مفهوم عقل از ديدگاه دو شارح اصول كافي (1)

نويسنده: عبدالحسين كافي




كلمات كليدي : مفهوم عقل، ديدگاه ملاصدرا، ديدگاه علامه مجلسي، حمل روايات بر معاني عقل

درآمد

در اين نوشتار سعى شده است كه برداشتهاى ملاصدرا و علامه مجلسى درباره مفهوم عقل در روايات «كتاب العقل و الجهل» اصول كافى، مورد تحقيق و كاوش قرار گيرد.
مطالب در دو بخش تنظيم شده است:
بخش اول، درباره تبيين و توضيح معناى عقل است. مباحثى مانند معناى لغوى و اصطلاحى عقل، معناى عقل از ديدگاه ملاصدرا و علامه مجلسى را در اين بخش مى‏توان يافت.
در بخش دوم ، «تطبيق ديدگاه ملا صدرا و علامه مجلسى بر روايات» گنجانيده شده است.
در اين بخش نظرهاى آنها درباره مفهوم عقل در تك تك روايات اصول كافى آورده شده است.
هدف از اين تحقيق كمك به برداشتى صحيح‏تر از مفهوم عقل در روايات معصومان(علیهم السّلام) است.

بخش اول: معناى عقل

1 ـ 1 . معناى لغوى

اصل مادّه «عقل» به معناى «بازداشتن» است و همه مشتقات آن ، به اين معناى اصلى باز مى‏گردد.[1]
ابن فارس درباره اين مادّه بر آن است كه:
العين و القاف و اللام أصل واحد منقاس مطّرد ، يدّلُ عُظْمه على حُبْسة فى الشئ أو ما يقارب الحُبْسة. من ذلك العقل، و هو الحابس عن ذميم القول و الفعل؛[2]
مادّه «عقل»، [داراى] ريشه‏اى واحد ، قياسى و فراگير است كه اكثر موارد كاربرد آن بر «بازداشتن» يا معنايى نزديك به آن درباره اشيا دلالت مى‏كند. عقل از همين معنا برگرفته شده است؛ [زيرا] از گفتار و رفتار ناپسند باز مى‏دارد.
نقيض عقل، جهل است. «العقل : نقيض الجهل».[3] ظاهراً مراد از «نقيض» ، نقيض فلسفى نيست ، بلكه مراد از آن، «ضدّ» است ؛ از اين رو «عقل» و «جهل» ، دو امر وجودى‏اند ، نه اينكه «جهل» ، «عدم العقل» باشد.[4]
ابوالبقأ ، برخى از نامهاى عقل را بر شمرده، مى‏گويد:
عقل را «لُبّ» گويند؛ زيرا منتخب پروردگار و برگزيده اوست؛ و «حِجى» گويند؛ زيرا به كمك عقل، انسان مى‏تواند به «حجّت» برسد و بر تمام معانى دست يازد؛ و «حِجْر» گويند؛ زيرا عقل از انجام نافرمانيها نهى مى‏كند؛ و «نُهى» گويند ؛ به خاطر اين كه زيركى و شناخت و رأى ، به عقل منتهى مى‏شود. و عقل بالاترين خوبى است كه به بنده عطا مى‏شود و او را به نيكبختى دنيا و آخرت مى‏رساند.[5]

1 ـ 2 ـ معناى اصطلاحى

معانى اصطلاحى عقل متعدد است و عالمان مسلمان هريك با توجه به گرايشهاى فكرى خود، يك يا چند معنا را براى آن بيان كرده‏اند.[6]

