مقارنه اسباب النزول ده جز نخست تفسير ابوالفتوح رازي با طبري
مقارنه اسباب النزول ده جز نخست تفسير ابوالفتوح رازي با طبري
منبع : راسخون
چكيده
تحقيق پيش رو تحت عنوان مقارنه اسباب النزول ده جز نخست تفسير ابوالفتوح رازي با طبري از مطلوبترين موضوعات از لحاظ مقارنهاي در حيطة متن پژوهي ميباشد كه بيشتر سعي پژوهشگران در حال حاضر اقدام به تطابق و مقارنه بين آثار تأليفي عالمان گذشته ميباشد . در اين پروژه كوشش شد تا نخست به شالوده تحقيق ، يعني كليات پرداخته شود . اين پروژه كه در سه بخش تقسيم شده است در بخش نخست سعي بر آن شده كه ابتدا به شرح حال دو مفسر و روش شناسي تفسير آن دو به اختصار بحث شود و پس از آن به جايگاه دانش اساب النزول در بخش دوم اشاره رود تا دورنماي روشني پيش روي خواننده قرار دهد . نكته محوري كه در اين پروژه مد نظر است درفصل سوم و با مراجعه به دو تفسير و ذكر نمونههايي در جهت تبيين موضوع ، بخش سوم از پروژه را به خود اختصاص داده است ، در بخش مذبور ابتدا تلاش شده به روش شناسي طبري وابوالفتوح رازي در نقل روايات اسباب النزول كه بحث عمده اين پروژه را تشكيل ميدهد اشاره رود كه با تقسيم بندي در ذيل آن در جهت سهولت فهم ، بصورت مجزا مورد بررسي قرار گرفتهاند و به تبع فصل اول ، روش شناسي طبري و رازي در نقد روايات اسباب النزول با در نظر گرفتن ملاكهاي كه دو مفسر بكار بردهاند بيان شد و در پايان پروژه با تمسك به شأن والاي اهل بيت عليهما السلام ، به جايگاه اسباب النزول آيات نازله در شأن اهل بيت در دو تفسير و موارد قابل تحليل و نقد در اين زمينه جلوهاي ديگر بخشيده است .كليد واژهها : تفسير ،طبري ، البوالفتوح رازي ، سبب نزول ، شأن نزول
1ـ مقدمه
كمال هر انساني در گرو دريافت حقايق و آموزههايي است كه او را به اين هدف متعالي رهنمون ميسازد . وقتي قدم در اين وادي مينهد و به واقع حقايق را درك ميكند ، گمشده درون را مييابد و تلاطم وصف ناپذير درياي وجودي خويش را حس ميكند كه اين امواج فرو نخواهد نشست مگر با تقديم جان :پا گذاشتن به عرصه تحقيق در معارف و علوم قرآني نيز تلاش مضاعفي ميطلبدكه شايستگي تحقيق در اينگونه علوم را بحق ادا كند و لازمه آن احاطه علمي بر اين علوم آسماني است . دراين راستا ، دانشمندان و علما در طول تاريخ پژوهشهايي را بعمل آوردند و به منصّه ظهور رسانيدند و به اين ترتيب با تلاش و كوشش طاقت فرساي محققان ، علومي تدوين و پايه گذاري شد و مسيري فراروي آيندهگان قرار دادند كه آنان به تكامل اين علوم بينديشند ، نگارنده ، با آشنايي كه در اين مدت تحصيل ، كسب كرده در جهت پژوهش در آثار محققان گذشته بالاخص مفسران ، موضوعي تحت عنوان مقارنه اسباب النزول ده جزء نخست تفسير ابوالفتوح با تفسير طبري را انتخاب كرده و به تحقيق در اين رابطه پرداخته اميد است مورد رضايت حق تعالي قرار بگيرد .
2- بيان مسأله
از آنجايي كه دين مبين اسلام ، خاتم اديان الهي و كامل ترين آنهاست هر اندازه براي فهم آن تعمق و تفكر بيشتري شود باز هم به ژرفاي آن نميتوان دست يافت زيرا اين ديني است كه به خواستههاي فطري بشر جواب داده و به تمام ابعاد مادي و معنوي اشاره كرده است .يكي از موضوعاتي كه در تفاسير بطور عام به آن پرداخته شده اسباب النزول آيات قرآن كريم است و هر مفسر درهر جايگاهي كه قرار دارد به نقل روايات اسباب النزول بر اساس آنچه از راويان ما قبل خود شنيده است ميپردازد و چه بسا روايات نقل شده بين مفسران داراي تقارن و تضاد با يكديگر باشند و اين به نوبه خود منجر به تشكيك در اقوال گفته شده در باب اسباب النزول آيات ميشود .
در اين پروژه سعي شده اسباب نزول نقل شده در دو تفسير جامع البيان و روض الجنان و روح الجنان به منظر تطابق و مقارنه قرار گيرد تا اين شك و ترديد رفع شود .
3- سئوالات تحقيق
1ـ آيا منابع نقل اسباب النزول در دو تفسير متقاوتند ؟2ـ آيا دو مفسّر از راويان غير معتمد نقل ميكنند ؟
3ـ آيا طبري و ابوالفتوح رازي در نقل اسباب النزول متعدد در ذيل آيه متفق القولند ؟
4ـ دو مفسّر در نقد اقوال متعدد چه ملاكهايي را در پيش ميگيرند ؟
5ـ آيا دو مفسّر در نقل اسباب النزول نازله در شأن اهل بيت (ع) متفق القولند ؟
4- فرضيه تحقيق
1ـ نظر به اينكه هر دو تفسير از تفاسير نقلي محسوب ميشوند و روايات كثيري در رابطه اسباب النزول موجود است پس ميتوان گفت در منابع نقل اسباب النزول داراي عقيده يكسان نيستند .2ـ با اين احتمال كه هر دو مفسر از روايات تحريف شده بهره بردند بي گمان در نقل روايات ، از راويان غير معتمد هم بهره بردند .
3ـ پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) روايات اسباب النزول دستخوش جعل و تحريف قرار گرفته با اين اوصاف در نقل اسباب النزول متعدد هم عقيده نيستند .
4ـ با توجه به اينكه دو مفسر در اعتقادات داراي اختلافاتي هستند به تبع آن، در نقد اسباب النزول همين رويه را پيش ميگيرند .
5ـ گمان ميرود در نقل اسباب النزول نازله در شأن اهل بيت (ع) اختلافاتي پيش آيد .
5- پيشينه تحقيق
با كاوش در كتابهاي كه در زمينه دانش اسباب النزول نگاشته شده ، نمايان شد كه به اين موضوع تحقيق بصورت مقارنهاي اشارهاي نشده است و البته اين نكته قابل ذكر است كه محمد جعفر اسلامي علاوه بر ترجمه شأن نزول واحدي نيشابوري ، در پاورقي كتاب مذكور ، اسباب النزول نقل شده از سيوطي را بيان ميكند و مختصراً به مقايسه ميپردازد . همچنين دو مقاله بصورت مجزا و مختصر با عنوانهاي روض الجنان و اسباب النزول ، اسباب النزول در تفسير طبري در فصلنامه پژوهشهاي قرآني نگارش شده بود .6- روش تحقيق
روشي كه در اين تحقيق مورد استفاده قرار گرفته روش كتابخانهاي است و براي اينكه تحيق مفيد و سودمند باشد عمدتاً سعي شده از منابع دسته اول استفاده شود .7-فنون گردآوري اطلاعات
اين تحقيق كه بصورت متن پژوهي به انجام رسيده ابتدا به پژوهش در تفسير طبري و ابوالفتوح رازي در جهت جستجوي اسباب النزول نقل شده از سوي دو مفسر برآمدم و سپس يك يك روايات نقل شده بررسي و تحليل، و پس از آن بصورت تطابقي به گزينش اين روايات پرداخته شد و البته در باب شرح حال دو مفسر و روش شناسي تفسير از منابع اصلي و فرعي بهره برده شد .منابع اصلي :
1ـ جامع البيان عن التاويل اي القرآن
2ـ روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن
3ـ اسباب النزول حجتي
4ـ ترجمه الاتقان في علوم القرآن سيوطي
5ـ التفسير و المفسرون معرفت
6ـ التفسير و المفسرون ذهبي
منابع فرعي :
1- سير اعلام النبلاء
2- و فيات الاعيان
3- ريحانه الادب
4- الكني و الالقاب
8- مشكلات تحقيق
مشكل عمدهاي كه فراروي اين تحقيق و مشابه آن بروز پيدا ميكند عدم دسترسي به نرم افزارهاي رايانهاي جهت تسريع در روند تحقيق ميباشد .9- زمان بندي
بعد از تصويب موضوع در تاريخ3/4/83 ، از شهريور سال 83 تا تير ماه سال 84 در تلاش براي آماده كردن پروژه بودم .بخش نخست : طبري و جامع البيان ، ابوالفتوح رازي و روض الجنان و روح الجنان
فصل اول : طبري و جامع البيان
ابن جرير طبري شيعه كه نام او ابوجعفربن جرير بن رستم طبري آملي از بزرگان علماي امامي در سده چهارم و از رجال قابل اعتماد آن دوره و صاحب كتاب دلائل الامامه بود. (2)
ولكن طبري عامه معروف به محمد بن جرير، ابوجعفر و محمد بن جرير بن يزيد بن كثير غالب طبري، پيشوا، مورخ، مفسر و دانشمند بزرگ تازي نويس ايراني اهل آمل طبرستان در سال 224 هـ .ق متولد شد و از آنجا كه آن ناحيه را جزو طبرستان مي شمردند ، او به طبري معروف گرديد و در سال 310 هـ.ق در بغداد وفات يافت.
وي از سنين پيش از نوجواني در زادگاهش به فراگرفتن فنون و دانش از جمله دانش حديث مشغول گرديد، دربارة سالهاي نخستين عمر خود چنين مي نويسد:
من قرآن را در هفت سالگي از بركردم و در هشت سالگي با مردم به نماز جماعت ايستادم و در نه سالگي به نوشتن حديث پرداختم سپس پدرم بر آن شد كه از همان كودكي مرا در كار فراگرفتن دانش ياري كند. (3)
طبري حافظ كتاب خدا و آگاه به قراء ات مختلف بود و نسبت به معاني و سنت ها و سره از ناسره و ناسخ و منسوخ آنها و حديث هاي صحابه و تابعين شناخت داشت و به مسائل روز مردم و اخبار آنها مطلع بود. (4)
طبري پس از فراگرفتن علوم ابتدائي زادگاه خود را ترك كرد و به شهر ري روي آورد و پس از ملاقات با عالمان و رجال ديني به فراگرفتن حديث پرداخت و در همان ابتداي حركت خود محدثي نامور شد پيش از آنكه به ابوالمفسرين لقب بگيرد.
طبري با احاطة كاملي كه بر علوم اسلامي بالاخص فقه، حديث و تفسير داشت سرآمد عالمان هم عصر خود بود و اين دالّ بر گستردگي علمي و برتري وي دارد چنانكه بسياري از عالمان را نظر بر اين است كه طبري از پيشوايان مجتهد بوده و از كسي تقليد نكرده است. (5)
در باب مذهب وي ، اقوال گوناگوني گفته شد ولي آنچه كه مشهود است اينكه ايشان ابتدا به جهت آشنايي و ملاقات با دو امام شافعي حسن بن صباح و ابوسعيد اصطخري ـ و بررسي مذاهب مختلف، مذهب شافعي را براي خود برگزيد.
وي ده سال در بغداد طبق مذهب شافعي فتوا مي داد سپس به مطالعه و بررسي مجدد مسائل و موضوعات فقهي پرداخت و با تأسيس مذهبي در فقه بنام مذهب (طبريه) يا (طبري) منجر شد كه تنها خود طبري آن را اظهار و در كتابهايش ياد كرده است. و تا مدتي بعد از خودش نيز دوام يافت و اما در باب شيعه بودن وي اقوالي ذكر شده است از جمله در مورد مرگ وي روايتي نقل شده دالّ بر اينكه طبري را از خوف اعتراض مردم ، شبانه و مخفيانه دفن كردند زيرا وي به مذهب تشيّع متهم بوده است. قول ديگر نگارش كتابي در صحت حديث غديرخم و تكذيب گفته ابي داوود كه حديث غديرخم را جعلي مي دانست و لكن خوانساري در كتاب روضات الجنات في احوال العلماء بر تشيّع بودن طبري استدلالهايي را ذكر مي كند از جمله اينكه شهر آمل مهد تشيع بوده. (6)
زيرا جغرافي دانان اسلامي يادآور شده اند كه همزمان با بازگشت طبري به آمل ، تشيع بوضع چشمگيري بر محيط طبرستان حاكم بود. (7)
دليل ديگري كه خوانساري يادآور ميشود، اينكه طبري پيرو هيچ كدام از مذاهب چهارگانه نبوده است و اما مذهب ديگري كه به او نسبت داده اند اينكه وي سلفي گري بود و اين نسبت را مترجمان طبري و كساني كه به تفصيل و توضيح و بيان شرح حال زندگي او پرداختهاند ، نقل كرده اند ظاهراً نخستين كسي كه طبري را سلفي خوانده و او را به داشتن طرز تفكر سلفي گري موصوف داشته ، شاگردش عبدالعزيز بن محمد طبري است.(8)
طبري در سن 12 سالگي از آمل به شهر ري كوچ كرد. سفر ري رهاورد علمي عظيمي نصيب ابوجعفر كرد چنانكه ايشان در اين شهر علمي با اساتيد بيشماري ملاقات كرد و بر آموختههاي خود افرود.
پرداختن به كم و كيف شهر ري خود بحث گسترده اي را مي طلبد ولكن مجال آن در اين مقال نيست ولي همين بس كه شهر ري را پيش از اسلام مركز ديني و پايگاه مغان و زردشتيان مي دانستند و شهري مقدس بشمار آمده و نوعي حكومت ديني نظير حكومت پاپ بود.
از حوادث پر اهميت ري در دوران طبري، مبارزة علويان طبرستان باطاهريان و سپس با سرداران تُرك و تصرف اين شهر توسط اسماعيل ساماني را مي توان ذكر كرد.(9)
ابن جرير طبري در اين شهر با علوم مختلف اسلامي آشنا شد و خود با قابليت و استعداد ويژهاي كه در اين زمينه ها دارا بود بر اين علوم افزود بگونه اي كه وي را عالم و دانشمندي بينظير در عصر خود مي ناميدند.
طبري ، فراگيري و كتابت علم حديث را در آن زمان در شهر ري از محمد بن حميد رازي ـ از بزرگترين حافظان حديث از اهالي ري ـ آموخت. ايشان در همان زمان فقه را از ابومقاتل و كتاب مبتدا را از احمد بن حماد دولابي و مغازي محمد بن اسحاق را از سلمه بن فضل فرا گرفت. (10)
طبري چون نام و آوازه بلند امام احمد بن حنبل را شنيد به شوق بهره گيري از محضر او رهسپار بغداد گشت ولي در نيمه راه خبر مرگ امام احمد بن حنبل را شنيد دل از بغداد كند و بسوي بصره رفت، در بصره از محضر دانشمنداني چون محمد بن موسي قرشي و عمار بن موسي قزاز و محمد بن عبدالعلي صنعاني و بشر بن معاذ و محمد بن بشار بهره مند شد. وي حديث را به روايت هنادبن سري و اسماعيل بن موسي باز نوشت. و اصول قرائت را از سليمان بن خلاد طنجي آموخت و ابوكريب محمد بن علايي همداني را ديدار كرد. ابوكريب او را گرمي داشت و حق صحبت به او داد.
طبري بعد از به شهرت رسيدن به بغداد بازگشت و آهنگ آموختن علوم قرآني كرد و احمد بن يوسف تغلبي را كه از استادان قرائت روزگار خود بود خدمت كرد و نكته ها آموخت.
طبري در بغداد پس از بررسي مذاهب مختلف فقه شافعي را برگزيد . در اقوال و دلائل سفر طبري از آمل به بغداد، ذكر مواجهه علمي وي با ابي داوود سجستاني نوشتهاند كه گويا ابي داوود در مقام تكذيب حديث غدير خم برآمده بود طبري براي مقابله با وي كتاب موسوم به الولايه را در مقام اثبات حديث غدير خم با استدلال و احتجاج نگارش كرد.(11)
وي در سال 253 هـ . ق قصد سفر به بلاد غربي ممالك اسلامي كرد از اين رو به مصر كه از مراكز علمي آن روزگار بود رفت و چندين سال در مصر ماند و در خلال آن سالها به شام سفر كرد.
طبري در مصر فقه مالكي را از شاگردان ابن وهب فراگرفت و نيز احاديث بسياري از ائمه اهل سنت جمع آوري كرده و بعد از آن به بغداد بازگشت . در بغداد مورد آزار و اذيت فرقه حنابله ، قرار گرفت زيرا طبري بعد از تأليف كتابي در فقه، امام حنابله احمد بن حنبل را جزء فقها ندانست بلكه جزء محدثان مي دانست و همين امر موجب نارضايتي حنابله قرار گرفت تا جايي كه از مهمترين دشمنان طبري، حنابله بودند كه وي را به الحاد متهم كردند.
طبري شاگرداني را به همراه داشت كه همين شاگردان سَبك وي را پيمودند و تاليفات وي را املاء ميكردند. از مهمترين شاگردان طبري ابوالفرج اصفهاني را مي توان نام برد.(12)
ابوجعفر بعد از سالها رنج و تلاش و سفر به بلاد اسلامي و تأليف كتب مشهور در زمينه هاي مختلف، سرانجام در سال 310 هـ.ق در بغداد وفات يافت.
از ابومحمد فرغاني نقل شده كه يك روز قبل از مرگ طبري زمان ظهر روز دوشنبه بود و ابن جرير درخواست آب براي تجديد وضو نمود. به او گفتند نماز ظهر به تاخير افتاد پس نماز ظهر و عصر را با هم اقامه كن ولي ايشان از اين كار جلوگيري كردند و نماز ظهر را به تنهايي و نماز عصر را در وقت ديگري اقامه كردند. (13) در مورد جدال ابن جرير با حنابله در بغداد كه بيشتر ذكر آن رفت در هنگام تشييع جنازه ، حنابله از دفن وي جلوگيري كردند. روايتي در باب مرگ وي نقل شده كه گروهي از مردان خدا كه شمار آنان را جز خدا نداند در تشييع جنازه او شركت جستند و چندين ماه شب و روز بر قبر او بر او نماز خواندند و جماعتي از اهل ادب او را مرثيه گفتند(14)
نهايتاً نقل مي كنند كه در مصر بر روي پوست نازكي در كنار قبري كه مردم آن را زيارت ميكردند ديدم در بالاي سنگ نوشته بود (هذا قبر ابن جرير طبري) و مردم مي گويند: اين قبر متعلق به صاحب تاريخ است ولي اين صحيح نيست بلكه صحيح آن است كه در بغداد دفن شد. (15)
ابوبكر خطيب آورده كه وي بامداد روز يكشنبه در خانهاي در رحبه يعقوب به خاك سپرده شد(16) ابوجعفر ، در تمام علوم عصر خود داراي تبحر و مهارت خاصي بود و بنظر دانشمندان وي سرآمد عالمان عصر خود بود.
