قانون مداري در سيره ي نظامي پيامبر (ص) و علي (ع)
قانون مداري در سيره ي نظامي پيامبر (ص) و علي (ع)
چکيده
واژگان کليدي: قانون مداري، سيره ي نبوي، سيره ي علوي، سيره ي نظامي، اسيران جنگي، افراد غير نظامي، معاهده.
مقدمه
با توجه به مطالب ياد شده، نوشته ي حاضر درصدد پاسخ گويي به اين سؤال هاست:
1. سپاه اسلام در مسير حرکت به سوي جبهه، هنگام رويارويي با غير نظاميان چه وظيفه اي دارد؟
2. مقرراتي که سپاه اسلام در صحنه ي جنگ و در برخورد با اسيران دشمن بايد رعايت کند، چيست؟ و از چه اموري نهي شده است؟
3. پاي بندي به عهد و پيمان ها و مقررات مورد توافق پس از جنگ تا چه حدي ضروري است؟
1. وظيفه ي سپاه اسلام در رويارويي با غير نظاميان در مسير حرکت
در سيره ي رسول خدا (ص) حتي حيوانات نيز از اين قانون مستثنا نيستند و سپاهيان اسلام حق آزار رساندن به آنان را نيز ندارند. واقدي نقل مي کند که در فتح مکه، در مسير راه رسول خدا (ص) ماده سگي را ديدند که توله هايش مشغول شير خوردن بودند و حيوان با ديدن لشکر، سراسيمه شده و زوزه مي کشيد. حضرت به مردي از سپاه به نام جعيل بن سراقه امر فرمودند که همانجا بايستد تا کسي از سپاه معترض حيوان و توله هايش نشود. (4)
امير مؤمنان علي (ع) نيز در بخشنامه اي خطاب به مأموران و کارکنان شهر هايي که سپاه از قلمرو کار و حوزه ي مأموريت آن ها عبور مي کند، با سفارش هاي اکيدي، از همه ي سربازان و فرماندهان سپاه مي خواهد از تعرض به اموال مردم و آزار رساندن به آنان و توقعات نابه جا از مأموران و کارکنان حکومتي خودداري کنند و بر تأمين امنيت و حفظ نظم و مراقبت شديد و انضباط کامل لشکريان تأکيد کرده و مي فرمايد:
من سپاهياني فرستادم که به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آنچه خدا بر آنان واجب کرده به ايشان سفارش کردم، و بر آزار نرساندن به ديگران و پرهيز از هر گونه شرارتي تأکيد کرده ام. و من نزد شما و پيماني که با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آن که گرسنگي، سربازي را ناچار گرداند، و براي رفع گرسنگي، چاره اي جز آن نداشته باشد. پس کسي را که دست به ستم کاري زند کيفر کنيد و دست افراد سبک مغز خود را از زيان رساندن به لشکريان و زحمت دادن آن ها جز در آنچه استثنا کردم، باز داريد. من پشت سر سپاه در حرکتم، شکايت هاي خود را به من رسانيد و در اموري که لشکريان بر شما چيره شده اند که قدرت دفع آن را جز با کمک خدا و من نداريد، به من مراجعه کنيد که با کمک خداوند آن را برطرف خواهم کرد. (5)
2. رعايت مقررات اسلامي و انساني در ميدان جنگ
خيرانديشي نسبت به همراهان و رزمندگان اسلام، داشتن نيت الهي در جهاد با دشمنان و دعوت آنان به اسلام، و در صورت عدم پذيرش، پيشنهاد هجرت يا گرفتن جزيه از کفار، از جمله اموري است که رسول خدا (ص) به سپاهيان و فرماندهان جنگ موته توصيه مي فرمايد. زماني که سپاه اسلام به فرمان رسول خدا (ص) آماده ي حرکت شد، حضرت به فرماندهان موته دستور داد که مکر و فريب به کار نبرند، کودکان را نکشند، چون با دشمنان مشرک برخورد کردند، آن ها را به يکي از سه چيز دعوت کنند، هر پيشنهاد را که پذيرفتند قبول کنند و دست از آنان بردارند: نخست، به اسلام دعوتشان کنند، اگر پذيرفتند از آنان قبول کنند و از جنگ با آنان دست بردارند. دوم، اينکه از آنان بخواهند تا از سرزمين خود بروند و هجرت کنند، و اگر پذيرفتند اعلام کنند که براي آن ها همان حقوقي منظور خواهد شد که براي ديگران است، و اگر مسلمان شدند و ترجيح دادند که در سرزمين هاي خود باشند، به آن ها خبر دهند که حکم ايشان مانند حکم عرب هاي ديگري است که مسلمان شده اند؛ احکام الهي درباره ي آن ها اجرا خواهد شد، و براي آن ها از فيء و غنايم سهمي نخواهد بود، مگر اينکه همراه مسلمانان در جهاد شرکت کنند. اگر از پذيرفتن اين دو مطلب خودداري کردند، آن ها را به پرداخت جزيه دعوت کنند، و اگر پذيرفتند، دست از آنان بردارند، و اگر از تمام اين پيشنهاد ها سرپيچي کردند، با استمداد از خدا با آن ها بجنگند.