1 ـ 3 ـ معناى عقل از ديدگاه ملا صدرا

معانى عقل از منظر ملا صدرا در موارد متعددى از آثار وى يافت مى‏شود.[7]
خلاصه ديدگاه ملا صدرا درباره معانى عقل اين است كه به‏طور كلى كاربرد واژه «عقل» را، دو گونه مى‏توان دانست:
الف ـ اشتراك لفظى ؛ ب ـ تشكيكى.[8]
اشتراك لفظى شش مورد دارد:
1 ـ در معناى نخست، عقل غريزه‏اى است كه انسان به وسيله آن از حيوانات امتياز مى‏يابد و آماده پذيرش دانشهاى نظرى و انديشيدن در صنعتهاى فكرى مى‏شود، و در آن، كودن و هوشمند يكسان‏اند.
حكما اين معناى عقل را در كتاب برهان مورد استفاده قرار مى‏دهند و مقصودشان از آن، نيرويى است كه نفس به وسيله آن بدون قياس و فكر و به صورت فطرى به مقدمات بديهى دست مى‏يابد و به علوم آغازين مى‏رسد.
2 ـ معناى دوم، اصطلاح متكلمان است كه مى‏گويند: عقل اين را اثبات و آن را نفى مى‏كند، و مقصود ايشان معانى ضرورى نزد همگان يا بيشتر مردم مى‏باشد؛ مانند اين كه عدد دو، دو برابر عدد يك است.
3 ـ مورد سوم، عقلى است كه در كتب اخلاق به كار مى‏رود و مقصود از آن، بخشى از نفس است كه به سبب مواظبت بر اعتقاد به تدريج و در طول تجربه حاصل مى‏شود و به وسيله آن به قضايايى دست مى‏يابيم كه به كمك آنها، اعمالى كه بايد انجام يا ترك شود، استنباط مى‏گردد.
4 ـ معناى چهارم چيزى است كه به واسطه وجود آن در كسى، مردم مى‏گويند كه او عاقل است، و بازگشت آن به خوب فهميدن و سرعت ادراك در استنباط چيزى است كه سزاوار گزينش يا اجتناب است؛ گرچه در زمينه غرضهاى دنيايى و هواى نفس باشد.
5 ـ پنجمين مورد، عقلى است كه در كتاب نفس نامبردار شده و آن را چهار گونه دانسته‏اند: الف ـ عقل بالقوّه؛ ب ـ عقل بالملكه؛ ج ـ عقل بالفعل؛ د ـ عقل مستفاد.
6 ـ آخرين مورد نيز عقلى است كه در كتاب الهيات مطرح گرديده و آن را موجودى گفته‏اند كه تعلقى به چيزى جز مبدع و آفريننده خود ، خداوند قيّوم ، ندارد و كمالاتش بالفعل است و در آن هيچ جهت «عدم» يا «امكان و قصور» نيست.

كاربردهاى تشكيكى واژه عقل:

1 ـ عقول چهارگانه در كتاب نفس؛
2 ـ مراتب عقل عملى در كتب اخلاق؛
3 ـ افراد عقل به معناى ششم در نزد گروهى از حكما؛
4 ـ صور عقليه؛
5 ـ عقل به معناى غريزه انسانى كه بدان از چارپايان تمايز مى‏يابد.
درباره وجه اشتراك همه معانى عقل، ملا صدرا چنين اعتقاد دارد:
اعلم أن جميع معانى لفظ العقل على تباينها و تشكيكها يجمعها أمر واحد يشترك الكل فيه ، و هو كونه غير جسم و لا صفة لجسم و لاجسمانى ، و لأجل اشتراكها فى هذا المفهوم يصحّ أن يجعل موضوعاً لعلم واحد، و أن يوضع له كتاب واحد يبحث عن أحوال أقسامه و عوارضها الذاتيّة كما فى هذا الكتاب الذى نحن فيه من كتب الكافى؛[9]
يك مفهوم كه در تمام معانى لفظ عقل ـ با همه تباين و تشكيك آن ـ وجود دارد آنها را فراهم مى‏آورد، و آن غير جسمانى بودن و صفت نبودن آن براى جسم و جسمانى است، از آن روى كه جسمانى باشد. و از آن جهت اشتراكش در اين مفهوم، شايسته است كه موضوع علم واحدى قرار گيرد و درباره آن كتاب واحدى وضع گردد كه در آن، از احوال اقسام و عوارض ذاتى آن بحث شود؛ چنان كه ما در اين جا بحث مى‏كنيم.

1 ـ 4 ـ معناى عقل از ديدگاه علامه مجلسى

علامه مجلسى دست كم در سه مورد[10] درباره معانى عقل سخن گفته است. از آنجا كه از سويى عبارات ايشان در اين موارد، مشابه يكديگر و از سوى ديگر، موضوع اين نوشتار، نگرش ايشان در شرح روايات كافى است، به نقل آنچه در مرآة العقول در اين باره آمده است، اكتفا مى‏شود:
معانى واژه «عقل» به نظر علامه مجلسى را چنين مى‏توان خلاصه كرد:
1 ـ نيروى ادراك خير و شر و تشخيص آن دو، و توان شناخت علل كارها و آنچه سبب انجام كارى مى‏شود و آنچه از انجام آن باز مى‏دارد.
2 ـ ملكه و حالتى در نفس كه او را به گزينش خيرات و منافع و دورى از شرور و ضررها وا مى‏دارد، و نفس به مدد اين ملكه بر طرد خواهشهاى شهوت و خشم و وسوسه‏هاى اهريمنى توان مى‏يابد.
3 ـ نيرويى كه انسانها آن را در نظم بخشيدن به امور زندگى و معاش خويش به كار مى‏گيرند.
4 ـ مراتب استعداد نفس و قرب و بعد آن نسبت به تحصيل نظريات كه داراى چهار مرتبه عقل هيولانى، عقل بالملكه، عقل بالفعل و عقل مستفاد است.
5 ـ نفس ناطقه انسان كه او را از بقيه چارپايان جدا مى‏كند.
6 ـ جوهر مجرد قديمى كه در ذات و فعلش هيچ تعلقى به مادّه ندارد.

