جايگاه عقل و تعقل در مباني تفكر شيعه(2)
جايگاه عقل و تعقل در مباني تفكر شيعه(2)
جايگاه عقل و تعقل در مباني تفكر شيعه(2)
نويسنده:دكتر علياحمد ناصح/ نانسي ساكي*
منابع مكتب شيعه
منابع اصيل شيعي را ميتوان به سه منبع يا به عبارت ديگر به پنج منبع تقسيم نمود. منابع سهگانه عبارتند از: 1) وحي، 2) عقل قطعي، 3) كشف عرفاني.
اگر وحي را به دو منبع قرآن و اخبار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام تقسيم نماييم، منابع به پنج منبع گسترش مييابند. براي بيان نقش اين سه منبع در جهت شناخت حقايق، در ادامه به تبيين آنها ميپردازيم:
1) وحي
ابن فارس درباره ي ريشه وحي (و- ح- ي) مينويسد: وحي ريشهاي است كه به عرضه ي دانش پنهاني يا غير آن بر ديگري دلالت ميكند و تمام استعمالهاي واژه ي «وحي» به اين ريشه بر ميگردد(ابنفارس، 1389ق، ج6، ص93، ذيل ماده«وحي»).
اما وحي در اصطلاح، همان ابلاغ پيام خدا به پيامبر است؛ چنان كه شيخ
طوسي بعد از برشمردن انواع وحي مينويسد: «فالوحي، يوحيالله الي الانبياء كقوله: الاوحياً او من وراء حجاب او يرسل رسولاً فيوحي باذنه» (طوسي، [بيتا]، ج6، ص403).
اما در خصوص وحي- به عنوان منبعي براي شناخت عقل- بايد تأكيد كرد رابطه ي عقل و وحي در حوزه ي فرهنگ اسلامي مسئلهاي طولاني و در عين حال تأملبرانگيز است. متفكران و انديشمندان شيعه در اين زمينه (عقل) نه گرفتار افراط گرايي معتزله شدند و نه از حجيت عقل غافل ماندند؛ و با توجه به احاديث اهل بيت عليهم السّلام به مشكل تعارض عقل و وحي(به دليل پرهيز از افراط و تفريط ها) كه يك رويكرد حقيقي است، دچار نشده و منجر به شناخت جايگاه واقعي عقل و منزلت وحي شدند.
اينان(متفكران شيعه) ضمن ارجگذري به قدرت عقل در كندوكاو مسائل عقلي و اعتقادي دين، به نيازمندي عقل به وحي و همكاري و تعامل اين دو در شكوفايي علوم و معارف ديني تأكيد نمودند. اين توفيق و موهبت از تعالم اهل بيت و پيشوايان ديني نشأت گرفته است؛ از اين رو انديشمندان شيعي، وحي را به عنوان منبعي براي شناخت عقل قلمداد كردهاند و آن را در دو مقوله ي قرآن و اخبار تبيين نمودهاند:
الف) قرآن: فراخواني قرآن مجيد به تعقل و فكر كردن استدلالي و منطقي، از موضوعاتي است كه در بسياري از آيات الهي با گونههاي متفاوتي به صراحت بيان شده است؛ به شكلي كه هيچ تأويل يا توجيهي را نميپذيرد. از جمله ي اين آيات ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد: «كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُم آيَاتِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ» (بقره: 242) (خداوند اينگونه نشانههاي خود را به شما آشكار ميسازد؛ شايد درك نماييد)، «وَ تَصرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ المُسَخِّرِ بَينَ السَّماَء وَالأرضَ لآيَاتٍ لِّقَومٍ يَعقِلُونَ»(بقره: 164) (و در وزيدن بادها و آفرينش ابرها كه ميان آسمان و زمين معقلند، نشانههايي
است براي گروهي كه ميانديشند)، «يَسمَعُونَ كَلاَمَ اللهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعدِ ماَ عَقَلُوهُ وَهُم يَعلَمُونَ»(بقره: 75) (سخنان خدا را ميشنديند و پس از درك نمودن، آن را تحريف ميكردند؛ در حالي كه ميدانستند)، «وَ قالُوا لَو كُنَّا نَسمَعُ أو نَعقِلُ مَا كُنَّا فِي أصحَابِ السَّعِيرِ) (ملك: 10) (و گفتند اگر ما ميشنيديم يا درك مينموديم از دوزخيان نبوديم)، «يُحيِي اللهُ المَوتَي وَيُرِيكُم آيَاتِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ» (بقره: 73) (خداوند مردگان را زنده ميكند و آيات خود را به شما نشان ميدهد؛ شايد درك نماييد).
