نویسنده: عزیز علی زاده سالطه*




 

چکیده

قرآن کریم علاوه براینکه عقل و اندیشه را مورد توجه جدی قرار داده و بربه کارگیری آن در موارد مختلف تأکید کرده است، از کسانی نیز یاد می کند که در دعوت به توحید ، همراه کردن انسان ها با خود ،بیان مسأله معاد، تصحیح عقاید باطل ،بدعت ها وغیره ،چراغ عقل را فرا راه خود قرار داده ونه تنها خود ازآن روشنی می گرفتند بلک روشنی بخش حیات دیگر انسان ها نیز بوده اند، آنان همان پیامبرانی بودند که درمقابل بی خردی، تهمت وتعصب های خام، با عقلانیت ، رفع اتهام از خود واقع بینی وارائه دلیل برخورد کرده اند تا وجدان خفته وغفلت زده قوم را بیدار سازند واین عمل در طی سالیان متمادی به دست پاک ترین انسان ها ادامه یافت تا بشریت روز به روز به پیشرفت عقلی دراموردین و دنیا برسد.
دراین مقاله نیز سعی برآن است که با نگاه به قرآن کریم وبا روش اسناد وتحلیل به نقش پیامبران در رشد و شکوفایی عقل در جنبه های مختلف اشاره کرده و مساعی خستگی ناپذیر آنان را در مبارزه بی امان با جهل و بی خردی به تصویر بکشیم.
کلید واژه ها
شکوفایی عقل ،قرآن ،پیامبران اصول و فروع دعوت.

مقدمه

قرآن کریم و درکنار آن عترت پیامبر صلی الله علیه واله به اهمیت عقل وتفکر تأکید فراوانی دارند، آیات بسیاری وجود دارد که آدمیان را به تعقل وتفکر فرا می خوانند وکسانی را که عقل خود را به کار نمی گیرند تقبیح و شماتت می کند برای مثال در سوره مبارکه انعام می فرماید: ... هل یستوی الاعمی و البصیر افلا تتفکرون (انعام 50) و یا افلا یتدبرون القرءان ام علی قلوب القفالها (محمد 24) و یا افلا یتدبرون القرءآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلفا کثیرا" (نساء 82) به علاوه درآیات متعددی واژه افلا تعقلون به کار رفته تا از مردم بخواهد که فکر وعقل خود را به کار بیاندازند (بقره 44 ،76، آل عمران ،65 انعام 32 ،یس 16 ،اعراف ،169 و ...)
در روایات معصومین علیه السلام نیز بیش از آنچه اکه تصور می شود به گوهر عقل و خرد بها داده شده است وبه عنوان اساس دین بزرگترین ثروت ،برترین سرمایه ،راهوارترین مرکب، بهترین دوست و بالاخره معیار ومیزان برای تقرب الی الله و کسب پاداش معرفی شده است .(مکارم شیرازی 1384 ش ج1 ص 160-158) برای نمونه به چند مورد از روایات وارد شده دراین زمینه اشاره می کنیم:
-پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرمایند: قوام المرء عقله و لا دین لمن لا عقل له (مجلسی 1362 ش ،ج 1 ص 94)ونیز از ایشان روایت شده که فرمودند : ما قسم الله للعباد شیئا" افضل من العقل ...وما ادی العبد فرائض الله حتی عقل عنه ولابلغ جمیع العابدین فی فضل عبادتهم با بلغ العاقل (کلینی 1383 ش ج1 ص 38)
امیر مومنان علی علیه السلام می فرمایند : لا غنی کالعقل ولا فقر کالجهل (نهج البلاغه 1387 ش ص 452) ودرجای دیگر نیز فرموده اند :ان الله تبارک وتعالی یحاسب الناس علی قدر ما اتاهم من العقول فی دار الدنیا (مجلسی 1362 ش ج1 ص 106)
علاوه بر تأکیدهای فراوانی که درآیات و روایات معصومین علیهم السلام در مورد عقل و به کارگیری آن در امور مختلف وجود دارد برای نشان دادن هرچه بهتر اهمیت آن سخن از انسان هایی شده است که سرتاسر زندگی خود را در مبارزه با بی خردی ونادانی صرف کرده اندوبه نقش پیامبران در شکل گیری اندیشه بشری و رشد وتعالی آنها اشارات فراوانی شده است .درقرآن کریم هرجا صحبت از مواجهه پیغمبران با قوم خود و یا با حاکمان زمان خود می شود، چیزی غیر از استدلال عقلی ، متانت ،بردباری و تلاش در رفع جهل ونادانی مشاهده نمی شود، در آنجا به رویارویی پیامبران با انسان های لجوج و بیخ رد وپرمدعا اشاره شده است اما درهیچ حالی مشاهده نمی شود که پیامبران از منطق عقل واندیشه دور افتاده و در وادی جهالت و تعصب ،غلطیده باشند. بلکه آنان همواره سعی کرده اند در معرفی خود به عنوان پیامبر و رسول خدا، در دعوت به سوی توحیدو یکتاپرستی ،زدودن جهل ونادانی ومبارزه با بدعت ها راه عقل و استدلال را پیش گیرند و دفینه های عقول مردم را به ظهور برسانند.
از این رو دراین مقاله سعی کرده ایم با بررسی دقیق آیات شریفه در کل قرآن کریم به نقش پیامبران در رشد و تعالی عقلی در جنبه های مختلف اشاره کنیم وبررسی خود را با این مسأله پی گرفته ام که از دیدگاه قرآن کریم نقش و تأثیر پیامبران در طول تاریخ در شکوفایی عقل و بیداری انسان ها تا چه اندازه بوده است ؛ همچنین پیامبران در چه چیزهایی به توجه انسان ها به عقل تأکید کرده اند. لذا با توجه به این مسأله و با بررسی آیات متوجه می شویم که پیامبران بیشتر در دو جنبه اصول و فروع دعوت به روشنگری دربین مردم پرداخته اند ؛ که منظور ما از اصول دعوت همان چیزهایی هستند که باید به آنها معتقد بود از قبیل: عقیده به توحید،نبوت ،معاد،فرشتگان وغیره مقصود از فروع دعوت، یعنی آنچه که مربوط به حوزه عمل ورفتار بوده وبیشتر از همان عقاید ناشی می شوند، مانند: امر به معروف و نهی از منکر،جهاد و ...

پیامبران وشیوه مواجهه آنان با دیگران دربیان اصول دعوت

1.توحید

1.1.حضرت ابراهیم علیه السلام

درمقام محاجه با نمرود

حضرت ابراهیم علیه السلام درمقام اثبات توحید ربوبی پروردگار عالم دربرابر نمرود که برای خود مقام ربوبی قائل بود به مجادله برخاست وبا استدلال روشن وی را سرافکنده و مبهوت گرداند ، به گونه ای که دیگر نتوانست به جدال با ابراهیم ادامه دهد ، زیرا ابراهیم علیه السلام در پاسخ وی که از خدای او سوال کرده بود گفت : ...ربی الذی یحیی ویمیت ... ونمرود هم گفت :...قال انا احی و امیت ... (بقره 258) ابراهیم علیه السلام دید که وی مفهوم احیاء و اماته را متوجه نشده است زیرا منظور از اماته عبارت است از بیرون آوردن روح از بدن بدون اینکه جراحتی به بدن وارد شود. اما نمرود برای اثبات ادعای خود کسی را کشت و دیگری را آزاد کرد و به خیال خود از مرگ نجات داد. اینجا بود که ابراهیم علیه السلام از این استدلال به استدلال دیگر متوجه شد وفرمود: ...فان الله یاتی باشمس من المشرق فات بها من المغرب... (بقره 258) و آن کافر در جواب وی چار عجز شد ومتوجه شد که به عنوان یک خدای خیالی از عوض کردن مسیر طلوع وغروب خورشید ناتوان است ودر قلمرو او اموری اتفاق می افتد که از اختیار وی بیرون است .(طباطبایی 1372 ش ج2 صص 373 و 374 ،طبرسی ، بی تا ج 1و 2 صص 635و636)
حضرت ابراهیم علیه السلام به روشنگری خود در موارد دیگر نیز ادامه داده است که در زیربه چند نمونه اشاره می کنیم.