علاوه بر توصيه هايي که ذکر آن گذشت، رسول خدا (ص) از رزمندگان جنگ موته مي خواهد که در مقابله با دشمن، با نام خدا، با دشمنان خدا و مسلمانان نبرد کنند و در اين کار، حساب کساني را که در عبادت گاه هاي اهل کتاب مشغول عبادت اند از افراد شروري که در پي مقابله با دين خدا هستند، جدا کنند و به کساني که از مردم کناره گيري کرده و در صومعه ها مشغول عبادت اند، معترض نشوند، هرگز زن و کودک شيرخوار و پير فرتوت را نکشند، به طبيعت آسيب نرسانند و درخت خرما و هيچ گونه درختي را ريشه کن نسازند و هيچ خانه اي را خراب نکنند. (6)
در سريه عبدالرحمن بن عوف به دومة الجندل در شعبان سال ششم، رسول خدا (ص) در وقت بدرقه ي سپاه بعضي از همين توصيه ها را به سپاهيان وي بيان کردند. (7)
توصيه هاي رسول خدا به اسامة بن زيد براي حرکت به سمت شام مبني بر پرهيز از حيله و غدر و کشتن اطفال، شاهد ديگري بر تأکيد حضرت بر رعايت اصول انساني در نبرد با دشمن است. علاوه بر اين ايشان از اسامه و سپاهيانش مي خواهد که از اختلاف ميان خود پرهيز کرده، در امور نظامي توجه به خدا و تسليم در برابر او و توکل به ذات اقدس الهي را مد نظر داشته باشند. (8) گويا رسول خدا (ص) به سبب جوان بودن اسامه و حضور افراد مسن و با سابقه در سپاه وي، احتمال تمرد برخي را پيش بيني مي کردند.
مثله کردن جنازه ي دشمن يکي از مسائلي است که در نبرد هاي غير الهي کم و بيش مشاهده مي شود. کشورگشايان، سلاطين و طاغوت ها پس از غلبه بر دشمن گاهي بر بدن کشته هاي دشمن نيز رحم نمي کنند. برخورد مشرکان مکه با برخي از شهداي احد، از جمله حمزه عموي رسول خدا (ص) نمونه اي از آن است. اما در سيره ي پيشوايان دين اين عمل از امور غير شرعي و غير انساني شمرده شده و به طور کلي ممنوع است. از اين رو معصومان (ع) در تمام نبرد ها به سپاهيان خود توصيه مي کردند که هيچ گاه جنازه هاي دشمن را مثله نکنند. رسول خدا (ص) بعد از جنگ بدر در جواب برخي افراد که از حضرت خواسته بودند تا اجازه دهد دندان هاي جلو و زبان سهيل بن عمرو را از بيخ ببرند تا ديگر عليه رسول خدا سخن نگويد، فرمود:
من کسي را مثله نمي کنم، زيرا خداوند کننده ي اين کار را مجازات مي کند هر چند عامل به اين کار پيامبر باشد. (9)
در سيره ي نظامي امير مؤمنان علي (ع) نيز دستورات ويژه اي وارد شده است که بيان گر اهداف الهي حضرت در نبرد با منحرفان است.