البته گفتني است گاهي قرآن، انسان را به نگريستن دعوت ميكند؛ و همانطور كه ميدانيم اين، جداي از معناي «نظر» در فارسي، است؛ چه اينكه در اينجا به معناي نگاه كردن و ديدني است كه با تأمل و دقت همراه باشد و در آنچه نگاه ميكند، دقت و تفكر نمايد؛ مانند: «أوَلَم يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماَوَاتِ وَالأرضِ» (اعراف: 185) (آيا در ملكوت آسمان و زمين نظر نميكنند؟) يا «فَليَنظُرِ الإنسَانُ مِمَّ خُلِقَ» (طارق: 5) (پس انسان در آنچه كه از آن خلق شده است، نظر افكند) و از اين قبيل آيات كه قرآن كريم به شهادت اين دسته از آيات الهي، شناخت حسي را پايان معرفت نميداند، بلكه آن را وسيله ي دسترسي به شناخت عقلي قلمداد ميكند.
قرآن كريم به شيوههاي فراواني بر تعقل و تفكر انسان تأكيد ميكند و از واژههايي معادل تبصر، تدبير، تفقه، تذكر و دعوت به فراگيري عبرت استفاده ميكند كه همه ي آنها، دلالت بر اهميت قرآن به تأمل و تفكر انسان دارد؛ به طوري كه از هيچ مسئله ي سطحي نگذرد، بلكه با عمقنگري و ژرفنگري مسائل را مورد بررسي قرار داده و در همه ي بخشها و موضوعات زندگي، تفكر نمايد.
دعوت مكرر قرآنمجيد به داشتن تفكر عقلي و دوري از هرگونه تقليد از گذشتگان و اينكه هيچ ستمي را نبايد بدون برهان و دليل پذيرفت، آموزههايي بودهاند كه قرآن مجيد به انسان آموخت.
ب) اخبار (در مكتب شيعه): اخبار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام در اين مقوله، از اهميت ويژهاي برخوردار است، زيرا علاوه برآنكه اين اخبار از كساني صادر شده است كه مطابق با انديشه ي شيعه، اهل عصمت بوده و از هرگونه خطا در فهم و بازگويي معارف الهي مصون هستند، بسياري از اخبار مبين و مفسر آيات الهي هستند؛ به گونهاي كه اگر اين اخبار نميبودند، تبيين بسياري از آيات قرآن ممكن نميشد.
در اين اخبار، مباحث عميق عقلي مطرح است و راهگشاي فصول و مسائل فراواني از حكمت شيعي است، در نتيجه، انديشه ي عقلاني شيعه وارث همين اخبار بوده و به آنها مديون است؛ گو اينكه انحراف، افراط و يا تفريط در انديشه ي عقلاني ديگر مكاتب اسلامي، به سبب دوري از همين اخبار ميباشد.
