بررسي تاريخ حوزه ي علميه «حله»(2)

نويسنده: دكتر قاسم جوادي/ سيدعلي حسني*




ركود حوزه حله

حوزه ي با بركت حله، بعد از اين همه درخشش در اواخر قرن نهم و اوائل قرن دهم رو به ركود گذاشت و تاكنون هم نتوانسته است به آن عظمت و شكوه بازگردد. عامل اصلي اين ركود، وضعيت بعد سياسي بود كه در اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم بر حله حاكم شده بود. در اين زمان از يك‌ طرف تمام سرزمين عراق زير نفوذ حكومت حكام جاهل و ستمگر تركمان قرار گرفته بود و از سوي ديگر نيروي جديدي به نام «مشعشعين» در عرصه ي سياسي عراق ظهور كرد كه با حكومت تركمان‌ها در عراق مخالف بود.
بنيانگذار حكومت مشعشعين، سيد محمد بن فلاح مشعشع است. او با ادعاي مهدويت به صحنه آمد و گروهي را دور خويش جمع كرد. او پس از مدتي توانست بر تمام اهواز و بعضي از شهرهاي عراق از جمله حله سيطره پيدا كند؛ اما اين‌ سيطره بدون معارض باقي نماند و در ادامه بين آنها و حاكمان تركمان قراقويونلو درگيري‌هايي درگرفت و در اين بين چندين مرتبه شهر حله بين آنها دست به دست شد و همين باعث بي‌امنيتي و در نهايت منجر به خرابي شهر حله گرديد(الحلي، 1385، ص108-109/ الامين، 1423، ج11، ص157). طبيعي است در چنين اوضاع و احوالي، انتظار تحرك فرهنگي و علمي دور از واقع باشد.
علاوه بر اين، بايد توجه داشت بهبود اوضاع طبيعي به دليل ارسال آب توسط حفر نهرهايي به نجف اشرف و ايجاد موانعي جهت ممانعت از دستبرد غارتگران به اين شهر و ظهور بزرگاني چون مقدس اردبيلي، به شكوفايي حوزه علميه نجف اشرف منجر شد؛ و همين‌ امر نيز باعث شد دل‌هاي مشتاقان به علوم و معارف اسلامي از حله به نجف متوجه گردد و بازار علم و دانش در آنجا رونق گيرد و حوزه ي حله از آن جوش‌ و خروش تهي و دچار ركود گردد(مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1407ق، ج7، ص57-59).

ويژگي‌هاي مدرسه حله

بيان خصوصيات مدرسه حله در طول اين چند قرن، مستلزم بررسي گسترده ي سير علوم و معارف اسلامي در قبل از مدرسه حله و در هنگام مركزيت و بعد از آن مي‌باشد. تحقيق اين مسئله امري مهم مي‌باشد. ما نيز در اين مجال در صدد بررسي دقيق و گسترده تك ‌تك علوم و معارف‌اسلامي در اين عهد نيستيم؛ از اين‌ رو ويژگي‌هاي بسيار كلي اين مدرسه را بيان مي‌كنيم:
1. يكي از بزرگ‌ترين ويژگي‌هاي مدرسه حله اين است كه در مقابل ركود علمي كه بر حوزه ي نجف اشرف بعد از شيخ الطائفه حاكم شده بود، ايستاد و موتورهاي اجتهاد و تحقيق را دوباره به كار انداخت. همان‌طور كه گذشت، پيش‌ قراول اين حركت بزرگ، ابن ‌ادريس- اعلي‌ الله مقامه- بوده است.
2. تصريح به اينكه عقل يكي از مصادر و منابع فقه شيعي است، از ديگر ويژگي‌هاي مدرسه حله است. اگرچه در كلمات سيد مرتضي و بعضي از بزرگان ديگر، اشاراتي به اين امر شده بود، اما ابن ‌ادريس، به صورت آشكار و مشخص بدان پرداخت. بدين ‌صورت منابع فقه شيعه مشتمل بر كتاب و سنت و اجماع و عقل گرديد.
ابن‌ادريس در كتاب «سرائر» چنين مي‌گويد: «فان الحق لايعدو اربع طرق: اما كتاب الله سبحانه او سنة رسول‌الله صلي الله عليه و آله المتواتره المتفق عليها او الاجماع او دليل العقل فإذا فقدت الثلاثه فالمعتمد في ‌المسائل الشرعيه عند المحققين الباحثين عن مأخذ الشريعه التمسك بدليل العقل فيها، فانها مبقاة عليه و موكوله اليه»(ابن‌ادريس، 1410، ج1، ص46).
3. در مدرسه حله بود كه احاديث از حيث سند به چهار دسته ي صحيح،حسن، موثق و ضعيت تقسيم گرديد و اين تقسيم‌بندي توسط سيد جمال‌الدين احمد بن طاووس بنابر مقتضيات زمان صورت پذيرفت.
4. يكي ديگر از خصوصيات بارز مدرسه حله، پويايي اين مدرسه در برآورده كردن احتياجات علمي بوده است. در اين عهد شاهد تأليف كتاب‌هاي بسياي در عرصه ي فقه فتوائي، فقه استدلالي و فقه اختلافي بين شيعه و سني و فقه مقارن و علم اصول فقه و علم حديث و علم رجال هستيم؛ كتاب‌هايي كه تا به امروز به عنوان منبع و مرجع در اين عرصه‌ها به حساب مي‌آيند.
5. به صورت كلي بايد گفت مدرسه حله ريشه در مدرسه ي بغداد و نجف دارد كه توسط شيخ مفيد و سيد مرتضي و شيخ‌طوسي رحمه الله بنيان نهاده شده بود و مدرسه حله ادامه‌دهنده ي مدرسه و يا به تعبير بهتر، مكتب بغداد بود(الفضلي، 1414، ص382-383).