1 ـ 5 ـ مقايسه ديدگاه ملا صدرا و علامه مجلسى درباره معناى عقل

اين بخش را مى‏توان به دو قسمت تقسيم كرد:
الف ـ نقاط اشتراك ؛ ب ـ نقاط اختلاف.

1 ـ 5 ـ 1 ـ نقاط اشتراك

نقاط اشتراك نظر اين دو فرزانه در بيان معانى عقل را مى‏توان چنين بر شمرد:
1 ـ اولين معنايى كه علامه مجلسى بر شمرده با نخستين معنايى كه ملا صدرا آورده است مشابه‏اند ؛ با اين تفاوت كه ملا صدرا درباره اين معنا مى‏گويد: «غريزه‏اى كه انسان با آن از چارپايان تمايزى مى‏يابد»،[11] اما علامه مجلسى آن را چنين معرفى مى‏كند: «نيروى ادراك و تميز خير و شر و توان شناخت علل، معدّات و موانع اشيأ».
2 ـ آنچه علامه مجلسى به عنوان معناى سوم ذكر كرده، مشابه معناى چهارمى است كه ملا صدرا آن را بيان نموده است. ملا صدرا، «بازگشت اين عقل را به خوش فكرى و سرعت انتقال در استنباط آنچه بايد انجام و يا اجتناب شود»[12] مى‏داند و علامه مجلسى از آن به «قوه‏اى كه مردمان، آن را در تنظيم امور معاششان به كار مى‏گيرند»[13] تعبير مى‏كند و سپس آن را به «عقل معاش» و «نَكْرأ (نيرنگ) يا شيطنت» تقسيم مى‏كند.[14]
3 ـ معناى چهارم علامه مجلسى با معناى پنجم مورد نظر ملا صدرا انطباق دارد؛ يعنى هر دو، اين عقل را ـ كه علامه مجلسى از آن به «مراتب استعداد نفس براى تحصيل نظريات»[15] تعبير مى‏كند ـ به چهار بخش تقسيم مى‏كنند:
1 ـ عقل بالقوه (البته تعبير علامه، «عقل هيولانى»[16] است)؛
2 ـ عقل بالملكه؛
3 ـ عقل بالفعل؛
4 ـ عقل مستفاد.
تفاوت در اين است كه ملا صدرا اين مراتب را توضيح مى‏دهد و علامه به اشاره از آن مى‏گذرد و خواننده را به مباحث مربوط به آن، ارجاع مى‏دهد.
4 ـ كلام اين دو محقق در بيان معناى ششم تفاوتى با هم ندارد. ملا صدرا معناى ششم را عقل مذكور در كتاب الهيات مى‏داند و آن را موجودى معرفى مى‏كند كه هيچ تعلقى به هيچ چيز، جز به آفريننده‏اش خداوند قيّوم ندارد[17] و سپس اين مطلب را توضيح مى‏دهد. علامه نيز مى‏فرمايد: معناى ششم چيزى است كه فلاسفه به آن معتقدند و آن را به گمان خود اثبات كرده‏اند و آن جوهر مجرد قديمى است كه هيچ تعلّقى در ذات و فعلش به مادّه ندارد.[18]
البته به خاطر داشته باشيد كه در برابر ملا صدرا ـ كه معناى ششم را توضيحى نسبتاً طولانى داده است و آن را با قداستى خاص بيان نموده است[19] ـ علامه مجلسى درباره اين معنا يادآور مى‏شود كه «قائل شدن به آن ـ به آن گونه‏اى كه فلاسفه گفته‏اند ـ مستلزم انكار بسيارى از ضروريات دين از قبيل حدوث عالم و جز آن است كه اينجا گنجايش ذكر آن را ندارد».[20] سپس مى‏افزايد:
برخى از فلاسفه كه خود را به اسلام بسته‏اند، عقولى حادث را ملتزم شده‏اند؛ و آن نيز ـ آن‏گونه كه آنها اثبات كرده‏اند ـ مستلزم انكار بسيارى از اصول ثابت اسلام خواهد بود، گو اينكه وجود مجردى جز خداوند متعالى از روايات استفاده نمى‏شود.[21]
وى در پايان معناى ششم تأكيد مى‏كند كه:
و ليس لهم على هذه الامور دليل إلاّ مَمَوَّهات شُبَهات أو خيالات غريبة، زيّنوها بلطائف عبارات؛[22]
و بر اين چيزها دليلى ندارند، جز باطلهاى برساخته حق مانند، يا اوهامى دور كه آنها را با عباراتى فريبنده آراسته‏اند.
در پايان بايد گفت: ملا صدرا و علامه درباره مفهوم معناى ششم كاملاً اتفاق نظر دارند؛ اما يكى مصداق هم براى آن قائل است و ديگرى قائل نيست. به عبارت ديگر، اختلاف نظر بر سر وجود و عدم مصداق، محور اين بحث را تشكيل مى‏دهد.
5 ـ معناى اول ملا صدرا و معناى پنجم علامه، هر دو، سبب تمايز انسان از ساير چارپايان مى‏گردند؛ گرچه اين دو معناى اختلافهايى نيز دارند كه در جاى خود خواهد آمد.