هر اندازه انسان بيشتر از عقل و انديشهاش بهرهمند باشد و در عالم عقل، تعالي يابد، به حقايق معقول نزديكتر ميگردد. براي انسان هيچ نعمتي بالاتر از شناخت و اتصال به حقايق نيست و نهايت شناخت و معرفت هم، ذات حقتعالي است و بهترين راه براي رسيدن به قرب حقتعالي همين راه انديشه و تعقل است؛ همچنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «ياعلي! اذا تقرب الناس الي الله في ابواب البر فتقرب الي الله بانواع العقل» (متقي هندي، [بينا]، ج3، ص384): ياعلي! هرگاه مردم به انواع نيكيها، به خداوند تقرب جستند، تو با انواع عقل و انديشه به خدا تقرب بجوي؛ و در حديثي ديگر، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «انما يدرك الخير كله بالعقل و لا دين لمن لا عقل له»: تمام خوبيها با عقل به دست ميآيد و كسي كه عقل ندارد، دين هم ندارد(حراني، 1363، ص44)؛ و نيز رسول گرامي صلي الله عليه و آله عبادت و بندگي انسان را به اندازه ي عقلشان ميداند و ميفرمايد: «لكل شيء دعامه المؤمن عقله فبقدر عقله تكون عبادته لربه» (الكراجكي، 1385ق، ج2، ص31):
هر چيزي پشتيباني دارد و پشتيبان مؤمن، خرد اوست، لذا بندگي مؤمن براي پروردگارش به اندازه خرد اوست؛ همچنين امامصادق عليه السّلام عقل را ثروت بزرگ ميداند و ميفرمايد: «لاغنا اخضب من العقل ولافقراً حط من الحمق» (شيرازي، 1366، ج1، ص34): هيچ ثروتي پر نعمتتر از عقل نيست و هيچ فقري پستتر از حماقت نيست.
اما ارزش عقل و خرد در كلام امام علي عليه السّلام نيز در خور توجه است: حضرت ميفرمايند: «بهترين نعمتها عقل است» (آمدي، 1366، ح335، ص33) و يا در جايي ديگر ميفرمايند: «التفكر حياة قلب البصير» (شيرازي، 1366، ج11، ص33): تفكر و تعقل، مايه ي زندگي دل شخصِ بابصيرت است و نيز: «قيمة كل امر عقله» (آمدي، 1366، ح317، ص50) و احاديث فراواني در اينباره كه همگي ديدگاه شيعه را نسبت به عقل و تعقل بيان ميكند.
2. عقل قطعي
بنابراين مراد از عقل، همان عقل نظري يا قوه ي ادراك و واقعيات كلي است كه
در مكتب عقلاني شيعه، در اثبات اصول كلي همچون مبدأ، توحيد، معاد و ضرورت نبوت و شريعت معيار و ميزان است؛ به عبارت ديگر در اين موارد، وحي نميتواند سخني مخالف عقل داشته باشد و اگر سخني دارد، پديدآوري گنجينههايي است كه در عقول آدميان ذخيره شده است و به همين دليل، حكمت شيعي سبب سخن حق در اين موارد را- كه بر پايه ي اصول عقلاني باشد- به مقتضاي اين حقيقت كه «حكمت را فراگيريد ولو از اهل نفاق» (سيدرضي، 1373، كلمات قصار، ش80) پذيراست.
در توضيح اين بيان بايد گفت: انكار حق به اين بهانه كه از سوي غيرمسلمانان بيان شده است، خود عملي باطل است؛ براي نمونه ميتوان از برخورد تشيع با نهضت ترجمه در اسلام نام برد.
ترجمه ي متون فلسفي و يوناني از زبانهاي مختلف به زبان عربي در اواخر قرن دوم هجري و در عهد ابوجعفر منصور دوانقي به نهضتي مبدل گشت كه تا يك قرن و نيم بعد ادامه يافت و معتزله بيشترين بهره را از اين نهضت برد؛ چه اينكه در سايه ي حمايت برخي خلفاي عباسي، عقايد خود را منتشر كردند و هم آنان، خلفا را در ترجمه ي كتب فلسفي، تشويق و ترغيب كردند. مكتب شيعه با توجه به حضور پيشوايان خود، نيازي به فراگيري آن علوم نداشت و البته، اين مانع از آن نبود كه آنچه را از متون فلسفي كه با اصول عقلي و موازين قرآني و روايي سازگار بود، اخذ ننمايند. گواه صادق اين ادعا، كلام حضرت صادق عليه السّلام است. ايشان در جايي از خداوند هلاكت و خسران فلاسفهاي را ميخواهد كه تدبير در خلقت را منكرند. ايشان ميفرمايند: «فتبا و خيبه و تعسا لمنتحلي الفلسفه كيف عميت قلوبهم عن هذه الخلقه العجيبه حتي انكروا التدبير و العمد فيها» (مجلسي، 1362، ج3، ص75).