بزرگان حله

شكوفايي و بالندگي شهر حله و حوزه ي علميه آن، مديون بزرگان و مخصوصاً خانواده‌ها و طايفه‌هاي شيعي و عربي است كه در آن سكنا گزيده بودند؛ در حقيقت يكي از خصوصيات حركت علمي حله در اين مسئله نهفته است كه بالندگي حوزه ي علميه آن، ارتباط تنگاتنگي با خانواده‌هاي علمي و ادبي‌اي دارد كه در آن شهر زندگي مي‌كردند. در كمتر مركز علمي‌اي چنين خصوصيت شيعي را مي‌توان سراغ گرفت؛ چه اينكه نه در نجف، نه در كربلا و نه در ري و قم چنين خصوصيتي يا اصلاً وجود ندارد و يا بسيار كم‌فروغ مي‌باشد.
بزرگان و خانواده‌هاي بزرگي در حله زندگي مي‌كردند كه با تلاش و كوشش‌هاي فراوانشان توانسته‌اند نام حله را براي هيمشه بر تارك درخشان شيعه نقش كنند و براي هميشه ي تاريخ، به يادگار بگذارند. اينك اشاره‌اي به خانواده‌ها و طايفه‌هاي بزرگ و علمي حله مي‌كنيم و در اين‌ بين به بزرگاني كه از دامن علم‌پرور آن طايفه‌ها ظهور كرده‌اند نيز مي‌پردازيم:
الف) آل مزيد: اين خانواده درحقيقت از بنيانگذاران حله و از امراي آن محسوب مي‌شود؛ با اين همه‌، بزرگاني اديب و عالم از اين طايفه ظهور كرده‌اند؛ از جمله ي آنها مي‌توان به بدران‌ بن سيف‌الدوله و شيخ جمال‌الدين احمد مزيدي كه از فقها به حساب مي‌آيند، همچنين رضي‌الدين علي مزيدي كه عالمي بزرگوار و از شاگردان بزرگ علامه حلي محسوب مي‌شود اشاره كرد(الحلي، 1385، ج2، ص9-12).
ب) آل بطريق: از ديگر خانواده‌هاي تماماً شيعي حله، طايفه ي آل بطريق است كه بزرگاني را به جامعه ي شيعي عرضه داشته‌اند؛ از جمله ي آنها يحيي‌ بن بطريق است كه از علما و محدثان به شمار مي‌آيد و داراي كتب عديده‌اي همچون العمدة،
المناقب، اتفاق صحاح‌الاثر في‌ امامه الائمه الاثني ‌عشر، كتاب الرد علي اهل‌ النظر في تصفح ادله القضاء والقدر و كتاب نهج‌العلوم الي نفي ‌المعدوم ‌المعروف بسؤال اهل حلب و غير آن مي‌باشد(همان، ص13/ حر عاملي، 1362، ج2، ص345). گويند كتب «العمده» او كه در بردارنده ي 913حديث است، مورد اعتماد شيعه و اهل سنت مي‌باشد.
از ديگر بزرگان اين خانواده، نجم‌الدين علي‌ بن بطريق است كه فقيه و شاعري توانمند بوده است(الحلي، 1385، ج2، ص15-18/ حر عاملي، 1362، ج2، 253/ الامين، 1423، ج11، ص177).
ج) آل نما: خاندان آل نما، خدمات صادقانه‌اي به فقه و معارف اهل ‌بيت عصمت و طهارت كردند؛ چنان‌كه بزرگان بي‌شماري در ميان آنها ظهور كرده، رياست عامه ي شيعيان را بر عهده گرفته‌اند؛ افرادي همچون نجيب‌الدين محمد بن جعفر معروف به «ابن‌نما» كه رئيس طائفه شيعه در عصر خود بود و افرادي همچون محقق حلي و شيخ سديدالدين (پدر علامه حلي) و سيد احمد بن طاووس و برادرش رضي‌الدين كه از شاگردان ابن‌نما هستند(الامين، 1423، ج11، ص177). اين امر به خوبي حكايت از عظمت علمي او دارد كه توانسته است چنين بزرگاني را تربيت كند.
از ديگر بزرگان اين خاندان، جعفر بن محمد بن جعفر بن ابوالبقاء هبة الله است. او از مشايخ علامه ي حلي مي‌باشد و داراي تأليفاتي همچون «منهج‌الشيعه في فضائل وصي خاتم‌ الشريعه» و «اخذ الثار في احوال ‌المختار» و «مشيرالاحزان» مي‌باشد(همان، ص177/ الحلي، 1385، ج2، ص15)؛ البته در انتساب دو كتاب اخير به او اختلاف است(خوانساري، [بي‌تا]، ج2، ص179).
د) آل‌سعيد: آل‌سعيد خانداني با فضل و كرامت بوده‌اند و سعي فراواني در جهت تعليم و گسترش علوم شيعي كرده، بزرگاني همچون خورشيد درخشان به عالم اسلامي و شيعه هديه كرده‌اند كه نام و افتخار آنها براي هميشه باقي است؛ عالماني همچون محقق حلي كه به حق شايسته ي عنوان «محقق» در بين متقدمين و متأخرين فقها مي‌باشد. همين عنوان بر جلالت قدر و منزلت ايشان كفايت مي‌كند و ديگر لازم به ذكر اقوال علما درباره ي ايشان نيست.
نجم‌الدين جعفر بن حسن‌ بن يحيي معروف به محقق حلي (محقق اول) از سنين كودكي، ادبيات عرب، علم هيأت، رياضيات، منطق و كلام را به خوبي فرا گرفت و سپس به تحصيل فقه و اصول و حديث اهتمام ورزيد. فقه و اصول را در محضر پدر دانشمندش حسن‌ بن يحيي و فقهاي برجسته‌اي همچون ابن‌نما و سيد فخار موسوي به اكمال رسانيد و در اوج قله ي فقه و اصول قرار گرفت و به مقام والاي استادي نائل آمد؛ و شاگردان زيادي را تربيت كرد. گويند چهارصد مجتهد نتيجه ي تلاش‌هاي اين استاد بزرگ است كه بزرگ‌ترين و بارزترين آنها علامه حلي مي‌باشد(الفضلي، [بي‌تا]، ص358).