گرچه مقرراتي که حضرت در نبرد هاي دوره ي خلافت خويش بيان کردند در مواردي با دستورات رسول خدا در نبرد با مشرکان متفاوت است، اما اين به دليل شرايط خاص دوران ايشان است، زيرا جبهه ي دشمن رو در روي حضرت با دشمن رو در روي رسول خدا (ص) متفاوت بود؛ جنگ هاي دوره ي رسول خدا، نبرد با مشرکان بر سر «تنزيل» بود و مقررات ويژه اي داشت، اما نبرد هاي دوره ي اميرمؤمنان به علت رويارويي مسلمانان با يکديگر بر سر «تأويل»، (10) احکام خاصي پيدا کرد که تا کنون سابقه نداشت. براي نمونه در جنگ هاي علي (ع) اموال دشمن در خارج از ميدان نبرد و نيز زنان و کودکان آنان محترم اند و جزء غنايم به حساب نمي آيند. بر اين اساس، اميرمؤمنان (ع) در جنگ جمل به همگان توصيه مي کند که حرمت خانه ها و زنان را مراعات کنند و به هيچ وجه کسي معترض آنان نشود، حتي اگر آنان لب به ناسزاگويي بگشايند. به استثناي ادوات نظامي ميدان جنگ، بقيه ي اموال آنان محترم بوده و بر کسي حلال نيست. برخي مورخان نقل کرده اند که صفيه دختر حارث و برخي ديگر از زناني که نزديکان آن ها در جنگ جمل کشته شده بودند، از درون خانه اي در بصره به علي (ع) يا جبهه ي او دشنام و ناسزا گفتند. يکي از ياران حضرت گفت: «ما از دست اين زن ها رهايي نداريم». گويا از سخن او بوي تهديد عليه زنان به مشام مي رسيد که ناگهان علي (ع) بر او نهيب زد و فرمود:
هيچ ستري را هتک نکنيد، و به هيچ خانه اي وارد نشويد و به هيچ زني آسيب نرسانيد، گرچه به ناموس شما ناسزا گويند و بزرگان و صالحان شما را نادان شمرند ... . ما در حالي که آنان (زن ها) مشرک بودند از تعرض به ايشان منع مي شديم ... نشود که احدي به زني تعرض کرده باشد ... .
و در حالي که خود حضرت از درِ خانه ي عبدالله بن خلف که در مبارزه با علي (ع) کشته شده بود، عبور مي کرد، همسر او بر در خانه ايستاده بود، گفت: يا علي اي قاتل محبوبان، کار خوبي نکردي، خدا فرزندانت را يتيم کند، همان طور که فرزندان عبدالله را يتيم کردي. امام (ع) سکوت کرد و جواب او را نداد و داخل خانه شد و با عايشه ملاقات کرد.وقتي از خانه خارج مي شد آن زن سخنان خود را تکرار کرد. (11) امام اندکي صبر کرد و فرمود: «اگر من قاتل محبوبان بودم حتماً کساني را که در اين خانه هستند را مي کشتم». (12) حضرت به خانه اي اشاره کرد که عبدالله بن زبير، مروان بن حکم، عبدالله بن عامر و عده اي ديگر از سران جنگ جمل در آنجا مخفي شده بودند. (13) اما حضرت چنين نکرد، چرا که خود مي فرمايد:
هر کس که پشت به جبهه کند او را تعقيب نکنيد، و هيچ مجروحي را نکشيد. هر کس درِ خانه اش را ببندد در امان است. (14)
اميرمؤمنان علي (ع) بعد از جنگ جمل، توصيه هاي قبل از جنگ را تکرار کرد و فرمود:
تجاوز به اموال و ناموس دشمن بر شما حلال نيست و تنها مي توانيد وسايل و ساز و برگ جنگي و ديگر اموالي را که براي جنگ به ميدان آورده اند از آنان بگيريد و بقيه ي اموال و ثروتشان را براي بازماندگانشان باقي بگذاريد و در بيرون از ميدان جنگ از افراد دشمن کسي را به اسارت نگيريد، ثروت و اموالشان را به يغما نبريد، اموال بايد طبق حکم قرآن ميان وارثان و فرزندانشان تقسيم شود.
