مشق بندگي
مشق بندگي
مشق بندگي
نويسنده:اصغر کامران
اشاره
خلاصه داستان
حاجيان به شهر پيامبر (ص) هم مي روند تا زلال وحي را در ضريح قدسي ترين انسان استشمام نمايند و رنج غريب قربت بقيع را باور کنند .
نيت
چو قرب در طلبي در صفاي نيت کوش
هر که قصد اين حرم دارد و زيارت اين حريم بايد که زلال باشد مثل زمزمي که در صفاي هاجر و اسماعيل جوشيد . جنس ريا در بازار دلدادگي بي مشتري است اين جا هر که نقد اخلاص بياورد کالاي عبوديت مي برد چرا که بنده يقين ،حضرت علي (ع)فرمود: «اعمال انسان ميوه هاي نيت اوست»اگر در کشت درخت ،نهال سالم باشد ،درخت به ميوه اي نيکو ثمر ميدهد و اگر ناسالم ،رنج آب و آفتاب و باغبان بيهوده است . در حج هم بايد که قلب سالم به پيشگاه خدا بياوري .
ميقات
ميقات تو را به وقت معلوم که دير يا زود مي رسد هشدار مي دهد .اين جا خود لباس مي پوشي و آن جا لباست مي پوشانند و اين دو لباس چه قدر شبيه است ؛هر دو سپيد ندوخته ،بي هيچ آلايش ،آن جا مرگي بي اختيار است و اين جا خود بايد مرگ را اختيار کني .
ارحام
اين لباس فقط داستان ساده حرمت و احترام نيست ،لباس هجرت است به خويشتن گمشده اي که آن را در فخر فروشي و ريا و مال و منال بدرود گفتيم و اين گونه است که بايد همه نشانه هاي کبر و هر چه رنگ و رياست دور بريزيم و در محشر خلق گم شويم.
حجر الاسود
تلبيه
آفريننده جهان لبيک
رمي جمرات
نفس اماره سنگسار کنند
و تو هوشيار باش که شيطان که به انحراف ابراهيم خليل طمع داشت چگونه از وسوسه نفس ضعيف من و تو مأيوس مي شود ؟و بدان آن ملعون ابد از هر در و هر رنگ رخ مي نماياند ؛گاه از طريق زن ،گاه فرزند ،گاه به مال و گاه به مقام ،پس بخشکان ريشه هر چه تعلق است تا در کمند صيد او گرفتار نگردي .
زائر بايد که به اصابت سنگ ها يقين کند و حتي ظن و گما ن بي فايده است و اين يعني تا يقين به راندن ابليس نکرده اي از نيرنگ او در امان نيستي تکرار کن سنگ زدن را هفت بار -که عدد بي نهايت است -يعني به يک بار ستيز با شيطان بسنده نکن که او خناس است و براي غارت ايمان تو هزاران چهره و افسون در کيسه دارد و از وسوسه پيوسته تو هرگز رنگ رنجوري نمي گيرد اما گمان مبر که پيکار با ابليس محال است او حتي به سنگ ريزه اي از يقين و ايمان تو مي گريزد در هنگام سنگ زدن تکبير بگو يعني در مبارزه با شيطان از توفيق الهي مدد بگير فاصله جمرات نزديک است يعني که ابليس زود به زود به سراغت مي آيد و تو مبادا که ايام به غفلت گذراني و از عجايب آن که گه گاه در رمي شيطان خود او حاضر است و در تو وسوسه کند که پرتاب اين سنگ ها چه فايده ؟پس بگو ثمره اش اطاعت امر رب است و تسليم در برابر او و تحقير تو و همه شياطين دنيا
سعي صفا و مروه
و اين هفت بار تردد هاجر که ريشه اي جز ايمان و اخلاص و حفظ کودک براي خدا نداشت ،از سوي پروردگار به عنوان رکني از ارکان حج و شعاري از شعائر خدا قرار داده شد .
حضرت صادق (ع)فرمود :«آيا مي داني معناي تردد بين دو کوه صفا و مروه چيست؟يعني خدايا من بين خوف و رجا به سر مي برم نه خوف محض دارم نه اميد محض ،نه آن چنان است که همه اميد باشد و هيچ ترس نباشد . اين تردد بين صفا و مروه همان تردد بين خوف و رجا است.»پس مؤمن و مسلمان تا زنده است خوف دارد از کارهاي خود و اميد دارد به لطف حق .
عرفات
و اندر اين کار ،دل خويش به دريا فکنم
در نهم ذي الحجه کاروانيان بي شکيب دل به عرفات مي سپارند تا با حضور در اين وادي مقدس اما خارج از حرم ،سرمايه شعور بردارند و اجازه دوباره حضور بگيرند . درباره نام اين سرزمين روايتي معروف تر راز اين نام را اين چنين گويد که:در روز عرفه فرشته مقرب حق جبرئيل حضرت آدم را به اين وادي آورد و چون ظهر شد به او گفت :به خطاي خويش اقرار کن و مناسک و اعمال حج را بياموز و چون آدم به خطاي خود اعتراف کرد اين سرزمين عرفات شد. اين اعتراف پدر براي فرزندان او سنت شد تا آنان نيز در عرفات گوينده استغفار باشند .
تا نگذرد زنام سزاوار نام نيست
تا معترف به نقص نباشد تمام نيست
عرفان طلب نخست و پس آن گاه بندگي
بي معرفت عبادت عابد تمام نيست
در عرفات بي سؤال عطا مي کنند و بي بهانه مي بخشند و مگر نگفت مولاي پرواپيشگان که :«گناه کارترين اهل عرفات آن است که از اين سرزمين برگردد و گمان برد که مورد آمرزش خداوند متعال قرارنگرفته است.
قرباني
قربانگاه آزمايش ماست که اگر ابراهيم اسماعيل را که همه هستي اش بود به مذبح تسليم برد تو چه به محضر پروردگارت آورده اي ؟از کدام شربت شيرين دنيا کام بريدي تا شراب ظهور رضايت حق بنوشي ؟تو چگونه گلوي آز و طمع بريدي ؟اسماعيل تو چيست ؟مال و مقام وزن و فرزند کدام کس پاي کمال تو را بسته است ؟پس حنجره هر چه مانع است در دستانت بگير و چاقوي ايمان را برگلويش بفشار که صادق آل محمد فرمود :«گلوي هوي و هوس را هنگام قرباني قطع کن .»
منا
منا وادي اجابت آرزوهاست که درباره نامش گفته اند :چون در اين سرزمين جبرئيل از حضرت آدم پرسيد هر چه مي خواهي تمنا کن . آدم گفت آرزوي بهشت دارم ! از حضرت ابراهيم نيز همين گونه پرسش کرد که آرزوي خود با بيان کن نامش منا شد . پس زائر بيت الله بايد احساس کند که به آرزوهاي خود رسيده است آن هم آرزويي که همواره با او خواهد ماند .
حلق
منبع: ماهنامه فرهنگي اجتماعي ديدار شماره 110
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}