با تلاش‌هايي كه اين مرد بزرگ در عرصه ي علوم و معارف اسلامي شيعي انجام داد، مدرسه ي حله وارد مرحله ي جديدي از گسترش و شكوفايي خود شد؛ در حقيقت با ظهور ايشان مدرسه ي حله به اوج شكوفايي و عظمت خود نزديك شد. مهم ترين تلاش‌هايي كه محقق حلي در عرصه ي تدريس و تحقيق در مدرسه حله انجام داد، به قرار زير مي‌باشد:
1. معين و مشخص كردن قواعد اصولي و استمرار تفكر اصولي كه از شيخ طوسي آغاز شده بود. او اين عمل بزرگ را با نوشتن كتاب‌هايي همچون «المعارج الاصول» و «نهج‌ الوصول الي معرفة علم اصول» و توضيح و شرح بعضي از قواعد اصولي محقق كرده است(همان، ص356/ الامين، 1423، ج11، ص182).
2. از ديگر تلاش‌هايي كه ايشان در زمينه ي فقه امامي انجام داده است، تأليف كتاب «شرائع‌ الاسلام في ‌مسائل الحلال و الحرام» است. با نگارش اين كتاب گام مهمي در جهت گسترش متون فقهي برداشته شده است. او در اين كتاب بر خلاف كتاب «النهايه» شيخ طوسي، ملتزم به ذكر الفاظ احاديث نيست و بيشتر به نقل اقوال و تفريعات آن و نتايج ادله مي‌پردازد؛ از همين‌ رو اين كتاب جايگزين كتاب «النهايه» و مدار بحث و نظر در حوزه‌هاي علميه، تقريباً تا عصر حاضر گرديد و تا به امروز شرح و تعليقات فراواني بر آن نگاشته شده است؛ حتي در شرح آن دائرةالمعارف بزرگي همچون «جواهرالكلام» اثر شيخ محمد حسن نجفي نگاشته شد كه بزرگ‌ترين كتاب جامع فقه شيعه و مهم ترين منبع محققان و مجتهدان حوزه‌هاي علميه است.
البته محقق حلي كتاب‌هاي فقهي مهم ديگري نيز نگاشته است، كتاب‌هايي همچون «المعتبر في شرح‌ المختصر» كه بعد از كتاب «المبسوط» اثر شيخ طوسي دومين كتاب استدلالي فقهي شيعه به حساب مي‌آيد.
3. از ديگر كتاب‌هاي مهم محقق حلي تقسيم مباحث فقهي به چهار بخش است:
الف) عبادات كه با كتاب «طهارت» آغاز و به كتاب «امر به ‌معروف و نهي ‌از منكر» ختم مي‌گردد.
ب) عقود كه با كتاب «تجارت» آغاز مي‌شود و به كتاب «نكاح» پايان مي‌پذيرد.
ج) ايقاعات كه با كتاب «طلاق» شروع مي‌شود و به كتاب «نذر» پايان مي‌يابد.
د) احكام كه با كتاب «صيد و ذباحه» آغاز مي‌گردد و به كتاب «ديات» پايان مي‌پذيرد.
اين تقسيم‌بندي مورد پذيرش علما و فقها تا عصر حاضر است؛ البته در زمان ما توسط بعضي از بزرگان تقسيم‌بندي ديگري نيز ارائه شده است(الامين، 1423، ج11، ص182-183).
4. از ديگر كارهاي مهم ايشان ارائه ي معناي جديدي از اجتهاد است.
اجتهاد در لغت به معناي به كارگيري تمام توان در انجام كاري است. تا عصر امام شافعي، كلمه ي اجتهاد به همين معنا به كار مي‌رفته است،اما از زمان ايشان و توسط او، اجتهاد مساوي قياس قرار داده شده است و بعد از ايشان، به كارگيري اجتهاد به معناي رأي و نظر در مواردي كه نصي براي مسئله ي فقهي وجود نداشته باشد، گسترش پيدا كرده است.
در مقابل، علماي شيعه چون قياس و رأي و نظر را در احكام شرعي قبول نداشتند، در نتيجه با اجتهاد- كه به اين معني نيز بود- مخالف بودند و آن را به كار نمي‌بردند؛ در حقيقت اجتهاد به معناي رأي و قياس، همان تفكر شخصي و نظر شخصي در مقابل نص بوده است؛ از اين ‌رو علماي شيعه با آن دو و به دنبال آن با به كارگيري كلمه اجتهاد به آن معني مخالف بودند؛ پس كلمه ي اجتهاد از عصر حضرات معصومين عليهم السّلام تا قرن هفتم، به معناي نظر شخصي و قياس بوده است؛ از اين ‌رو در اين عصر شاهد نقل رواياتي در ذم اجتهاد هستيم.
اولين كسي كه در شيعه درباره ي اجتهاد به بحث پرداخت، سيد مرتضي در كتاب «الذريعه الي اصول الشريعه» بوده است؛ البته بايد توجه داشت كه ايشان بُعد جديدي به كلمه اجتهاد نداده است، بلكه آن را به همان معناي لغوي خودش به كار گرفت؛ يعني «به كارگيري تمام توان خود در ادله احكام، براي دست يافتن به احكام شرعي در مورد خاص».
در حقيقت مي‌توان گفت اين كاربرد كلمه اجتهاد، كاربردي اصطلاحي از آن نبوده است؛ اما با ظهور محقق حلي و كاربردي كه او از كلمه ي اجتهاد داشت، اين كلمه داراي معناي خاص و ويژه گرديد.
محقق در مورد حقيقت اجتهاد مي‌گويد:
هوفي عرف الفقهاء بدل الجهد في استخراج الاحكام الشريعه و بهذا الاعتبار يكون استخراج الاحكام من ادلة الشرع اجتهاد الانها تبني علي اعتبارات نظرية ليست مستفاده من ظواهر النصوص في‌ الاكثر و سواء كان ذلك الدليل قياساً او غيره، فيكون القياس علي هذا التقدير احد اقسام الاجتهاد.