به فرمان علي (ع) به سپاهيان اعلام شد که در اين جنگ، زناني که شوهرانشان را از دست داده اند آنان را به ازدواج خود در نياورند مگر اين که براي شوهرانشان مانند ديگر مسلمان عده ي وفات سپري کنند، سپس مي توانستند آنان را به همسري انتخاب کنند. (15)
در پيکار صفين نيزحضرت علاوه بر توصيه هايي که ذکر آن گذشت، سپاهيان را از کشتن مجروحان و تعقيب فراريان ميدان جنگ نهي مي فرمايد. ايشان در نامه اي به جناح پيشرو که قبل از امام (ع) به سوي صفين حرکت کرده و به جبهه رسيده بودند، اينچنين گوش زد مي کند:
هرگز سربازان دشمن را که پشت به شما کرده اند نکشيد و با از پا افتاده ها درگير نشويد و مجروحان را به کام مرگ نسپاريد، زناني را که در اردوي دشمن شما هستند با آزار دادن به هيجان نياوريد، گرچه حيثيت و شرف و شخصيت و ناموس شما را به باد ناسزا بگيرند و فرماندهان شما را فحش دهند. (16)
3. برخورد اسلامي و انساني با اسيران
من در دست گروهي از انصار اسير بودم، خدا خيرشان دهد، هرگاه شام يا ناهار مي خورديم، نان را که بسيار کم بود به ما اختصاص مي دادند و خودشان خرما مي خوردند. گاه در دست بعضي فقط يک قطعه کوچک نان بود و همان را هم به من مي دادند.
وليد بن مغيره هم اين موضوع را تأييد کرده و افزوده است: «انصار ما را سوار مي کردند و خود پياده مي رفتند». (19)
در منطق اسلام و سيره ي پيشوايان ديني به شدت از شکنجه و آزار اسيران نهي شده است. همان طور که گفته شد بعد از جنگ بدر رسول خدا (ص) پيشنهاد عمر بن خطاب را درباره ي بريدن زبان و شکستن دندان سهيل بن عمرو رد کرده و مورد نکوهش قرار داد، در حالي که وي از سران مشرکان مکه و از خطبايي بود که مسلمانان، به ويژه شخص رسول خدا (ص) از آزار و اذيت و نيش زبان او در امان نبودند و همواره با ايراد خطبه و سخنراني بر ضد اسلام تبليغ مي کرد. (20)
بر اساس آموزه هاي اسلامي، حتي اگر اسيري محکوم به اعدام نيز باشد کسي حق ندارد قبل از اجراي حکم، بر اساس ميل خود، او را اذيت و آزار دهد، فقط در وقت مقتضي بايد حکم را درباره ي او اجرا کرد نه بيشتر.
بعد از محاصره ي قلعه ي يهوديان بني قريظه توسط مسلمانان و تسليم آنان بر اساس پيشنهاد حکميت، وقتي اسيران يهود به حکم سعد بن معاذ (داور طرفين) و تأييد رسول خدا (ص) به اعدام محکوم شدند، يکي از آنان به نام نبّاش بن قيس را نزد پيامبر آوردند، او سعي کرده بود با کسي که او را مي آورد درگير شود، و او هم با مشت به بيني نبّاش کوبيده و آن را خوني ساخته بود. رسول خدا (ع) به مأموري که او را آورد، اعتراض کردند و فرمودند: چرا نسبت به او چنين کردي، مگر شمشير کافي نبود؟ مأمور گفت:اي رسول خدا، او با من درگير شد و مي خواست بگريزد. نبّاش گفت:اي ابوالقاسم سوگند به تورات، دروغ مي گويد، اگر مرا آزاد هم مي ساخت من از آمدن به جايي که همه ي قومم کشته شدند، تأخير نمي کردم، تا من هم مانند يکي از ايشان باشم. آن گاه رسول خدا (ص) فرمودند:
با اسيران خوش رفتاري کنيد و به آن ها آب بدهيد و سيراب شان کنيد تا خنک شوند و بعد حکم اعدام را درباره ي آنان اجرا کنيد. گرماي آفتاب و سوزندگي شمشير را بر آن ها جمع نکنيد.