همگام با اين مهارت، در هر علمي داراي تاليفاتي است چنانكه تاليفات ايشان در عصر بعد از مرگ وي مورد استفاده عالمان قرآن پژوه قرار مي گرفت.
طبري بقدري غرق مطالعه و تاليف بود تا جايي كه از خطيب بغدادي نقل شده كه وي شنيد: ابي عبدالله و اللغوي حكايت ميكنند محمد بن جرير طبري چهل سال عمر داشت كه در هر روز 40 ورق مي نگاشت(17)
با بررسي انجام شده مشخص شد كه هر يك از تاليفات طبري در زمينه هاي فقه، تاريخ، تفسير ، قراءات و اختلاف علماي قرائت و غيره بنا به اهداف و انگيزه هايي نگارش يافتهاند و در اين مقال چند اثر مشهور ايشان تشريح مي شوند.
از دو كتب مشهور اين دانشمند عالي مقام در دو زمينه تاريخ و تفسير ، كتاب تاريخ طبري و تفسير جامع البيان است.
كتاب تاريخ ايشان بنام تاريخ الامم و الملوك و معروف به تاريخ طبري و از منابع موثق تاريخ جهان است كه مورد ارجاع اكثر مورخان قرار گرفت.
در مورد ارزش اين كتاب تاريخي معتبر نقلهاي زيادي بيان شده از جمله :
شيخ عباس قمي بنقل از مسعودي گفته : تاريخ محمد بن جرير طبري درخشش خاصي نسبت به تاليفات ديگر ايشان دارد كه شامل انواع اخبار و غيره كه داراي فوايد زيادي براي كساني كه از اين كتاب استفاده كرده اند(18)شايان ذكر است كه اين اثر كهن در دوران پادشاهي منصور بن نوح ساماني بفارسي ترجمه شد.
از ديگر كتب مشهور وي، تفسير جامع البيان عن تاويل اي القرآن و معروفي به تفسير طبري در سده چهارم هجري است كه در ادامه بيشتر به معرفي اين تفسير پرداخته ميشود.
از ديگر تأليفات ايشان ، كتاب لطيف القول في احكام شرايع الاسلام كه طبري در اين اثر خود به تشريح مذهب جريريه و احكام فقه آن ميپردازد.
از كتب ديگر بجاي مانده از ابوجعفر ، كتاب موسوم به الولايه است كه طبري متوجه تناقض گويي ابي داود سجستاني در حديث غدير خم شد و استدلالهايي را در صحت حديث غديرخم و مدح علي (ع) نوشت و به اين نام معروف گرديد.
از آثار ديگر وي ، كتابي در زمينه فقه است كه وزير مكتفي عباسي از طبري كتابي در زمينه فقه ازوطلب كرد و طبري كتاب الخفيف في احكام شرائع اسلام را كه مختصر كتاب لطيف القول است براي وزير تأليف كرد(19)
2-1- جايگاه و روش تفسيري جامع البيان
همانگونه كه پيشتر در باب تأليفات ابن جرير از دو اثر قديمي و ماندگار اين مفسر و مورخ قرن چهارم يعني تاريخ طبري و تفسير طبري نام برده شد در اين بخش به جايگاه و روش تفسير ابن جرير اشاره مي گردد.تفسير ايشان به جامع البيان عن تأويل أي القرآن نامگذاري شده و نيز به تفسير طبري معروف است كه به اعتراف دانشمندان از قديميترين ، اساسي ترين ، علميترين و مشهورترين تفاسير قرآن كريم در سده چهارم است و به ام التفاسير شهرت دارد.
اينكه چرا تفسير طبري از قديميترين تفاسير محسوب مي شود بايد يادآوري كرد كه وي يكي از مفسراني است كه علم تفسير را بنيان نهاد و نخستين بار در زمينة تفسير، بطور جداگانه تاليفاتي را به رشته تحرير درآورد.(20) نظر دانشمندان و قرآن پژوهان نظر بر اهميت اين تفسير كهن را ميرساند.
سيوطي در اين زمينه بعد از بررسي تفاسير هم عصر ابن جرير مي نويسد :
تفسير او اجل و اعظم تفاسير است . و در آنها چيز ديگر نيست مگر ابن جرير كه اقوال را بررسي و توجيه نموده و بر يكديگر ترجيح مي دهد و از ٍِِِِِِِِِِِِاِعرِاب و نتيجه گيري از آنها نيز بحث مي كند و از اين جهت بر آنها برتري دارد.(21)
ذهبي مي نويسد : نولدكه بعد از اطلاع از اين تفسيِر نوشت اگر اين كتاب بدستم مي آمد از ديگر تفاسير بي نياز مي شدم و از ابوحامد اسفرايني نقل مي كند : اگر براي بدست آوردن اين تفسير به چين سفر كني زياد نمي باشد(22)
حاكم ميگويد :
از ابابكر بن خالويه شنيدم كه مي گفت ابوبكر بن خزيمه به من گفت: به من خبر رسيد كه تو تفسير طبري را نوشتي؟ جواب دادم بله از املاء آن نوشتم . پس ابن خزيمه براي مدت 2 سال اين كتاب را از من گرفت و بعد از آن به من برگرداند و گفت اين كتاب را تماماً خواندم و بر روي زمين آگاهتر از محمد بن جرير نمي دانم.(23)
اما علت نامگذاري اين تفسير از جانب طبري به تفسير جامع البيان عن تأويل اي القرآن آن است كه : وي تأويل را برخلاف ديگر مفسران همان تفسير مي داند و در ذيل هر آيه مي نويسد: و (تأويل آيه آن است). تفسير طبري همچون اثر ديگر وي ، در عصر امير منصور بن نوح ساماني در سال 352 بفارسي روان و استادانه و دقيق و كم نظير ترجمه شده است.
روش تفسيري جامع البيان
از زماني كه تفسير بعنوان كي از شاخههاي علوم قرآني ، پديد آمد و دانشمنداني بتأليف كتب تفسيري پرداختند به مرور زمان روشهاي تفسيري بالاخص بعد ازصحابه پيامبر (ص) و تابعين تدوين شد و بتدريج اين روشها تكامل يافتند و دانشمندان علم تفسير ، اين روشها را به چند گونه تقسيم كردند براي نمونه : نقلي ، عرفاني ، فلسفي ، اجتماعي ، لغوي و غيره.بعد از تابعين چون نقل حديث از پيامبر و معصوم (ع) فراوان شد مفسران براي تفسير آيات قرآن كريم از اين احاديث براي بهره وري بيشتر بكار مي برند و به مرور زمان اين روش تفسيري به روش نقلي يا اثري يا ماثور شهرت يافت. بر اين اساس چون ابن جرير در قرن چهارم هجري ميزيست و روش تفسيري عصر وي بر پايه نقل از صحابه بود مي توان گفت جامع البيان از نخستين و مهمترين مرجع تفاسير مأثور بحساب مي آيد.
دانشوران علم تفسير ، ويژگيهايي را از درون تفسير طبري استخراج و تشريح كردند كه به اهم اين ويژگي ها كه بنيان اين تفسير بر آن استوار است ، اشاره مي گردد . از مهمترين اين ويژگي ها كه قبلاً گفته شد نقلي بودن آن است. ابن جرير در تبيين معاني آيات قرآن كريم استشهاداتي را از قول صحابه و تابعين ذكر مي كند ولكن در پذيرش اين استشهادات دليل و استنباط مي كند و مهمترين قول را با سند بيان مي كند.
قرآن پژوه معاصر آيت الله معرفت در اين باره مي گويد : هر چند طبري در موثق بودن نقلش قابل اعتماد است ولي اكثراً از جاهلان نقل مي كند و در ادامه به پيچيده بودن روايات و كذب و مبهم بودن آنها با وجود ذكر سند اشاره مي كند.(24)
اما طبري در تفسير خود به مراتب تفسير به رأي را نكوهش مي كند چنانكه از سرسخت ترين دشمنان اصحاب تفسير به رأي است.(25)
تفاسيري كه بر پايه روش تفسيري نقلي استوار است مسلماً از روايات اسرائيلي بيبهره نيستند و تفسير طبري هم از اين امر مستثني نيست.
ذهبي با بررسي تفسير طبري پي به اخذ طبري از اخبار و روايات و قصص اسرائيلي مي برد و اسناد آن را به كعب الاحبار و وهب بن منبه و ابن جريح و سدي ميداند و نهايتاً نتيجه ميگيرد كه شايد طبري در نقل اسرائيليات از روايات تاريخي متأثر شده باشد.(26)
ازديگر ويژگي هايي كه مي توان براي تفسير طبري برشمرد ذكر نظريات مختلف علماي قرائت در باب قراءات آيات است و با توجيه نظر خود در اين باب ، قرائت صحيح را بيان ميكند و البته ايشان در نقل قرائت قاريان به علماي مشهور قرائت رجوع ميكند.
يكي از مواردي كه تفسير وي را مشهور كرده بحث در مورد و الفاظ عرب و استشهاد از شعر قديم عرب در تفسير خود است.(27)
جهت ديگر اين تفسير ، فقهي بودن آن است كه بطور مناسبي وارد مباحث فقهي مي شود با اين همه ، از پژوهش هاي تاريخي و تحليل هاي ادبي در ضمن نقل كلمات صحابه و تابعين خالي نيست.
طبري در مقوله علم كلام، به طرح افكار كلامي خود و رد متكلمان ديگران مي پردازد.
از ديگر امتيازات تفسير ابن جرير ، پرداختن به مباحث نحوي و بيان ديدگاه مذاهب نحوي بصره و كوفه است . ذهبي تفسير طبري را در حيطه بحث نحوي بسيار گسترده ميداند.(28)
فصل دوم : ابوالفتوح رازي و روض الجنان و روح الجنان
1-2- زندگي نامه ابوالفتوح رازي
مؤلف عاليقدر ، ابوالفتوح جمال الدين حسين بن علي بن محمد رازي خزاعي، از اولاد نافع بن بديل بن ورقاء ـ از اصحاب معروف رسول اكرم (ص) و يكي از علماء و مفسّرين بزرگ شيعه در قرن 6 هـ. ق ميباشد.ابوالفتوح در ري زندگي كرده است و بعلت انتساب به ري ، او را رازي گفته اند.(29)
وي به تصريح خود در اثناء تفسير، از اولاد نافع بن بديل بن ورقاء الخزاعي از صحابه معروف حضرت رسول اكرم (ص) بوده است. وي در ذيل تفسير آيه ( و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون) گويد :
«و بعضي ديگر گفتند آيه در شهيدان چاه معونه آمد و قصه اين آن بود كه ابوبراء عامرين مالك بن جعفر بن كلاب ملاعب الاسنه كه سيد بني عامربن صعصعه بود بنزديك رسول آمد بمدينه رسول (ص) اسلام بر او عرضه كرد او گفت: اي محمد! اين دين كه تو ما را با آن دعوت مي كني ديني نكوست اگر جماعتي صحابه را بفرستي با اهل نجد ايشان را دعوت كنند دبا اين اميد من چنان است كه اجابت كنند…. رسول (ص) مندبن عمرو و حرام بن ملحان و عروة بن اسماء و نافع بن بديل ورقاء الخزاعي و اين فرد از پدران ماست الخ ».(30)
ابوالفتوح در خانداني متولد شد كه دانشمندان متعددي پرورانده است و خانواده ا واز سرزمين حجاز به سرزمين فارس هجرت كردند ولي روشن نيست كه اجداد رازي چه زماني به ايران آمدند اما احتمالاً ميبايست در سده هاي 1 و2 هـ .ق / 7 و 8 ميلادي صورت گرفته باشد.
ايشان نخست در نيشابور مسكن گزيدند و جد دوم ابوالفتوح، ابوبكر احمد بن حسين بن احمد كه به نيشابوري خزاعي خوانده مي شد ـ شاگرد سيد مرتضي و سيد ابن زهره و شيخ ابي جعفر طوسي ـ و اقامت آنان در ري گويا در زمان همين ابوبكر احمد آغاز شد.(31)
علامه قزويني در همين رابطه مي نويسد :
« و مخفي نماند كه از اولاد بديل بن ورقاء خزاعي مذكور عدة كثيري از خاندانهاي عربي الاصل كه بعدها بطول اقامت در ايران و خلط و آميزش با ايرانيان بكلي ايراني و زبانشان فارسي شد در قديم الايام از جزيرة العرب به ايران مهاجرت كرده و در نقاط شمالي ايران در نواحي نيشابور و سبزوار و غيره سكني گزيده بوده اند و بسياري از اين خاندانها به اسم (بديليان) (نسبت بجد اعلاي ايشان بديل بن ورقاء مذكور) معروف بوده اند ... ولي ابوالفتوح و خاندان وي به بديليان معروف نبوده اند.(32)
ابوالفتوح عالمي آگاه به احوال راويان و محدثين بود و در تمام سرزمين معروف شد و عالمان و طالبان حديث بسوي او مي رفتند. وي بازمخشري و فضل بن حسن طبرسي و نظائر ايشان معاصر و عالمي است عامل متكلم ، كامل ، فقيه ، اديب ، فاضل ، واعظ مفسر مشهور و در كلمات اجله به امام سعيد و ترجمان كلام الله مجيد و قدوة المفسرين و نظائر اينها موصوف بود.(33)
از زندگي ابوالفتوح و تاريخ دقيق وفات وي دانسته هاي اندكي برجاست ولكن انديشمندان در باب تاريخ دقيق زندگي و تاليف كتاب مشهور وي نظراتي ارائه دادند از جمله عباس قمي به استناد شاگرد وي ، ابن شهر آشوب ، وفات ايشان را 588 مي داند.(34)
در همين رابطه مدرس تبريزي مي نويسد: سال وفات شيخ ابوالفتوح بدست نيامد، از تاريخ وفات معاصرينش زمخشري و طبرسي و نظائر ايشان و در تلميذش ابن شهر آشوب و شيخ منتجب الدين كه مذكور شد استكشاف توان كرد كه در اواسط قرن ششم مي زيسته است. وي در ادامه ياد مي كند كه : بفرموده بعضي از اهل تتبع شيخ ابوالفتوح در سال 552 هـ بخط خودش بعضي از تلامذة خود را اجازه داده و تأليف تفسير روض الجنان نيز مابين سال 510 و 506 هـ بوده است.
علامه محمد قزويني بعد از بررسي احوال مشايخ هم عصر ابوالفتوح و همچنين اسامي بعضي از مشاهير اشخاص كه نام ايشان در اثناء تفسير حاضر برده شده است به اين نتيجه مي رسد كه : به نحو قاطع و يقين و خارج از دايرة شك و احتمال محقق و محرز است، يكي آنكه ولادت او مؤخر از حدود 480 هـ.ق نبوده است و ديگر آنكه وي در حدود 525 هـ،ق قطعاً و محققاً در حيات بوده است و تاريخ مابقي كيفيات و تفاصيل راجع به حيات او مجهول است.(35)
اين مفسر داراي دو پسر است كه منتجب الدين دربارة آنها مي نويسد :
«شيخ صدرالدين علي پسر شيخ امام جمال الدين ابوالفتوح حسين بن احمد مردي است فقيه و متدين و دومي شيخ امام تاج الدين محمد پسر شيخ امام جمال الدين ابوالفتوح حسين بن احمد خزاعي مردي است فاضل و با ورع»(36)
مشايخ وي
مفسر عاليقدر، ابوالفتوح رازي ، در بدو زندگي خود در ري ميراث گرانبها و ذي قيمتي كه از خاندان خويش در حيطه معرفت الهي و علوم اسلامي كسب كرد و به جهت باروركردن استعدادهايي كه در درون خود نهفته ديد راهي جز خيزش بسوي عالمان عصر خود براي كسب فيوضات علم و غوطه ورشدن در آن را در برابر ديدگان خويش نمي ديد و در محضر همين عالمان بود كه وي را به ترجمان كلام وحي ستوده اند.از اساتيد برجسته ابوالفتوح مي توان به افراد ذيل اشاره كرد: (37)
1- شيخ ابوالوفا عبدالجبار بن عبدالله بن علي مقري رازي شاگرد شيخ ابوجعفر طوسي
2- شيخ ابوعلي حسن بن محمد فرزند شيخ طوسي كه به احتمال زياد در نجف او را درك كرده است .
3- پدر او، شيخ علي بن محمد كه تاريخ وفات او بدست نيامده.
4- عموي پدرش ، ابومحمد عبدالرحمن بن احمد.
5- قاضي عمادالدين ابومحمد حسن بن محمد بن احمد استرآبادي كه قاضي ري بود
6- از مشايخ غير شيعه امامية وي، از مخشري معروف به جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر حنفي معتزلي
پرورش يافتگان در محضر مفسر
ابوالفتوح داراي شاگرداني بودند كه از مشهورترين آنها ابن شهرآشوب مازندراني صاحب دو كتاب معالم العلماء و مناقب متوفي به سال 588 هـ .ق كه به كسب اجازه روايت تفسير او، روض الجنان نائل آمد.(38)از ديگر تلامذ مشهور او، شيخ منتجب الدين بن بابويه حقي صاحب فهرست (متوفي سال 588 هـ.ق) كه در اثر استادش با عنوانهاي روض الجنان و روح الاحباب را نزد خود وي خواند.(39)
از ديگر شاگردان و راويان او مي توان افراد ذيل را نام برد :
ابوطالب نصيرالدين ابومحمد حسن بن ابي بكر بن سيار الحيروي، عماد الدين ابوالفرج علي فرزند قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندي و شريف عمر فشاه بن محمد بن حسين بن زيارة افطسمي.(40)
ابوالفتوح رازي ، بنا به وصيت خودش، در جوار مرقد شاه عبدالعظيم حسني (ع) در شهر ري مدفون گشت.
البته در مورد مكان دفن اين عالم برجسته شيعه، برخي عالمان نظرياتي مبني بر اينكه در اصفهان بخاك سپرده شده ارائه دادند.