فان قيل: يلزم علي هذا ان يكون الاماميه من اهل الاجتهاد. قلنا، الامر كذلك، لكن فيه ايهام من حيث ان القياس من جمله الاجتهاد، فاذا استثني القياس كنا من اهل الاجتهاد في تحصيل الاحكام بالطرق النظريه التي ليس احدها القياس(محقق حلي، 1403، ص179-180).
در اين معني، اجتهاد، ديگر به عنوان يكي از منابع احكام به حساب نمي‌آيد، بلكه اجتهاد به معناي تلاشي است كه فقيه در جهت استخراج احكام از ادله و منابع شرع مقدس انجام مي‌دهد. علي‌رغم تلاشي كه توسط محقق صورت پذيرفت، مرحله ي نهايي رشد نظريه ي اجتهاد شيعه، توسط علامه حلي كامل شد. او با داخل كردن كلمه «ظن» در تعريف اجتهاد، آن را چنين تعريف مي‌كند: «هو استفراغ الوسع في ‌النظر فيما هو من المسائل الظنيه الشريعه علي وجه زياده فيه» (حلي، 1390ق،ص240). آنچه امروزه از كلمه ي اجتهاد در نزد شيعه كاربرد دارد، تقريباً همين معنايي است كه علامه ي بزرگوار حله، آن را بيان نموده است(الامين، 1423، ج11، ص183-185).
ذ) آل‌ طاووس: آل‌ طاووس، از خاندان مشهور حله هستند. اين دودمان پاك‌سرشت و بزرگوار، ازطرف پدر به امام‌ حسن ‌مجتبي عليه السّلام و از جانب مادر به امام زين‌العابدين عليه السّلام پيوند مي‌خورند. ابوابراهيم موسي‌ بن جعفر از خاندان طاووس كه خود از قافله ي فقيهان و ابرار بود، داراي چهار فرزند به نامهاي:
شرف‌الدين محمد، عزالدين حسن، جمال‌الدين ابوالفضايل احمد و رضي‌الدين علي بود.
مشهورترين اين چهار تن، رضي‌الدين علي ‌بن سعدالدين موسي، مشهور به سيد بن طاووس است. سيد بن طاووس از فقهاي عارف و پارساي حله است. شيخ حر عاملي درباره ي او چنين مي‌گويد: «حاله في ‌العلم و الفضل و الزهد و العباده و الثقه و الجلاله و الورع اشهر من ان يذكر، و كان ايضاً شاعراً اديباً منشاً بليغاً» (حر عاملي، 1362، ج2، ص205).
ويژگي‌هاي سيد بن طاووس: 1. از مهم ترين ويژگي‌هاي سيد، خصوصيات شخصيتي اوست. او داراي روحيات خاص خود است كه از جمله ي آنها، زهد و عبادت و عرفان اوست. زهد در سراسر زندگي سيد نقشي اساسي دارد و وي بيش از اندازه مراقب اين است كه مبادا دنياگرايي به روحيه و زندگي زاهدانه ي او آسيبي برساند. ايشان از اين ‌لحاظ همواره از جمع و جماعات فراري است و سعي در خلوت‌گزيني دارد. به سبب همين روحيه ي پرهيز از دنيا و دنياگرايي، سه سال را در نجف سپري مي‌كند، اما نزديكي نجف با كوفه كه محل تردد مسلمانان بود، او را وامي‌دارد به كربلا عزيمت كند و كنج عزلت برگزيند و بعد از گذشت سه سال از اين مجاورت، در صدد بر مي‌آيد به سامراء نقل مكان كند؛ زيرا در آن زمان سامرا كمتر مورد توجه شيعيان بود؛ از اين ‌رو او آنجا را همچون صومعه‌اي در بيابان مي‌داند كه با روحيه ي عزلت‌نشيني او سازگار بود (ابن‌طاووس، 1417، ص17-175).
سيد بن طاووس بر زهد و كناره‌گيري از مردم آن‌ قدر اصرار دارد كه از فرزند خود محمد و تمام دوستان و كساني ‌كه كتاب او به دستشان مي‌رسد، تقاضا دارد از آميزش با مردم بر حذر باشند، چون آميزش با مردم دردي بي‌درمان است
(همان، ص157). سيد تنها يك زاهد كامل نبوده، بلكه زندگي عابدانه و عارفانه‌اي ويژه داشت. او داراي حالات عرفاني عجيبي است كه خود، از آن سخن به ميان مي‌آورد(ابن‌طاووس، [بي‌تا]، ص30)؛ چه اينكه بسياري از علماي بعد از او به اين سيد باور داشته، وي را صاحب كرامات مي‌دانستند(حر عاملي، 1362، ج2، ص207). همين علم، زهد، تقوا و عبادت و عرفان سيد باعث شد ايشان شايستگي بار يافتن به محضر پر از خير و بركت امام ‌عصرعليها السّلام را پيدا كند(ابن‌طاووس، 1414، ص353).
2. از ديگر ويژگي‌هاي سيد بن طاووس ديدگاه‌هاي خاصي است كه او نسبت به علومي همچون فقه، كلام، تفسير، حديث و نجوم دارد:
فقه: سيد خود مجتهدي مسلَّم بود و از نگاه او، فقه راهي است براي شناخت احكام شرعي و احياي سنت محمدي صلي الله عليه و آله (ابن‌طاووس، 1417، ص184)، اما در عين اينكه به فقه چنين اهميت مي‌دهد، خود به فقه چندان وابستگي ندارد و تنها به قدر ضرورت اكتفا مي‌كند. او مي‌گويد: مدت دو سال و نيم به فقه اشتغال داشته و به سبب آن از فقه بي‌نياز شده و به قدر نياز خود از فقه توشه برداشته است(همان، ص68).