درمقام احتجاج با پدر

حضرت ابراهیم علیه السلام بنا به بیان قرآن کریم (مریم 48-42) در مقام دعوت پدر به توحید وترک بت پرستی با وی به صورت ملایم و مهربانانه برخورد می کرد ونمی خواست کاری بکند تا او را از خود رنجیده خاطر کرده باشد.از آنجا که مدارا کردن با انسان های کافر و لجوج کارآسانی نیست بلکه بهره فراوانی از علم وعقل می خواهد. وی با لحنی آرام می گوید: پدرجان با توجه به اینکه من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید از من پیروی کنید تا به راه راست هدایت کنم. پدرجان شیطان را عبادت نکن ؛ زیرا شیطان نسبت به خداعصیان وسرکشی کرده است واگر از این کار دست برنداری می ترسم عذابی از خداوند به شما برسد ویار و یاور شیطان شده باشی(مریم 45-43)
درمقابل این همه مهربانی وعطوفتی که از سرد دوراندیشی نسبت به پدر داشت وی گفت: اگر ازاین کار دست برنداری سنگسارت می کنم( مریم 46) و معمولا" کسی را سنگسار می کنند که از مطرودین بوده و شایسته کشته شدن باشد(طباطبایی 1372 ش ج 14 ص 62-59؛طبرسی بی تا ج 6-5 صص 798 -797)و لذا او را از خود طرد کرد اما ابراهیم علیه السلام باز فرمود ... سَاَستغفر لک ربی ...(مریم 47)

در محاجه با بت پرستان

خداوند در قرآن کریم در ضمن آیاتی چند (انبیاء 68-52) از این ماجرا چنین سخن می گوید: حضرت ابراهیم علیه السلام برای اینکه پدر و سایر بت پرستان(1)را از نامعقول بودن کارشان آگاه کند از آنان سوال می کند که این مجسمه های بی روح وبت های بی اثر که می پرستید وعمری را در پرستش آنها صرف کرده اید چیست؟ آنان در پاسخ می گویند: چون پدران ما بت ها را پرستش کرده اند ماهم چنین می کنیم. حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری هستید (انبیاء 54-52)آنان از وی برعلیه شرک و اثبات توحید حجت و دلیل می خواهند و می گویند : آیا برعلیه شرک و اثبات توحید حجت قاطعی داری و یا اینکه ما را به بازیچه گرفته ای؟ وی در پاسخ می گوید: خدای شما همان خدایی است که آفریننده آسمان وزمین است ومن براین سخن به یقین گواهی می دهم و با هر تدبیری بتوانم درباره بت های شما خواهم اندیشید (انبیاء 57-55) از این رو بعداز اینکه بت پرستان دریک روز تعطیل از بتخانه رو گردانیدند و از شهر خارج شدند وارد آنجا شد وبه جز بت بزرگ ، همه را شکست، به سراغ وی آمده و او را در جمع مردم حاضر کردند تا از کرده خود جواب گوید.دراینجا بین آنها وابراهیم علیه السلام مجادله ای صورت گرفت که شنیدنی است:
بت پرستان گفتند: ای ابراهیم ،آیا تو با خدایان ما چنین کردی و آنها را شکستی؟ وی در پاسخ گفت : بت بزرگ آنها را شکسته است وبرای اطمینان می توانید از این بت ها بپرسید! دراینجا بود که رو به یکدیگر کردند وبه ستمکاری(2)خود اعتراف کردند و سپس در مقابل ابراهیم علیه السلام سربه زیر انداختند و گفتند تو می دانی که این بت ها نمی توانند حرف بزنند . حضرت ابراهیم علیه السلام نیز از این موقعیت استفاده کرد و فرمود: آیا خدایی را که هر نفع و ضرری به دست اوست رها می کنیم وبت هایی را می پرستید که هیچ نفی و ضرری برای شما ندارند؟ اف برشما وبت های شما چرا تعقل نمیکنید؟(انبیاء 67-62)
این شیوه برخورد پیامبر با افراد بت پرستی بودکه عقل خود را به کار نمی انداختند و همیشه می خواست با دلیل وبرهان آنها را قانع کند، اما آنان به جای اطاعت و پیروی از منطق عقل ، از زور و خشونت استفاده کردند وگفتند: ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید( انبیاء 68)

ابراهیم علیه السلام ومحاجه ای دیگر با بت پرستان

حضرت ابراهیم علیه السلام در جدل با مشرکان برای اینکه نشان دهد بت پرستی آنها ز روی دلیل ومنطق نیست با آنها همگام و همراه شده و به ظاهر خورشید ستاره وماه را خدای خود می خواند ودر نهایت به طریقی معقول از آنها جدا شده و متوجه می کند که آنچه افول و زوال داشته باشد نمی تواند به عنوان پروردگار مورد پرستش وستایش قرار گیرد(انعام 81-76)
قرآن کریم ماجرای ابراهیم علیه السلام وستاره پرستان را چنین گزارش می کند:
پس چون شب بر او پرده افکند ستاره ای دید گفت : این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت : غروب کنندگان را دوست ندارم وچون ماه را درحال طلوع دید گفت این پروردگار من است آنگاه چون ناپدید شد گفت : اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بودقطعا" ازگروه گمراهان بودم پس چون خورشید را برآمده دید گفت :این پروردگار من است این بزرگتر است و هنگامی که افول کرد گفت: ای قوم من من از آنچه (برای خدا) شریک می سازید بیزارم من از روز اخلاص پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمان ها وزمین را پدید آورده است ومن از مشرکان نیستم و قومش با او به ستیزه پرداختند .گفت : آیا با من درباره خدا محاجه می کنید وحال آنکه او مرا راهنمایی کرده است؟ ومن از آنچه شریک او می سازید بیمی ندارم، مگر آنکه پروردگارم چیزی بخواهد علم پروردگارم به هرچیزی احاطه یافته است.آیا متذکر نمی شوید؟ و چگونه از آنچه شریک (خدا) می گردانید بترسم با آنکه شما خود از اینکه چیزی را شریک خدا ساخته اید که (خدا) دلیلی درباره آن برشما نازل نکرده است نمی هراسید؟ پس اگر می دانید ، کدام یک از (ما) دو دسته به ایمنی سزاوارتر است؟ ...انعام 81-76 یعنی من برای نترسیدن از بت ها و پرستش خدا دلیل و برهان دارم اما شما در پرستش بت ها ودرشریک قرار دادن ، برای خدا دلیلی قانع کننده ای ندارید.
با این استدلال و استدلال های مشابه بود که سعی می کرد با جدال احسن(4)آنها را از شرک و بت پرستی به طرف توحید بکشاند و از پرستش کورکورانه عناصر طبیعت باز دارد.

2.1.حضرت یوسف علیه السلام

قرآن کریم که درسوره یوسف از ماجراهای وی صحبت می کند و داستان وی رابهترین داستان ها می داند(5)در دو مورد به بیان روشنگری یوسف علیه السلام می پردازد که سعی دارد خداوند قاهر متعال را به دیگران معرفی کند وآنان را از عقاید باطل خود آگاه سازد. یکی آنجاست که کشاکشی بین همسر عزیز مصر و ایشان اتفاق می افتد وطبق گفته قران همسر عزیز او را به فساد وفحشا می خواندو درها رابه روی دیگران می بندد اما حضرت یوسف علیه السلام از این عمل به خداوند پناه می برد (یوسف 24-23) وزلیخا را متوجه می کند که باید از خدواند واحد وقهار حیا کند نه از بت بی جان(6)(طبرسی ،بی تا ،ج 6-5 ص 344)
مورد دیگر گفت گویی است که بین ایشان و رفیق زندانی وی روی داده است وی درآنجا دربحث با همراه خود در اثبات وجود خداوند قاهر ومتعال واینکه فقط او قابل پرستش است می گوید: ای رفیق زندانی من ! آیا خدایان متفرق و بی حقیقت که می پرستید بهتر و در نظام خلقت موثر هستند یا خدای قادر یکتای قاهر؟ آنچه از غیر خدا می پرستید اسمای بی حقیقت و الفاظ بی معنی هستند که شما و پدرانتان ساخته اید و خداوند نشانه الوهیت در آنها قرار نداده است وتنها حکم فرمای جهان وجود خدا است و او دستور داده است که جز آن ذات پاک یکتا را نپرستید(یوسف 40-39)
در پایان آیه مذکور که آمده است : ام الله الوحد القهار (یوسف 39) طبق گفته مفسران نشان از این است که خداوند قاهر از بین برنده تفرق است وخداوند ذاتا" نمی تواند دوتا باشد(طبرسی ،بی تا،ج6-5 ص 358 طباطبایی 1372 ش ،ج11 ص 193)