عقل نظري نسبت به برخي از اصول، معيار و ميزان است و البته حجت عقل به اين مورد محدود نميشود، بلكه در استنباط احكام شريعت نيز عقل حجت است و به همين دليل، در فقه اماميه يكي از منابع استنباط حكم شرعي، عقل است كه البته در اين مورد آمده است كه عقل چونان چراغ است و البته با بررسي و توضيح حجيت عقل در دريافت احكام شريعت، خود بحثي جداگانه ميطلبد؛ اما به طور اجمال از دليل عقلي در فقه به دو صورت استفاده ميشود:
1. آنكه تلاشي براي كشف كتاب و سنت است. در حقيقت عقل در اين مورد، همچون اجماع، نقش كاشفيت را دارد و وسيلهاي براي كشف حكم شرعي است.
2. صورت دوم استفاده از دليل عقلي در فقه، مربوط به «مستقلات عقليه» و «مباحث علميه عقليه» است كه از جمله موارد مستقلات عقليه ميتوان به: قبح ظلم، حسن صدق و جواب رد وديعه و امثال اينها اشاره كرد؛ همچنين مباحث اصول علميه، همچون برائت و تخيير عقلي، جايگاه ديگري براي استفاده از دليل عقلي است؛ البته عقل هرگز نميتواند به طور كامل پيرامون اسرار و مصالح شريعت تحقيق كند.
3. كشف عرفاني
اميرالمؤمنين عليه السّلام در تعريف شخصيت عارف چنين ميفرمايد: «قد احيي عقله و امات نفسه حتي دق جليله و لطف غليظه و برق له لامع. كثير البراق فابان له الطريق و سلك له السبيل» (سيدرضي، 1373، خطبه220): عارف عقل خويش را زنده كرده و نفس خويش را از بين برد، تا آنجا كه جسمش نحيف و خشونت اخلاقش به نرمي گراييد؛ برقي پرنور براي او درخشيدّ و راه را براي او روشن كرد و در راه راست او را كشاند.(دشتي، [بيتا]، ص448-449)
ابن ابيالحديد در شرح اين عبارت مينويسد: «و اعلم ان قوله عليهالسلام هو حقيقة مذهب الحكما و حقيقة قول الصوفيه اصحاب الطريقة و الحقيقة لانه حكيم الحكما عارف العارفين و معلم الصوفيه و لولا اخلاقه و كلامه و تعليمه للناس هذا الفن لما اهتدي احد من هذه الطائفته»(ابن ابيالحديد، 1380ق/ 1960م، ص137-139).
گفتار علي عليه السّلام، هم حقيقت مذهب حكما و هم حقيقت كلام عرفاست؛ اصحاب طريقت و حقيقت؛ زيرا او برتر از همه ي حكيمان و عارفان است و او معلم عرفان است و اگر اخلاق و كلام و تعليم اين فن، برابر مردم نبود، هيچ يك هدايت نمييافتند.
بوعلي نيز مشابه همين تعابير را در تعريف عارف به كار برده است. او مينويسد: «والمتصرف بفكره الي قدس الجبروت مستديما لشروق نورالحق في سره يحض باسم العارف» (ابنسينا، 1403ق، ج3، ص369): آن كسي كه انديشه و فكرش را متوجه ي قدس جبروت ساخت تا نور حق در درونش تابد، عارف است.
تعبير حضرت به «قد احيي عقله» نشانگر آن است كه كسي ميتواند از درخشندگي نور الهي بهره ببرد و راه را بپيمايد كه عقل خويش را به معرفت الهي زنده كرده باشد؛ و لذاست كه در حكمت شيعي، كشف قطعي عرفاني با عقل برهانيِ يقيني هماهنگي كامل دارد و در حقيقت، آنچه را كه عارف كشف ميكند،
حتماً برهاني هم خواهد بود؛ به عبارت ديگر عقل يكي از موازين شناخت كشف حقيقي است؛ زيرا آنچه را كه عارف در پي شهود خود ارائه ميدهد، از سنخ مفاهيم است و در صحت و خالصي آن مفاهيم، بايد از ميزان مسانخ با آن- كه همان اصول عقلي باشد- استفاده نمود تا دانسته شود كه آنچه عارف درك كرده، اوهام و خيالات او نبوده است.