علاوه براين، او به فقها به علت وضعيتي كه بعد از شيخ‌الطائفه طوسي پيدا كرده بودند نيز نگاه مثبت ندارد، از سوي ديگر‌خود نيز از فتوا دادن گريزان است و مي‌گويد: مصلحت و رستگاري خود را در دنيا و آخرت در كناره‌گيري از فتوا دادن در احكام شرعي مي‌دانم(جلالي، 1385، ص41/ ابن‌طاووس، 1417ق، ص164-165).
كلام: سيد نگاه مثبتي به علم كلام و علوم عقلي ندارد و معتقد است: علم كلام تنها كاري كه مي‌كند اين است كه راه را براي انسان دور و دشوار مي‌سازد(ابن‌طاووس، 1417ق، ص65-67)؛ البته دليل‌هاي متفاوتي براي مخالفتش با كلام ذكر مي‌كند، ولي مهم ترين آنها رواياتي است كه از مجالست با متكلمان ما را بر حذر مي‌دارند و يا متكلمان را شرار امت مي‌شمرند(همان، ص62-63)؛ با اين همه بايد توجه داشت كه سيد به طور مطلق با علم كلام مخالف نيست، بلكه در بعضي موارد آن را مجاز مي‌شمرد(همان، ص67).
حديث: برخلاف ديد منفي سيد به كلام و فقه، او به حديث نگاه مثبت دارد و ديدگاه‌هاي خاصي نيز در اين زمينه ابراز كرده است كه از مهم ترين آنها ديد تسامحي و تساهلي اوست؛ يعني سيد اولاً: رواياتي را نقل مي‌كند كه احياناً در سلسله اسناد آنها افراد ضعيف يا مورد طعن وجود دارند؛ ثانياً: در مواردي خودش از برخي افراد دفاع مي‌كند كه مشهور علماي شيعه، آنان را ضعيف تلقي مي‌كنند و مورد نقد و طعن قرار مي‌دهند؛ افرادي همچون كعب‌ الاحبار و عبدالله ‌بن سلام(ابن‌طاووس، 1367ق، ص27-25)؛ ثالثاً: در مواردي وي مستقيماً از كتاب‌هاي مخالفان روايت نقل مي‌كند، مثل نقل روايت از كتب «عوارف المعارف» سهروردي(ابن ‌طاووس، 1417ق، ص28)، «الاستيعاب» ابن عبد البر و «تاريخ بغداد» خطيب بغدادي(جلالي، [بي‌تا]، ص53).
از ديگر نشانه‌هاي ديد تسامحي سيد در باب روايات، انشاي دعا از خود و يا افزودن فقراتي بر ادعيه ي ماثوره است؛ مثل انشاي دعا براي موقع غذا خوردن(همان، ص242)، انشاي دعا براي رؤيت هلال ماه ذي‌ الحجه(ابن ‌طاووس، «الف»، 1417، ص622)، و يا براي رؤيت هلال هر ماه و....
نجوم: همان ‌طور كه گفتيم، سيد گرايش چنداني به فقهاء و متكلمان ندارد، اما به علم نجوم و استخاره و علوم غريبه اعتقاد دارد؛ از اين‌ رو كتابي در باب علم نجوم با عنوان «فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم» از او در دسترس است. او در ابتداي اين كتاب رواياتي در تأييد علم نجوم نقل مي‌كند و از آنها مجاز بودن اين علم را اثبات مي‌كند. مباحث در مورد سيد فراوان است، ولي ما به همين‌ مقدار بسنده مي‌كنيم و دوستداران را به مكتوبات مفصل‌تر ارجاع مي‌دهيم.
بزرگ ديگري كه از خاندان طاووس ظهور كرده و تأثير مهمي در تاريخ معارف شيعي داشته، احمد بن طاووس است. او به علت تلاش‌هايي كه در زمينه ي روايات و رجال آن كرده است، در ذهن تاريخ ماندگار شده است. او در عرصه ي روايان حديث، كتاب «حل‌ الاشكال في ‌معرفة ‌الرجال» را نگاشته است كه در بردارنده ي مطالب كتاب‌هاي رجالي «اختيار الرجال» و «الابواب» و «الفهرست» شيخ طوسي و «الرجال» اثر نجاشي و كتاب «الضعفاء» ابن‌ غضائري مي‌باشد.
اين بزرگوار اولين كسي است كه احاديث را به چهار دسته ي صحيح، حسن، موثق و ضعيف تقسيم مي‌كند و اين تقسيم‌بندي تا به امروز ساري و جاري است؛ البته عده‌اي اين تقسيم‌بندي را به علامه حلي نسبت مي‌دهند كه درست نيست، بلكه اين استاد علامه، يعني احمد بن طاووس بوده است كه اولين‌ بار اين تقسيم‌بندي را انجام داده است(خوانساري، 1390، ق، ج1، ص66/ زين‌الدين، 1368، ص9/ الامين، 1423، ج11، ص201). از اين خاندان پرآوازه، بزرگان ديگري نيز ظهور كرده‌اند، ولي مجال، اجازه ي بيش از اين را به ما نمي‌دهد.
آل‌ مطهر: خاندان مطهر، دودمان فضل و دانش هستند كه در سرزمين حله درخشيدند و نتايج خدمات ارزنده آنها تا به امروز در جامعه ي شيعه، استمرار دارد. بزرگان متعددي در اين خاندان ظهور كرده‌اند كه در ادامه به معروف‌ترين آنها اشاره مي‌كنيم:
سديدالدين حلي: سديدالدين يوسف فرزند شرف‌الدين علي ‌بن مطهر در شمار فقها و انديشمندان بيداردل حله به حساب مي‌آيد. او فقيه چيره‌دستي بود كه فرزندش علامه حلي نظرات او را در كتاب‌هايش نقل مي‌كند(حر عاملي، 1362، ج2،
ص35). از كارهاي بزرگ اين عالم بزرگ، جلوگيري از حمله هلاكو به حله و ديگر شهرهاي مذهبي عراق بود كه در صفحات قبل به تفصيل در مورد آن سخن گفتيم.