3.1.حضرت موسی علیه السلام


فرعون درمقابل دعوت حضرت موسی علیه السلام که او را به سوی خدای یکتا می خواندمی گوید: ای موسی خدای شما دو نفر که از او سخن می گویید کیست؟ وی گوید: خدای ما آن است که همه موجودات عالم را نعمت وجودبخشیده وسپس به راه کمالش هدایت کرده است .آنگاه فرعون از وضع اقوام گذشته ، یعنی قوم نوح ،عاد وثمود که بت پرست بودند سوال می کند(طباطبایی 1372 ش ،ج14ص 182 ،طباطبایی ،بی تا ،ج 8-7 ص 23) و موسی علیه السلام در جواب می گوید که احوال آنها به علم ازلی در کتاب لوح محفوظ ثبت است وهرگز از حال احدی خدای مرا فراموشی وخطا نیست ، همان خدایی که زمین را آسایشگاه شما قرار داد ودرآن راه ها برای روابط و سفر قرار داد واز آسمان آب نازل کرد تا به آن انواع نباتات مختلف از زمین رویانیدیم . تناول کنید و چهارپایان راهم بچرانید که همانا دراین کار آیات ربوبیت برای خردمندان پدیدار است (طه ،54-49)

حضرت موسی علیه السلام وقتی از میقات(7)برگشت دید که مردم گوساله ای را که سامری(8)ساخته است می پرستند و البته توان اینرا که پاسخ حرفی را بدهد وخیر یا شری را به دیگران برساند نداشت .حضرت موسی علیه السلام روبه سامری کرد و فرمود: این فتنه که برپا کردی چیست؟ سامری- همانطور که مفسران نقل می کنند- درجواب گفت : من چیزی از قدم رسول حق (جبرئیل) که به سوی تو می آمد دیدم که قوم ندیدند ومن آن را گرفته ودر گوساله ریختم ونفس من چنین فتنه انگیزی را در نظرم جلوه داد(طه 96-95،طبرسی ،بی تا ،ج 8-7،ص 44 ،طباطبایی 1372 ش ،ج14 ص 211)
دراینجا بود که حضرت موسی علیه السلام گوساله وی را در آتش سوزاند و خاکسترش را به دریا ریخت (طه 97) و به او و دیگران فهماند که نباید به هوای نفس گوش دهند بلکه باید خدایی را بپرستند که جز او خدایی نیست و علم او به همه ذرات هستی محیط است (طه 98)

4.1.حضرت عیسی علیه السلام

قرآن کریم به صراحت از نحوه تولد حضرت عیسی علیه السلام تا عروج او به آسمان ها سخن گفته است ، چه آنجایی که دیگران تولد غیرمعمول وی را باور نکرده و به شماتت مادرمکرم ایشان برخاستند و چه آنجایی که قرار بود ایشان به صلیب کشیده شود ولی به اذن پروردگار به سوی خدای خود به آسمان ها برده شده. آنجا که به مریم گفتند: لقد جئت شیئا" فریا"... (مریم 27) خداوند حکایت او را به داستان خلقت آدم علیه السلام پیوند زده ومی فرماید: ان مثل عیسی عندالله کمثل ءادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون (آل عمران 59) و همچنین برای اینکه نشان دهد که حضرت عیسی با عنایت خداوند (آل عمران 47 و 48) وبرای اینکه پیامبری از سوی خدا دربین مردم باشد قدم به هستی گذاشته است و همچنین : خیالاتی که قوم یهود درباره او می کردند صحیح نمی باشد او را از همان کودکی قدرت سخن گفتن آموخت (آل عمران 46 ؛مریم 33-30) تا بدین صورت بر مردم کوتاه فکر روشن کند که اگر خداوند بخواهد می تواند. لذا قرآن در این باره از زبان حضرت عیسی علیه السلام به مردم زمان او چنین می گوید: قال انی عبد الله اثنی الکتب وجعلنی نبیا" وجعلنی مبارکا" این ما کنت و اوصنی بالصلوه والزکوه ما دمت حیا" (مریم 31-30) همچنین به طور غیرمستقیم از بیانات فوق این نتیجه را می گیرد که عیسی علیه السلامبنده خدا ورسول اوست و کسانی که او را فرزند خدابخوانند درگمراهی آشکاری هستند؛ زیرا خود حضرت عیسی علیه السلام هم طبق بیان قرآن کریم (مریم 36)می فرماید که : خداوند به خاطر اینکه برخی او را معبود خود دانسته اند و از تعالیم عیسی علیه السلام به دور افتاده اند جهت اقرار وتأکید دوباره ، به عیسی بن مریم علیه السلام می گوید:ای عیسی آیا تو به مردم گفتی که مرا و مادرم را سوای خدای عالم اختیار کنید؟ عیسی علیه السلام می گوید: خدایا تو منزهی و هرگز مرا نرسد که چنین سخن به ناحق گویم. چنانچه من این سخن را می گفتم تو می دانستی، که از اسرار من با خبرهستی. من فقط به آنهاگفته ام که خدا را که پروردگار من و پروردگار شماست اطاعت کنید وتو برآن گواه بودی. (مائده 116و117 ؛طبرسی ،بی تا، ج 4و3 ص 414)
اینها و موارد دیگر روشنگری هایی است که قرآن کریم از زبان عیسی علیه السلام در مواجهه با قوم خود بیان می کند تا نشان دهد که حضرت عیسی علیه السلام از اول طفولیت تا آخر حیات مادی خود در روشنگری و رشد عقلی مردم زمان تلاش کرده است

5.1.پیامبر اسلامصلی الله علیه واله

قرآن کریم به عنوان آیه الهی که به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در اختیار بشریت قرار گرفته است سراسر بیان حقایق ومعارف واحوال امت های گذشته برای روشنگری و عبرت آموزی و توجه به حقایق است. چه از پیامبران پیشین و روشنگری های آنان سخن بگوید و چه از زبان پیامبراسلام حقایق را به دیگران بیان کند، در هردو حالت می توان گفت که نقش پیامبر اسلام در رشد عقلی مردم زمان خود وزمان های بعد به وضوح دیده می شود .به جرأت می توان گفت که تلاش هایی که ایشان در شکوفایی عقلی انسان ها و رشد آنان در طول مدت رسالت خود کرده وسختی هایی که در این راه کشیده است تامردم جاهل و کوتاه فکر را به تعالی بخواند بیش از سایر انبیای الهی است .اما ما در اینجا به ذکر چند مطلب که به طور مستقیم درقرآن کریم درجهت رشد و شکوفایی عقلی انسان ها بیان شده است بسنده می کنیم وتفصیل مطالب را به خود قرآن کریم وتفاسیر مربوطه وا می گذاریم.

خداوند درآیه 76 از سوره مبارکه مائده می فرماید: ای پیغمبر بگو: شما کسی را غیر از خدا می پرستید که مالک هیچ سودوزیانی نسبت به شما نخواهند بود و خداونداست که می شنود و به احوال همه دانا است ونظیرهمین مطالب درآیه 73 از سوره حج هم آمده است ؛ همچنین در آیات 27 و 28 از سوره احقاف می فرماید: ما چه بسیار اهل شهر ودیاری را که در اطراف شما بودند همه را هلاک کردیم وآیت عبرت برای مردم گردانیدیم تا مگر به درگاه خدا باز گردند. پس چرا جز خدا معبودانی را که به آنها تقرب می جستند آنها را یاری نکردند؟ بلکه از نظرشان محو نابود شدند وخدایی آن بت ها سخنان دروغی بود که خود آنها می یافتند.

خداوند در آیات متعددی به این امر اشاره کرده ومی فرماید مشرکان وبت پرستان برای توجیه کار خودهیچ دلیل ومنطقی ندارند به عنوان مثال درآیه 117 از سوره مومنون می فرماید: ومن یدع مع الله النها" ءاخر لابرهن له به فانما حسابه عند ربه انه لا یفلح الکفرون .همچنین در آیه 71 از سوره حج می فرماید: و یعبدون من دون الله ما لم ینزل به سلطنا" وما لیس لهم به علم وما للظلمین من نصیر ودرجای دیگر در طلب برهان برای کارهایی که می کنند در آیه ای می فرماید: ام لو اتخذوا من دونه ءالهه قل هاتوا برهنکم هذا ذکر من معی و ذکر من قبلی بل اکثرهم لایعلمون الحق فهم معرضون (انبیاء 24) ودر موضع دیگر نیز بیانی به همین مضمون دارد ومی فرماید: ... أءله مع الله قل هاتوا برهنکم ان کنتم صدقی (نمل 64)
بنابراین معلوم می شود که قرآن در جای جای بحث های خود به این امر اشاره کرده واز زبان پیامبر به انتقاد از بت پرستان ومشرکان برمی خیزد وکار آنها را غیر عقلانی وناشی از سفاهت می داند به این معنا که چیزهایی را به جای خدا می پرستند که در پرستش آنها دلیل وبرهانی وجودندارد و خداوند می خواهد انسان ها عقل خود را به کار انداخته ودر افعال خوداندیشه کنند. به همین جهت در آیات دیگر به اثبات عقلانی وجود خدا و پروردگار عالمیان می پردازد ونشان می دهد که اگر مردم عقل خود را به کار بیاندازند به ناچار باید خدایی را عبادت و اطاعت کنند که عالم ،آگاه ،قادر،حکیم و به طور کلی واجد همه صفات کمالی است.

