داستان و تمثيل در تعاليم ديني





پژوهشگرى اهل نظر مى‏نويسد: مدتى است درباره‏ى نقش نمايش‏نامه در تبليغات اسلامى فكر مى‏كنم و رسالت قرآن را در اين مورد بارز مى‏بينم و آرزومند نشر كتبى مى‏دانم، بدين قرار:
الف - درباره‏ى اديان الاهى:
در ضمن داستان‏ها و نمايش‏نامه‏ها، حقايق تاريخى، به كودكان عرضه شد و به آنان بفهمانند كه پيامبران، هدف اصلى‏شان، تغيير نظام اجتماعى و به وجود آوردن نظام خدايى بوده است؛ تا در پناه آن، استعدادهاى اصيل انسانى بارور گردند و زمينه‏ى تكامل انسانى امكان‏پذير شود. (1)
ب - داستان‏هاى قرآن - كه همگى واقعى و نهضت‏انگيز هستند. امتياز اين داستان‏ها به اين است كه به توصيف وقايع جزئى مى‏پردازند و شرح و بسط نمى‏دهند. (2)
و اگر گاه، تشريح مى‏كنند، براى به دست دادن قانون كلى است براى همه‏ى زمان‏ها. (3) قرآن، ضمن شرح زندگى اقوام و ملل، سرنوشت ملت‏هايى را،چه خوب و چه بد، ياد مى‏كند (بدان جهت كه به خواننده، منطق فكرى و قدرت داورى و امكان گزينش و خودجوشى و خودكوشى بدهد. - م)
ج - داستان‏هاى زندگى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم - داستان‏هاى زندگى امامان شيعه عليهم‏السلام (كه زمينه‏هاى بسيار عالى، براى كار داستان‏نويسى دينى، دارند).
د - داستان زندگى صحابه‏اى كه ارجمند، زيسته است.
ه - داستان‏هايى از زندگى جانبازان شيعه (زيرا تاريخ تشيع، سراسر فداكارى و حركت، بوده است).
و - زندگى دانشمندانى از شيعه، كه عالم و نيز مجاهد، بوده‏اند. (4)

اثر تمثيلات تعليمى و مذهبى

الف: اثر مثال در فكر و عقل و طريق استدلال

امام فخر رازى گويد: «زدن مثال» از امورى است كه در عقول و افكار نيكو افتد. (5)
ابوهلال عسكرى گويد: «مثل، بر فخامت منطق، مى‏افزايد و ارزش آن را در دل‏ها و شيرينى آن را در سينه‏ها، زياد مى‏كند و دل را به حفظ آن مى‏خواند و به هنگام صحبت، بازگويى آن را به كار مى‏دارد.» (6)
زمخشرى گويد: «مثل، شأنى رفيع دارد كه آن پرده، پرده از روى معانى مخفى برمى‏دارد و نكات تاريك را روشن مى‏گرداند و غايب مانند شاهد، جلوه‏گر مى‏شود. (7)

ب: اثر حكايات و نمايش‏نامه‏ها

لازم به بحث و توضيح نيست و كافى است كه تأثير عميق اين آثار را از وسعت جايى كه در فرهنگ و ادبيات همه‏ى ملل عالم، باز كرده است دريابند. (8)
و مى‏دانيم كه در همه‏ى زبان‏ها و بين همه‏ى اقوام و ملل، «داستان و امثال» ساير و رايج است و اين امر «ضرورت وجود داستان و مثال» و اثرشان را ثابت مى‏كند. (9)
ابوالحسن ماوردى گويد:
«من أعظم علم القرآن علم امثاله و الناس فى غفلة عنه.»

