) تا او را به سمت خود بشکاند.
 

 

سخن پایانی:

از مطالب فوق این نتیجه حاصل می شود که در زمان حیات رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) گاهی به دلیل منافع مادی، گاهی به دلیل ترس از جان و گاهی از روی نادانی به دستورات و تصمیمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بی توجهی، مخالفت و گاهی به تندی اعتراض می کردند. کسانی که برای به دست آوردن غنیمت اندک دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) را عمل نمی کنند، افرادی که برای حفظ جان خود، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را در میان انبوه دشمن گذاشته و فرار می کنند، اشخاصی که تصمیم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به تندی اعتراض می کنند آیا این افراد هنگامی که قبیله اسلم را با چوب و چماق ببینند از ترس میدان را خالی نمی کنند؟! یا هنگامی که وعده های مالی به آن ها داده شود حق را رها نمی نمایند یا هنگامی که احادیثی به دروغ از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کردند برخی ساده لوحان فریب نمی خورند؟
 
پاسخ به پرسش های فوق علت اصلی عدم حمایت از زهرا (سلام الله علیها) را بیان کرده و فهم آن را برای انسان حقیقت جو آسان می کند و به خوبی بیان می کند که تنها کسانی مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار می توانستند تا این حد ثابت قدم بمانند.


پی‌نوشت:
1. بخاری، صحیح بخاری،1401ق،  ج10، ص389 و ج14، ص233
2. صالحی شامی، سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیر العباد، ج5، ص217.
3. قمی، تفسیر قمی، ج1، ص258-259.
4. واقدی، مغازی، ص224-229؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج2، ص65-69.
5. واقدی، مغازی، 235-244؛ شیخ مفید، ارشاد،1413ق، ص81-82
6. شیخ مفید، ارشاد، 1413ق، ج1، ص101-102؛ واقدی، مغازی، ج2، ص471.
7. مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج1، ص292.
8. واقدی، المغازى، ج2، ص 607.
9. ابن هشام، ‌سیره نبویه،‌ ج4،‌ ص83.
10. ابن ابی شیبه،‌ مصنف، ج8،‌ ص552-523.
11. نویری،‌ نهایه الارب،‌ ج17،‌ ص328.
12. بخاری مسلم، صحیح مسلم، ج5، ص76 و بسیاری از منابع دیگر.
13. طبری، تاریخ طبری، ج3، ص222.
14. شیخ مفید، الجمل، ص43.
15. ابن سعد، طبقات کبری، ج3، ص136.
16. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص974.
17. طبری، تاریخ‏ طبری،ج‏3،ص:209
18.طبری محب الدین، الریاض النضره،ج 2، ص178.  
19. طبری، تاریخ‏ طبری،ج‏3،ص:209.
20. همان