خداوند متعال درآیه 91 از سوره مومنون می فرماید:ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحن الله عما یصفون .نظیر همین مطلب درآیه 22 از سوره انبیاء نیز آمده است که می فرماید: لو کان فیهما اله الا الله لفسدتا فسبحن الله رب العرش عما یصفون(9) .از این طریق اثبات می کند که درعالم هستی فقط یک پروردگار می تواند وجود داشته باش وآن هم خداوند متعال است.
درجای دیگر ضمن تقبیح کسانی که عقیده به الوهیت عیسی به مریم علیه السلام دارند می فرماید:لقد کفرالذین قالو ان الله هوالمسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا"ان اراد یهلک المسیح ابن مریم و امه ومن فی الارض جمیعا"... (مائده 17)با این بیان نشان می دهد که غیر از خدا کسی مالک چیزی از مرگ و زندگی وغیره نیست وباید دراین باره عقل خود را به کار بیاندازند. علاوه براین در سوره نمل در ضمن آیاتی به مقایسه و بیان وجه برتری خود بر دیگر خدایان می پردازد و در نهایت می فرماید که مشرکانی که غیر خدا را به خدایی می خوانند دلیل و برهان ندارند( نمل 65-59)
بنابراین می بینیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله با تکیه برقرآن کریم و با نشر معارف آن در روشنگری عقلانی مردم به انحاء مختلف تلاش می کند و سعی برآن دارد که مردم درباره کارهایی که انجام می دهند فکر کرده واز روز تعقل انتخاب کنند واینجاست که می توان فهمید تا چه اندازه دین اسلام در تجلیل از عقل و علم و تحقیر جهل و سفاهت سخن گفته است.

2.نبوت

وجود پیامبر در جامعه و اینکه انسان هایی باید از سوی خدا دربین مردم بوده وآنها راهدایت کنند نشانگر این است که بدون راهنمایی ها ی آنان بقیه انسان ها نمی توانند مسیر درست کمال را در همه جنبه ها تشخیص داده ودرآن گام نهند.بنابراین درهر دوره ای انسان کاملی باید دربین مردم باشد تا به تکمیل آنان پرداخته و از اضطراب و سردرگمی در طول مسیر رهایی دهد و همچنین انسان ها را ازتجربه اموری که آزمودن آنها به از بین رفتن ارزش وجود آنها می انجامد باز دارند. و این را همگان در خود می یابند که عقل و اندیشه ، به تنهایی برای کمال آدمی کافی نیست و قرآن کریم نیز از این مسأله پرده برداشته وعلت ارسال پیامبران را مسدود کردن عذر وبهانه انسان ها می داند(نساء 165) با این وجود، جا افتادن راهبری پیامبران در بین ملت خویش با سختی هایی روبرو بود ودر همه احوال این توفیق حاصل نمی شد . علت این امر را می توان از دو جهت زیر چنین بیان کرد: یکی از جهت اینکه پیامبران مورد انتقاد گروهی از مردم واقع بودند که عصبیت حاکم برآنها اجازه نشر دعوت رابه انبیای نمی داد واینها باید برای این کار راهکاری پیدا می کردند ودیگر اینکه مخالفان از اینکه بشری مثل خود آنها بر آنان گمارده می شد ناراحت بودند ونمی توانستند به دعوت آنها گوش فرا دهند. ما دراین مختصر سعی می کنیم به هردو مورداشاره کرده ومنطق پیامبران را در مقابل منطق مخالفان بیان کنیم:
الف- وقتی پیامبران دعوت خود را نشر میدادند عده ای از مردم شروع به انتقاد می کردند ومی گفتند: ... قومه ما نرئک الا بشرا مثلنا بل نظنکم کذبین ... ویا ... وما نری لکم علینا من فضل ...(هود 27) ... واننا لفی شک مما تدعونا الیه مریب (هود 62) با این بهانه ها که ناشی از عصبیت خام بود از پذیرش دعوت انبیاء سربر می تافتند. اما همه پیامبران یک صدا در مقابل منطق آنها منطق فکر و اندیشه را پیش می گرفتند و در پاسخ آنان می گفتند: ... یقوم ارءیتم ان کنت علی بینه من ربی ...(10)(هود88)
می بینیم که پیامبران به جز بینه وحجت قاطع به چیزی تأکید ندارند واین نحوه برخورد تأثیر زیادی در رشد و شکوفایی عقلی مردم می تواند داشته باشد، اما اگر مثل خود آنان برخورد می کردند کاری جز ویرانگری عقل انجام نمی دادند(11)بنابراین نه تنها همانند خود آنها رفتار نمی کردند بلکه می گفتند :...انلزمکموها و انتم لها کرهون(هود 28) (کاشانی1423 ق،ج3 ص 268؛ حسینی شیرازی 1342 ق ج2 ص 595 فیضی دکنی،1417 ق،ج 3 ص 64 صادقی تهرانی 1365 ش ج 14 ص 278)
خداوند در ضمن آیات 62-58 از سوره اعراف می فرماید: وقتی حضرت نوح علیه السلام به سوی قوم خود حرکت کرد وبه آنها گفت که غیر از الله خدایی نیست و فقط او را باید بپرستید اشراف قوم او گفتند که ما تو را در گمراهی آشکاری می بینیم وبه او توهین وجسارت کردند.اما وی می فرماید: ای قوم من ، من گمراه نیستم بلکه رسول خدا هستم. نظیر این مطلب در ضمن آیات 67-65 از سوره اعراف درباره حضرت هود علیه السلام است که قوم او وی را سفیه خواندند ولی او پاسخی مثل پاسخ حضرت نوح علیه السلام داد. همچنین فرعون، حضرت موسی علیه السلام را دیوانه می خواند واو در پاسخ می گوید: اگر برتو دلیل آشکار بیاورم بازهمین حرف را خواهی زد؟ (شعرا30-18)
از برخورد پیامبران با قوم خود ونحوه پاسخی که به آنان داده اند سه نکته به دست می آید:
اول اینکه پیامبران قوم خود را مثل خودشان خطاب نمی کردند بلکه با لفظ «یاقوم» خطاب می کردند تا نشان دهند که دلسوز وخیرخواه آنها هستند.
دوم آنکه به آنها نمی گفتند که شما خود گمراه ،سفیه یا دیوانه هستید بلکه در جواب می گفتند که ما سفیه گمراه و یا دیوانه نیستیم.
وسوم اینکه خود را رسول وفرستاده خدای عالمیان معرفی می کردند. (شبر1407 ق ،ج 2 ص 378 ؛اندلسی 1420 ق ،ج5 ص 87 ؛سمرقندی ،بی تا، ج1 ،ص526؛طنطاوی ،بی تا ج5 ص 303 سیوطی 1416 ق ،ج1ص162)
با نگاه به مباحث مذکور می توان حدس زد که پیامبران تا چه اندازه درگفتار و رفتار خود تابع عقل ومنطق بوده واین را در پیروان خود می خواستند زمینه سازی کنند.
ب- مبحث دیگر در نبوت این است که مخالفان می گفتند چرا برای هدایت انسان ها ، افرادی از نوع خودشان مبعوت می شوند و موجودات دیگر مانند فرشتگان برآنانن فرستاده نمی شوند. این بود که می گفتند به شما ایمان نخواهیم آورد مگر این که کارهای عجیب وغریب انجام دهید وخدا را با فرشتگان پیش ما حاضر سازید و اموری از این قبیل (اسراء 96-90) و همچنین می گفتند شما بشری مثل ما هستید وانسان های پایین دست از شما پیروی می کنند(هود 28 -27)
پیامبران در جواب آنها می گفتند: برای هرکسی رهبری از سنخ خود لازم است واگر قرار بود درروی زمین ملائکه ای وجود داشته باشد وبرای آنان پیامبری از سوی خدا بیاید فرستاده آنها از نوع خودشان یعنی ملک و فرشته می بود(اسراء 96) همچنین می گفتند قرار نیست که ما صاحب خزائن الهی بشویم وازغیب خبر بدهیم و یا فرشته ای باشیم (هود 31) لذا با منطق قوی و محکم با آنان برخورد می کردند و درنهایت می گفتند ما برای شما دلیل قانع کننده و حجت آشکار می آوریم ؛ آیا این بس نیست؟!