يكي از اساسيترين منابع مكتب شيعه «كشف و الهام دروني» است؛ كشفي كه نتيجه ي تفكر عقلاني و رياضت مشروع ميباشد؛ البته چنين عملي كه بيواسطه از ناحيه ي خداوند متعال افاضه ميشود، درجات پائين آن همان مرحله ي عمومي و همگاني ميباشد و از آن پس، هر چه تفكر عقلي از اوهام و خيالات لطيفتر باشد و هر چه آدمي علاقه و محبت خود را از دنياي فاني كمتر كند، فيض خداوند متعال بيشتر ميشود؛ نفس ناطقه از معرفت زلالتري برخوردار ميشود و در اين بين، از اين ناحيه كه معلوم به كشف مربوط به امور شرعي ميباشد، يا مربوط به امور عقلي، تفاوتي ندارد. مختصرترين و شيرينترين متني كه در اين زمينه به تحرير در آمده است، متن «مقاماتالعارفين» بوعلي سيناست كه نمط فهم كتاب الاشارات و التنبيهات وي را تشكيل ميدهد.
نتيجه
معيار و ميزاني براي موادي(تأييدكننده) برهان و عرفان ميباشد، اما اين بدان معنا نيست كه برخي موارد برهان و عرفان قطعي و يقيني، با وحي متعارض بوده، در تعارض اين دو، تقدم با وحي باشد، بلكه بدين معناست كه در حكمت شيعي، وحي قطعي، گاه با برهان علمي و كشف يقيني معارض نبوده، بلكه معاضد هماند و از هماهنگي مستحكم و منطقي برخوردارند.
1. آمدي، عبدالواحد؛ شرح غررالحكم و دررالكلم؛ شرح ترجمه ي جمالالدين محمد خوانساري و تصحيح ميرجلالالدين حسيني؛ تهران: دانشگاه تهران، 1366ش.
2. ابن ابيالحديد؛ شرح نهجالبلاغه؛ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم؛ الطبعة الثانيه، بيروت: داراحيا التراث العربي، 1380ق/1960م.
3. ابن سينا، حسين بن عبدالله؛ الاشارات و التنبيهات؛ چ2، تهران: نشر كتاب، 1403ق.
4. ابن فارس، ابي الحسين بن فارس رازي؛ معجم مقاييس اللغة؛ تحقيق عبدالسلام محمد هارون؛ مصر: مطبعة المصطفي و اولاده، 1389ق.
5. ابن منظور، ابي الفضل جمالالدين محمد بن مكرم بن منظور مصري؛ لسان العرب، بيروت: دارالصادر، 1410ق.
6. ابي حامد الغزالي، الاقتصاد في الاعتقاد؛ قدم له و شرحه: علي بوملحم؛ بيروت: الهلمال، 1427ق.
7. اصفهاني، راغب؛ مفردات الفاظ القرآن؛ دمشق: دارالقلم، 1424ه.ق.
8. الجواهري، اسماعيل ابن حماد؛ الصحاح تاج اللغة؛ تحقيق: احمد عبدالغفور العطار؛ الطبعة الرابعه، بيروت: درالعلم للملايين، 1407ق.
9. الكراجكي، ابوالفتح محمد بن علي؛ كنزالفوائد؛ بيروت: دارالاضواء، 1985ه.ق.
10. انصاري، خواجه عبدالله؛ تفسير كشفالاسرار و عدة الابرار؛ تأليف رشيدالدين الميبدي و به اهتمام علياصغر حكمت؛ تهران: اميرعبيد، 1361ش.
11. ايزوتسو، توشيهيكو؛ خدا و انسان در قرآن؛ تهران: [بينا]، [بيتا].