قاضي نورالله ششتري قبر ابوالفتوح را واقع در اصفهان مي داند ولي علامه محمد قزويني بوي خرده مي گيرد و مي نويسد : «اين اشتباه ناشي از خلطي است با ابوالفتوح عجلي كه در ميان مردم اصفهان مورد احترام بود».(41)
تأليفات :
ابوالفتوح رازي ، تأليفات گرانقدري از خود بيادگار گذاشته است كه به تعدادي از آنها اشاره مي گردد.(42)1-مكالمات حسينه كه بزبان كنيزكي حسينه نام، معاصر هارون الرشيد با زبان فارسي در رد عامه نوشته و در ايران بطبع رسيده و يك مرتبه نيز در زمان ناصرالدين شاه در زمان سفارت ميرزا محمد حسين خان مشيرالدوله در استانبول چاپ و نشر شده و اخيراً به اقتضاي سياست وقت جمعش كردند. ظاهراً متن اصلي آن به عربي بوده و ابراهيم استرآبادي آن را در سال 958 هـ.ق ترجمه كرده است. اين نكته قابل ذكر است كه انتساب اين كتاب به ابوالفتوح از ديرباز مورد ترديد بوده است.
2- رَوْح الأحباب و رُوح الاحباب كه شرح شهاب الاخبار قاضي قضاعي بوده است
3- رًوْض الجِِنان و رُوح الجِنانِ فيِ تفسير القرآن كه محل اعتماد عموم بوده و مشتمل بر بيست مجلد است، دو بار در ايران چاپ و محل استفاده واعظ فقيه ، مفسر ، اديب ، مورخ، طالب فضائل و مناقب وخواستار مطاعن و مثالب بوده و اهتمام تمام در تفسير قرآن مجيد و ابطال شبهات مخالفين بكار برده و در وثاقت تحرير و حلاوت تقرير و دقت نظر بي نظير و انفع را جمع كتاب مي باشد.
در باب اين كتاب تفسيري، در صفحات آينده مفصلاً به آن پرداخته خواهد شد
4- رساله يوحنا كه از زبان فردي نصراني بنام يوحنّا اسرائيلي مصري است كه پس از بررسي چهار مذهب به تشيع ميگردد.(43)
2-2- جايگاه و روش تفسيري روض الجنان و روح الجنان
همانطور كه در مورد تأليفات ابوالفتوح پيشتر سخن رفت و يكي از كتب مشهور و مهم ايشان و از تفاسير مهم شيعي و از تفاسير مهم كهن زبان فارسي ، تفسير كبير معروف به روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن مي باشد.در مورد نام اين تفسير بايد عرض شو دكه بين علماء و حتي شاگردان ايشان اختلاف نظر است چنانكه ابن شهر آشوب عنوان تفسير استاد خود را روح الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن مي نامد.(44)
آيت الله معرفت از قرآن پژوهان معاصر نام تفسير ابوالفتوح رازي را رَوْح الجنان و رُوْح الجنان مي داند(45)
ولكن در مورد علت اختلاف در تسميه اين تفسير، در مقدمه اين كتب كهن آورده شده كه : رَوْح الجنان و رُوح الجنان يعني نسيم خوش بهشت و جان دل و چون بي شكل و اعراب بنويسيم دو كلمه مشابه باشد ودر آن توهم تكرار رود و اين جناس شيرين و صنعتي دلنشين است از صنايع بديع كه آن مرد اديب و با ذوق چنين نام عجيب براي اين تفسير عجيب برگزيده است نظير آنكه تأليفي ديگر كرده در شرح شهاب الاخبار بنام رًوْح الاحباب و رُوح الالباب يعني خوشي و آسايش دوستان و جان خردها و روح اول در نام هر دو كتاب بفتح راء است و سكون واو به معني آسايش آمده و هم بمعني باد نرم و روح دويم بضم راء بمعني جان است و چنان اول بكسر جيم جمع جَنَّه و جنان دوم بفتح جيم به معني دل و بتصرف بعضي ناسخان نام تفسير در بعضي از كتاب ها تصحيف شده و روض الجنان نوشتند چون از لطف اين جناس بي خبر بودند و روح الجنان را تكرار پنداشتند و اين گونه تصحيف از ناسخان بسيار اتفاق افتاد كه كلمه غيرمأنوس را بكلمه مأنوس تبديل مي كنند و از تكرار كلمه هر چند لازم باشد احتراز مي جويند(46)
مسلماً اين عالم تشيع با توجه به موقعيتي كه دارا بود بالاخص آشنايي كه با زبان فارسي كهن داشت وي را به نگارش اين تفسير كهن واداشت.
آيت الله معرفت دليل تاليف تفسير روض الجنان و روح الجنان را اينگونه توصيف مي كند :
گروهي از بزرگان اهل علم شهرش به او التماس كردند كه براي آنها تفسيري قرار دهد كه به زبانشان نزديك و آسان باشدكه اهل زمان بتوانند از آن بهره ببرند سپس ابوالفتوح درخواست آنها را اجابت كرد(47)
براي اين تفسير جايگاه رفيع در بين كتابهاي تفسير است كه اكثريت كتب هاي تفسير بر مبناي اين تفسير و قواعد آن ترسيم شده اند براي نمونه امام فخر رازي تفسير كبير خود را بر مبناي تفسير روض الجنان و روح الجنان بنا كرد و تشكيكاتي برآن افزود و آن را پرحجم كرد.
جايگاه تفسير ابوالفتوح رازي در زبان فارسي و تأثير از آن
بعد از آنكه اسلام فراتر از مرزهاي شبه جزيره عربستان نفوذ كرد و مردم آن سوي مرزها از دين مبين اسلام استقبال كردند بتدريج دانشمندان و علماي اين ملتها به تبع دانشمندان عرب به تبيين معارف اسلام بالاخص معارف قرآن پرداختند.يكي از علومي كه گسترش يافت علم تفسير قرآن بود. بعد از آنكه در بين صحابه پيامبر (ص) و تابعين مفسراني سرشناس پديد آمدند كه قرآن را براساس آموخته هاي خود از پيامبر اكرم (ص) و سنت وي تفسير مي كردند در بين ملتها هم اين علم رو به فزوني يافت.
يكي از ملتهايي كه از فرهنگ قرآني تاثير پذيرفت و در همه ابعاد مختلف آن رسوخ يافت ملت ايران بود كه با تأسي از آموزه هاي دين اسلام به پيشرفتهاي خيره كننده اي دست يافت تا جايي كه در علوم اسلامي از تمدن غرب هم پيشي گرفت و درهاي علوم مختلف را بر روي جهانيان گشود .
علم تفسير بنوبه خود به تبع اين خيزش عظيم در ايران گسترش يافت و مفسراني از اين خطه نمو يافتند كه تاكنون مفسران ملت ديگر قادر به دست يابي به آنهانيستند.
البته اين مفسران كتب تفسيري خود را يا به زبان عربي و يا زبان فارسي تأليف كردند. مفسراني كه كتب تفسيري خود را به زبان فارسي نگاشتند در نوع خود با توجه به اينكه زبان فارسي داراي جايگاهي بسي والا در جهت رساندن پيام به مخاطب خود دارد بينظيرند. يكي از اين تفاسير، تفسير روض الجنان و روح الجنان است.
دربارة اين تفسير بايد گفت: بدون شك از قديميترين تفاسير شيعي است كه پس از مجموعه يا از تفاسير فارسي ، همچون ترجمه منسوب به تفسير طبري، تاج التراجم ، تفسير ابوبكر عتيق سورآبادي ، تفسير كمبريج و ديگر تفاسير اهل سنت، مربوط به قرن پنجم و ششم نگاشته شده است.
جالب توجه است كه اين تفسير، متني استوار ، قديمي و ستودة از پارسي قرن ششم را نشان مي دهد و بيترديد در ميان آثار پرحجم و ممتاز ادب فارسي بعنوان يكي از ارزنده ترين آنها جاي خاصي خود را باز نموده است.
ميرزا ابوالحسن شعراني درباره ادبيات فارسي مفسر، چنين مي گويد :
تفسير شيخ ابوالفتوح رازي، عليه الرحمة از جهت فصاحت لفظ و لطف عبارت بر همه تفاسير فارسي شيعه رجحان دارد، با اين كه مؤلف اصلاً از نژاد عرب است… اودر ادب زبان فارسي ، از نظم و نثر تبحر كامل داشت. كتاب او از بزرگترين نمونه هاي نثر فصيح فارسي است و آن به لطف تحرير و عذوبت بيان كه در آن است در تفاسير ديگر نيست(48)
اين تفسير، از لحاظ اشتمال بر فوائد لغوي و دستوري و نثر ساده و روان هم ارزش و اهميت فراوان دارد، سبك نثر آن كهنه و به شيوة كتب علمي و اخلاق روان سده پنجم هـ .ق است و مشتمل بر بسياري از واژهها و تعبيرات و تركيبات است(49)
بعضي گويند شيخ را تفسيري است بزبان عربي در 20 مجلد و خود مولف در آغاز تفسير، وعده تفسيري داده است بزبان عربي اما گويد بدان موفق نگشته و اين وعده را نتوانست جامه عمل بپوشاند(50)
روش تفسيري روض الجنان و روح الجنان
تا قرن سوم و چهارم هـ،ق آنچه كه در بين مفسران در روش تفسيري مرسوم بود ، روش نقلي يا (اثري) بود بر اين اساس اكثر مفسران همچون مفسران صدر اسلام مانند ابن عباس و ديگران از رواياتي كه در باب آيات وارد مي شد نقل مي كردند و اين روايات بدليل وقفه اي كه در منع حديث شد دچار جعل و تحريف شدند.علي اي حال روش تفسيري نوپا در علم تفسير شكل گرفت و باعث روي آوردن مفسران سده چهارم و مابعد آن به اين روش شد.
تفسير طبري كه يك تفسير نقلي محسوب مي شود اما رويكرد اجتهادي و عقلاني در آن مشهود است و تفاسير بعد از آن به اين رويكرد متمايل شدند كه يكي از اين تفاسير تفسير معروف به روض الجنان و روح الجنان است كه يكي از زبده ترين تفاسير اجتهادي بشمار مي آيد.
باري مي توان گفت : ابوالفتوح از تفسير طبري معروف به جامع البيان تأثير پذيرفته و مؤيد اين مطلب ، استفاده از گفته هاي مفسراني چون سُدي ، قَتاده، كَلبي و ابوهريره و غيره مي باشد كه طبري به وفور از آنها نقل كرده است. مشتركات دو زمينه شواهد شعري نيز به حدي است كه نمي توان ادعا كرد ابوالفتوح عنايت خاصي از اين جهت به طبري نداشته ا ست و بيشتر از همه شباهت هايي كه در مباحث لغوي و نحوي نيز ديده مي شود دالّ بر مدعاست. ابوالفتوح چندين بار نام طبري را مي آورد از جمله در ذيل آيه (انما وليكم الله و رسوله و الذين ءامنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون)(51) نام ابن جرير طبري را ذكر مي كند كه معتقد است آيه در شأن اميرالمومنين نازل شده است.
از ديدگاهي ديگر، بايد گفت تفسير ابوالفتوح ادامه دهنده سنت تفسيرهاي قصصي يا قصه گوست كه در شيوة تفسير نويسي فارسي نمونه هايي ممتاز چون ترجمة تفسير طبري و تفسير سورآبادي دارد(52)
گفتني است كه ابوالفتوح در تفسير خود از تفسير التبيان شيخ طوسي بهر برده و ظاهراً از كار عالم امامي معاصرش كه در همان ايام به تأليف تفسيري عربي اشتغال داشته ، يعني ابوعلي فضل بن حسن طبرسي صاحب مجمع البيان بي اطلاع بوده است.
در واقع، اماميه تا پيش از عصر سيدرضي و شيخ وطوسي، بيشتر به تأليف تفاسير روايي علاقمند بودند، تا تفاسيري مشتمل بر بحث و نظر دربارة آيات قرآن و در واقع سيد رضي در حقائق التأويل و نيز شيخ طوسي در التبيان بصورت جديدي به تفسير قرآن روي آوردند بويژه طوسي كه در واقع با روش خود، مباحث ادبي و نقلي را در كنار مطالب نظري و عقلي به رشته تحرير درآورد و از آن در خدمت تفسير قرآن بهره برد و پس از اين دوره، تفسيرهاي ابوالفتوح و طبرسي در دنبالة تفسير طوسي تاليف شده و بايد گفت تفسير ابوالفتوح تنها در كليات با تفسير شيخ طوسي مشابهت داشته باشد(53)
شيوه ترتيب مطالب تفسير
1- وي تعدادي از آيات قرآن را همراه با ترجمه آن كه در زير آن نوشته شده است ذكر مي كند.2- ابوالفتوح در باب شناخت سوره ابتدا روايات مكي و مدني سوره را ذكر مي كند و سپس تعداد آيات آن سوره براساس مكتب كوفي، بصري، مدني را نقل مي كند و تعداد حروف آن سوره و رواياتي كه در فضيلت سوره نقل شده را يادآوري مي كند.
3- مفسّر در جهت تفسير آيات، قطعه اي از آيه را بيان مي كند چنانچه آيه داراي سبب نزول باشد آن را همراه با سند و يا غيرسند نقل مي كند و گاهي هم بنقد و تحليل آن مي پردازد.
4- گاهي در بعضي كلمات آيات كه نياز باشد بتحليل لغوي و نحوي آن مي پردازد و اختلافاتي كه از لحاظ نحوي و اعرابي در اين الفاظ بين نحويان وجود دارد را بيان مي كند.
وي در ادب و بيان وصرف و نحو و لغت وامثال آن غايت جهد بكار برده و منتهاي تحقيق بعمل آورده است و به هيچ جهت فروگذار نكرده و آن اندازه شواهد از اشعار عرب و امثال كه براي بيان لغات و قواعد عربيت آورده در هيچ يك از تفاسير مانند كشاف و تفسير طبرسي نياورده اند(54)
5- اختلاف قرائت آيات يكي از ديگر مباحثي است كه ابوالفتوح رازي در خلال تفسير بدان مي پردازد و اين چيزي است كه طبرسي گاهي به اختلاف قرائت آيات اشاره مي كند .
6- مباحث فقهي و اختلاف مذاهب در مسئله فقهي بالاخص در ذيل آيات الاحكام كه نشان از احاطه صاحب تفسير به تاريخ و سيره كريمه و آل رسول اكرم (ص) و همچنين به احاديث شريفه در شئون مختلف دين كه تفسير وي را از ديگر تفاسير متمايز كرده است.
7- پرداختن به موضوعات كلامي همچون قضا وقدر، اختيار و شفاعت و غيره از ديگر موضوعات قابل ذكر در تفسير وي ميباشد. بايد گفت مولف در علم كلام طريق توسط پيموده و روش قدما را برگزيده است.
بخش دوم : جايگاه دانش اسباب النزول
1- پيشينه بحث
بدان هنگام كه خاتم الانبياء مبعوث شد خداوند باري تعالي الفاظي را بر رسول خود نازل كرد و بتدريج هدف خود را از فرستادن پيامبر و نزول وحي بر وي نمايان ساخت.خداوند در آيات متعددي هدف خود را هدايت و سعادت انسانها بسوي كمال و به پيامبر دستور داد كه اين كلام وحياني را براي مردم تبيين سازد، زيرا لازمه هدايت، تبيين كلام وحي براي تشنگان سير بسوي سعادت ابدي است تا به اين كمال مطلوب نائل شوند.
قبل از اينكه حضرت محمد (ص) به پيامبر برگزيده شود مردم شبه جزيره عربستان با يكسري قوانين و مقررات خشك و بي روح انس گرفته بودند كه با انسانيت منافات داشت. زماني كه پيامبر براي امت مبعوث و قرآن كريم بر او نازل شد و دستورات و مقررات جديدي تشريح شد براي مردم پذيرفتن اين قوانين دشوار بود بهمين علت عكس العمل آنها گاهي اعتراض به پيامبر و گاهي پرستش از وي و يا اينكه عملي برخلاف اين مقررات انجام مي دادند كه خداوند حيكم براي روشن شدن مسئله آيات و سودي را نازل مي كرد تا براي مردم حجتي باشد و موضع آنها روشن شود. از اين حيث مي توان آيات و سور را بدوگونه تقسيم كرد.
1-آيات و سوره هايي كه بدون هيچگونه واقعه و سوالي نازل شدند.
اكثر آيات و سوره قرآن كريم بدون انگيزه و دليل خاصي بر پيامبر اكرم(ص) نازل شدند و اين آيات فقط براي ارشاد مردم عامه و هدايت انسانها به سوي سعادت ابدي نازل شدند و همزمان با نزول آنها به هيچ حادثه و يا سوال و اعتراض مربوط نيستند .
آيات مذكور را مي توان بطور اختصار به چند دسته تقسيم كرد(55)
الف) آيات و سوري كه به تاريخ انبياي گذشته و امتهاي آنها مربوط مي شود و اين آيات فقط از حيث عبرت و آگاهي از سرگذشت آنها و شناخت دلائل انحطاط اين ملتها تا با بهره بيشتري به سعادت مطلوب برسند.
ب) آيات و سور ديگري كه مشمول اخبار غيبي و ترسيم عالم برزخ و بهشت و دوزخ و حالات روز قيامت و گزارش احوال بهشتيان و دوزخيان مي باشند و نمي توان اين موارد را سبب نزول ناميد.
2- به آيات و سور ديگري در قرآن برخورد مي كنيم كه همزمان با نزول وحي، حادثه و سبب خاصي رخ داده است و صحابه شاهد نزول وحي بودند و آنها را روايت ميكردند. مفسران صدرالاسلام تا كنون براي اين بخش از آيات و سور قرآن سبب نزول ذكر كردهاند با اين توضيحات مي توان دانش اسباب النزول را اينگونه تشريح كرد :
«شناخت موقعيت زماني ، مكاني ، فردي ، اجتماعي و ديگر زمينه هايي كه نزول آيه اي يا بخشي از آيات را سبب شده است و به عبارت ديگر اموري است كه يك يا چند آيه و سوره در پي آنها نازل شده است و اين امور در زمان پيامبر اكرم (ص) روي داده است و اينگونه امور عبارت اند از :
1- حادثه اي كه در صدر امور كارها قرار داشت يا مهم و جالب يا زشت و نكوهيده بود .
2- يا اينكه مردم در جهت انجام امور ديني خود با سوالاتي مواجه مي شدند واز پيامبر سوال مي كردند.