3.معاد

پیامبران همراه با توحید و نبوت وبعداز بیان ودعوت به سوی یکتاپرستی و معرفی خود به عنوان فرستاده پروردگار عالم از مقصد و نهایت حرکت انسان ها نیز سخن گفته اند وزندگی بعداز مرگ را یادآور شده اند وقرآن کریم این مسأله را در مواضع مختلفی بیان کرده است.(12)
سیوطی (1398ق،ج2،ص172)چند نمونه از استدلال های منطقی وعقلی را ذکر کرده است تا نشان دهد قرآن کریم دراین باره نیز سعی داشته است معاندان را به شیوه اهل کلام مجاب وساکت کند هرچند که مخاطبات خود را در محاجه با بندگانش به روشن ترین شکل درآورده است .ما در اینجا سعی می کنیم به چند نمونه از آنچه که ایشان آورده اند اشاره داشته باشیم:
اسلامیان اهل فن گفته اند که اول سوره حج تا آیه ... وان الله یبعث من فی القبور (حج 7) پنج نتیجه دارد که از پنج مقدمه گرفته شده است.اینکه فرموده : ذلک بان الله هو الحق (حج6) زیرا به خبر متواتر ثابت شده است .اینکه فرموده : ذلک بان الله هوالحق (حج 6) زیرا به خبر متواتر ثابت شده که خدای تعالی از زلزله زمان قیامت خبر داده و صحت آن قطعی است ،چون این خبر را کسی گفته که راستگوییش به ثبوت رسید ه وقدرتش هم ثابت است، واین خبر به تواتر برای ما نقل شده است پس حق است .همچنین خدای تعالی خبر داده که مردگان را زنده می کند و از احوال ساعت قیامت نیز خبرد داده است و حصول فایده این خبر متوقف بر زنده کردن مردگان است تا آن اهوالی که خداوند برای آنها پدید می آورد ببینند ودرجای خود ثابت شده که خداوند برهرچیزی تواناست که از جمله همین زنده کردن مردگان است ،پس خداوند است که مردگان را زنده می کند، همچنین خبر داده که بر هرچیزی توانا است چون خبر داده که هرکس از شیاطین پیروی کند.عذاب جهنم را به او خواهد چشانید وکسی توان چنین کاری را ندارد جز آنکه برهرچیزی توانا باشد، پس خداوند برهرچیزی تواناست وخبر داده که بدون شک قیامت خواهد آمد، چون به خبر راستین خبر داد که انسان را از خاک آفریده تا آنجا که فرموده : ... لکلا یعلم من بعد علم شیئا" ...(حج 5) و برای این معنی مثالی آورد به زمین خشکی که باران برآن می بارد، پس سرسبز و خرم می گردد و انواع گیاهان زیبا برویاند و آنکه انسان را همانگونه که خبر داده آفریده وبا خلقت او را جامه هستی پوشانیده سپس با مرگ او را نیست کرده وبا برانگیختن باز خواهد گرداند وزمین را پس از نیستی ایجاد کرد وبا آفرینش آن را زنده نموده و با خشکی و بی حاصلی آن را میراندوسپس با حاصلخیزی آن را زنده کرد، در تمام این امور خبرش با دلالت واقعیت دیده شده به طوری که خبر همچون عین واقع شده خبر او را در مورد قیامت نیز تصدیق می کنیم. پس چنین ساعتی خواهد آمد وتردیدی درآن نیست.
اما آنچه از قرآن در ارتباط مستقیم با روشنگری افکار مخاطبان و بویژه مشرکان استفاده می شود،آیات 83-78 سوره یس است که می فرماید: و ضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحی العظم وهی رمیم . قل یحییها الذی انشاها اول مره وهو بکل خلق علیم ... اولیس الذی خلق السموات واارض بقدر علی ان یخلق مثلهم بلی و هو الخلق العلیم ... فسبحن الذی بیده ملکوت کل شیء و الیه ترجعون ؛ خداوند دراینجا بر معاد جسمانی به چندین وجه استدلال کرده است .(سیوطی 1398 قج2 صص 173-172)
اول: قیاس بازگرداندن برآغاز کردن آفرینش .دوم: مقایسه بازگرداندن بر آفرینش آسمان ها وزمین به طریق اولی ،یعنی فرموده است که کسی که می تواند آسمان ها وزمین را خلق کند در حالی که آفرینش آنها از بازگرداندن شما سخت تر است آیا نمی تواند مثل شما را خلق کند؟ نظیر این مطلب در آیه 33 از سوره احقاف نیز آمده است.(13)
سوم: قیاس کردن بازگرداندن بر بیرون آوردن آتش از درخت سبر که می فرماید: الذی جعل لکم من الشجر الاحضر نارا فاذا انتم منه توقدون .(یس ، 80)
اینها نمونه های مختلفی بودند که درقرآن کریم به طور مستقیم جهت روشن کردن اذهان نسبت به مسأله قیامت ذکر شده بودند وآیات مربوط به این قسمت تنها در موارد مذکور خلاصه نمی شوند بلکه تعبیرهای مختلفی از این بحث در جای جای قرآن ذکر شده است وهمه اینها برای این است که ما انسان ها نسبت به مسأله معاد حساسیت خاصی داشته باشیم وآنچه از قرآن کریم در این باره بیشتر استفاده می شود مربوط به روشنگری پیامبر اسلام نسبت به قوم خود می باشد نی پیامبران دیگر ؛ اما درباره پیامبران دیگر، بیشتر روشنگری خداوند نسبت به خود آنها درباره معاد و معاد جسمانی ذکر شده است .(14)

4.عقیده کافران درباره فرزند داشتن خداوند و بیان قرآن کریم دراین باره

خداوند متعال در سوره اخلاص به فرزند نداشتن خود به صراحت اذعان می کند (آیه 3) و درآیات متعدد دیگر ، عقیده کافران و مشرکان را دراین باره که خداوند فرزندی اتخاذ کرده است سخت تقبیح میکند وچنین عقیده ای را ناشی از سخافت واز سر خیره سری می داند وتأکید داردکه صاحبان چنین عقیده ای بر گفته خود هیچ دلیل وبرهانی ندارند.
اضافه می کنیم که همانطور که از تفاسیر بر می آید، یهودیان عزیر را ابن الله می دانند و نصارا،مسیح را ومشرکان عرب ، فرشتگان را دختران خدا می خوانند. (طبرسی ،بی تا، ج 6-5 ص 821،کاشانی 1336 ش ج4 ص 391 ، ابوالفتوح رازی ،1408 ق ،ج 10 ص 173 ، کاشانی ، 1423 ق،ج 4 ،ص 313 )اما خداوند ساحت خود را از چنین اتهاماتی مبرا دانسته و می فرماید: وقالوا اتخذ الرحمن ولدا،لقد جنتم شیئا ادا تکادالسموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا وما ینبغی للرحمن ان یتخذ ولدا ان کل من فی السموات والارض الا ءاتی الرحمن عبدا (مریم 93-88)
فاستفتهم الربک البنات ولهم البنون ام خلقنا الملئکه انثا" وهم شهدون ... اصطفی البنات علی البنین ... ام لکم سلطنن مبین(صافات،156-149)
نظیر این مباحث در سوره انبیاء28-26 ؛یونس 68 وبرخی دیگر از آیات نیز آمده است و خداوند درهمه این آیات سعی می کند توجه کسانی را که چنین عقیده ای دارند به این مسأله معطوف کند که عقیده آنان از سرعقل وخرد اتخاذ نشده است بلکه سخنانی بدون دلیل وبرهان است واگر اندکی عقل خود را به کار می انداختند از چنین هوساتی به دور بودند.
بنابراین می بینیم که قرآن کریم دراین جهت هم سعی دارد به روشنگری خودادامه داده و توجه انسان ها رابه این جلب کند که اگر می خواهند سخنانی بگویند وچیزی را به خدا و یا دیگری منتسب کنند باید دلیل وبرهان داشته وسخن از سرعقل بگویند. اما چون کافران ندانسته و از بی خردی چنین تهمت ناروایی را به خدا نسبت می دهند نه تنها خدا، بلکه آسمان ها و زمین و کوه ها نیز توان تحمل چنین یاوه گویی را نخواهند داشت. از این رو جا دارد که خداوند از دست صاحبان چنین عقیده ای به خشم آمده و آنها را به عذاب دردناک دچار کند.