1 ـ5 ـ2 ـ نقاط اختلاف

قسمتهاى مورد اختلاف اين دو دانشمند گرانقدر، بيش از موارد اتفاق آنهاست؛ بنابراين، به بخشى از آنها بسنده مى‏كنيم:
1 ـ ملا صدرا بين معانى اشتراكى كلمه «عقل» تباين قائل است؛[23] و حال آنكه علامه، بنابر يك احتمال، معناى دوم را، تكامل يافته معناى اول مى‏داند[24] و مغايرت معناى سوم را با معانى اول و دوم، اعتبارى (حَيْثي) مى‏شمارد. [25]بنابراين، هر يك از اين معانى، به يك بُعد از ابعاد عقل نظر دارد. همچنين ظاهر عبارت علامه آن است كه مراتب استعداد نفس (معناى چهارم)، به آنچه در ابتدا بيان نموده باز مى‏گردد.[26]
شايد بتوان اختلاف عبارات اين دو فرزانه را درباره اتحاد و تعدد معانى عقل به اين صورت بر طرف كرد كه آنها معتقدند وجود خارجى عقل، يكى است، اما كاربردهاى متعددى دارد.
اين كاركردها و معانى از نظر مفهوم، با هم متباين و متفاوت‏اند، اما همه، كاركردهاى يك عقل به شمار مى‏آيند. بدين ترتيب، اين اختلاف ظاهرى كه در عبارات آنها ديده مى‏شود از ميان خواهد رفت. خلاصه اينكه اصرار ملا صدرا بر اشتراك لفظى و تباين معانى عقل،[27] ناظر به كاربردهاى متباين آن است و ارجاع معانى عقل به شئ واحد كه در عبارات علامه ديده مى‏شود به «وحدت مصداق خارجى عقل» نظر دارد، چنان‏كه خود ايشان نيز به اين مطلب اشاره كرده است.[28]
2 ـ معناى اول ملا صدرا و معناى پنجم علامه ـ چنان‏كه گذشت شبيه يكديگرند، اما اختلاف اين دو معنا را نيز نبايد ناديده گرفت. علامه معناى پنجم را تنها «نفس ناطقه انسان مى‏داند كه به وسيله آن از ساير چهارپايان امتياز داده مى‏شود». اما ملا صدرا آن را غريزه‏اى مى‏داند كه سبب امتياز انسان از چهار پايان مى‏گردد و براى پذيرش علوم نظرى و صناعات فكرى آماده مى‏گردد، كودن و هوشمند در آن برابرند و در خوابيده و بيهوش و غافل نيز يافت مى‏شود.
3 ـ ملا صدرا به معناى دوم مورد نظر علامه مجلسى اشاره نكرده است.
4 ـ علامه مجلسى معناى دوم مورد نظر ملا صدرا را بيان ننموده است.