12. جبران، مسعود؛ فرهنگ رائد الطلاب؛ ترجمه عبدالستار قمري؛ تهران: يادواره كتاب، 1379ق.
13. جمالالدين، حسن ابن يوسف؛ كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد؛ بيروت: الاعلمي،1979م.
14. جوادي آملي، عبدالله؛ حكمت متعاليه؛ تهران: الزهراء، 1368ش.
15. حراني، ابو محمد علي ابن الحسين؛ تحف العقول عن آل الرسول؛ تصحيح علياكبر غفاري؛ چ2، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1363ش.
16. حر عاملي، محمد ابن حسين؛ وسايلالشيعه؛ تحقيق شيخ عبدالرحيم الرّباني شيرازي؛ بيروت: داراحيا التراث العربي، 1403ق.
17. حسنزاده آملي، حسن؛ دروس اتحاد عاقل و معقول؛ قم: حكمت، 1404ق.
18. دشتي، محمد؛ نهجالبلاغه؛ [بيجا]، [بينا]، [بيتا].
19. ديلمي، حسنابن ابي حسن؛ ارشاد القلوب؛ [بيجا]، النشر شريف رضي، 1412ق.
20. راضي، فخرالدين؛ محصل افكار المتقدمين والمتأخرين؛ بيروت: دارالفكر، 1992م.
21. رحيمينژاد، مرتضي؛ جايگاه عقل در مباني تفكر شيعه(پاياننامه ي كارشناسي ارشد)؛ به راهنمايي دكتر علي احمد ناصح، قم: دانشگاه قم، 1384ش.
22. سيدرضي، ابوالحسن محمد بن حسين الطاهر ذوالمناقب؛ نهجالبلاغه؛ گردآوري ابوالحسن، محمد بن ابي احمد، نسخه صبحي صالح، ترجمه ي سيدجعفر شهيدي؛ چ5، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 1373ش.
23. شهرستاني، محمد بن عبدالكريم؛الملل والنحل؛ چ3، قم: منشورات الرضي، 1364ق.
24. شيرازي، صدرالدين محمد؛ شرح اصول الكافي، كتاب العقل و الجهل؛ تصحيح محمد خواجوي؛ ج1، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366ق.
25. ________، شيعه در اسلام؛ قم: رسالت، [بيتا].
26. طباطبايي، محمد حسين؛ تفسيرالميزان؛ بيروت: مؤسسه علمي، 1393ق.
27. طوسي، محمد؛ التبيان في تفسيرالقرآن؛ بيروت: داراحياء التراث العربي،[بيتا].
28. فيروزآبادي، محمد بن يعقوب؛ القاموس المحيط؛ بيروت: دار احيا التراث العربي، 1991م.
29. قيصري، داوود بن محمود؛ شرح القيصري علي فصوص الحكم؛ قم: بيداد، 1362ش.
30. كربن، هانري؛ آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني؛ به اهتمام داريوش شايگان و ترجمه باقر پرهام؛ تهران: آگاه، 1371ش.
31. كليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب؛ اصول كافي؛ قم: نور، 1364ش.
32. گروه نويسندگان؛ دائرةالمعارف تشيع؛ تهران: بنياد خيريه و فرهنگي شط، 1373ش.
33. متقي هندي، الحسامالدين؛ كنزالعمال؛ تحقق شيخ بكري حياتي، بيروت: مؤسسة الرساله، [بيتا].
34. مجلسي، محمدتقي؛ بحارالانوار چ4، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1362ق.
35. مشيري، مهشيد؛ فرهنگ الفبايي قياسي؛ تهران: پيكان، 1377ش.
36. مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه؛ تحقيق و تنظيم احمد علي بابايي؛ چ2، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1376ش.
37. ملاشاهي زارع، عيسي؛ جايگاه تعقل در روايات اسلامي(پاياننامه كارشناسي ارشد)؛ قم: دانشگاه قم، 1384ش.
*استاديار دانشگاه قم/ دانشجوي ارشد علوم قرآن و حديث
منبع:نشريه شيعه شناسي ،شماره 21
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}