پیامبران وشیوه مواجهه آنان با دیگران دربیان فروع دعوت

1.نحوه برخورد پیامبران باامور منکر

می دانیم که انسان موجودی اجتماعی است وسرنوشت آدمیان با یکدیگر گره خورده است وصلاح و فساد در جامعه به طور مستقیم یا غیرمستقیم به صلاح ویا فساداشخاص نیز می انجامد؛ از این رو قرآن کریم به این امر مهم توجه کرده واز زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله خطاب به مردم می فرماید: واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه و اعلموا ان الله شدید العقاب(انفال 25)
فتنه دراین آیه به معنی بلوا و آشوب وبه تعبیر برخی از مفسران به معنی عذاب الهی است که مردم در سایه انجام منکرات و کفر وشرک به آن گرفتار می شوند (طبرسی ،بی تا،ج4-3 ص 821) مفهوم آیه این است که فساد ویا عذاب الهی که در جامعه پدید می آید فقط دامن ظالمان وبدکاران را نمی گیرد بلکه همه در این آتش فساد و یا عذاب می سوزند. از این رو و باتوجه به اهمیت امر به معروف ونهی از منکر است تلاش زیادی کرده اند. برای مثال درقرآن کریم از حضرت شعیب علیه السلام یاد می شود که به مردم توصیه می کردند کم فروشی نکنند.چنانکه در آیات 183-181 سوره شعرا می فرماید: اوفوا الکیل ولاتکونوا من المخسرین و زنوا بالقسطاس المستقیم ولا تبخسوا الناس اشیاأهم ولا تعثوا فی الارض مفسدین .نظیر این مطلب در آیات 86-85 از سوره اعراف نیز ذکر شده است.
چنانکه می بینیم حضرت شعیب علیه السلام به مردم توصیه اکید دارند که آنچه می فروشند به صورت تمام بدهند واز کم فروشی کناره گیری کنند واجناس را با میزان صحیح بسنجند و از وزن وپیمان نگذارند و همچنین طبق گفته مفسران با معصیت وفتنه انگیزی به فساد کاری برنخیزند؛ (طوسی 1409 ق ،ج8 ص 58؛شبر1407 ق،ج 1 ص 360 ،طباطبایی ،1372 ج15 ص 441) زیرا معصیت خدا وکم گذاشتن نسبت به حقوق مردم سبب فساد وفتنه می شود و درنتیجه عذاب الهی را درجامعه سبب می شود.

2.بدعت هایی که بدون جهت ودلیل گذاشته می شود

کافران زمان پیامبر صلی الله علیه واله بنا به نقل قرآن کریم گاهی چارپایان نر را تحریم می کردند وگاهی حیوانات ماده را. خداوند از عمل آنها درضمن آیات 144-143 از سوره انعام گزارش داده وبه شیوه صبر وتقسیم رد می کند و می فرماید: آفرینش از ان خداست واو از هر زوج از چارپایان یاد شده - درآیه - نر وماده ای آفریده است ؛ پس تحریم آنچه شما می گویید از کجاست؟ یعنی به چه علت شما برخی را حرام و برخی را حلال می دانید؟ اینجاست که فرض های مختلف را برمی شمارد و در نهایت نظر آنها را باطل می گرداند ومی فرماید: تحریم شما یا به جهت نر بودن است و یا به جهت ماده بودن و یا به دلیل جای گرفتن آنها در رحم و یا اینکه علتی برای آن نمی دانید؛ یعنی تحریم را تعبدی پذیرفته اید که از خداوند متعال گرفته شده است وگرفتن از خداوند یا به وسیله وحی انجام می شود یا شنیدن سخنان او و دیدن نحوه تلقی آن از خداونداینها وجوه تحریم است.
بنابرفرض اول لازم می آید که تمام نرها حرام باشند و برفرض دوم بایستی همه ماده ها حرام باشند ودر فرض سوم هردوصنف نر وماده برآنها باید حرام باشند وبدین ترتیب آنچه از تحریم برشمرده اند باطل می شودکه دربعضی احوال برخی از چارپایان را حرام می دانستند و چون علت هایی که فرض شد مقتضی تحریم مطلق هستند وگرفتن حکم از خداوند هم بدون واسطه باطل است واین را هم مدعی نشده اند ؛ گرفتن آن به واسطه پیامبر هم همینطور است ؛ چون پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله پیغمبری برای آنان نیامده بود بنابراین مدعی ثابت می شود که آنچه گفته اند افترا وتهمت برخداوند است(سیوطی ،1398 ق،ج2؛صص174-173؛بروجردی1366،ج2،ص372)
لذا می بینیم که خداوند متعال با استدلال عقل شیوه عمل آنها را در تحریم چهارپایان رد می کند ونشان میدهد که عمل اینها تا چه اندازه بی پایه واساس است.

3.نحوه برخورد با کوتاهی کنندگان از جهاد

خداوند در آیه یازده از سوره فتح می فرماید: سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا امولنا واهلونا فاستغفر لنا یقولون بالسنتهم مالیس فی قلوبهم قل فمن یملک لکم من الله شیئا" ان اراد بکم ضرا او اراد بکم نفعا... یعنی برجای ماندگان بادیه نشین به زودی به تو خواهند گفت اموال ما و کسانمان ما را گرفتار کردند برای ما آمرزش بخواه، چیزی را که در دل هایشان نیست برزبان خویش می رانند بگو اگر خدا بخواهد به شما زیانی یا سودی برساند چه کسی در برابر او برای شما ختیار چیزی را دارد...
براساس گفته اهل تفسیر،منظور قرآن از برجای ماندگان ،همان منافقان بودند که از شرکت درسفر فتح مکه امتناع ورزیدند (بروجردی، 1366ش،ج6،ص370 صادقی تهرانی 1365 ش ،ج 27 ص 175 ؛مغنیه 1424 ق،ج 7 ص90) دراین آیه از انگیزه عدم شرکت در جنگ پرده برداشته و به آنها می نمایاند که نفع و ضرر به دست خداست و
این طور نیست که کسانی که درخانه می مانند وبه جنگ نمی روند زنده می مانندوشرکت کنندگان درجنگ از بین می روند بلکه مرگ وزندگی و نفع وضرر همه به دست خداست واگر منافقان به این امر توجه داشتند هرگز با پرده نشینان درخانه نمی ماندند وبه یاری دین خدا می پرداختند .لذا قرآن کریم در اینجا نیز به روشنگری می پردازد و از تفکر سطحی وعامیانه انتقاد کرده و در صدد تصحیح افکار مردم بر شمایند.

4.زبان بیان پیامبران در مورد معجزه رسالت

پیامبران به گونه ای بودند که وقتی مردم از آنها بنیه ودلیل می خواستند ازآنجا که خواسته آنها امری معقول بود به اذن خداوند نشانه نبوت را به آنان نشان می دادند. دراین میان همه پیامبران این ویژگی را داشتند؛ اما قرآن کریم به عنوان معجزه جاوید ویژگی خاصی دارد که از دیگران جدا می شود. برای نمونه ، وقتی حضرت موسی علیه السلام معجزه خود را نشان داد مخالفان برای اینکه اثر اعجاز او را درنظر مردم از بین ببرند به او تهمت سحر وجادو زدند ،ولی از آنجا که موسی علیه السلام به خوبی می دانست که اینها به عمد کار او را به سحر نسبت می دهند از آنان سوال می کند که شما سحر وجادو را خوب می شناسید و به ویژگی های آن واقف هستید؟ به من بگویید که آیا واقعا" این عمل من سحر است؟! چرا برخلاف واقعیت وبراساس غرض ودشمنی سخن می گویید؟ وقرآن از آن ماجرا چنین پرده برمی دارد ومی فرماید: فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا ان هذا لسحر مبین . قال موسی اتقولون للحق لما جاءکم اسحر هذا ولایفلح السحرون (یونس،77-76)
پیامبراسلام نیز به انواع مختلف، معجزه بودن قرآن را بیان می کرد و مخالفان را دراین باره به تحدی می خواند(بقره 24-23،هود ،13 ،طور34-33،یونس38)
بنابراین می بینیم که پیامبران حتی در مواقعی که با برخوردهای نامعقول مخالفان در اصلی ترین امور مواجه می شدند با شیوه ای کاملا معقول آنها را به تدبر درآن دعوت می کردند وبه نوعی به رشد تعقل وتفکر کمک می کردند ونمی خواستند بارفتارهای نامعقول با آنها برخورد کنند.