پی نوشت ها :

[1] . ر.ك: النهاية فى غريب الحديث و الأثر، مجدالدين أبو السعادات المبارك بن محمد ابن اثير الجزرى، ج 5، ص 2139؛ تاج اللغة و صحاح العربية، اسماعيل بن حمّاد الجوهرى ، ج 5 ، ص 1769؛ المصباح المنير، أحمد بن محمدبن على المقرى الفيّومى ، ص 422 ـ 423؛ مفردات ألفاظ القرآن،الراغب الاصفهانى، ص 577 ـ 578؛ التعريفات، الشريف على بن محمد، ص 65؛ العين، أبو عبدالرحمن الخليل بن أحمد الفراهيدى ، ج 1 ، ص 159 .
[2] . معجم مقائيس اللغة، أبو الحسين أحمد بن فارس ، ج 4 ، ص 69 .
[3] . العين ، ج 1 ص 159.
[4] . شرح اصول الكافى، محمد بن ابراهيم صدرالدين الشيرازى، ج 1، ص 221، س 16.
[5] . الكليات، أبوالبقأ أيوب بن موسى الحسينى الكفوى، ص 619.
[6] . النجاة فى المنطق و الإلهيّات، أبوعلى الحسين بن عبداللّه ابن سينا، ج 2 ، ص 12 ـ 13؛ الاشارات و التنبيهات، أبوعلى الحسين بن عبداللّه ابن سينا، ج 2، ص 352؛ التحصيل، بهمنياربن المرزبان، ص 789؛ مقاصد الفلاسفة، محمد الغزالى، ص 359؛ شروح الشمسية، قطب الدين محمود بن محمد الرازى، ص 168؛ التعريفات جرجانى، ص 151 ـ 152؛ المبدأ و المعاد، محمد بن ابراهيم صدرالدين الشيرازى، ص 358؛ الكليات، ابوالبقا، ص 617 ـ 620 و 67؛ التوقيف على مهمّات التعاريف، محمد عبدالروءوف المناوى، ص 521 (العقل)؛ الشافى، محمد محسن الفيض الكاشانى، ص 8؛ الحدائق الناضرة، يوسف البحرانى، ج 1، ص 131؛ جامع السعادات، محمد مهدى النراقى، ج 1 ، ص 57؛ شرح المنظومة، ملا هادى سبزوارى، ج 1، ص 167 ـ 170؛ فرهنگ معارف اسلامى، سيد جعفر سجادى، ج 2، ص 1269 ـ 1293؛ لغتنامه، على اكبر دهخدا، ص 14112؛ المعجم الفلسفى، جميل صليبا، ج 2 ، ص 84 (العقل)؛ ترجمه و تفسير نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 8 ، ص 209 و ج 11 ، ص 291 و ج 4 ، ص 223؛ شرح اصول الكافى، ملاصدرا، ص 30 ـ 37؛ دائرة المعارف الشيعية العامّة، محمدحسين الأعلمى الحائرى، ج 13، ص 49 ـ 61 .
[7] . ر.ك: الاسفار الاربعة، ج 3، ص 418 ـ 427 و ص 513 ـ 514؛ الشواهد الربوبية، ص 199 ـ 208
[8]. ملا صدرا در تبيين معانى عقل دو واژه «اشتراك و تشكيك» را به كار برده است. معناى اين دو واژه، چندان دور از ذهن نيست؛ امّا توضيحى مختصر درباره آنها، خالى از فايده نخواهد بود. و مقصود از «اشتراك»، اشتراك لفظى است؛ يعنى اين كلمه در معانى متعدد متباين به كار مى‏رود؛ مانند كلمه «عين» در عربى و واژه «شير» در فارسى كه براى معانى متعدد متباين به كار مى‏روند. و مقصود از «تشكيك» اين است كه برخى از معانى واژه عقل، مرتبه‏هايى دارد كه بر هر مرتبه صادق است؛ مثل واژه «نور» كه بر همه نورهاى ضعيف و قوى ـ با توجه به كثرت مراتب ـ صدق مى‏كند. براى آگاهى بيشتر ر.ك: شرح اصول كافى، ج 1، ص 229.
[9] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 229.
[10] . بحارالأنوار، محمدباقر المجلسى، ج 1، ص 99 ـ 105؛ كتاب الاربعين، محمدباقر المجلسى، ص 11 ـ 17 ؛ مرآة العقول، محمّدباقر المجلسى، ج1، ص25.
[11] . شرح اصول الكافى، ج 1 ،ص 223 .
[12] . مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول(ص)، محمدباقر المجلسى، ج 1، ص 26.
[13] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 225 .
[14] . مرآة العقول، ج 1، ص 26.
[15] . همان.
[16] . همان.
[17] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 227 .
[18] . مرآة العقول ، ج 1، ص 27.
[19] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 227.
[20] . مرآة العقول، ج 1، ص 27.
[21] . همان.
[22] . همان.
[23] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 229 .
[24] . مرآة العقول، ج 1، ص 25 .
[25] . همان، ج 1 ،ص 26 .
[26] . همان.
[27] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 223 و 227 و 229 .
[28] . مرآة العقول، ج 1 ، ص 26 .