3- يا مسلمانان با پيشامدهايي مواجه مي شدند و لازم بود كه مسلمانان موضع خود در اين امور مشخص و بيان كنند.
اكثر كساني كه در اين باب مطالبي را تاليف كردند بر اين تعريف متفق القول هستند(56)
2- تاثير شناخت اسباب النزول در تفسير
دانشمندان و علماء بالاخص كساني كه در باب اسباب النزول كتابهاي را نگاشته اند فوايدي را براي اسباب النزول ذكر كرده اند هر چند كه عده اي هم منكر فوايد و تأثيرات اسباب نزول شده اند. زيرا گمان مي كنند كه پرداختن به اسباب نزول بعنوان يك بحث تاريخي چيزي جز آگاه يافتن به زمينه هاي تاريخي آيات و سور نيست و عدم فوائد علمي آن را در تفاسير و نوشته هاي خود نمايان ساختند كه دانشمندان به نوبه خود به نقد ديدگاه آنها پرداختند ولكن فوايدي را كه در اين باب بدان پرداخته اند به تأثير شناخت آن در تفسير همت گماشته اند زيرا اسباب نزول جزئي از روايات است و اين مفسر است كه در كنار تفسير آيات از روايات نقل شده بهره مي گيرد.1- نخستين تأثير آن، همانا دست يابي به فلسفه و حكمت وضع احكام است. هر مفسر و محققي در دامنه كار خود با شناخت اسباب نزول، قادر خواهد بود حكمت نزول آيات را از اين رهگذر كه بيانگر علت و اسرار نزول آن است بازيابد و از اين رهيافت خود، به آنچه كه مقصود است برسد.
حدود 500 آيه در باب احكام وضع شده است و مسلماً در وضع اين احكام حكمتي بوده است و مفسري كه قصد تشريح اين احكام را دارد از رجوع به روايات مربوط به اين گونه آيات مستغني نيست و بدين وسيله حقيقت را كه رموز احكام است كسب مي كند و احكام را آنگونه كه به واقعيت نزديك است از قرآن كريم استخراج مي كند.
2- تأثير ديگري كه علماء برشمرده اند شناخت دايره شمول حكم است.
هر مفسري در مرحله نخست كار خود با نگاه به ظواهر آيات بالاخص آيات الاحكام اين تصور درذهن او ميرود كه حكم آيه مشمول عام است و به همه مردم تعميم مي دهند ولي با نگاه به رواياتي كه در باب اين آيات ذكر شده علت نزول را باز مي يابد و دامنه حكم را ميسنجدو سرانجام نظر نهائي خود را ارائه مي كند.دكتر حجتي آيه اظهار كه مصداقي در اين رابطه است را ذكر مي كند(57)
3- فايده ديگري كه قابل ذكر است دفع توهّم حصر است.
گاهي پيش مي آيد كه آيه اي در نظر خواننده و يا مفسر داراي حكم خاص است وتصور مي كند آيه در اين مقام خاص نازل شده است و مفسر ديگري با رجوع به اسباب النزول اين آيات به اين نتيجه مي رسد كه حكم آيه مشمول عام است و اين توهم كه حكم آيه خاص است را از بين مي برد. در اين مورد مي توان سبب نزول آيه 145 سوره مباركه انعام را بيان كرد(58)
4- از ديگر تأثيرات شناخت اسباب النزول ، شناخت رجال صدراسلام كه آياتي در باب آنها نازل شده است اكثر آيات و حتي سوري كه سبب نزول براي آنها بالاتفاق بيان شده مورد خطاب آنها اشخاصي خاص هستند و مفسر از رهگذر شناخت اين قبيل سبب نزول آيات، اشخاص كه آيه در باب آنها نازل شده را ميشناسد و دربارة آنها اظهار نظر مي كند.
براي نمونه فصل الخطاب سوره مسد ابي لهب است كه پيامبر را مورد آزار و اذيت قرار داد و خداوند متعال شديدترين آيات را در مورد وي نازل كرد تا وجه باطنش شناخته شود.
5- از فوايد ديگر، اين است كه مفسر با شناخت سبب نزول آيات، بر معناي صحيح آيات آگاهي مي يابد و هرگونه شك و شبه را در طي اين پژوهش خود كشف مي كند و براي مخاطبان خود روشن مي كند تا بدين وسيله مخاطبان به سعادت و هدايت نائل شوند صبحي صالح به نقل از ابن تيميه گفته باز شناختن سبب نزول به فهم آيه كمك مي كند زيرا علم به سبب انسان را به علم به مسبب مي رساند(59)
6- يكي از اهداف مفسر در تبيين آيات قرآن ، بهره وري از اهداف تعليمي و تربيتي قرآن است. در جهت تفسير و تبيين معارف قرآن، بكارگيري اسباب النزول و شناخت زمينه هاي نزول آيات وحي و مراحل پيدايش آن ، از كارآمدترين ابزار خواهد بود. مفسر به كمك طرح اسباب النزول، مقدمات ذهني مناسب را براي محقق فراهم مي كند بگونه اي كه وي خود را در فضاي نزول وحي حاضر مي بيند و بينش ومعرفت نظري خويش را با احساس و ادراكي دروني پيوند مي زند و بدين وسيله نداي آسماني وحي در ژرفاي روح و جان وي جاي مي گيرد.
7- از ديگر فوايد شناخت اسباب نزول در تفسير ، قابليت شناخت افكار، عقايد ، آداب و ويژگيهاي مردم عصر نزول مي باشد.
3- سير تاريخي تدوين اسباب النزول
آنچه بر اهميت يك علم مي افزايد چشم انداز به سير تاريخي تدوين آن است . دانشمندان و محققين در بررسي علومي كه در حيطه تخصص آنهاست ابتدائاً به تاريخچه آن علوم رجوع مي كنند و به مباني و اساس آن وقوف مي يابند و سپس به تحقيق و كاوش در آن علوم مي پردازند براين اساس با تلاش دانشمندان و محققين پيشين، كتبهائي در زمينه تاريخ علوم تأليف كرده است كه نياز امروز محققان را برطرف ميكند از جمله در زمينه تاريخ قرآن ، تاريخ فلسفه، تاريخ جغرافيا و ....از جمله اين علوم، علم اسباب النزول است كه علماء بصورت پراكنده به سير تاريخي تدوين آن اشاراتي نموده اند.
تاريخچه علم اسباب النزول عبارت است از : بررسي چگونگي پيدايش و شكل گيري سبب نزول آيات قرآن كريم از بدو نزول قرآن تاكنون مي باشد.
همزمان با نزول قرآن در عصر پيامبر عظيم الشأن اسلام،حوادث و يا اتفاقاتي رخ مي داد و يا مسائلي براي مردم تازه مسلمان شده شبه جزيره عربستان پيش مي آمدكه نياز به تبيين آن بود به همين مناسبت آياتي در شأن آنها نازل مي شد و چون در عصر پيامبر (ص) مسلمانان در اقليت بوده واكثر اوقات را با پيامبر سپري مي كردند مخصوصاً صحابه و كاتبان وحي كه به پيامبر بسيار نزديك بودند آياتي كه داراي سبب نزول خاص بودند. به سرعت يادداشت ميكردند . به همين ترتيب براي افرادي كه حضور نداشتند نقل مي كردند و سبب نزول آيات قرآن كه از صحابه نقل مي شد بتدريج بعنوان حديث شناخته شد. ولكن پس از وفات پيامبر اكرم (ص) ، خلفا از نقل احاديث جلوگيري نمودند و اين خود زمينه اي را براي كساني فراهم نمو دكه در حيطه نقل احاديث با اهداف سوء به جعل و تحريف حديث بپردازند. حضور گروه وسيعي از ناقلان و مفسران تابعي در انتقال اين اخبار به نسلهاي پس از خود، بهترين گواه بر سستي و ضعف اين روايات است . افرادي چون عكرمه، مجاهد و عطاء كه نه سماعي از پيامبر داشته اند تا گفتة ايشان حمل بر درك و دريافت از ناحيه حضرتش شود و نه قراين و احوال زمان را مشاهده كرده اند تا از خطا و اشتباه در دريافت و انتقال مصون باشد بعلاوه آنكه تأثير پذيري و انعطاف شديد انديشه تابعين و راويان پس از ايشان در برابر آراء و افكار و انظار اهل كتاب ، محقق را نسبت به ديدگاهها و نظريات اين گروه، سخت به احتياط و شك و ترديد وامي دارد. اين نكته قابل ذكر است كه در اواخر قرن اول همگام با فاصله گرفتن انديشمندان اسلامي از حوزه و انديشه معلمان واقعي وحي ـ اهل بيت عليهما السلام ـ بتدريج زمينه رسوخ و نشر افكار و بافته هاي اهل كتاب در برخي حوزه هاي تفكر اسلامي بشدت فراهم آمد اهل سنت كه بخش عمده اي از اسباب النزول آيات را نقل كرده اند در مورد نقل سبب نرول از صحابه نظر ديگري دارند.
همانطور كه مشهود است اهل سنت عنايت خاصي به صحابه دارند و آنها را عادل مي دانند و چنين عقيده دارند كه اگر سبب نزول توسط صحابه بيان گرديد بدون اينكه منسوب به پيامبر با شد اين سبب نزول در حكم حديث پيامبر است و مستند به ايشان، زيرا اسباب النزول از مسائلي است كه امكان اجتهاد در آن وجود ندارد(60)
اما اگر سبب نزول از تابعين نقل شود به دو شرط پذيرفته مي شود نخست تابع از كساني باشد كه هميشه از صحابه سخن خويش را مي گيرد مثل عكرمه و سعيد بن جبير.
دوم آنكه : روايت وي با روايت مرسل ديگري تاييد گردد(61)
ولكن نميتوان اين نظر را صحيح شمرد زيرا تمامي صحابه عادل نيستند و نمي توان نقل اسباب نزول را صحيح دانست بلكه داراي شرايطي است كه خود بحث خاصي را در حوزه حديث مي طلبد.
بدين نحو مفسران قرنهاي پيش اسباب نزولي را كه مطابق با واقعيت نبودند و چيزي جز خرافات كه دچار تحريف شده نقل كرده و با تفسير خلط نمودند و اين شك و ترديد را بهمراه داشت
با عنايت به مباحث گذشته كه ذكر آن رفت علماء و دانشمندان در مورد پذيرش و نقل اسباب نزول آيات، بسيار سخت گير و نكته سنج بودند.
صبحي صالح به نقل از محمدبن سيرين مي گويد : «از عبيده دربارة شأن نزول آيه اي از قرآن پرسيدم در پاسخ گفت : خدا را به ياد داشته باش و بي حساب سخن مگوي ! آنانكه مي دانستند آيه به آيه قرآن دربارة چه چيز و چه كسي نازل شده است ، رفتند(62)
بر اين اساس محققان در باب دانش اسباب النزول قواعد و ملاكهايي را در جهت نقل و پذيرش اسباب نزول آيات بنا نهادند. صبحي صالح به نقل از واحدي نيشابوري مي گويد :
«حرام است كه كسي دربارة داستان نزول آيات قرآن سخن بگويد ، مگر آنكه به روايت يا استماع از كساني كه شاهد تنزيل وحي و واقف بر اسباب النزول آيات قرآن بوده اند استناد كند كه براي اطلاع يافتن از اسباب النزول آيات قرآن كوششهاي كرده اند و رنجها برده اند»(63)
قواعدي كه براي اسباب نزول مطرح شده البته بصورت پراكنده از اين قرارند:
واژه شناسي اسباب النزول ، اعتبار سند، طرقهاي عرضه سبب نزول به قرآن، شناخت ملاك نقد روايات اسباب النزول، معيار جعل و تحريف، روشهاي شناخت اسباب النزول معتبر و سبك شناسي مفسران در نقل اسباب النزول مي باشد.
در اين راستا و با توجه به گستردگي روز افزون علوم اسلامي ، كتابهايي در اين زمينه تأليف كرده اندكه بدان اشاره مي شود.
سيوطي در باب اسباب النزول، قديميترين تصنيف را از علي بن المديني ـ استاد بخاري ـ مي داند و سپس اقرار مي كند كه از مشهورترين آنها، كتاب اسباب النزول و احدي نيشابوري است و در ادامه مي نويسد : جعبري اين كتاب را تلخيص كرده وسندهايش را اخذ نموده ولي چيزي بر آن نيفزوده است(64)
البته واحدي نيشابوري در اثر تأليفي خود، معتقد است اولين كتاب جامع در زمينه اسباب النزول كتاب شان نزول آيات خويش است(65)
كتاب ديگري كه در اين زمينه تاليف شده كتاب لباب النقول في اسباب النزول سيوطي است. وي مي گويد : من در اين زمينه كتابي جامع و مختصر نگاشتهام كه مانندش در اين نوع تأليف نشده است.
مترجم كتاب شأن نزول واحدي نيشابوري ضمن ترجمه لباب النقول سيوطي در پاورقي و مقايس هر دو، به خوانندگان توصيه مي كند كه با اندك نگاهي متوجه خواهند شد كه سيوطي شأن نزول واحدي نيشابوري را با حذف اسانيد، مانند جعبري خلاصه كرده و آن را لباب النقول نام نهاده است(66)
دكتر صبحي صالح از دانشمندان مسلمان معاصر در كتاب مباحثي در علوم قرآني ، كه كتابي در خور و قابل توجه در قرآن پژوهي است، ضمن بررسي تأليفات قدما در اين زمينه ، به نارسايي فراوان آنها اشاره مي كند و مي نويسد : اي كاش ، فقط (نارسايي ) و نپرداختن به همة مسائل اسباب النزول تنها نقطه ضعف اين تاليفات بود؟! اينگونه كتابها از اشتباهات تاريخي و مغالطه هاي منطقي و اغراق گويي عجيب و غريب و داستانهاي باورنكردني نيز آكنده اند(67)
كتب ديگري كه در اين زمينه نگارش يافته، اسباب نزول دكتر محمد باقر حجتي از قرآن پژوهان قرن معاصر است كه وي به اقتباس از دو كتاب فوق به تشريح اين مسئله پرداخته و البته قواعد مربوطه را ذكر مي كنند و بعد به سراغ مصاديق و موارد آن مي پردازد.
و از جديدترين كتابهايي كه در اين زمينه تاليف شده است اسباب النزول عن الصحابه و المفسرين كه عبدالفتاح القاضي مؤلف آن است و مؤلف سعي فراوان در انتخاب و حذف و جرح و تعديل اين احاديث نموده و كوشيده است به دور از گرايشهاي فرقه اي و متعصبانه به انتخاب اين احاديث بپردازد(68) و همچنين از كتب ديگر قابل ذكر، اسباب النزول القرآني نوشته دكتر غازي عنايه است(69)
4- سبب نزول ، شأن نزول
در عهد پيامبر (ص) اگر حادثه اي پيش مي آمد كه تصميم در برابر آن را با مشكل مواجه ميكرد و يا مسائلي نياز به پاسخ بود آيه اي نازل مي شد تا موضع مسلمانان مشخص شود و لذا آن وقايع را سبب نزول مي ناميدند.در اين مورد مفسران تعابير مختلفي را بكار مي برند كه مشهورترين آنها سبب نزول و شأن نزول مي باشد.
اما سوالي كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا اين دو تعبير را مي توان به يك معنا و داخل در يكديگر دانست و يا اينكه يكي در ديگري جاي دارد و به عبارتي ديگر عموم و خصوص من وجه و يا عموم و خصوص مطلق اند. از لحاظ لغوي اين دو تفاوت دارند. لفظ سبب يعني دليل نزول آيه و همزمان با نزول آيه حادثه اتفاق افتاده است و لكن شأن نزول اينگونه نيست.
آيت الله معرفت در پاسخ به اين پرسش مي نويسد :
سبب نزول اخص از شأن نزول و شأن نزول اعم از سبب نزول است. شأن به معني امري است كه قرآن ، اعم از آيه و سوره اي براي شرح و بيان و روشن كردن واقع آن ، نازل شده است ، مانند بيشتر داستانهاي پيشينيان و اخبار جوامع گذشته و بيان مواقف پيامبران و قدسيان كه حقيقت آن، در پرده اي از بهام پوشيده بوده و چه بسا آنچه را كه جامعة آن روز، واقعيت فرض مي كرده يا كرامت و قدسيت آن بزرگان منافي بوده است(70)
و ايشان در پايان نتيجه ميگيرد و مينويسد :
بنابراين ، در اصطلاح ، تفاوت بين سبب و شأن ، اين است كه سبب ، مشكل عصر حاضر است كه بر اثر واقعه اي رخ داده است و شأن ، عبارت است از مشكل، نسبت به امر واقع ، اعم از آنكه مربوط به عصر حاضر و يا گذشته باشد(71)
بخش سوم : مقارنه اسباب النزول تفسير طبري با ابوالفتوح رازي
فصل اول : روش شناسي طبري و ابوالفتوح رازي در ارائه روايات اسباب النزول
1-1- پيشينه بحث
مفسر در تفسير آيات در برخي موضوعات مانند لغت، نحو، قرائت، اسباب النزول و غيره داراي روشي ميباشد و همين نگاه مفسر به اين موضوعات، يك مجموعه روشمند را به نمايش مي گذارد اسباب النزول از موضوعات شاخص در تفاسير محسوب ميشود كه هر مفسري به نوبه خود در نقل آن از ديدگاه خويش از ارائه يك رويكرد مستغني نيست.طبري و ابوالفتوح رازي در نقل اسباب النزول آيات در تفاسير خود از اين امر مستثني نيستند و هر دو مفسر در سند الفاظ ناظر بر اسباب النزول، نقل روايات متعدد و موارد كاربرد آن داراي رويكرد مي باشند كه گاهي روش آنها داراي شباهت و گاهي داراي اختلاف مي باشند و البته همانطور پيشتر ذكر آن رفت ابوالفتوح رازي بعد از طبري ميزيسته است و همين امر باعث تشابه روش آن دو در برخي موارد ميشود كه در اين فصل جهت شناخت رويكرد هر دو مفسر در نقل اسباب النزول نمونه هائي ارائه ميشود.
2-1- منابع نقل در اسباب النزول
در نقل روايات بالاخص نقل سبب نزول ، آنچه كه در درجه اول اهميت قرار دارد سند روايت مي باشد، زيرا روايتي كه داراي سند نباشد قابل استناد براي مفسر و يا محقق ديگري نيست و در مرحلة دوم چنانچه داراي سند باشد، آيا اين سند معتبر است يا غيرمعتبر؟مفسر اهل سنت محمد بن جريرطبري، در تفسير جامع البيان، سند روايات را مورد اهميت قرار مي دهد ونشان اهميت وي ، ذكر سلسله سند ميباشد كه تفسير وي را از اين لحاظ قابل استناد مي سازد . طبري در تفسير آيات قرآن كريم ، از روايات نبوي بوسيله صحابه و تابعين و نيز روايات خود صحابه و تابعين بهره بسياري برده است.