آن روز هوا آفتابي و گرم بود، به اسيران آب و طعام دادند، و پس از اينکه سيراب و خنک شدند، دستور قتل آن ها نيز صادر شد. (21)
چنين سفارشي هيچ گاه با حکم سعد بن معاذ و تأييد پيامبر درباره ي کشتن بني قريظه، منافات ندارد، زيرا کشتن آن ها حکمي شرعي و الهي است که بايد اجرا مي شد، در عين حال قبل از اجراي حکم، آنان در دست مسلمانان اسيرند و تعدي به آنان جايز نبوده و احسان به آنان امري انساني، پسنديده و لازم است. بنابراين، از دو حيثيتي که براي آنان متصور است، دو حکم نيز براي آن ها مطرح مي شود؛ از اين حيث که اسيرند بايدحقوق آن ها به عنوان اسير مراعات شود و از اين حيث که حکم آن ها اعدام است، بايد درباره ي آنان اجرا شود. (22)
در سيره ي اميرمؤمنان علي (ع) نيز مي خوانيم که حضرت، اسيراني را که قاتل نبودند و به تجاوز و دشمني باز نمي گشتند، آزاد مي کرد وبا آن ها در حال اسارت و بعد از آن به نيکي رفتار مي نمود. در جنگ جمل سعيد و ابان، پسران عثمان را نزد آن حضرت آوردند. يکي از کساني که آن جا بود پيشنهاد قتل آن دو را طرح کرد. امام فرمود: «بسيار بد سخني گفتي!» سپس به آن دو فرمود: «از گمراهي خود برگرديد و دست برداريد و هر کجا که مي خواهيد، برويد و اگر دوست داريد نزد من بمانيد تا با شما صله رحم کنم». آن دو گفتند: «يا اميرمؤمنان ما بيعت مي کنيم»، سپس بيعت کرده و رفتند. (23)
بعد از پايان جنگ جمل امام (ع) به عبدالله بن زبير و مروان بن حکم و وليد بن عقبه و ساير بني اميه امان داد و اين پيام اعلام شد که هر کس اسلحه ي خود را بر زمين بگذارد و هر کس که به خانه اش برود، در امان است. موسي بن طلحة بن عبيدالله را نزد حضرت آوردند، حضرت به او فرمود، سه مرتبه بگو: «استغفرالله و اتوب اليه» و سپس او را رها کرد و گفت هر جا مي خواهي برو و هر سلاح و وسيله اي در لشکر ما از تو بود، بردار و در آينده ي کارت از خدا بترس و در خانه ات بنشين. (24)
4. احترام به مقرارت و عهد و پيمان با دشمن
پس از پايان نبرد خيبر و مصالحه ي پيامبر با يهوديان، رسول خدا (ص) خيبر را به يهوديان واگذار کرد و در مقابل بايد آن ها يک دهم و نصف يک دهم بهره اي که مي بردند به مسلمانان مي پرداختند. امام مسلمانان بعد از اين قرارداد نيز به خود اجازه مي دادند به ميان مزرعه و باغ هاي يهوديان رفته و خارج از شراط مندرج در عهدنامه، از آن استفاده کنند. يهوديان از اين عمل آنان به رسول خدا (ص) شکايت کردند. حضرت، خالد بن وليد يا عبدالرحمن بن عوف را فراخواند و گفت که مردم را جمع کنند، بعد از اجتماع مردم، حضرت در ميان آن ها ايستاد و پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:
يهوديان شکايت کرده اند که ميان مزارع آن ها مي رويد، در حالي که ما به مال و جانهايشان امان داده ايم و با آن ها مصالحه کرده و زمين ها را به آن ها واگذار کرده ايم. بايد بدانيد که از اموال قرارداد بسته شده، مگر به همان اندازه ي معين چيزي حلال نيست.