علامه حلي: حسن ‌بن يوسف‌ بن مطهر حلي ملقب به علامه حلي در سال 648 هجري در شهر حله به دنيا آمد. كنيه‌اش «ابومنصور» و «ابن‌ مطهر» و از همه مشهورتر، معروف به «علامه» است(علامه حلي، 1407، ص5/ اشميتكه، 1378، ص23). او اولين كسي است كه ملقب به «آيت‌الله» گرديده است(المين، 1423ق، ج11، ص198).
از القابي كه به آن بزرگوار اطلاق مي‌شود، به خوبي مي‌توان به جايگاه رفيع و نقش او در معارف شيعي پي برد. علامه حلي را بايد از فقها و دانشمندان بي‌نظير شيعه و جهان اسلام به حساب آورد و عصر او را عصر شكوه و عظمت فقه شيعه و حقانيت مذهب اهل‌ بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام دانست. محدث بحراني در مورد او مي‌گويد: «كان هذا الشيخ وحيد عصره، و فريد دهره، الذي لم تكتحل حدقه الزمان له بمثيل و لا نظير، كما لايخفي علي من احاط خبراً بما بلغ إليه من عظم‌الشأن في هذا الطايفه، ولا ينبئك مثل خبير» (البحراني، [بي‌تا]، ص210-211).
ويژگي‌هاي علامه: 1. علامه، به علت نقشي كه در پيشرفت علوم مختلف و مخصوصاً در فقه داشته است، عادت علما بر اين قرار گرفته كه به فقهايي كه بعد از علامه مي‌زيستند، «متأخرين» و به آنهايي كه قبل از او زندگي مي‌كردند «متقدمين» اطلاق كنند؛ چون با ظهور و تلاش‌هاي او عصر جديدي براي فقه آغاز شده است(اردبيلي، [بي‌تا]، ص15)؛ چه اينكه او با نگاشتن كتاب‌هاي فقهي گوناگون با ويژگي‌هاي خاص خود، توانسته است گام مهمي در زمينه ي اجتهاد و كتب فقهي بردارد. كتاب‌هاي او در زمينه فقه را مي‌توان به سه دسته تقسيم كرد:
الف) كتاب‌هاي مفصل فقهي مثل «المختلف الشيعه في احكام ‌الشريعه»، «تذكرة الفقهاء» و «منتهي‌ المطلب في‌ تحقيق‌ المذهب».
ب) كتاب‌هاي متوسط فقهي مثل «قواعد الاحكام في‌ معرفة ‌الحلال و الحرام» و «تحريرالفتاوي والاحكام».
ج) كتاب‌هاي مختصر فقهي مثل «ارشاد الاذهان الي احكام الايمان» و «تبصرة المتعلمين في‌ احكام ‌الدين».
كتاب‌هاي علامه در زمينه ي اصول فقه نيز به همين سه گروه قابل تقسيم است كه از آن ميان مي‌توان به كتاب‌هاي مفصل او در اصول فقه به «نهاية الوصول الي علم‌ الاصول» و به كتاب‌هاي متوسط او در اين زمينه، به كتاب «تهذيب‌ الوصول الي علم‌الاصول»، و به كتاب‌هاي مختصر ايشان به «مبادي الوصول الي علم ‌الاصول» اشاره كرد.
علامه در زمينه ي فقه و اصول، كتاب‌هاي مختلف بسياري دارد كه براي نمونه به بعضي از آنها اشاره كرديم؛ و همين گستردگي كار و نبوغ ايشان در طرح مسائل بوده است كه او را به عنوان حد فاصل بين دوره ي متقدم و متأخر فقهاي شيعه قرار داده است.
2. از ديگر خصوصيات علامه، تأليفات زياد ايشان در علوم مختلف همچون فقه، اصول، كلام، فلسفه، منطق، رجال، تفسير، حديث، نحو، ادعيه و كتاب‌هاي متنوع ديگر است كه بنابر بعضي ادعاها به پانصد جلد بالغ مي‌گردد (الصدر، [بي‌تا]، ص27).
3. از ويژگي‌هي مهم علامه، تسامح و تساهل و در واقع اعتدال در اعتقادات و در رفتار مي‌باشد. همين ويژگي او باعث شد علما و دانشمندان مذاهب مختلف، در مدرسه سيار او- كه به دستور اولجايتو بنا شده بود- گرد هم آيند و به تدريس و علم‌آموزي بپردازند؛ افرادي همچون نجم‌الدين علي ‌بن عمرالكاتبي الشافعي ملقب به «دبيران» و اثيرالدين المفضل‌ بن الابهري كه از استادان علامه به شمار مي‌آيند(مجلسي، 1374، ج107، ص66-68).
شايد همين ويژگي علامه است كه باعث شده بزرگان اهل سنت زبان به تمجيد او بگشايند؛ افرادي همچون ابن‌حجر عسقلاني در مورد ايشان مي‌گويد: «عالم‌ الشيعه و امامهم و مصنفهم و كان آية في‌ الذكارء، شرح مختصر ابن‌الحاجب جيداء سهل ‌الماخذ، غايه في‌ اليضاح... و كان ابن ‌المطهر مشتهر الذكر و حسن‌ الخلق...» (العسقلاني، 1330ق، ج2، ص317) و يا صفدي شافعي در كتاب «اعيان‌ العصر و اعوان النصر» مي‌گويد: «العالمه الحلي رحمة الله آية من آيات الله العلميه و شخصية فذه، يعجز الكاتب عن احصاء فضائله... كان ريض الاخلاق، حليماً، قائماً بالعلوم حكيماً، طار ذكره في‌ الاقطار، و اقتحم الناس اليه و تخرج به اقدام كثيرة» (الفضلي،[بي‌تا]، ص363).