مي توان گفت بيشترين روايت طبري در اسباب النزول را از ابن مسعود، ابن عباس، سعيد بن جبير، ابوهريره، جابربن عبدالله انصاري و عايشه و.... نقل مي كند وي همچنين از تابعين چون ؛ قتاده ، مجاهد سُدي ، ابن اسحاق و عطاء روايت مي كند.
ابوالفتوح رازي ، از مفسران كهن زبان پارسي، در تفسير خود روض الجنان و روح الجنان اكثراً به استناد، ولكن در مواردي هم بدون استناد، سبب نزول را نقل مي كند ـ اكثراً سلسله سند را با دو واسطه و با سند ابوصالح از ابن عباس نقل مي كند.
وي كه از مفسران شيعي مي باشد از مفسران واقعي و آناني كه در مكتب وحي تربيت يافته (اهل بيت) پيامبر (ص) چون علي بن ابي طالب و امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) ، بسيار اندك روايت نقل كرده و اين نشانگر تأثيرپذيري وي از افكار تفسيري مختلط عامه زمان خويش بوده است.
ابوالفتوح رازي ، در بيشتر موارد، اسباب النزول را از صحابه همچون ابن عباس، ابن مسعود، سعيد بن جبير، جابربن عبدالله انصاري و غيره نقل مي كند و وي از تابعين مانند مجاهد، قتاده ، سُدي ، كلبي ، عطاء و شعبي نقل كرده است.
هر دو مفسر از راوياني كه مشهور به نقل اسرائيليات هستند همچون ابن جريح، عبدالله سلم، كعب الاحبار ، وهب بن منبه به نقل سبب نزول آيات مي پردازند.
توضيحاتي كه در ارتباط با منابع دو مفسر در نقل اسباب نزول ارائه داده شده ملزم به مصداق آن دارد و لذا به گزارش آن در اسباب نزول آيات ده جزء نخست قرآن در ادامه پرداخته مي شود.
1-2-1- اهل بيت (عليهما السلام)
اكثر قرآن پژوهان امام علي (ع) را از نخستين مفسران صدر اسلام پس از پيامبر (ص) مي دانند و مفسران پس از وي، روايت اين امام همام را در زمينه تفسير و تبيين آيات و اسباب النزول نقل كردند زيرا گفتني است كه مصحفي منسوب به امام علي (ع) وجود دارد كه داراي تفسير آيات و همراه با اسباب نزول آن است و همچنين اقوالي مبني بر آشنايي امام علي (ع) از اسباب نزول تمام آيات قرآن كريم ميباشد. روايت ذيل قول مذكور را اثبات ميكند : « قال علي : ما نزلت في القرآن آية إلا و قد علمت اين نزلت و في من نزلت و في أي شيء نزلت ، و في سهل نزلت أم في جبل»(72)بر اين اساس دو مفسر بندرت در نقل اسباب النزول آيات از روايات امام علي (ع) نقل ميكنند.
الف) و نزعنا ما في صدورهم من غل تجري من تحتهم الانهار(73)
محمدبن جرير طبري از مفسران نخستين اهل سنت در ذيل اين آيه به روايتي از امام علي (ع) اشاره مي كند و مي نويسد :
علي (ع) قال : فيما و الله اهل بدر نزلت : ( و نزعنا ما في صدورهم ...)
قال علي رضي الله عنه : اني لارجو ان اكون انا و عثمان وطلحه و زبير و من الذين قال الله تعالي فيهم : (و نزعناه ..)(74)
اين روايتي كه طبري نقل مي كند اولاً مي توان يك شأن نزول دانست هر چند كه لفظ نزلت وارد شده است و دوماً اينكه عثمان و طلحه و زبير همطراز امام علي (ع) آمده، كمي قابل ترديد است زيرا مقام عثمان و ديگران با مقام امام علي (ع) همسان نيستند (آن كجا و اين كجا) و ثانياً ابوالفتوح كه از مفسران تشيع است در ذيل اين آيه چنين روايتي را از امام علي (ع) نقل نكرده است.
ابوالفتوح رازي در نقل اسباب نزول چنانكه اشاره شد بسيار اندك از مكتب اهل بيت (ع) نقل مي كند كه در ذيل بدان اشاره مي شود.
ب) لنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع(75)
ابوالفتوح در ذيل اين آيه روايتي از اهل بيت (ع) بدين گونه نقل مي كند:
در تفسير اهل بيت آمد كه اين آيات در حق اهل بيت است و از امام صادق (ع) روايت است كه او گفت سبب نزول اين آيه اين بود كه چون خداي جلَّ جلاله اين آيه فرستا د( و اذا اتبلي ابراهيم ربه بكلمات ...) رسول گفت : نعم الخيل ...)(76)
ج) كيف يهدي اللهُ قوماً كفروا بعد ايمانهم و شهدوا ان رسول حق (77)
ابوالفتوح در ابتدا در ذيل آيه مذكور يادآور مي شود كه : (مثل اين روايت از امام صادق (ع) در سبب نزول آيه) و در ادامه سبب نزول را نقل ميكند :
(حسن بصري گفت آيه در اهل كتاب آمد كه ايشان پيش از قيام و ظهور رسول به او ايمان داشتند و مقر بودند چون رسول (ع) بيامد منرك شدند و كافر گشتند)(78)
البته طبري در ذيل اين آيه سبب نزول را به نقل از ابن عباس و ديگر راويان مانند سُدي و مجاهد بيان مي كند بدون آنكه به حسن بصري اشاره كرده باشد.
د) يا ايها الذين امنو لا تسئلوا(79)
ابوالفتوح بعد از نقل سب نزول متعدد در ذيل آيه مذكور ، روايتي از امام علي (ع) بيان مي كند و مي نويسد: (روايت از اميرالمؤمنين (ع) كردند كه گفت سبب نزول اين آيه آن بود كه چون خداي تعالي حج واجب كرد مردي از بني اسد برخاست نام او عكاشه بن فحص بود..)(80)
االبته ابوالفتوح در ذيل همين آيه و در ادامه، روايات ديگري را نقل مي كند ولي نام عبدالله بن حذافه و مطعون را از زهري و قتاده بيان مي كند.
2-2-1- صحابه
محمد بن جرير طبري و ابوالفتوح رازي در نقل اسباب نزول به استناد صحابه، در اكثر موارد متفق القولند و حتي در متن سبب نزول جز در موارد جزئي مطابقت دارند.الف) ان الله لا يستحي ان يضرب مثلاً ما بعوضة فما(81)
هر دو مفسر در ذيل اين آيه روايتي را بنقل از قتاده ذكر و دومي را از ابن عباس و ابن مسعود نقل مي كنند . ضمناً در متن سبب نزول اين آيه متفق القولند.
طبري ابتدا از ابن مسعود و ابن عباس نقل مي كند و مي نويسد :
«لما ضرب الله هذين المثلين للمنافقين، يعني قوله (مثلهم كمثل الذي ...) و قوله : (و كصيب من السماء) الآيات الثلاث ، قال المنافقون : الله اعلي و اجل من ان يضرب هذه الأمثال. فانزل الله (ان الله لا يستحي ان يضرب مثلاً ما بعوضة ...)(82)
ابوالفتوح همين روايت را به نقل از ابن عباس و ابن مسعود و البته پس از روايت قتاده نقل مي كند و مي نويسد :
«عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود گفتند چون خداي تعالي مثل بزد منافقان را با آن دو چيز كه در مقدم برفت از مستوقد آتش و از صيب ، منافقان گفتند خداي چگونه مثل زد به چيزها و او از آن بزرگوارتر است كه مثل زد خداي تعالي آيت فرستاد برايشان»(83)
هر دو مفسر روايت قتاده را نقل مي كنند با اين تفاوت كه ابوالفتوح ابتدا ولي طبري در مرتبه دوم نقل ميكند و ذكر اين مطلب خالي از لطف نيست كه هر دو مفسر قول ابن مسعود و ابن عباس را بر قول قتاده ترجيح مي دهند.
ب) ليس عليك هُداهم و لكنَّ الله يهدي من يشاء(84)
هر دو دو مفسر در ذيل آيه مذكور از سعيد بن جبير نقل مي كنند و علاوه بر آن از روايت هاي ديگران هم بيان ميكنند.
طبري دو قول را از سعيد بن جبير و ابن عباس كه از صحابه پيامبر (ص) محسوب ميشوند ، نقل ميكند وي مينويسد :
(سعيد بن جبير، قال : كانوا يتقون ان يرضخوا لقرباتهم من المشركين حتي نزلت : (ليس عليك هُداهُم)(85)
و همچنين از ابن عباس بدينگونه نقل مي كند :
(عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس : قال : كان أناس من الانصار لهم أنسباء و قرابة من قريظة و النضير ، و كانوا يتقون ان يتصدّقوا عليهم ، و يريدون ان يسلموا، فنزلت: (ليس عليك هُداهُم)(86)
ابوالفتوح رازي بعد از نقل سبب نزول كلبي، با نقل روايت سعيد بن جبير ادامه ميدهد : «سعيد بن جبير گفت : مسلمانان اين عادت داشتند كه صدقه به درويشان اهل ذمه دادندي چون درويشان مسلمانان بسيار شدند آن باز گرفتند خداي تعالي اين آيه فرستاد(87)
3) قل يا اهل الكتب تعالوا الي كلمه(88)
هر دو مفسر روايتي را نقل ميكنند ولكن ابوالفتوح بدون سند و فقط ميگويد «مفسران گفتند» و طبري با سند نقل ميكند البته طبري علاوه بر اين روايت، روايتي با سند ذكر مي كند كه ابوالفتوح آن را نقل نكرد طبري در ذيل اين آيه مي نويسد :
«فقال بعضهم : نزلت في يهود بني اسرائيل الذين كانوا حوالي مدينه رسول الله»(89)
و سند روايت اين سبب نزول را از قتاده و ربيع و ابن جريح معرفي مي كند.
طبري روايت ديگري را با سند محمدبن جعفر ابن زبير نقل مي كند كه ابوالفتوح آن را نقل كرد البته طبري به صورت اجمالي ولي ابوالفتوح بصورت تفضيلي سبب نزول را نقل مي كند. طبري مي نويسد :
«و قال آخرون : بل نزلت في الوفد من نصاري نجران»(90)
و در ذيل اين روايت مينويسد :
«حدثنا عن محمد بن جعفر بن الزبير نحوه»(91)
وليكن ابوالفتوح چنين نقل مي كند:
«مفسران گفتند سبب نزول آيه آن بود كه ترسايان نجران بمدينه آمدند جهودان مدينه با ايشان مناظره كردند و ايشان را با يكديگر خصومت افتاد در ابراهيم (ع) ترسايان گفتند ابراهيم از ترسايان بود و ما به او اولي تريم»(92) الخ
3-2-1- تابعين
همانطور كه بيشتر اشاره شد هر دو مفسر در نقل سبب نزول آيات از روايت تابعين همچون سُدي، قتاده ، عكرمه ، مجاهد و غيره بهره مي جويند .الف ) فما لكم في المنافقين فئتين(93)
هر دو مفسر در نقل سبب نزول اين آيه از روايت تابعين مانند سدي ، قتاده و ابن زيد و مجاهد بهره جستند. و البته از ابن عباس وديگران نقل كردهاند.
طبري در ذيل اين آيه مينويسد : « و قال آخرون : بل نزلت في اختلاف كان بين اصحاب رسول الله في قوم كانوا قدموا المدينة من مكة ، فأظهرو للمسلمين انهم مسلمون ، ثم رجعوا إلي مكة و اظهروا لهم شرك» سپس وي به سند اين سبب نزول اشاره ميكند و ادامه مي دهد :
«حدثنا... عن مجاهد (فما لكم في المنافقين فئتين) قال : قوم خرجوا من مكة حتي أتو المدينة يزعمون انهم مهاجرون ، ثم ارتدوا بعد ذلك، فاستأذنوا النبيّ ، الي مكة لياتوا ببضائح لهم ...)(94)
ابوالفتوح بعد از آنكه روايت اول را در سبب نزول آيه ذكر مي كند روايت دوم را همانند طبرسي از مجاهد نقل مي كند كه البته در متن متفاوت است وي به نقل از مجاهد مي نويسد :.
«مجاهد و ابوجعفر و فرائ گفتند: آيت در قومي آمدكه از مكه بمدينه آمد و اظهار اسلام كردند بنفاق و مدتي بمدينه بودند خوش نيامد ايشان را آنها گفتند برويم آنگاه گفتند به چه علت ... و خداي تعالي اين آيه را فرستاد»(95)
طبري روايت سوم را از ابن عباس نقل مي كند كه ابوالفتوح بطور جداگانه بدان اشاره اي نكرده است ولكن يك روايت را به نقل از ابن عباس و قتاده بيان مي كند كه اين روايت متفاوت نيست از روايت ابن عباس كه طبري نقل كرده است مي باشد. طبري روايت ديگري از قتاده كه از تابعين است بيان مي كند و مي نويسد :
«ذكر لنا أنهما كانا رجلين من قريش كانا مع المشركين به مكة ، و كانا قد تكلمنا بالإسلام ، و لم يهاجروا إلي النبي (ص) فلقيهما ناس ....)(96)
ابوالفتوح بدين صورت روايت قتاده را نقل مي كند و مي نويسد :
«عبدالله و قتاده گفتند آيه در دو مرد از قريش كه در مكه اظهار اسلام كردند هجرت نكردند و جماعتي از رسول ايشان را در راهي ديدند....)(97)
با نگاه كردن به متن روايت قتاده كه هر دو مفسر نقل كرده اند تفاوتي بچشم نمي خورد و لكن در سند روايت ابوالفتوح علاوه بر نام قتاده، از عبدالله نام مي برد كه نام ابن عباس مي باشد.
از ديگر راوي كه هر دو مفسر از آن نام مي برند سدي است.
طبري به نقل از سدي مي نويسد :
«قال : كان ناس من المنافقين ارادوا أن يخرجوا من المدينه ، فقالوا للمؤمنين : إنا قد أصابنا اوجاع في المدينه و اتخمناها، فلعلنا ان نخرج إلي الظَّهر حتي نتماثل ثم نرجع ...(98)
ابوالفتوح به نقل از سدي روايت ديگري را بيان مي كند كه متفاوت از روايت طبري مي باشد.
«سدي گفت : جماعتي منافق بودند گفتند ما مي رويم كا ما را بضاعتي هست جائي تا بياريم و بازرگاني كنيم و غرض ايشان آن بود تا از رسول بگريزند برفتند صحابه رسول در ايشان خلاف كردند خداي تعالي اين آيه فرستاد»(99)
آخرين روايتي كه هر دو مفسر هم در سند آن و هم در سبب نزول آن متفق القولند. سبب نزول به استناد ابن زيد مي باشد طبري مي نويسد :
«قال ابن زياد في قوله (فما لكم في المنافقين فاتهن و الله اركسهم بما كسبوا)
قال : هذا في شأن ابن ابي حين تكلم في عائشه بما تكلم . فقال : سعد بن معاذ : فاني أبرأ الي الله و الي رسوله منه ! يريد عبدالله بن ابي ابن سلول»(100)
ابوالفتوح به نقل از ابن زيد مي نويسد :
«آيه منافقان آنگه آمدكه دروغ بر عايشه نهادند عبدالله بن ابي سلول بود و اصحابش خداي تعالي اين آيه در حق ايشان فرستاد»(101)
البته در اين روايت، طبري نام سعد بن معاذ را بيان مي كند ولكن ابوالفتوح مي گويد (اصحابش) آنچه كه نقل در سبب نزول اين آيه از سوي هر دو مفسر قابل تأمل است اينكه ترتيب نقل سبب نزول بصورت يكنواخت است .
نكته ديگر اينكه ابوالفتوح در ابتداي نقل سبب نزول براي آيه مي گويد : «در آنكه آيت دركه ، انزله بود، پنج قول گفتند»
ب) قل يا اهل الكتب لم تصدون عن سبيل الله من...(102)
هر دو مفسر در ذيل اين آيه روايتي را به سند زيد بن اسلم كه از مفسران تابع تابعين محسوب ميشود نقل ميكنند ولي با اين تفاوت كه در روايت طبري ، از فردي بنام شاس بن قيس نام برده مي شود كه آيه در باب وي نازل شد و همچنين بصورت تفصيل داستان نقل مي شود ولكن در روايت ابوالفتوح از چنين فردي نام برده نميشود. طبري مي نويسد :
«عن زيد بن اسلم قال: مرّشاس بن قيس ، و كان شيخاً قدعسا في الجاهلية ، عظيم الكفر ، شديد الضغن ... فانزل الله في شاس بن قيس و ماصنع (يا اهل الكتب لم....) و انزل الله عزوجل في اوس بن قيظي و جبار بن صخر…»(103)
ولكن ابوالفتوح خلاصه و متفاوت از متن روايت طبري، از زيد بن اسلم بدين گونه روايت ميكند:
« دو قوله گفتهاند يكي آنكه جهودان بتذكير و ياددادن كارزاريكه در جاهليت از ميان اوس و خزرج بود ايشان را بر يكديگر اغراء كردندي تا ايشان بر يكديگر بيامدندي و حميّت جاهليت ايشان بر آنكه محافظت و مراعات اسلام يكسو نهادندي و با سركينه كهن شدندي اين قول زيد بن اسلم است»(104)
4-2-1- ناقلان اسرائيلي
نقل و ضبط اسرائيليات و اخبار خرافي و افترائي در تفاسير از موضوعاتي است كه با معارف اسلام خلط شده است و يكي از موضوعات قابل ايراد به تفاسير همين نقل اسرائيليات مي باشد.از راوياني كه به نقل اسرائيليات اشتهار دارند مانند كعب الاحبار، ابن جريح ، عبدالله بن سلام و وهب بن منبه نامبرده شده(105) و البته نام ديگران همچون سدي ، محمد بن كعب القرظي و غيره ذكر كردهاند(106)
طبرسي و ابوالفتوح رازي همانند ديگر مفسران از نقل اسرائيليات مصون نماندند و در خلال تفسير خود از افراد مشهوربه نقل اسرائيليات بهره بردند البته براي شناخت اسرائيليات ملزم به تبحر در شناخت روايات سره از ناسره است.