از اين پس مسلمانان چيزي را از زمين هاي يهوديان بر نمي داشتند، مگر آنکه قيمت آن را بپردازند. (28)
نمونه ي ديگر از رعايت مقررات و احترام به عهد و پيمان با دشمن در سيره ي رسول خدا (ص) مسئله ي عمرة القضاء در سال هفتم هجري است. در سال ششم هجري رسول خدا (ص) به همراه مسلمانان براي انجام عمره به طرف مکه ي مکرمه حرکت کردند، اما با ممانعت قريش روبه رو شده، با انعتقاد صلح حديبيه به مدينه بازگشتند و براساس مفاد صلح نامه، سال بعد براي انجام عمره وارد سرزمين مکه شدند که در تاريخ به عمرة القضاء معروف است. در عمرة القضاء وقتي کفار، انبوهي مسلمانان و شوکت ايشان را ديدند، ترسيدند که مبادا با ايشان جنگ کنند، از اين رو نزد پيامبر (ص) آمدند و گفتند: يا محمد! تو چه در کودکي و چه در بزرگي به غدر شناخته نشدي. پيامبر فرمود: «هرگز با اسلحه بر شما وارد نخواهند شد». آن گاه گروهي را با اسلحه در بيرون حرم مستقر کرد، و گروهي ديگر از مسلمانان، پس از انجام عمره به جاي آن ها مستقر شدند و آن ها نيز بدون اسلحه، عمره انجام دادند، و حضرت طبق پيمان، سه روز بيشتر در مکه نمايند، (29) حتي وقتي براي توقف روز چهارم از کفار اجازه خواست و آنان اجازه ندادند، رسول خدا (ص) با آنکه هوا گرم بود و وقت مناسبي براي حرکت قافله نبود و حتي کاملاً قدرت بر توقف بيشتر در مکه را داشتند، به منظور رعايت عهد و پيمان، فرمان بازگشت را صادر کردند. (30)
نتيجه
مجاهدان راه خدا بايد با نيرو هاي خودي مهرباني کرده و خيرخواه آن ها باشند و از اختلاف بپرهيزند، و در نبرد با دشمنان اسلام بدون در نظر گرفتن تعصبات جاهلي، از کشتن زنان، اطفال، پيران، عابدان معابد و ضرر رساندن به طبيعت تا حد ممکن جلوگيري کرد و از مثله کردن افراد دشمن و هتک ناموس و خيانت به اموال آنان پرهيز کنند.
دعوت دشمن به هدايت الهي قبل از جنگ ضروري است. بعد از پيروزي نيز هر گونه برخورد خارج از مقررات اسلامي با اسيران ممنوع و ترحم به آنان توصيه شده است.
هر گونه قرارداد مالي و سياسي که بين مسلمانان و دشمنان بر اساس مصالح دو طرف بين رهبر اسلامي و بزرگان دشمن منعقد شود، لازم الاجرا بوده و کسي از مسلمانان حق ناديده گرفتن آن را ندارد.
پينوشتها:
* دانش آموخته ي حوزه و کارشناس ارشد تاريخ اسلام. دريافت: 87/8/23- پذيرش: 87/10/12.
1. محمدبن عمر واقدي، المغازي، 1401 ق، ج 2، ص 836/ ابن سعد، الطبقات الکبري، 1410 ق، ج 2، ص 104.
2. عباسعلي عميد زنجاني، فقه سياسي، 1383، ج 5 و 6، ص 368.
3. محمدبن يوسف صالحي شامي، سبل الهدي و الرشاد في سيرة خير العباد، 1414 ق، ج 5، ص 446.
4. واقدي، همان، ج 2، ص 804.
5. نهج البلاغه، نامه ي 60.
6. واقدي، همان، ج 2، ص 757/ مقريزي، امتاع الاسماع، 1420 ق، ج 1، ص 338.
7. واقدي، همان، ج 2، ص 560.
8. اشاره به آيه ي 46 سوره ي انفال: «و أطيعو الله و رسوله و لا تنازعوا فنفشلوا و تذهب ريحکم و اصبروا ان الله مع الصابرين».