البته اين اعتدال به معناي چشم‌پوشي از اصول شيعي و يا تسامح بر سر آنها نيست، از اين‌رو علامه هر كجا كه لازم مي‌ديد وارد مباحث مورد نظر مي‌شد؛ چنان ‌كه در ردّ ابن‌تيميه كه هم‌عصر او بود، مطالبي نگاشته است. باز هم در همين آثار نسبت به توهين‌هايي كه ابن‌تيميه به ايشان كرده، هيچ‌گونه عكس‌العملي نشان نمي‌دهد. اين شيوه و روش علامه مخصوص به ابن‌تيميه نبوده، بلكه با ديگر علماي اهل‌ سنت نيز با تعادل و خردورزي رفتار مي‌كرده است(الامين، 1423، ج11، ص199).(1)
4. از ديگر ويژگي‌هاي بارز علامه، تأثير او در گسترش مذهب تشيع در ايران عهد اولجايتو، حاكم مغول مي‌باشد. اولجايتو(خدابنده) از حاكمان مغول است كه به مذهب تشيع گراييده است و بر همين اساس، مذهب رسمي مناطق تحت حكومت خود را تشيع اعلام كرد. اما آيا تشيع او به دست علامه حلي صورت گرفته است؟ يا اين مسئله به قبل از آمدن علامه به دربار اولجايتو بازمي‌گردد؟ در اين مسئله اختلاف وجود دارد. عده‌اي بر اين باورند كه او بيشترين نقش را در تشيع اولجايتو داشته است(اشميتكه، 1378، ص36/ علامه حلي، 1407ق، ص29-33).
اما شايد بتوان گفت علامه بعد از شيعه شدن اولجايتو وارد دربار ايشان شد و شيعه شدن اولجايتو بر اثر تلاش‌هايي بود كه وزير مغولي ترمتاس (ترمتاز، ترمطاز) با كمك يكي از علماي شيعه به نام سيد تاج‌الدين آوجي صورت داده بود(علامه حلي، 1374، ص54-55/ اشميتكه، 1378، ص36-37).
حقيقت اين است كه اولجايتو (خدابنده) پس از تشرف به تشيع، احساس كرد به علمايي نياز دارد كه از مذهبش دفاع كنند و شبهات را برطرف سازند؛ از اين‌ رو تعداد زيادي از علماي تشيع را از حله و عراق- كه در آن زمان، مركزيت حوزه‌هاي علميه در آنجا بود- احضار كرد كه از جمله ي آنها علامه حلي و پسرش فخرالمحققين بوده‌اند. علامه حلي توانست گوي سبقت را در اين زمينه از ديگران بربايد و در نتيجه، سلطان از او خواست در سلطانيه بماند و بساط تعليم و تعلم را در آنجا راه بيندازد؛ از اين ‌رو امر كرد مدرسه‌اي در سلطانيه براي علامه بسازند و همچنين مدرسه ي سياري به راه انداخت تا هر كجا سلطان مي‌رود، اين مدرسه با همراهي علامه در محضر سلطان باشد تا فيوضات علامه به ديگر مناطق نيز برسد(علامه حلي، 1374، ص54-56/اشميتكه، 1378، ص36-37).
اگر چه علامه بيشتر عمر خويش را به دور از مسائل سياسي و حكومتي گذراند و از زمان قبول رهبري جهان تشيع توسط ايشان از سال676 هجري (سال رحلت محقق حلي) تا سال 709 هجري، ايشان هيچ‌گونه دخالتي در امور سياسي و حكومتي نداشته‌اند، اما با قبول تشيع توسط حاكم مغول، علامه دعوت او را پذيرفت و به ايران آمد و تقريباً تا آخر عمر سلطان خدابنده حاكم مغول در پايتخت او ماند و به تبليغ و ترويج مذهب شيعه پرداخت و در اين زمينه تلاش‌ها و سختي ‌هاي زيادي نيز متحمل شد(اشميتكه، 1378، ص42).
علامه حلي كتاب‌هاي متعددي به درخواست سلطان خدابنده نگاشته است؛ كتاب‌هايي چون «نهج‌الحق و كشف‌ الصدق»، «منهاج ‌الكرامه في‌ الامامه»، «جواب السائل عن حكمة النسخ في‌ الاحكام الالهيه»، «كشف اليقين في‌ فضائل اميرالمؤمنين» و «كتاب الالفين الفارق بين‌ الصدق و المين»(الامين، 1423، ج11، ص195).
آنچنان كه روشن است، اين كتاب‌ها در زمينه‌هاي مختلف نگاشته شده‌اند؛ در حقيقت اين تأليفات پاسخ‌هايي به نيازهاي جامعه ي آن روز است. از اين خاندان مطهر، بزرگان ديگري همچون فخرالمحققين و فاضل مقداد و ابن‌ فهد حلي نيز ظهور كرده‌اند كه فرصت براي پرداختن به همه ي آنها وجود ندارد.
از ديگر خاندان علم و ادب «آل معيه» و «بنو اعرج» مي‌باشند كه دانشمندان بي‌شماري را در عرصه ي علم و ادب به جهان تشيع تقديم كرده‌اند؛ همچنين به اين فهرست بايد نام بزرگان ديگري كه از شهرهاي ديگري به حله آمدند و داراي شأن و منزلت بالايي شدند را افزود كه ان شاءالله در مجالي ديگر به آنها خواهيم پرداخت.

نتيجه

حوزه ي حله همراه با تأسيس شهر حله در قرن پنجم پا گرفت و ابتداي شكوفايي آن، همراه با ظهور ابن ‌ادريس و اوج شكوفايي آن در قرن هفتم همراه با ظهور بزرگاني همچون محقق حلي و علامه حلي بوده است؛ اما اين حوزه ي باعظمت با آن همه درخشش، در اواخر قرن نهم و اوائل قرن دهم رو به ركود گذاشت و تا به امروز هم نتوانسته است به آن شكوه و عظمت بازگردد.
1. ابن‌اثير؛ الكامل في ‌التاريخ؛ بيروت: دارالفكر، 1398ق.
2. ابن ‌ادريس؛ السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي؛ للطبعة الثانيه، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1410ق.