براساس بررسي كه در اسباب النزول آيات ده جزء نخست قرآن كريم در دو تفسير بعمل آمده نمايان شد كه هر دو مفسر اكثراً از ابن جريح و سدي نقل كرده اندكه در ذيل نمونههايي از آن بيان ميشود .
الف) و ما قدروا الله حق قدره(107)
هر دو مفسر در ذيل آيه مذكور از ناقلان اسرائيلي چون سدي و محمد بن كعب القرظي بهره مي گيرند .
طبري اجمالاً سبب نزول را از سُدي نقل ميكند كه ابوالفتوح متقابلاً ناقل آن است «نزلت في فنحاص اليهودي»(108)
طبري روايت دوم را از محمد بن كعب القرظي نقل ميكند:
«جاء ناس من يهود الي النبي (ص) و هو محبت فقالوا : يا اباالقاسم ، ألا تأتيا بكتاب من السماء كما جاء به موسي ألواحاً يحملها من عندالله فانزل الله : (يسألُك اهل الكتاب ...) فجثا من يهود ، فقال: ما انزل الله عليك ولا علي موسي و لا علي عيسي ولا علي احد شيئاً فانزل الله (و ما قدروا الله حق قدره)»(109)
البته ابوالفتوح روايت فوق را متفاوت از طبري بنقل از محمد بن اسحق در ادامه ديگر روايات بدين شكل نقل مي كند:
«جماعت جهودان بنزديك رسول آمد و گفتند يا اباالقاسم كتابي نياري براي ما از آسمان چنانكه موسي الواح آورد ما از نزديك خداي تعالي اين آيه فرستاد»(110)
ب) و لَوْ أنّنا نَزّلنا إليهم المَلائكه(111)
هر دو مفسر درذيل اين آيه دو روايت را يكي از ابن جريح و ديگري از ابن عباس نقل مي كنند.
طبري ابتدا روايتي از ابن جريح نقل مي كند و مي نويسد:
نزلت في المستهزئين الذين سألوا النبي (ص) الآيه ، فقال : قُل يا محمد إنما الآيات عندالله ، و ما يشعركم أنها إذا جاءت لا يؤمنون و نزل فيهم ( و لو أَنّنا..)(112)
اما ابوالفتوح رازي روايتي متفاوت از روايت طبري بيان مي كند :
(ابن جُريح گفت آيه در آنان آمدكه ايشان اقتراح كردند و آيات خواستند از رسول (ص) و سوگند خوردند كه اگر آيتي آيد...)(113)
طبري ، روايتي ديگر از ابن عباس نقل مي كند واين قول را مي پذيرد و ابوالفتوح از ابن عباس روايتي متفاوت از طبري نقل مي كند.
5-2-1- بدون اسناد
گاهي مفسر در نقل سبب نزول، بدون آنكه سند روايت را نقل كند، به بيان روايت مي پردازد. ابوالفتوح رازي در چنين رواياتي از اين قبيل تعبيرات استفاده ميكنند.مفسران گفتند، بعضي از مفسران گفتند ، مفسران در سبب نزول آيه اختلاف كردند و گاهي هم مي نويسد :
سبب نزول آيه آن بود ...
محمد بن جرير طبري از اين تعبيرات در نقل اسباب نزول بندرت استفاده مي كند و در صورت استفاده ابتدا مي نويسد : (فقال بعضهم ، قال آخرون) و سبب نزول را بيان مي كند و در ذيل آن ، به سند روايت اشاره مي كند.
الف) اُحِلَّ لَكُم ليله الصيام الرفث(114)
ابوالفتوح مفصلاً فصل سبب نزول آيه را اينگونه بيان مي كند:
«مفسران گفتند سبب نزول آيه آن بود كه در بدايت فرض صيام حقتعالي چنان فرمود كه چون روزه دار روزه بگشادي طعام و شراب و جماع چنداني روا بودي ... و خدا اين آيه فرستاد »(115)
البته طبري با سند ابن عباس همين روايت را به صورت مفصل نقل ميكند.
البته طبري دو روايت مختلف را از ابن عباس نقل مي كند و علاوه بر اين ، روايتهاي ديگري هم با سند مختلف نقل ميكند كه ابوالفتوح فقط يك روايت را از قول ابن عباس نقل ميكند و نام ابن عباس را نميآورد و فقط مي گويد (مفسران گفتند)
ب) و جعلوا لِلّهِ مِمَّا ذَرأَ مِنَ الحَرْثِ و الانعامِ نصيبا(116)
طبري در ذيل آيه مذكور چند روايت را به سند نقل ميكند بدون آنكه دال بر سبب نزول آيه باشد.
طبري مينويسد : (عن ابن عباس في هذه الآيه : قال : كانوا إذا ادخلوا الطعام فجعلوه حُزما جعلوا منها لله سهماً لآ لهتهم ...)(117)
ولكن ابوالفتوح با تعبير (مفسران گفتند)سبب نزول را اينگونه نقل ميكند :
«مفسران گفتند سبب نزول آيه آن بود كه مشركان چيزي كه ايشان را دادني بودي از نذري كه كرده بودندي و جز آن بود و قسمت نهادندي گفتند اين يك قسمت خداي است بزعم ودعوي ايشان و الا بر حقيقت همه خداي راست»(118)
البته طبري چندين روايت را با ظاهري متفاوت ولي با معناي واحد نقل مي كند كه روايت ابوالفتوح هم چنين معناي را مي رساند و آن سهم قراردادن براي خداوند باري تعالي است.
3-1- الفاظ ناظر بر اسباب النزول
مفسران در نقل روايات تعابير مختلفي را دال بر اينكه اين روايت ، سبب نزول آيه است بكار مي گيرندكه از مهمرين اين تعابير :«سبب نزول، شان نزول» مي باشند و اين تعابير مي توانند بر اهميت آن روايت كاسته و يا بيفزايد.
محمد بن جرير طبري در نقل سبب نزول آيات از اين تعابير ذيل استفاده مي كند:
فانزل الله هذه الآية ،نزلت فيه ، نزلت دهنده الآية ، هذا في شأن فلان ، اختلف اهل تأويل فيمن نزلت هذه الآية، و في سبب الذي نزلت فيه ، عني بهذه الآية كذا (از آيه چنين چيزي اراده شده است).
گاهي هم مي گويد : «مراد اهل ايمانند، او ابن ابي سلام است»
ابوالفتوح هم در تفسير خود، براي نقل سبب نزول آيات ، از بيشترين لفظي كه استفاده مي كند لفظ (سبب نزول و شان) مي باشد. و گاهي هم همانند طبري مي گويد مراد آن است كه قرآن پژوهان آن را قابل اعتبار در جهت نقل سبب نزول نمي دانند.
در ذيل به چند موردي كه از اين الفاظ در جهت نقل سبب نزول ذكر شده است اشاره مي گردد .
الف) يا ايها الذين ءامنوا لا تخونوا الله و الرسول( 119)
طبري در ذيل اين آيه روايتي را با لفظ نقل مي كند كه دلالت بر سبب نزول آيه مي باشد وي ابتدا مي نويسد: « و قد اختلف أهل التأويل فيمن نزلت هذه الآيه ، و في السبب الذي نزلت فيه ، فقال بعضهم : نزلت في منافق كتب إلي أبي سفيان يطلعه علي سرِّ المسلمين » .
طبري در ادامه اين روايت را با سند تشريح مي كند : ( عطاء بن ابي رياح عن جابربن عبدالله انصاري قال : ان اباسفيان خرج من مكه، فأتي جبريل النبي ( ص ) ... فانزل الله عزوجل : ( لا تخونوا ... )(120) ابوالفتوح اين روايت را با لفظ سبب نزول از عطاء بن ابي رياح اين گونه نقل ميكند :
« عطاء بن ابي رياح از جابر عبدالله انصاري نقل كرد كه سبب نزول آيه آن بود كه جبرئيل آمد و رسول را خبر داد ... )(121)
الفاظي كه هر دو در نقل سبب نزول بكار بردند دالّ بر اين است كه اين روايت سبب نزول آيه ميباشد .
البته طبري روايت ديگري نقل مي كند و مينويسد : « و قال آخرون : بل نزلت في شأن عثمان رضي الله عنه » در اين مورد وي از لفظ شأن استفاده كرد در صورتي كه ابوالفتح اين روايت را نقل نميكند كه در فصلهاي آينده در چون و چرايي آن بحث مي شود .
ب) اشْتَرَوْا بأَيَتِ اللهِ ثمنا قليلا(122)
طبري در ذيل اين آيه بدون اينكه لفظي را كه دالّ بر شأن نزول باشد نقل كند اين روايت را بيان ميكند :
« عن مجاهد ، في قوله : ( اشتَرُوا بآياتِِ اللهِ ثمناَ قليلاَ ) قال : ابوسفيان بن حرب اطعم حلفاءه ، و ترك حلفاء محمد ( ص ) »(123)
ولكن ابوالفتوح بدون استناد با لفظ شأن در ذيل آيه مذكور مينويسد :
« گفتند آيه در شأن ابوسفيان آمد كه كافران را طعام مي داد و برگ مي كرد تا به محمد ايمان نيارند و گفتند حلفاء قريش ر ا طعام ميداد و حلفاء رسول را نميداد » .(124)
قابل تأمل در اين روايت اين است كه هر دو مفسر به يك نحو اين روايت را نقل ميكنند با اين تفاوت كه طبري به استناد مجاهد و بدون لفظ و ابوالفتوح بدون استناد و با لفظ شأن اين روايت را نقل ميكنند .
البته ابوالفتوح روايتي ديگر ابن عباس و جبائي نقل ميكند كه طبري آن را نقل نميكند ابوالفتوح نقل ميكند كه « عبدالله بن عباس گفت مراد اهل طايفند كه ايشان را مدد فرستادند»(125) وي در اين روايت از لفظ مراد بكار برده است .
4-1- تعدد اسباب النزول
يكي از ابهاماتي كه در باب مسئله اسباب النزول مشهود است تعدد اسباب النزول براي يك آيه و يا يك سبب نزول براي چند آيه ميباشد .شايد بتوان گفت كه يكي از تأثيرات جعل و تحريف روايت ، همين تعدد اسباب النزول ميباشد كه از آن تأسي پذيرفته است و اين دلائل زيادي همچون زمينه هاي سياسي ، اعتقادي و غيره دارد .
گاهي مفسران بدون بررسي و نقد ، اين گونه اسباب النزول را نقل مي كنند اين امر گاهي در فهم آيه در تفاسير بالاخص تفاسيري كه بر پايه روش تفسيري نقلي بنا شده اند خلط وارد ميكنند ، به همين منظور قرآن پژوهان روشهايي را جهت بررسي اين مسئله ابداع كردند .
در ذيل به اين گونه موارد تعدد از ديدگاه دو مفسر اشاره مي شود :
الف) وِللِه المشرِقُ و المغرِبُ فَاَينَماتَولّوُا فَثَمَ وَجْهُ الله(126)
اكثر مفسران در ذيل اين آيه چندين قول را در باب سبب نزول ذكر كرده اند. طبري و ابوالقتوح رازي همگام با آنها اقوال متعددي را ذكر كردهاند كه در بعضي از اين اقوال اشتراك دارند و گاهي متفاوت از يكديگر هستند كه در ذيل به اين اقوال اشاره ميگردد .
طبري در ذيل اين آيه اولين روايت در باب سبب نزول آيه را به نقل از ابن عباس بدينگونه شرح مي دهد :
« ابن عباس ، قال : كان اول مانسخ من القرآن القبلة ، و ذلك أن رسول الله (ص) لماهاجر الي المدينة و كان اكثر اهلها اليهود ، أمره الله عز وجل أن يستقبل بيت المقدس ، ففرحت اليهود ، فاستقبلها رسول الله (ص) بضعة عشر شهراً ، فكان رسول الله (ص) يحبّ قبلة ابراهيم (عليه السلام) فكان بدعوا و ينظر إلي السماء ، فانزل الله تبارك و تعالي :
(قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ ) الي قوله : ( فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ) فارتاب من ذلك اليهود ، و قالوا : (ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَبْتِهِمُ التي كانوُا عَلَيْها ) فانزل الله عزوجل : ( قُلِ لِلِه المشرقِ و المغرب )(127) طبري همچنين اين روايت را از سدي نقل مي كند كه ابوالفتوح نقل كرد ولكن ابوالفتوح اولين روايت خود را از ابن عباس به گونهاي ديگر نقل ميكند كه طبري بدان اشارهاي نكرده است . وي مينويسد :
« در سبب نزول اين آيه عبدالله ابن عباس گفت جماعتي از صحابه رسول (ص) به سفري پيش از آنكه قبله بيت المقدس به كعبه گردانيدند در بياباني حاضر آمدند ابري تاريك برآمد و قبله نتوانستند شناختن تحري كردند و هر كس بجانبي كه ظنش بود نماز كردند ... )(128)
طبري روايت دوم را در ارتباط اقامه نماز در سفر مي داند و با سند اين روايت را اينگونه نقل ميكند البته اين روايت را از عبدالله بن عمر نقل مي كند و از لفظي كه دال بر سبب نزول باشد به كار نميگيرد .
« انما نزلت هذه الآيه ( اينَمَا تُوَلُّوا فَثُّمَّ وَجْهُ اللهِ )ان تصلي حيثما توجهت بك راحلتك في السفر تطوعاً ، كان رسول الله (ص) إذا رجع من مكة يصلي علي راحلته تطوعاً يوحي برأسه نحو المدينة »(129) و دكتر محمد باقر حجّتي اين روايت را به دليل اينكه به سبب نزول تصريح نكرده است ، به عنوان سبب نزول تلقي نميكند(130)
ابوالفتوح روايتي از عبدالله بن عمر نقل مي كند كه متفاوت از روايت طبري مي باشد البته ابوالفتوح اين روايت را ، در مرتبه سوم ادامه ميدهد كه :
« عبدالله ابن عمر گفت آيت در حق مسافران آمد كه بر راحله نماز نوافل كنند چنانكه شتر ميرود وردي خدا كرده بود روا بود چون روي تكبير احرام به قبله كرده باشند اگر قبله شناسد»(131)
سبب نزول سومي كه طبري در ذيل اين آيه نقل مي كند بدين گونه است :
« عاصم بن عبيد الله ، عن عبدالله بن عامربن ربيعه ، عن ابيه ، قال « كنامع رسول الله (ص) في ليله سوداء مظلمة ، فنزلنا منزلاً ، فجعل الرجل يأخذ الاحجار فيعمل مسجداً يصلي فيه ، فلما اصبحنا ، اذا نحن قد صلينا علي غير القبلة ، يا رسول الله لقد صلينا ليلتنا هذه لغير القبلة فانزل الله عزوجل . ( لِلِه المشرقُ و المغرِبُ فَأينمَا تُوَلُّوا ...»(132)
ولكن ابوالفتوح همين روايت را در مرتبه دوم از ابن عباس نقل مي كند :
« عبدالله بن عباس گفت به روايتي ديگر كه ما با پيغمبر (ص) به سفري بوديم در شبي تاريك به منزلي فرود آمديم هر كسي از ما مي رفت و سنگي چند مي نهاد و مسجدي مي ساخت وردي به جانبي مي كرد كه گمانش بود چون روز روشن شد روي به جهات مختلف كرده بودند گفتند يا رسول الله حكم اين چيست ؟ خداي تعالي اين آيه فرستاد »(133)
در اين سبب نزول، طبري از راوي غير از ابن عباس نقل مي كند :
ابوالفتوح رازي روايت چهارم خود را به نقل از عكرمه بيان مي كند كه طبري اين روايت را نقل نمي كند. طبري سبب نزول ديگري اين گونه بيان مي كند :
« و قال آخرون ، بل نزلت هذه الآية في سبب النجاشي لأن أصحاب رسول الله (ص) تنازعوا في امره من اجل انه مات قبل ان يصلي إلي القبلة ...)
و در ادامه در ذيل اين مطلب اينگونه مي نويسد :
( عن قتاده قال : ان النبي ( ص ) قال : « ان أخاكُمْ النجاشِيَّ قدماتَ فَصَلُّوا عَلَيْهِ »قالوا : نصلي علي رجال ليس بمسلم قال : فنزلت : ( و انَّ مِنْ أَهْلِ الكتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ ... )قال قتاده : ( فقالوا إنه كان لايصلي الي القبلة فانزل الله عز و جل ( والله المشرق و المغرب ...) )(134)
ولكن ابوالفتوح همين سبب نزول را در مرتبه پنجم از قول عطاء و قتاده نقل مي كند . ابوالفتوح نقل مي كند كه :(عطاء و قتاده گفتند سبب نزول اين آيه آن بود كه چون نجاشي فرمان يافت جبرئيل آمد و گفت خداي تعالي مي فرمايد بر برادرتان نجاشي نماز كني و نجاشي روي به بيت المقدس كردي در نماز گفتند ما چگونه بر كسي نماز كنيم كه رو به قبله ما نكردي خداي تعالي اين آيه فرستاد )(135)
ولكن هر دو مفسر بر سبب نزول ديگري براي آيه مذكور متفق القولند ولي با اين تفاوت كه طبري فقط از مجاهد نقل مي كند و احتمال مي دهد كه اين سبب نزول ،علت نازل شدن آيه باشد اما ابوالفتوح علاوه بر مجاهد ، از حسن بصري و ضحاك نام مي برد .
اما اقوالي كه از هر دو مفسر نقل شد ، دكتر حجتي روايت طبري به نقل از ابن عباس را به عنوان سبب نزول آيه مي پذيرد .(136)
ب) وَ إذَا قُرِيءَ القُرآنُ فَاسْتَمِعُوا لَه(137)
در باب سبب نزول آيه مذكور اقوالي ذكر شده است كه به ترتيب نقل ميشوند
اولين روايت را طبري بدون آنكه از تعبيري كه دال بر سبب نزول باشد استفاده كند بدينگونه نقل ميكند: «عبدالله يقول : كنايسلم بعضنا علي بعض في الصلاة ، سلام علي فلان ، و سلام علي فلان قال : فجاء القرآن: « وَ إذَا قِري ءَ القرآنُ فاسْتَمِعُوالَه ... »(138)
ابوالفتوح از اولين روايت خود را بدين گونه نقل ميكند :
« عبدالله ابن مسعود گفت سبب نزول آيه آن بود كه در ابتدا شرع روا بودي كه بر يكديگر سلام كردند در نماز خداي تعالي اين آيه فرستاد و حرام كرد ) (139)
تفاوتي كه در اين دو روايت مفسر مشهور است اينكه در روايت ابوالفتوح رازي به نقل از ابن مسعود تصريح كرده به اينكه خداوند با نزول اين آيه سلام كردن در نماز را حرام كرد ولكن در روايت طبري تصريح نشده است .