5.دربیان اینکه مسیح و یهود قوم برگزیده خداوند نیستند

طبق بیان قرآن کریم مسیحیان ویهودیان خود را فرزندان و دوستداران خدا می دانستند ومعتقد بودند خداوند فقط به اینها عنایت دارد ودرنهایت فقط اینان هستند که وارد بهشت می شوند( مائده 18 بقره 111) اینجاست که قرآن کریم آنان را در اتخاذ چنین عقیده ای مصیب نمی داندوبرای اینک به دیگر انسان ها نیز نشان داده باشد که چنین نیست به صورت مستدل میگوید که ... قل فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق...(مائده 18)ودرجای دیگر می گوید: ...تلک امانیهم قل هاتوا برهنکم ان کنتم صدقین (بقره111) ودرپایان می گوید:بلی من اسلم وجهه لله وهومحسن فله اجره عند ربه ... (بقره 112) یعنی ورود به بهشت از آن کسانی است که تسلیم امر خداوند بوده باشند،نه صرف یهودی و مسیحی بودن. جالب این است که خود یهودیان و مسیحیان یکدیگر را قبول ندارند؛ وقالت الیهود لیست النصری علی شیء...(بقره 113) واگر واقعا" همانگونه بود که آنها می گفتند نبایستی تا این حد با یکدیگر دشمنی می ورزیدند. از این رو معلوم می شود که عقیده آنها درباره دوستی خدا با اینها ادعای کاذبی بیش نیست، چنانکه آیات فوق و همچنین دیگر آیات از جمله آیات 6و7 سوره جمعه این ادعا را رد می کند.

نتیجه

آنچه از آیات قرآنی به دست می آید این است که تک تک پیامبران درهر دوره ای به عنوان چراغ راه هدایت درجامعه خویش مطرح بودند و نمونه یک انسان عاقل و خردمندبودند و بی خردی برخی از افراد قوم ، آنها را به عکس العملی مثل خود آنان وا نمی داشت بلک سعی برآن داشتند که هم درمقابل اظهار نظرهای نامعقول مخالفان، پاسخ های معقول وخردمندانه بدهند و وجدان خفته آنها را بیدار سازند وهم در برابر اعمال ناشایستی که نسبت به پیامبران انجام می دادند روش مناسب وهدایت گرانه داشته باشند. از این رو هیچ یک از پیامبران از اینکه آنها را سفیه و یا دیوانه وغیره می خواندند عصبانی نشده ومانند خود آنها با آنان رفتار نکردند بلکه در مرحله اول از خود رفع اتهام می کردند و سپس دلیل و برهان خود را به آنان گوشزد می نمودند و به آنان می فهماندند که اظهارنظر آنان ویا عقیده ای که نسبت به مساله ای دارند از روی عقل وخرد اتخاذ نشده است.
این منطق پیامبران است که بدون استثنا در همه آنان تجلی دارد وقرآن از همه آنها به یک نحو گزارش می کند واینکه می بینیم امروزه بشریت به حدی رسیده است که دنبال بت و بت پرستی نمی رود ومظاهر وطبیعت را به آن شدتی که در گذشته بود مورد پرستش قرار نمی دهد ویا به راحتی در کنار انسان های مصلح و انسان دوست قرار می گیرند ودعوت آنها را می پذیرند، درسایه تلاش پیامبرانی است که درطول قرن های متمادی زحماتی طاقت فرسا متحمل شده اند تا بشریت به این مرحله قدم بگذارد.اینکه حضرت نوح در طول نزدیک به ده قرن دعوت توانست تعداد اندکی را با خود همراه سازد- با وجود آنکه درمقابل زحمات او بسیار ناچیز بود- ولی این دعوت ودعوت هایی مثل آن بعدها اثر خود رانشان می دهند وبشریت را به جلو حرکت می دهند. به همین سان اگر نبود حضرت ابراهیم علیه السلام وبت شکنی های شجاعانه ایشان امروز دیگر از توحید خبری نبود. قهرمانی های وی در مقابل نمرود زمان به تدریج مردم زمان خود وبعد از خود را به این سو متوجه کرد که پرستش موجودات بی جان از قبیل سنگ و چوب امری نامعقول و از روی سفاهت است و لذا کم کم بت و بت پرستی و شرک از زمین برچیده شد اما هنوز بت های سنگی از یاد مردم نرفته بودند که افرادی فرعون وار خود را خدای مردم پنداشتند و در تحمیق آنها کوشیدند، لذا پیامبرانی همچون موسی علیه السلاملازم بود که با خدایان انسانی مبارزه کند وبه مردم بفهماند خدای آنان کسی است که خالق همه چیز است .ماجرای پیامبران و روشنگری آنان به همین سان ادامه پیدا می کند تامی رسد به آخرین پیامبر وایشان دوباره در تحکیم توحید و عقلانیت به روشنگری می پردازند وبا افراد مختلف به بحث و گفتگو می نشینند و درنهایت به جهت همراهی کثیری از مردم با ایشان و با همت خود آنان به شکستن بت ها و تخلیه کعبه از بت های سنگی و چوبی اقدام می کنند و بر بام کعبه ندای توحید سر میدهند.
بنابراین با این ویژگی که قرآن کریم از پیامبران در طول تاریخ یاد کرده است نشان می دهد که زحمات اینها یکی بعد از دیگری به ثمر نشسته وبشر امروز در مقایسه با دوران قبل به شکوفایی عقلی بی نظیری رسیده است واینها همگی درسایه تلاش های خستگی ناپذیر پیامبران واخلاف صالح آنان است .امید آن داریم که بشریت با توجه بیش از پیش به تعالیم انبیاء علیهم السلام وسرلوحه قراردادن آنها بتواند در مسیر رشد عقلی گام های موثرتری بردارد ودر نهایت به کمال معنوی که آمال همه پیامبران است دست یابد.

1-قرآن کریم (1373 ش)ترجمه محمد مهدی فولادوندتهران :ناشر دارالقرآن الکریم ، چاپ اول.
2-نهج البلاغه (1387 ش) ترجمه محمد دشتی قم، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین علیه السلام انتشارات شاکر، چاپ پنجم .
3-ابن منظور (1408ق)لسان العرب المحیط با مقدمه عبدالله علایلی ،بیروت انتشارات دارالجیل ودارالسان العرب چاپ اول مجله 3.
4-اصفهانی ،راغب (1416 ق)مفردات الفاظ القرآن ،تحقیق:صفوان عدنان داوودی، دمشق وبیروت :انتشارات دارالسامیه ودارالعلم ،چاپ اول
5-اندلسی ،محمدبن یوسف(1420 ق) البحر المحیط فی التفسیر، بیروت: دارالفکربدون نوبت چاپ ج5.
6-بروجردی؛سیدمحمد ابراهیم (1366 ش)تفسیرجامع تهران:انتشارات صدر،بدون نوبت چاپ ج 6،2
7-جوادی آملی ،عبدالله (1372)ده مقاله پیرامون مبداء ومعاد تهران: انتشارات الزهراء چاپ سوم
8-حسینی شیرازی، سیدمحمد(1342 ق) تقریب القرآن الی الاذهان ،بیروت: دارالعلم ، بدون نوبت چاپ ج2
9-حر عاملی ، محمدبن حسن (بی تا) وسائل الشیعه ،تصحیح و تحقیق از عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: منشورات مکتبه الاسلامیه ،چاپ پنجم ،ج11
10-رازی، ابوالفتوح حسین بن علی (1408ق) روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن مشهد :بنیاد پژوهش های اسلامی استان قدس رضوی بدون نوبت چاپ 10
11-سروش ،عبدالکریم (1373 ش) ایدئولوژی شیطانی ،تهران: موسسه فرهنگی صراط، چاپ پنجم
12-سمرقندی، نصربن محمد(بی تا) بحرالعلوم بدون نوبت چاپ ج 1
13-سیوطی ،جلال ادین (1416 ق) تفسیر الجلالین ،بیروت: موسسه النور للمطبوعات ،بدون نوبت ،چاپ ج1
14-ـــــــــ ـــــــــــ (1398ق) الاتقان فی علوم القرآن مصر: شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی،چاپ چهارم ج 2
15-شبر،سید عبدالله (1407 ق) الجواهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین ،کویت: مکتبه الالفین ،بدون نوبت ،چاپ دوم ج1
16-شیرازی ، صدرالدین محمد (ملاصدرا) (1368 ش) الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم : منشورات مصطفوی،چاپ دوم ،ج 6
17-صادقی ،تهرانی، محمد (1368 ش) الفرقان بی تفسیر القرآن بالقرآن قم: انتشارات فرهنگ اسلامی بدون نوبت چاپ ج 14،27
18-طباطبایی سیدمحمدحسین(1372 ش) المیزان فی تفسیر القرآن تهران: دارالکتب الاسلامیه چاپ پنجم ج 2،7،11،14،18،15
19-ـــــــــــ ـــــــــــــ (بی تا) اصول فلسفه و روش رئالیسم ، مقدمه و پاورقی از مرتضی مطهری، تهران ، انتشارات صدرا بدون نوبت چاپ ج 5
20-طبرسی ،فضل بن حسن (بی تا) مجمع البیان فی تفسیر القرآن تصحیح تحقیق و تعلیق از : سیدهاشم رسولی محلاتی وسید فضل الله یزدی طباطبایی ،بیروت ، دارالمعرفه ،ج 1-8
21-طنطاوی سید محمد (بی تا) التفسیر الوسیط للقرآن الکریم ،بی جا،بدون نوبت چاپ ج 5
22-طوسی ، محمدبن حسن (1409 ق) التبیان فی تفسیر القرآن ،مکتب الاعلام الاسلامی چاپ اول ج 8
23-فیضی دکنی وابوالفضل (1417 ق) سواطع الالهام فی تفسیر القرآن ،قم : دارالمنار، بدون نوبتچاپ ج3
24-قمی مشهدی، محمدبن محمدرضا (1361 ش)تفسیر کنز الدقائق وبحر الغرائب تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی بدون نوبت چاپ ج 11
25- قمی، علی بن ابراهیم (1367 ش) تفسیرقمی، قم : دارالکتاب ،بدون نوبت چاپ ج2
26-کاشانی، ملا فتح الله (1336 ش) تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین ،تهران: کتابفروشی محمد حسن علمی، بدون نوبت چاپ ،ج 8،4،3
27-ـــــــــــ ــــــــــــــــ (1423 ق) زبده التفاسیر،قم: انتشارات بنیاد معارف اسلامی بدون نوبت چاپ ج4
28-کلینی، محمد بن یعقوب (1383) اصول کافی انتشارات اسوه چاپ ششم ج 1
29-مجلسی، محمدباقر(1362 ش) بحارالانوار تهران : دارالکتب الاسلامیه ،چاپ چهارم ج 1
30-محمدی ری شهری، محمد(1383 ش) منتخب میزان الحکمه ، تخلیص :سید حمید حسین،قم موسسه علمی وفرهنگی دارالحدیث ،چاپ اول
31-مغنیه ،محمد جواد (1424 ق) تفسیر الکاشف ،تهران: دارالکتب الاسلامیه بدون نوبت چاپ ج 7
32- مکارم شیرازی ،ناصر (1384 ش) پیام قرآن ، تهران ، دارالکتب الاسلامی ،چاپ هشتم، ج 1