ج: اثر تصويرى امثال

سيوطى گويد: فايده‏ى امثال قرآن، عبارت است از: تذكره - وعظ - حث - زجر - اعتبار - تقرير - تقريب مراد به عقل - تصوير مقصود به صورت محسوس.
از نبى مكرم صلى الله عليه و آله و سلم است كه فرمود:
«ان القرآن نزل على خمسة اوجه:... فاعتبروا بالأمثال.»
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
«امثال القرآن لها فوائد فامعنوا النظر فتفكروا فى معانيها و لا تمروا بها.»
و نيز فرمود:
«نزل القرآن على اربعة ارباع... و ربع فى سنن و أمثال.»
(«امثال» را هم گروه و هم ارز سنت‏ها، يعنى روش‏ها و رفتارهاى درست دانسته است. - م)
علماى لغت گويند:
هر حكمت و پندى كه صدق آن، در عقل، پايدار و ثابت باشد آن را «مثل» گويند. (لانتصاب صورها) (10)
با توجه به آيات قرآن دريافت مى‏شود كه:
امثال، براى اهل علم و عقل است و دانش خرد افزاست. (11)
اتيان به مثل، بهترين وسيله، براى تعقل و تفكر و ارشاد خلايق است. (12)
آوردن مثل براى تبيين و توضيح عملى مقاصد است. (13)
قرآن در همه‏ى مطالب خود، ذكر مثل، همراه مى‏كند. (14)
پس مى‏توان گفت كه همه‏ى مسايل دينى و قضاياى مذهبى را، در چنين قالبى توان تعليم داد؛ مثل مايه‏ى پندگيرى اهل تقوى است و اهل تقوى مردم اهل عقل و معتقد و عامل هستند (نه كودك و ابتدايى). (15)

د: فرق مثل با تمثيل

برخى بين «مثل» و «تمثيل» فرق نهاده و گفته‏اند:
«مثل» وقتى محقق مى‏شود كه موجودات بى‏جان را جان‏دار تصور كنيم و آن‏ها را ذوى العقول دانيم و «تمثيل» وقتى تحقق مى‏پذيرد كه از افراد انسانى مثال بزنيم و ما همين قسمت را «تمثيل تعليمى و مذهبى» گوييم. (16)
گرچه بنابر آن‏چه قرآن در مورد موجودات جهان، بحث مى‏كند چيزى غير زنده، وجود ندارد (17) تا نيازى به تصور «زنده بودن» براى آن لازم باشد ولى از ديد ما غير جان‏دار وجود دارد و تنها در بيانات ادبى خود، بدان‏ها «اعتبار زندگى» مى‏دهيم.
بنابراين توضيح، از جهت قرآن، تفاوتى بين «تمثل و تمثيل» نيست و هر مثل قرآن نيز، تمثيلى است معتبر و پرارج و آموزنده.

هـ: كاربرد تمثيل

«تمثيل» زبانى است كه چون لغت نتواند بيان مقصود كند، او پا به ميان مى‏نهد و حرف مى‏زند و چون احتمال رود كه سخن بسيار بايد گفت تا منظور را برساند، او خود را ظاهر مى‏كند؛ تا در يك نما، هزارها مطلب را بنمايد.
با توجه به موارد كاربرد تمثيل در آثار فلسفى، مذهبى، حماسى، ادبى، اين مدعا ثابت مى‏شود كه: تمثيل وسيله‏ى نيكوى تفهيم است و تلخيص؛ مشكلات را گشاينده است و وسيله‏اى مهم است براى تعليم و تربيت؛ به ويژه براى كودك و نوجوان، كه همه كس را قدرت تفهيم به ايشان نيست و اگر هم قدرتى باشد، باز دشوار خواهد بود.
از آثار تمثيلى معروف: آثار افلاطون - كمدى الاهى دانته، تمثيلات موجود در آثار مانوى و بندهشن. (18)
تمثيل‏هاى «سندبادنامه هزار افسانه - كليله و دمنه - مرزبان‏نامه» را توان ياد كرد.

پي نوشت :