دومين روايت را طبري از ابوهريره بدينگونه نقل ميكند :
« ابي هريره ، قال : كانوا يتكلمون في الصلاة ، فلما نزلت هذه الآية : ( وإذا قُري القرآنُ الآية الاخري ، أُمروا بالانصات)(140)
ابن روايتي كه طبري بدين گونه نقل مي كند نمي توانند دال بر سبب نزول آيه باشد زيرا تصريح نكرده است ولكن ابوالفتوح به سبب نزول آن تصريح مي كند و مي نويسد :
« ابوهريره ، گفت سبب نزول آن بود كه مردم در نماز سخن گفتندي اين آيه آمد و سخن گفتن در نماز حرام شد»(141) .
باز هم طبري به حرام بودن تصريح نكرده است فقط ميگويد : ( أُمروا بِالإنصات ) روايت سومي كه طبري به عنوان سبب نزول آيه نقل مي كند از زهري مي باشد . وي مي نويسد : (نزلت هذه الآيه في فتي من الأنصار كان رسول الله كلما قرأ شيئاً قراء ، فنزلت : « و إذَا قُرِيَ القُرآنُ فاستَمِعُوا لَه و اَنصِتُوا »).
ابوالفتوح بدين گونه ولي با تفصيل بيشتر از زهري نقل ميكند :
« زهري گفت آيه در مردي انصاري آمد كه چون رسول در نماز آيتي خواندي او با رسول مي خواندي به آواز بلند ، خداي تعالي اين آيه فرستاد و او را و ديگران را فرمود تا در نماز خاموش باشند و گوش به قرائت امام كنند »(142) اما در اين روايت به سبب نزول تصريح نشده است .
سبب نزول چهارم به نقل از ابوهريره را طبري بدين گونه مي نويسد :
« نزلت في رفع الأصوات و هم خلف رسول الله (ص) في الصلاة »(143)
ابوالفتوح اين روايت را در مرتبه چهارم ولي با كمي تفاوت نقل مي كند اما به سبب نزول تصريح نميكند .
« ابوهريره گفت اين آيه براي آن آمد كه جماعتي در قفاي رسول ، چون او نماز كردندي آواز به قرآن بلند كردندي خداي تعالي اين آيه فرستاد »(144)
در سبب نزول آيه مذكور ، از ابوهريره دو روايت مختلف ذكر مي شود بالاخص در روايت دوم كه به روايت طبري ، در سلسله سند آن نام زيدبن اسلم كه از تابع تابعين است قرار دارد. و همچنين ذكر آن رفت كه در روايت ابوالفتوح به نقل از ابوهريره بر سبب نزول اين روايت تصريح نشده است . با اين اقوال ، دو مفسر بدون نقد و بررسي روايت ابوهريره ، به نقل آن مي پردازند .
در ادامه ، طبري دو روايت را به ترتيب از قتاده نقل مي كند كه به اين شرح مي باشند :
« كانوا يتكلمون في صلاتهم بحوائجهم أول مافرضت عليهم فأنزل الله ماتسمعون : ( و إذا قُرِِي ءَ القرآنُ فاسْتَمِعوُا ... ) و روايت دوم (كان الرجال يأتي و هم في الصلاة فيسألهم : كم صليتم ؟ كم بقي ؟ فانزل الله (و اذا قريءَ القرآن … )(145) و لكن ابوالفتوح روايت پنجم خود را از كلبي نقل ميكند و بعد روايت قتاده بدين گونه مينويسد :
« قتاده گفت در نماز بحوائج خود سخن گفتندي و از يكديگر پرسيدندي كه نماز چند ركعت كردي و جواب دادندي خداي تعالي حرام كرد و اين آيه فرستاد »(146)
به نظر مي رسد دو روايت طبري كه از قتاده نقل كرده است در يك روايت ابوالفتوح از قتاده نقل شده است و همچنين در روايت ابوالفتوح به حرام بودن اين عمل تصريح شده ، در صورتي كه در روايت طبري به نقل از قتاده تصريح نشده است .
طبري در روايت بعدي بدون آنكه نام راوي را ذكر كند مي گويد :
« و قال غيره : كانوا يرفعون اصواتهم في الصلاة حين يسمعون ذكر الجنة و النار ، فانزل الله (و إذا قري ء القرآن(147)
چنانكه اشاره شد ابوالفتوح قبل از روايت قتاده ، اين روايت مذكور را كه طبري نقل كرده است از كلبي نقل مي كند : اما در اين روايت به سبب نزول آيه مذكور تصريح نشده است . هر دو مفسر در ادامه روايتي را نقل مي كنند كه نمي تواند دال بر سبب نزول باشد زيرا به سبب نزول بودن روايت تصريح نكردهاند . طبري مي نويسد : ( و قال آخرون : بل عني بهذه الآيه الأمر بالإنصات لإمام في الخطبة) أذا قري القرآن في خطبة(148)
البته شايان ذكر است كه طبري اين روايت را بر اساس ظاهر قرآن صحيح مي داند از اين اقوالي كه دو مفسر در ذيل آيه مذكور به صورت يكسان نقل كرده اند اين ذهنيت پديد مي ايد كه ابوالفتوح اين روايات را از طبري اقتباس كرده اما يك استثنا وجود دارد و آن روايت ابوالفتوح به نقل از كلبي طبري نام راوي را نقل نكرده است و همچنين ابوالفتوح در مرتبه چهارم نقل مي كند و ديگر آنكه ابوالفتوح در اين روايات به تفصيل نقل ميكند كه روايات طبري به اين شكل نميباشد.
ج) وَإذا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنّيِ فَإِنّي قَرِيب ..(149)
در آيات قبل كه سبب نزول متعددي در ذيل آنها ذكر شد اين نتيجه برداشت ميشود كه در اكثر اقوال هم در سند و هم در متن آنها هر دو مفسر متفق القولند اما در ايه مذكور ، تفاوتهاي به چشم ميخورد كه در ذيل به اقوالي كه در باب سبب نزول وارد شده است بيان مي شود .
طبري در ذيل اين آيه ابتدا مي نويسد : « و اختلفوا فيما أنزلت فيه هذه الآية ، فقال بعضهم نزلت في سائل سأل النبي (ص) فقال : يا محمد أقريب ربنا فننا جيه ، ام بعيد فنناديه ؟
فأنزل الله ( و اذا سألَكَ عِبادِي عَنّي ... )(150)
طبري در اين روايت بدون آنكه نام راوي را ذكر كند ميگويد (بعضي از آنها گفتند) ولكن ابوالفتوح دومين روايت خود را همانند روايت طبري نقل ميكند .
(حسن بصري گفت: سبب نزول آيه آن بود كه مردي بيامد و رسول را گفت يا رسول الله اقريب ربنا فنناحيه، ام بعيد فنناديه : خداي ما نزديك است تا با او مناجات كنيم يا دور است تا با آواز بلندش خوانيم خداي تعالي اين آيت فرستاد )(151)
اما طبري روايتي به نقل از حسن بصري متفاوت از روايت ابوالفتوح به نقل از حسن بصري نقل مي كند وي مي نويسد :
(حسن ، قال : سأل اصحاب النبي ( ص ) : أين ربّنا ؟ فانزل الله تعالي ذكره : ( و إذا سالك عبادي عَنّي فإنّي قَرِيبَ ... )(152)
طبري اقوالي را به عنوان سبب نزول نقل ميكند كه ابوالفتوح آنها را نقل نميكند اين اقوال بدين شرحند :
« و قال آخرون : بل نزلت جواباً لمسألة قوم سألوا النبي (ص) : أني ساعة يدعون الله فيها ) « و قال آخرون : بل نزلت جواباً لقول قوم قالوا إذا قال الله لهم (ادْعُوني أسْتَجِبْ لَكُمْ ) الي اين ندعوه ؟ ( و قال آخرون : بل نزلت جواباً لقوم قالوا : كيف ندعو ؟ »(153)
ابوالفتوح روايتي از ابن عباس نقل مي كند كه طبري آن را نقل نكرده است . ابوالفتوح نقل مي كند كه : ( ابن عباس گفت سبب نزول آيه آن بود كه جهودان گفتند يا محمد ( ص ) خداي دعا ما چگونه بشنود تو مي گوئي از اينجا تا آسمان پانصد سال راه است و هر آسماني پانصد ساله راه است و همچنين هفت آسمان است خداي تعالي آيت فرستاد (154)
5-1-موارد كاربرد اسباب النزول
در بخش اول پروژه به برخي فوايد مهم نقل اسباب النزول اشاره شد اما در اين بخش به موارد كاربرد اسباب النزول توسط اين دو مفسر پرداخته ميشود كه مجموع آنها را مي توان به شرح ذيل خلاصه كرد :1-5-1- تبيين وقايع تاريخي
گاهي مفسر در نقل اسباب النزول در ذيل يك آيه به برخي مسائل تاريخي و غزوات حضرت رسول اكرم (ص) ميپردازد تا اينكه از اين رهگذر بتوان مقصود خود را بيان كند . مسلماً اين گونه آيات را نمي توان بدون توجه به رواياتي كه در مورد آنها نقل شده تفسير كرد .در ذيل به اين آيات اشاره ميشود .
الف) قد نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ في السما(155)
يكي از حوادث تاريخي صدر اسلام تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه بود كه يهوديان مسلمانان را مورد تمسخر قرار ميدادند خداوند متعال چندين آيه را در مورد همين مسئله نازل كرد مفسران هم رواياتي كه در مورد آيات نقل شده را بيان ميكنند و البته گاهي به بررسي و تحليل آن ميپردازند زيرا از حوادث مهم تلقي ميشود .
طبري در ذيل اين آيه به نقل از سدي مينويسد :
«كان الناس يصلون قبل بيت المقدس ، فلما قدم النبي ( ص ) المدينة علي رأس ثمانية عشر شهراً مهاجره ، كان أذا صلي رَفَعَ رأسه الي السماء ينظر ما يؤمر ، و كان يصلي قبل بيت المقدس ... فانزل الله جل تناوه ( قد
نَري تَقَلُّبَ وجهك ... »(156)
ابوالفتوح در ذيل آيه مذكور به تفصيل سبب نزول را نقل مي كند وي مينويسد :
« سبب نزول آيت آن بود كه جماعتي از جهودان طعنه زدند و گفتند اگر محمد (ص) دين ما را عيب مي كند چرا روي به قبله ما مي كند اگر او را شريعت بودي ... اين قول مجاهد است»(157)
البته طبري اين روايت را به اختصار نقل مي كند و همچنين هر دو مفسر روايتي از ابن زيدو ابن عباس نقل مي كنند .
ب) وقاتِلُوا في سَبيلِ اللهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُم و لا تَعْتَدُوا(158)
از ديگر حوادث تاريخي ، مي توان به غزوات و قراردادهاي كه بين مسلمانان و مشركان مكه اشاره كرد كه آياتي در مورد آنها نازل شد و مفسر با آشنايي سبب نزول اين آيات ، به هدف خود ميرسد ابوالفتوح در دليل نزول اين آيه با دو واسطه از ابن عباس نقل ميكند و مينويسد:
« كلبي روايت كرد از ابوصالح از عبدالله ابن عباس كه گفت اين آيه در صلح حديبه آمد و آن بود كه چون رسول (ص) از مدينه بيرون آمد تا عمره آرد با رسول (ع) هزار و چهارصد مرد بودند بحديبه رسيدند .
مشركان بيامدند و رسول را منع كردند و رها نكردند كه در مكه شود و رسول (ع) هدي كه داشت آنجا بكشت و اين سال صلحي بكردند ... حق تعالي اين آيه فرستاد»(159)
طبري در ذيل اين آيه اشاره اي به اين روايت نمي كند ، البته طبري در اين گونه آيات به ندرت رواياتي را ذكر مي كند با وجود آنكه وي كتابي در باب تاريخ تأليف كرده است .
اينكه آيا اين روايت در ذيل اين آيات داراي اعتبار است يا خير اندكي محل تأمل است كه منجر به طولاني تر شدن مبحث مي شود .
2-5-1- تبيين باورهاي اعتقادي
از ديگر موارد كاربرد اسباب النزول ، اين است كه مفسر در جهت عقايد خود يكسري رواياتي به عنوان سبب نزول آيات چه در جهت تأييد عقايد خود و يا نفي عقايد ديگران نقل مي كند و يكي از عواملي كه منجر به جعل و تحريف سبب نزول شده است همين است . براي شناسايي اين گونه موارد لازم است هم به سند اين روايت و هم اينكه به مطابقت روايات با آيات قرآن توجه كرد .در ذيل به آياتي اشاره خواهد شد كه مفسر در نقل سبب نزول ، اعتقاد خودرا نمايان ميسازد.
الف) يا أَيُّهَا الَّذينَ ءَامَنُوا لا تُحَرِّمُوا طيبتِ ماأَحَلَّ الله لَكُم ولاتَعْتَدُوا(160)
هر دو مفسر در ذيل اين آيه اقوالي را ذكر كرده اند و در يكي از اين اقوال اختلاف نظر آنها بر اساس عقايد شان مشهود است كه به آن اشاره مي شود .
طبري روايت ذيل را از قتاده بدينگونه نقل ميكند :
« قتاده: في قوله ( تُحرِّموُا طَيِّباتِ ما احل اللهُ لَكُم ) قال : نزلت في اناس من اصحاب النبي ، ارادوا ان يتخلوا من اللباس و يتركوا النساء و يتزهدوا ، منهم علي بن ابي طالب و عثمان بن مظعون »(161)
وي همچنين به نقل از سُدي ، سبب نزول را در مورد ده نفر از اصحاب رسول اكرم ( ص ) از جمله امام علي (ع) و عثمان بت مظعون بيان مي كند .
ابوالفتوح رازي به نقل سبب نزول آيه ميپردازد اما ميگويد اين آيه در حق اميرالمؤمنين نيست . وي مينويسد : « مفسران گفتند سبب نزول آيه آن بود كه چون رسول ( ع) با صحابه و صف قيامت بكرد و احوال او و دوزخ و عقاب او و شدت او بر گناه كاران ، جماعتي از صحابه به بيامدند و در سراي عثمان بن مظعون بنشستند و گفتند ايشان ده كس بودند علي بن ابي طالب بود و ابوبكر و عبدالله مسعود و عبدالله عمر و ابوذر غفاري و سالم مولاي خديفه و مقداد بن اسود و سلمان فارسي و معقل بن مقرن اتفاق كردند بر آنكه بروز روزه نگشايند و شب نياسايند . و بر بستر نخسبند و گوشت نخورند ... اگر خبر درست باشد در حق اين مذكوران است مگر در حق اميرالمؤمنين علي ( ع ) كه به او لايق نيست ، زهد و عبادت او با اين چيزها بيش از اين بود ... »(162)
روايتي كه ابوالفتوح نقل ميكند راوي آن مشخص نيست و فقط به اين سخن (مفسران گفتند) اكتفا كرد اما طبري روايت را از سدي قتاده بدون آنكه به نقد و تحليل اين روايت بپردازد ، نقل ميكند پس همانطور كه مشخص شد طبري روايتي را نقل ميكنند كه با عصمت امام علي (ع) مطابقت ندارد زيرا اهل سنت معتقد به عصمت امامان معصوم (ع) نيستند .
ب ) و هُمْ يَنْهوَنَ عَنْهُ و يَنْئوْنَ عَنْه و إِن يُهْلِكُونَ إلاّ أَنُْفسَهُم و مايَشْعُرُون(163)
يكي ديگر از آياتي كه با نگاه به روايت هر دو مفسر ، مي توان به اختلاف دو مفسر در عقيده آنها پي برد همين آيه مي باشد .
طبري در ذيل اين آيه به نقل از ابن عباس ، قاسم بن مخيمرة ، و عطاء بن دينار مينويسد :
«نزلت في ابي طالب كان ينهي المشركون أن يؤذوا محمداً ، و ينأي عما جاء به »(164)
در روايت مذكور طبري بدون آنكه به نقد آن بپردازد ميگويد در ابوطالب نازل شده است ولكن ابوالفتوح بدون ذكر راوي ، بعد از نقل قول اول مينويسد : « و قول ديگر آن است كه آيه در ابولهب آمد كه او در جمعي حاضر بودي كسي خواستي كه رسول (ع) را ايذا كند يا طعن زند او رها نكردي و نهي كردي براي خويش را وليكن خويشتن از او و از ايمان به او دور داشتي و مخالفان در تفسير آوردهاند كه آيه در شأن ابوطالب آمد كه او حمايت رسول (ع) كردي و مردم را از ايذاي او نهي كردي و به او ايمان نياوردي و در اين باب حديثي و شعري متناقص روايت كنند ..»(165)
ابوطالب كه بعد از وفات عبدالمطلب ، نگهداري پيامبر (ص) را بر عهده گرفت و همچنين امام اول شيعيان را در دامان خود پرورش داد موررد تعرض گروهي قرار ميگيرد كه ابوالفتوح را ناخوش آمد و در اين روايت از اينكه گروهي آيه را در شأن ابوطالب ميدانند رد ميكند
3-5-1- استنباط حكم فقهي
در بين تمام آيات قرآن كريم حدود 500 آيه به تبيين احكام فقهي مسلمانان اختصاص ميدارند كه به آيات الاحكام مشهور هستند . مسلماً اين آيات بنابر عللي نازل شدهاند چنانچه سبب نزول و رواياتي كه در مورد اين آيات نقل شده است را توجه كرد به علت نزول اين آيات پي برده ميشود .گاهي مفسر از اين ديدگاه ، در خلال تفسير ، به نقل اين روايات مي پردازد و احكام فقهي را استنباط مي كند . اما برخي از مفسران گاهي با نقل سبب نزول جعلي، به استنباط حكم فقهي در جهت عقايد خود و به كرسي نشاندن آن همت ميگمارند كه در اين گونه موارد دقت بيشتري را ميطلبد.
ابوالفتوح رازي در خلال تفسير خود گاهي به احكام فقهي از رهگذر اسباب النزول مي پردازد كه محمد بن حرير بندرت به اين موارد ميپردازد .