9. «فقال رسول الله (ص): لا أمثل به فيمثل الله بي و ان کنت نبيا» (ابن هشام، السيرة النبوية، [بي تا]، ج 1، ص 649/ واقدي، همان، ج 1، ص 107/ طبري، تاريخ الامم و الملوک، 1387، ج 2، ص 465).
10. اشاره است به حديث نبوي که فرمود: «ان منکم من يقاتل بعدي علي التاويل کما قاتلت علي التنزيل. فسئل النبي (ص) من هو؟ فقال: خاصف النعل، يعني اميرالمومنين (ع)» (کليني، الکافي، ج 5، ص 10، باب وجوه الجهاد).
11. طبري، همان، ج 4، ص 540، ابن اعثم، الفتوح، 1411 ق، ج2 ، ص 483/ مسکويه رازي، تجارب الأمم، 1379 ق، ج1 ، ص 504.
12. ابن اعثم، همان، ص 483.
13. مسعودي، مروج الذهب، سال 1409 ق، ج 2، ص 368.
14. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، [بي تا]، ج 2، ص 183/ طبري، همان، ج4 ، ص 541.
15. شيخ مفيد، الجمل و النصره لسيد العتره في حرب البصره، 1374، ص 405 و 406.
16. نهج البلاغه، نامه ي 14.
17. واقدي، همان، ج 1، ص 106.
18. واقدي، همان، ج1 ، ص 119/ ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، 1412 ق، ج 2، ص 122.
19. واقدي، همان، ج 1، ص 119.
20. ابن هشام، همان، ج 1، ص 185/ واقدي، همان، ج 1، ص 107/ طبري، همان، ج 2، ص 465.
21. واقدي، همان، ج 2، ص 514.
22. جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج 12، ص 128.
23. شيخ مفيد، الجمل، ص 382.
24. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، 1405 ق، ج 2، ص 132/ مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 50.
25. اسراء: 34.
26. نهج البلاغه، خطبه ي 41.
27. عباسعلي عميد زنجاني، همان، ج 5، ص 237.
28. واقدي، همان، ج 2، ص 691.
29. همان، ص 735/ بيهقي، دلائل النبوه، 1405 ق، ج 4، ص 321/ ابن کثير دمشقي، البدايه و النهايه، 1407 ق، ج 4، ص 231.
30. بيهقي، همان، ص 316/ ابن کثير دمشقي، همان، ج 4، ص 229.
- ابن اعثم، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء، 1411 ق.
- ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن، المنتظم في تاريخ الامم و الموک، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412.
- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، تحقق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالکتب العلميه، 1410.
- ابن شهر اشوب، رشيد الدين ابي جعفر محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق.
- ابن کثير دمشقي، حافظ ابي الفداء اسماعيل بن کثير، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفکر، 1407 ق.
- ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق مصطفي سقا، ابراهيم ابياري و عبدالحفيظ شلبي، بيروت، دارالمعرفة، [بي تا].
- بيهقي، احمد بن حسين، دلائل النبوه، تحقيق عبدالمعطي قلعجي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1405.
- شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل و النصره لسيد العتره في حرب البصره، تحقيق سيد علي مير شريفي، قم، مکتب الاعلام الاسلامي، 1374، چاپ دوم.
- صالحي شامي، محمد بن يوسف، سبل الهدي و الرشاد في سيرة خير العباد، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب العلميه، 1414 ق.
- طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوک، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387 ق، چاپ دوم.
- عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران، مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، 1383.
- کليني، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، الوفاء، 1403 ق.
- مسعودي، مروج الذهب، تحقيق اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409 ق، چاپ دوم.
- مسکويه رازي، ابوعلي، تجارب الأمم، تحقيق ابوالقاسم امامي، تهران، سروش، 1379، چاپ دوم.
- مقريزي، تقي الدين احمد، امتاع الاسماع، تحقيق محمد عبدالحميد نميسي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1420.
- واقدي، محمد بن عمر، المغازي، تحقيق مارسون جونس، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1401، چاپ سوم.
- يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، [بي تا].
منبع: تاريخ در آيينه ي پژوهش، شماره ي 19.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}