(1) سخ، 59. (محمود حكيمى).
(2) شكل درست بهره‏گيرى از وقايع را قرآن مى‏آموزد، بدين قرار كه:
اولا - وقايعى را مطرح مى‏كند كه درست و واقعى است و معنى «قصه»، «سرگذشت حقيقى» مى‏باشد.
ثانيا - واقعه را اگر مفصل باشدف قطعه‏قطعه مى‏كند و هر قطعه‏ى آن را در جايى نقل مى‏نمايد؛ كه خواننده نتواند مجموع آن‏ها را در كنار يك‏ديگر و متواليا ببيند و نماى واقعه وى را سرگرم سازد و از تفكر در دقايق واقعه، منصرف بماند و هر قطعه را هم از جهتى خاص، چنان برش مى‏دهد كه خواننده تنها نمايى از آن را ببيند كه براى او آموزنده و محرك است و هر قطعه از واقعه ممكن است چندين جاى برش داشته باشد و لذا هر برش از آن در جايى از قرآن آيد و خواننده‏ى غافل، تصور مى‏كند كه تكرار مطلب شده است؛ در حالى كه تكرار «مقصد و مقصود» در ميان نيست.
ثالثا - سعى مى‏كند آن‏چه از واقعه، دانستن دقيق آن لازم نيست (و يا موجب مى‏شود كه خواننده انتزاع كليت از آن نكند و قضيه را شخصى و خصوصى و تاريخى بداند و براى «همه‏ى انسان‏ها و تاريخ انسانيت» بهره‏اى نگيرد)تصريح ننمايد و به اجمال و ابهام و اشاره بگذراند (مثلا: (و جاء من أقصا المدينة رجل يسعى قال: يا قوم اتبعوا المرسلين) (س 21: 36) (كدام مرد؟ از انتهاى كدام شهر؟ كدام قوم؟ كدام فرستادگان؟).
رابعا - در ضمن طرح واقعه، غالبا نظر خواننده و تعقل او را، دعوت به كار مى‏كند و بدون اين‏كه خود قرآن، ابراز رأى نمايد، در مى‏گذرد و تنها «جهت و منطق» به نگاه و فكر خواننده، مى‏دهد.
در پايان ياد مى‏كنم كه: داستان‏ها اگر با امتيازاتى كه نحوه‏ى قصه در قرآن دارد، ارائه شود، مفيد است و در غير اين صورت، مگر با عواملى ديگر، فكر خواننده را بتواند متوجه مقاصد كنند؛ البته آن عامل نيز بايد «بيان فكر» نباشد، بلكه تنها «راه فكر و جهت انديشه»، باشد؛ كه مطلوب تواند بود.
تمام كسانى كه خواسته‏اند نظرات مكتبى خود را عميقا در جان مردم نفوذ دهند، از همين روش طرح داستان‏هاى قرآن اقتباس كرده‏اند و با همان نقشه و قالب، خواسته‏هاى خويش را ارائه نموده‏اند (از قبيل داستان‏هاى منظوم در آثارش مولوى و سنايى و آثارى بسيار از نثر فارسى) و شاخه شاخه شدن زمينه‏ى داستان هم، شايد براى آن است كه خواننده را از اتصال قطعات منصرف دارند.
(3) سخ، 59. (محمود حكيمى)
(4) سخ، 60 و 61. البته نويسنده براى هر نوع از اين داستان‏ها، كتاب يا كتاب‏هايى كه نوشته شده و توانسته است نمودار مقصد باشد، ياد كرده، كه ما به جهت اختصار و يا رفع تعميم، ذكر ننموديم.
(5) تفسير رازى: ج 351: 1. (به نقل از: ام، 49).
(6) جمهرة الامثال: ج 3:1. (نقل از: ام، 49).
(7) الكشاف: ج: 1)نقل از: ام، 49).
(8) رجوع كنيد به: پانزده گفتار، استاد مينوى / مقدمه‏ى جامع و مفصل «امثال قرآن»، على‏اصغر حكمت / امثال دهخدا/ مقاله‏ى «نقش داستان در تكوين شخصيت كودك» در سمينار مذهبى قم، فروردين 1355.
(9) رجوع شود به مقدمه‏ى «امثال قرآن»، 114 - 13.
(10) اقوال ياد شده همه نقل از كتاب امثال قرآن، 128 و 129.
(11) (..تلك الأمثال نصربها للناس لعلهم يتفكرون) (س 22: 59)
(... لعلهم يتذكرون) (س 28: 39)
(... و ما يعقلها الا العالمون) (س 44: 29).
(12) (... تلك الأمثال نصربها للناس لعلهم يتفكرون) (س 22: 59)
(... لعلهم يتذكرون) (س 28: 39)
(... و ما يعقلها الا العالمون) (س 44: 29).
(13) (... و تبين لكم كيف فعلنا بهم و ضربنا لك الأمثال) (س 46: 14).
(14) (و لقد صرفنا فى هذا القرآن للناس من كل مثل...) (س 55: 18).
(15) (و لقد أنزلنا اليكم آيات مبينات و مثلا... و موعظة للمتقين (س 35: 24).
(16) ام، 93.
(17) به آيات قرآن در معجم المفهرس، ذيل كلمات «يسجد - يسبح» مراجعه شود
(18) ام، 104.

منبع:گامي در مسير تربيت اسلامي از کودکي تا بلوغ / دکتر رجبعلي مظلومي