3. ابن‌الجوزي؛ المنتظم في تاريخ‌الامم و الملوك؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1412ق.
4. ابن‌كثير؛ البداية و النهاية؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1413ق.
5. اردبيلي، شيخ احمد؛ مجمع الفائده و البرهان في شرح الرشاد الاذهان؛ قم: منشورات جامعه المدرسين، [بي‌تا].
6. اشميتكه، زابنيه(دكتر)؛ انديشه‌هاي كلامي علامه حلي؛ ترجمة احمد نمايي؛ مشهد: آستان قدس رضوي، 1378ش.
7. الأعلمي الحائري، شيخ محمدحسين؛ دائرة‌المعارف الشيعية العامه؛ الطبعة الثانيه، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1413ق.
8. الأمين، حسن؛ دائرة‌المعارف اسلاميه الشيعيه؛ الطبعةُ السادسة، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1423ق.
9. البحراني، محدث؛ لؤلؤ البحرين في‌ الاجازات و تراجم رجال‌الحديث؛النجف‌ الاشرف: مطبعة النعمان، [بي‌تا].
10. جلالي، سيد لطف‌الله؛ انديشه‌هاي كلامي رضي‌الدين علي ‌بن طاووس(پايان‌نامه كارشناسي ارشد)، قم: مؤسس آموزشي و پژوهشي امام‌ خميني رحمه الله، 1385ش.
11. حلي، الحسن‌ بن يوسف‌ بن المطهر؛ كشف‌ اليقين في ‌فضائل اميرالمؤمنين؛ تحقيق حسين درگاهي؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق.
12. حموي، ياقوت‌ ابن عبدالله؛ معجم‌البلدان؛ بيروت: دار صادر، 1399ق.
13. خوانساري، محمدباقر؛ روضات الجنات، في احوال‌العلماء والسادات؛ قم: اسماعيليان، [بي‌تا].
14. خويي، سيدابوالقاسم(آيت‌الله)؛ معجم‌ الرجال‌ الحديث؛ قم: مدينةالعلم، [بي‌تا].
15. سيد بن طاووس؛ الاقبال الاعمال؛ «الف» بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417ق.
16. ________، الملاحم والفتن؛ النجف: منشورات المطبعة الحيدريه، 1367ق.
17. ________، فلاح السائل؛ تهران: كتابفروشي تهراني، 1382.
18. ________، كشف المحجه لثمره المهجه؛ «ب»، تحقيق ‌الشيخ محمد الحسون؛ الطبعة
الثانيه، قم: مركز نشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامي، 1417ق.
19. ________، مصباح‌الزائر؛ «ج»، قم: مؤسسه آل‌البيت لاحياء التراث، 1417ق.
20. ________، مهج‌الدعوات و منهج‌العبادات؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1414ق.
21. سيد كباري، سيد عليرضا؛ حوزه‌هاي علميه شيعه در گستره جهان؛ تهران: اميركبير، 1378ش.
22. شيخ حر عاملي؛ امل ‌الآملي؛ قم: دارالكتاب اسلامي، 1362ش.
23. شيخ حسن‌ بن زين ‌الدين؛ تحرير الطاووسي؛ قم: دارالذخائر، 1368ق.
24. صدر، سيد حسن؛ تأسيس الشيعه العلوم‌ اسلامي؛ تهران: منشورات الاعلمي، [بي‌تا].
25. صدر، محمدباقر؛ المعالم الجديده؛ الطبعةالثانيه، تهران: مكتبة النجاح، 1395ق.
26. طباطبايي، سيد حسين؛ زمين در فقه اسلامي؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362ش.
27. عسقلاني، ابن‌حجر؛ لسان ‌الميزان؛ هند: حيدرآباد: مطبعة مجلس دائرةالمعارف النظاميه، 1330ق.
28. علامه حلي؛ مبادي ‌الوصول الي علم‌ الاصول؛ نجف‌الاشرف: مطبعة‌الادب، 1390ق.
29. علامه حلي؛ منهاج اليقين في اصول‌الدين؛ تحقيق محمدرضا انصاري قمي؛ قم: انصاري، 1374ش.
30. علامه حلي؛ نهج‌الحق و كشف‌الصدق؛ تعليق شيخ عين ‌آلله حسني ارموي؛ قم: دارالهجره، 1407ق.
31. علامه مجلسي؛ بحارالانوار؛ تهران: كتابفروشي اسلاميه، 1374ش.
32. فضلي، عبدالهادي(دكتر)؛ تاريخ التشريع اسلامي؛ قم: دارالكتاب اسلامي، [بي‌تا].
33. فقيهي، علي‌اصغر؛ تاريخ مذهبي قم؛ قم: اسماعيليان، [بي‌تا].
34. قزويني رازي، عبدالجليل؛ النقض؛ تهران: انجمن آثار ملي، ش143، 1358ش.
35. كركوش الحلي، شيخ يوسف؛ تاريخ الحله؛ نجف: منشورات المكتبة الحيدريه، 1385ق.
36. محقق حلي؛ معارج‌ الاصول؛ قم: مؤسسه آل‌البيت عليهم السّلام، 1403ق.
37. مكدرموت، مارتين؛ انديشه‌هاي كلامي شيخ مفيد؛ ترجمه احمد آرام؛ تهران: دانشگاه تهران، 1372ش.
38. مؤسسه الاعلمي للمطبوعات؛ موسوعه العتبات المقدسه؛ الطبعة الثانيه، بيروت، [بي‌نا]، 1407ق.
39. همت بناري، علي؛ زندگي و انديشه‌هاي ابن‌ادريس؛ قم: بوستان كتاب، 1381ق.

پي نوشت:

*استاديار جامعة المصطفي العالميه/ دانشجوي دكتراي اديان
1. در اين كتاب در پاورقي، موارد ديگري از رفتار حسنه ي علامه و نظرات بسياري از علماي اهل سنت آورده شده است.

منبع:نشريه شيعه شناسي ،شماره 21