به ما گفته اند
به ما گفته اند
به ما گفته اند
نويسنده:دکتر نادر فضلی
محبت امام زمان کیمیائی است که مس وجود را طلا می کند.
اکسیر اعظم است که آتش به جان آدم می اندازد.
دم مسیحا است که دلهای بیمار را شفا می دهد و جانهای مرده را حیات دوباره می بخشد.
راست گفته اند! دگرگونت می سازد، زیر و رویت می کند، به کلی عوض میشوی و حتی بدی هایت به خوبی ها تبدیل می شود:
« آنان کسانی هستند که خداوند بدی های آنها را به خوبی تبدیل می فرماید.»
در درون می سوزی، می گدازی، آتش می گیری، اما چگونه می توانی سوز و گدازت را بیان کنی؟ مگر میشود هر آنچه را که در دل داری به زبان بیاوری یا با قلم بگوئی؟
بغضی شیرین گلویت را می فشارد، گدازه ای کوچک از آن آتش محبت، به صورت اشکی سوزناک و شور انگیز از دیدگانت جاری میشود، ناله و ندبه ای سرور آفرین سر می دهی.
شانه هایت از شدت گریه می لرزد، دیدگانت به خون می نشیند، اما دوست نداری آرام بگیری. نمی خواهی گریه ات تمام شود، لذت می بری و می گویی:
« آیا کسی هست مه مرا یاری کند تا، زمانی دراز، همراه با او بگریم و بنالم و فریاد فراق سر دهم؟»
حلاوت و شیرینی این ناله و ندبه را با عالَم عوض نمی کنی.
نمی دانم تا به حال به فکر افتاده ای با امام زمان، با مهر بیکران، با پدر مهربان، با رفیق شفیق، با دوست دلسوز و با برادر همدل، هم سخن شوی؟ گا بگوئی و گل بشنوی؟ با او بگوئی، از او بشنوی؟
چرا پدرت را فراموش کرده ای؟چرا از امام زمانت دور افتاده ای؟ کجا می روی؟ سر بر آستان چه کسی می سایی؟ چه پناهی جز او می شناسی؟
نمی خواهی در غم غیبت و غربتش اشک بریزی؟ نمی خواهی مثل پدر بزرگوارش، امام صادق(ع)، از دوری سید و مولای خویش، غریبانه گریه کنی و با آن حضرت هم نوا شوی که:
« آقای من! غیبت و پنهانی تو، خواب را از دیدگانم ربوده و بستر راحت از من برده و آسایش دل از من بریده.»
به خدا اگر جرقه ای هم از آتش محبت امام زمان به دلت بیفتد، دیوانه می شوی. امتحان کن، بسم الله، برخیز و هم اینک مفاتیح را بر دار. با دعا، با انس با امام زمان و با محبت او، زنده شو!
منبع:بر گرفته از کتاب « انیس دلها »
اکسیر اعظم است که آتش به جان آدم می اندازد.
دم مسیحا است که دلهای بیمار را شفا می دهد و جانهای مرده را حیات دوباره می بخشد.
راست گفته اند! دگرگونت می سازد، زیر و رویت می کند، به کلی عوض میشوی و حتی بدی هایت به خوبی ها تبدیل می شود:
« آنان کسانی هستند که خداوند بدی های آنها را به خوبی تبدیل می فرماید.»
در درون می سوزی، می گدازی، آتش می گیری، اما چگونه می توانی سوز و گدازت را بیان کنی؟ مگر میشود هر آنچه را که در دل داری به زبان بیاوری یا با قلم بگوئی؟
بغضی شیرین گلویت را می فشارد، گدازه ای کوچک از آن آتش محبت، به صورت اشکی سوزناک و شور انگیز از دیدگانت جاری میشود، ناله و ندبه ای سرور آفرین سر می دهی.
شانه هایت از شدت گریه می لرزد، دیدگانت به خون می نشیند، اما دوست نداری آرام بگیری. نمی خواهی گریه ات تمام شود، لذت می بری و می گویی:
« آیا کسی هست مه مرا یاری کند تا، زمانی دراز، همراه با او بگریم و بنالم و فریاد فراق سر دهم؟»
حلاوت و شیرینی این ناله و ندبه را با عالَم عوض نمی کنی.
نمی دانم تا به حال به فکر افتاده ای با امام زمان، با مهر بیکران، با پدر مهربان، با رفیق شفیق، با دوست دلسوز و با برادر همدل، هم سخن شوی؟ گا بگوئی و گل بشنوی؟ با او بگوئی، از او بشنوی؟
چرا پدرت را فراموش کرده ای؟چرا از امام زمانت دور افتاده ای؟ کجا می روی؟ سر بر آستان چه کسی می سایی؟ چه پناهی جز او می شناسی؟
نمی خواهی در غم غیبت و غربتش اشک بریزی؟ نمی خواهی مثل پدر بزرگوارش، امام صادق(ع)، از دوری سید و مولای خویش، غریبانه گریه کنی و با آن حضرت هم نوا شوی که:
« آقای من! غیبت و پنهانی تو، خواب را از دیدگانم ربوده و بستر راحت از من برده و آسایش دل از من بریده.»
به خدا اگر جرقه ای هم از آتش محبت امام زمان به دلت بیفتد، دیوانه می شوی. امتحان کن، بسم الله، برخیز و هم اینک مفاتیح را بر دار. با دعا، با انس با امام زمان و با محبت او، زنده شو!
منبع:بر گرفته از کتاب « انیس دلها »
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}