پی نوشت:

* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی و استاد مدعو دانشگاه تربیت معلم آذربایجان و دانشکده علوم قرآنی خوی.
1-طبق گفته مفسرین ،گفتگوی ابراهیم علیه السلام باهمه مردم بت پرست نبوده است واین طور نبود که وی درمقابل همه آنها بایستد و چنین سخنانی را به آنها بگوید، زیرا این کار بنا به دلایلی معقول نبود ؛ از جمله اینکه وی موقعیت چندانی دربین مردم نداشت ودرمقابل آنها بسار کم یاور ودر واقع تنها بود واحتمال این وجود داشت که مواجهه بامردم ادامه دعوت او را با مشکل جدی مواجه کند، بلکه وی این سخنان را با برخی از قوم درمیان گذاشت(طباطبایی 1372 ش،ج14 ص 331-325 ؛طبرسی بی تا ،ج8-7 صص 84-83).
2-منظور از ستمکاری و ظلم در اینجا همان ظلم به خداست، چرا که خداوند شرک و بت پرستی را ظلم بزرگی می داند که در حق خدا روا داشته می شود. واین امر از آیه 13 سوره مبارکه لقمان نیز استفاده می شود که می فرماید: و اذ قال لقمن لابنه و هو یعظه یبنی لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم.
3--دراین ماجرا با وجود اینکه ابراهیم علیه السلام به یقین می دانست اینها از مظاهر آفرینش پروردگار عالم هستند وشایستگی پرستش را ندارند اما به گونه ای حرف می زند که گویا اولین بار، پدیده هایی چون خورشید وماه را می بیند ولذا می گوید این خورشید از همه بزرگتر است و من این را می پرستم. واین هم به خاطر این بود که با بت پرستان بسیار نزدیک شده و وجدان های غفلت زده آنان را بیدار کند.(طبرسی ،بی تا،ج 4-3،ص 501 -500 ؛طباطبایی 1372 ش،ج7 ص 167-162).
4-اشاره به آیه 135 از سوره نحل است که می فرماید: ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه وجدلهم بالتی هی احسن ....
5-خداوند در قرآن کریم می فرماید:نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هنذا القرءآن و ان کنت من قبله لمن الغنفلین (یوسف3).
6-درتفسیر مجمع البیان به نقل از امام زین العابدین علیه السلام آمده است که درخانه عزیز مصر بتی بود وهمسر عزیز پارچه ای بر روی آن انداخت. دراین حال حضرت یوسف علیه السلام فرمود: تو که از یک بت خجالتی می کشی من سزاوارتر هستم به اینکه از خداوند واحد وقهار حیا کنم. (طبرسی ،بی تا،6-5 ص344).
7-راغب درمفردات درمعنای میقات می نویسد: میقات عبارت است از وقتی خاص که برای چیزی لحاظ می شود و همچنین وعده ای که برای آن وقت خاصی قرار داده می شود. وی همچنین می نویسد: میقات عبارت است از مکانی که در وقت خاصی برای چیزی قرار داده می شودمانند میقات حج (1416 ق،ص 879) ومیقات حضرت موسی علیه السلام با خدا همان وعده او در کوه طور بود که قرار بود درمدت خاصی با خدا سخن بگوید وتورات را به او بدهد. چنانکه آیه 51 از سوره بقره و آیات 143-142 از سوره اعراف و آیه 80 از سوره طه به این امر اشاره دارند.
8-سامر در لغت به معنی شب تاریک شب زنده دار ومجلس شب نشینی آمده است. اما کلمه سامری که درقرآن از آن یاد شده است اسمی است که آن شخص معروف دارد و به معنی منسوب به سامراست(راغب اصفهانی 1416ق،ص 425 ) وصاحب لسان العرب درباره سامری توضیح بیشتری داده و می نویسد: سامره :قبیله ای از قبایل بنی اسرائیل وقومی از یهود هستند که دربعضی از امور دینی با دیگر اقوام یهود اختلاف دارند و سامری هم که گوساله را پرستش می کرد به این قبیل منسوب است (ابن منظور 1408 ق،ج3 ص 201).
9-حکمای مسلمان از این برهان به برهان تمانع یاد می کنند وآنرا باتوجه به همین دو آیه مذکور در متن مقاله تقریر می کنند وعقیده دارند که بیان خداوند دراین دو آیه یک بیان مستدل و برهاین است هرچند که در نحوه تقریر آن بین فلاسفه وحتی متکلمان اختلاف وجود دارد اما روح حاکم بر برهان تقریبا" به یک صورت فهمیده می شود وآن این است که در عالم هستی فقط یک اله وپروردگار می تواند وجود داشته باشد وگرنه نظام عالم ویا به تعبیربرخی ، خود عالم از هم می باشد. برای آشنایی بیشتر با این برهان به کتب زیر رجوع کنید:صدرالمتالهین ،1368ش،ج6ص98 به بعد علامه طباطبایی بی تا ج5 ص 153 و نیز رک به : هود 28 ،63،87 و88 انعام 57.
11-دراین باره می توانید به این کتب مراجعه کنید: جوادی آملی 1372 ش،ص 25 به بعد؛ سروش 1373 ش ،ص 91 به بعد.
12-از جمله حج 7-5 طه 15-13 بقره 260-259 قیامت 4-3.
13-درآنجا می فرماید: اولم یروا ان الله الذی خلق السموات والارض و لم یعی مخلقهن بقدر علی ان یحی الموتی بلی انه علی کل شی ء قدیر.همانطور که در تفاسیر ذکر شده است مرجع ضمیر یروا به کافران ومشرکان برمی گردد ونیز واژه لم یعی را هرچند به دو معنای خسته ناپذیر بودن و ناتوان نبودن می توان معنا کرد اما باتوجه به مضمون آیه ،معنای ناتوان نبودن درآن بهتر به مقصود کمک می کند(قمی مشهدی، 1361 ش،ج 11 ،ص 99 قمی، 1367 ش ؛ج 2 ص 218 ؛طباطبایی 1372 ش ،ج18ص235 کاشانی 1336 ش،ج8 ص 333).
14-از جمله ر.ک به آیات 260-259 از سوره بقره که درباره حضرت عزیر وابراهیم علیهماالسلام بوده و کیفیت وقوع قیامت و زنده شدن مردگان را به آنها نشان میدهد و نیز آیات اولیه سوره طه که آمدن قیامت را به حضرت موسی علیه السلام یادآور می شود.

منبع:مجموعه مقالات 25 دوره مسابقات قرآن مرداد 87جلد چهارم (قرآن و نوآوری و شکوفائی)