ابوالفتوح رازي در سبب نزول آيه شريفه ( نسائكم حرث لكم ... )(166)بعد از ذكر دو قول از ابن عباس و جابربن عبدالله انصاري چنين ميگويد :
« اين اخبار و مانند آن ، همه دليل آن مي كند : كه ايتان النساء من غير المأتي ، روا نباشد و تعلق آن كسي كه بر خلاف آن گويندن به اين آيه درست نباشند ، چه آيه مقصود و وارد است بر اين اسباب كه گفته شد ... »(167) طبري بعد از نقل اقوال در ذيل آيه (و إذا طَلَّقْتَُمُ النِسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ ... )(168) به حكم فقهي آيه ميپردازد و مينويسد :
( ان الله تعالي ذكره انزلها دلالة علي تحريمه علي اولياء النساء مضاره من كانوا له اولياء من النساء بعضلهن عمن أردن نكاحه من ازواج كانوا لهن، فبن منهن بما تبيين به ألمراة من زوجهامن طلاق اوفسخ نكاح )(169)
4-5-1- فهم معناي آيات
با نگاه به اسباب النزولي كه ابوالفتوح براي آيات نقل مي كند ميتوان گفت در اكثر موارد در جهت فهم آيه ، اين اقوال را ذكر ميكند .الف) ابوالفتوح تصريح دارد كه فهم معناي بعضي از آيات ، متوقف بر دانستن سبب نزول آنهاست وي در تفسير آيه شريفه : « ان الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين»(170) ميگويد:
« صادق جعفر بن محمد ( ع ) در تفسير آيه گفت اطاعت خداي تعالي داريد در آنچه فرمود و طاعت رسول در آنچه مؤكد كرد بر شما . اگر بر گردي از ولايت ما ، خداي دوست ندارد كافران را به آياتي كه در حق ماست . خداي تعالي آدم را و نوح را برگزيد و فرزندان ايشان را برنگيزد و آل ابراهيم را برگزيد »(171)
آن گاه با تأكيد بر تفسير نقل شده از امام صادق ( ع ) كه مبتني بر سبب نزول آيه شريفه است مي گويد :
« و معناي اين آيات نظم نمي پذيرد تا سبب نزول او معلوم نمي شود »(172)
ب) لااكراه في الدين(173)
هر دو مفسر در ذيل اين آيه در جهت فهم آيه اقوالي را ذكر ميكنند و هر دو مينويسد :
در مردي انصاري نازل شد ابوالفتوح نقل ميكند كه :
« مجاهد گفت آيه در مرد انصاري آمد كه غلامي سياه داشت او را صبيح گفتند او را اكراه مي كرد بر اسلام ... )(174) و همچنين چنين روايتي را از سدي با تفصيل بيشتر نقل ميكند طبري هم بدين گونه اين روايت ر ا نقل ميكند .
6-1- اجمال و تفصيل در روايات اسباب النزول
برخي از اسباب النزول آيات ، بالاخص آيات الاحكام ، كه يكي از فوايد نقل سبب نزول مي باشد و يا آياتي كه به وقايع تاريخي و اعتقادي بر مي گردد ، به صورت تفصيلي يعني نقل تمام داستان ، روايت ميشوند اما گاهي در جهت شناساندن شخصيتها و چنين مواردي ، سبب نزول به صورت اجمالي نقل ميشوند .اينكه دو مفسر ، طبري و ابوالفتوح رازي در اين باب چگونه متعرض سبب نزول شدهاند بحث ذيل اجتناب ناپذير به نظر ميرسد .
طبري در تفسير آيات از مجموع 262 مورد نقل سبب نزول ، در 224 مورد به تفصيل ، اسباب نزول را نقل كرده و تنها در 18 مورد به گزارش اجمالي اكتفا كرده است (175)
ابوالفتوح رازي كه براي 316 آيه و 7 سوره تمام ، جمعاً 323 مورد ، سبب نزول نقل كرده است ، 56 مورد را به سبك اجمالي و بقيه موارد را به سبك تفصيلي گزارش كرده است (176)
از مطالب فوق اين نكته بر مي آيد كه هر دو مفسر به سبك تفصيلي گرايش داشته اند در ذيل نمونه اي از اين سبك نقل سبب نزول از دو تفسير مذكور بيان مي شود
الف) ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله(177)
طبري در ذيل آيه مذكور به اسناد متعدد به صورت اجمالي سبب نزول آيه را اينگونه نقل ميكند :
«نزلت في ابوسفيان بن حرب»(178)
و لكن ابوالفتوح رازي اقوالي را ذكر مي كند و به تفصيل سبب نزول را بيان مي كنند . وي به نقل از محمدبن اسحق مي نويسد :
روز بدر آن واقعه افتاد قريش را هزيمتيان با مكه آمدند و ابوسفيان بيامد و كاروان خود با مكه آورد ، عبدالله بن ابي ربيعه و مكرمه بن ابي جهل و ضراربن اميه با جماعتي از قريش كه پدران و برادران ايشان را كشته بودند بيامدند و ابوسفيان را گفتند ... خداي تعالي اين آيه فرستاد (179)
وي همچنين با نقل روايت ديگري ادامه مي دهد :
«مقاتل و كلبي گفتند آنانند كه روز بدر مقاتلان را طعام مي داند و ساز مي كردند و ايشان دوازده مرد بودند ... »(180) البته طبري به صورت اجمالي اين روايت را نقل مي كند : «و قال بعضهم : عني بذلك المشركون من اهل بدر»(181)
ب) يا ايها الَّذينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللََه و ذَرُواما بقي مِنَ الرِبوا إنْ كُنتم مُؤمنيِن (182)
هر دو مفسر در ذيل آيه مذكور مفصلاً سبب نزول را بيان ميكنند .
طبري ابتدائاً سبب نزول را از سدي به صورت تفصيل بدين گونه نقل ميكند .
«نزلت هذه الآيه في العباس بن عبدالمطلب و رجل من بني المغيرة كانا شريكين في الجاهليه ، سلفا في الربا إلي أناس من ثقيف من بني عمرو ، و هم بنو عمر و بن عمير ، فجاء الإسلام و لهما اموال عظيمة في الربا ، فانزل الله ( ذروا مابقي ) »(183)
ابوالفتوح در ذيل آيه كه همين روايت را مرتبه دوم البته با اين تفاوت كه طبري نام شريك عباس بن عبدالمطلب را ذكر نمي كند و فقط مي گويد مردي از بني مغيره است ولكن ابوالفتوح نام شريك عباس را خالد وليد معرفي ميكند . ابوالفتوح به نقل از سُدي مينويسد :
«آيه در عباس و خالد وليد فرود آمد و ايشان هر دو انباز بودند در جاهليت ، ايشان سلف كردندي و ربا دادندي در بني عمرو و بني عمير و ايشان قومي بودند از ثقيف ، چون اسلام در آمد ايشان را مالي عظيم جمع شده بود بر ايشان خداي تعالي اين آيه فرستاد»(184)
طبري روايت دوم را همچون روايت اول به تفصيل از ابن جريح نقل ميكند وي مينويسد :
«ابن جريح قوله : ( يا ايها الذين ... ) قال : كانت ثقيف قد صالحت النبي ( ص ) علي ان مالهم من ربا علي الناس ، و ما كان للناس عليهم من ربا فهو موضوع . فلما كان الفتح ، استعمل عتاب بن اسيد علي مكة ، و كانت بنو عمروبن عميربن عوف يأخذون الربا من بني المغيرة ... فنزلت ، (يا ايها الذين ... )»(185)
طبري در ادامه از ابن جريح و عكرمه روايت ديگري را نقل ميكند :
«كانوا ياخذون الربا علي بني المغيرة يزعمون انهم مسعود و عبد يا ليل و حبيب و ربيعة ... »(186)
ابوالفتوح همين روايت را كه طبري از عكرمه نقل كرده است از مقاتل نقل ميكند و مينويسد:
آيه در چهار برادر ثقفي آمد مسعود و عبد يا ليل و حبيب و ربيعه و ايشان پسران عمروبن عمير بن عوف الثقفي بودند ... )(187)
البته ابوالفتوح روايت ديگري را مفصلاً از عطاء و عكرمه نقل ميكند كه طبري آن را نقل نكرده است بر اين اساس دو مفسر در نقل اسباب النزول به صورت اجمالي و تفسيري يك روش مشابه را دارا نيستند .
فصل دوم : روش شناسي طبري و ابوالفتوح رازي در نقد روايات اسباب النزول
1-2- پيشينه بحث :
در نقل اسباب النزول ، گاهي مفسران فقط به گزارش آن و گاهي علاوه بر گزارش ، به نقد و تحليل اقوال مي پردازند و قول برتر را بر اساس ملاك و معيارهايي بيان ميكنند .مطلب ذيل ما را در شناخت روش طبري و ابوالفتوح رازي در نقل اسباب النزول است ياري ميرساند .
بر اساس تتبع به عمل آمده در تفسير طبري ، وي براي 259 آيه و سه سوره ( تبت ، كافرون ، اخلاص ) به نقل سبب نزول پرداخته است . از مجموع موارد ياد شده فقط در هفده مورد بعد از گزارش به نقد و تحليل سبب نزول همت گمارده است و در بقيه موارد (245 مورد ) ، به صرف گزارش اكتفا كرده است .
بنابراين مي توان : سبك ابن جرير طبري در بحث اسباب نزول ، بيشتر گزارش و كمتر به تحليل ميپردازد(188)
در مورد سبك ابوالفتوح بايد گفت : بر اساس استقرار ، ابوالفتوح براي 316 آيه و 7 سوره تمام ، جمعاً 323 مورد ، سبب نزول نقل كرده است . از مجموع موارد ياد شده فقط در 12 مورد بعد از نقل اسباب نزول به شيوه هاي مختلف به نقد و يا تحليل آنها پرداخته و در ساير موارد ( 311 مورد ) به صرف گزارش اكتفا كرده است . بنابراين مي توان گفت : سبك ابوالفتوح رازي در پرداختن به اسباب النزول ، گزارشي است و نه تحليلي (189)
با مطالبي كه ذكر آن رفت مي توان گفت هر دو مفسر اكثراً به گزارش اسباب نزول آيات اكتفا كردهاند و بندرت به تحليل و نقد آن پرداختهاند .
2-2- ملاك نقد
با جستجو در اسباب النزول آيات ده جزء نخست قرآن كريم ، در تفسير نمايان شد مشخص شد كه طبري و ابوالفتوح رازي در نقد و تحليل سبب نزول آيات متفق القول نيستند به عبارت ديگر گاهي هر دو تنها به گزارش اكتفا ميكنند و گاهي يكي به گزارش و ديگري به تحليل و نقد آن ميپردازند. مفسراني كه به تحليل و نقد اسباب نزول آيات همت ميگمارند ملاكهايي را در نظر ميگيرند و بر اساس اين ملاكها قول برتر را بر ديگر اقوال ترجيح ميدهند و گاهي اقوال رد شده را رد و قول خويش را بيان ميكنند .طبري و ابوالفتوح رازي با وجود آنكه بندرت به تحليل و نقد اسباب النزول پرداختهاند و لكن ملاكهايي را براي بررسي روايات برگزيدهاند . مواردي كه در ذيل بدان اشاره مي شود مؤيدي بر اين مدعاست .
1-2-2- عموم آيه
از ديدگاه طبري ، هر گاه براي يك آيه قرآن ، مراد خاص و يا سبب نزول معين و مورد قبول مفسر وجود داشته باشد ، حمل آيه بر مفهوم عام نيز معتبر خواهد بود .الف) ان الذين كفروا ينفقون امْوالهم لِيَصُدُّوا عن سبيل الله(190)
طبري در ذيل آيه مذكور دو قول را به عنوان سبب نزول مطرح كرده از جمله :
«نزلت في ابي سفيان بن حرب استأجر يوم أحد ألفين من الأحابيش من بني كنانه»(191)
« قال بعضهم ، عني بذلك المشركون من أهل بدر »(192)
محمدبن جرير بعد از نقل اين دو روايت قول برتر را اينگونه بيان ميكند :
« والصواب من القول في ذلك عندي ماقلنا ، و هو أن يقال : ان الله أخبر عن الذين كفروا به من مشركي قريش انهم ينفقون اموالهم ، ليصدواعن سبيل الله ، لم يخبرنا بأي أولئك عني ، غير انه عم بالخبر الذين كفروا ، و جائز أن يكون عني ، المنفقين اموالهم لقتال رسول الله ( ص) و اصحابه بأُحد ، و جائز ان يكون عني المنفقين منهم ذلك البدر ، و جائز ان يكون عني الفريقين»(193)
طبري با اين كه قول برتر را بيان مي كند ، اعتبار عموميت آيه را بيان كرده است و مينويسد :
« فالصواب في ذلك أن يعم كما عم جل ثناوه الذين كفروا من قريش »(194)
همانگونه كه مشخص شد طبري با وجود آنكه رواياتي مبني بر خاص بودن آيه نقل ميكند اما به تحليل اين اقوال ميپردازد و سبب نزول آيه را عام مي داند .
ابوالفتوح رازي كه اين اقوال را بيان ميكند صرفاً به گزارش اكتفا كرده از طبري اقتباس نكرده است و به تحليل در مورد اين آيه نميپردازد و به عبارت ديگر از طبري در تحليل آيه اقتباس نكرده است .
ب) او من كان ميتاً فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشي (195)
ابوالفتوح در ذيل آيه فوق اقوال متعددي را نقل ميكند از جمله :
«خلاف كردند در آنكه آيه در كه آمد عبدالله عباس و حسن بصري و جماعتي مفسران گفتند در جمله مؤمنان آمد و كافران . عكرمه گفت : آيه در عمار ياسر آمد و ابوجهل و اين قول ابو جعفر باقر است . و زجاج گفت : در رسول آمد و ابوجهل »(196)
ابوالفتوح بعد از نقل اين اقوال آنگاه به نقد سبب نزول ميپردازد و مينويسد :
( قول اول اولي تر است براي عمومش )(197)
در اين مورد و موارد متعدد ديگر كه مفسر عموم را اولي ميداند ، دليلش اين است كه نزول آيه به سبب خاص ثابت نشده ، تا حملش بر عموم محتاج به دليل باشد ، بلكه با عموم آيه تعارض دارد و در صورت تعارض ، عموميت آيه مقدم است .
اما طبري در نقل سبب نزول آيه بدون آنكه به تحليل بپردازد فقط به گزارش اجمال اكتفا كرده و گفته : «نزلت في عمر بن خطاب و ابو جهل بن هشام »(198)
ج ) همچنين ابوالفتوح در ذيل آيه 28 سوره آل عمران بعد از ذكر اقوالي در سبب نزول آيه مينويسد :
( اگر بر عموم حمل كنند تا جمله داخل باشد از مذكوران در اين اقوال اولي تر باشد ... )(199)
2-2-2- ظاهر آيه
از ديگر ملاكهاي كه دو مفسر در تحليل و نقد اسباب النزول به كار بردهاند ظاهر آيه ميباشد و بر همين اساس ، روايتي را بر ساير اقوال ترجيح ميدهند .الف) قُلْ إنْ كُنْتُم تُحبُّونَ الله فاتَّبِعونِی (200)
طبري بعد از نقل اقوال متعدد بر اساس ظاهر آيه كه دلالت مي كند به تحليل و نقد اقوال ميپردازد .
وي ابتدا دو قول را نقل ميكند :
« اختلف اهل التأويل في السبب الذي أنزلت هذه الآيه فيه ، فقال بعضهم : أنزلت في قوم قالوا علي عهد النبي (ص) : إنا نحب ربنا ، فامرالله جل و عزّ نبيه محمداً (ص) أن يقول لهم : « إن كنتم صادقين ...» و قال آخرون : بل هذا امر من الله نبيه محمداً (ص) أن يقول الوفد نجران الذين قدموا عليه من النصاري ...»(201)
وي روايت دوم را به استناد محمد بن جعفربن الزبير نقل ميكند .
ابتدا طبري قول دوم را ميپذيرد و ميگويد :
( و اولي القولين بتأويل الآيه ، قول محمد بن جعفر بن الزبير ، لأنه لم يجز لغير وفد نجران في هذه السورة ، و لا قبل هذه الآيه ذكر قوم ادعوا أنهم يحبون الله ولاانهم يعظمونه،فيكون قوله : ( ان كنتم ... )جواباً لقولهم علي ماقاله الحسن )(202)
وي در ادامه روايت حسن بصري را كه همان قول اول مي باشد را نقد مي كند و مي نويسد :
« و أما ما روي الحسن في ذلك مما قد ذلك مما قد ذكرناه ، فلا خبر به عندنايصحّ، فيجوز ان يقال : ان ذلك كذلك ، و ان لم يكن في السورة دلالة علي انه كما قال إلا ان يكون الحسن أراد بالقوم الذين ذكر أنهم قالوا ذلك علي عهد رسول الله (ص) و قد نجران من النصاري ، فيكون ذلك من قوله نظير اخبارنا ، فاذا لم يكن بذلك خبر علي ما قلنا ، و لا في الآية دليل علي ما و صفنا ... »(203)
همانطور كه بر ميآيد طبري بر اساس دلالت سوره و آيه ، به نقد و رد روايت حسن بصري ميپردازد و قول برتر را قول ابن زبير ميداند .
ابوالفتوح رازي بدون آنكه به تحليل بپردازد ، در ذيل آيه مذكور به گزارش اقوال در باب سبب نزول ميپردازد .
ب) و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله(204)
يكي از آيات قابل بحث در بين مفسران در ابعاد مختلف آيه فوق ميباشد ابوالفتوح در سبب نزول آيه شريف چند قول ذكر كرده و قول دوم را چنين نقل ميكند :
« جماعتي ديگر از مفسران گفتند كه آيه در حبيب رومي آمد كه او برخاست تا هجرت كند و بيايد از مكه به مدينه .
قريش چون دانستند از پي او بيامدند چون در او رسيدند او از شتر فرود آمد و كمان بزه كرده و گفت . بيني در اين كنانه من چند تير است ... خداي تعالي اين آيه فرستاد ... )(205)
وي سپس در ذيل اين روايت ، به نقد و رد آن بر اساس آنچه كه از آيه بر ميآيد ميپردازد و مينويسد :
« و اين قول خطاست براي آنكه اگر چنين بودي ، خداي تعالي (يشري) نگفتي كه (بيع) باشد، (يشتري) گفتني كه (ابيتاع) باشد . براي آنكه او مال داد و نفس باز خريد و معناي آيه اين است كه نفسش بفروشد و به بها ، رضاي خدا ستاند ... »(206)*
البته طبري در ذيل اين آيه ابتدا اقوالي را ذكر مي كند و بعد از آن به تحليل اقوال مي پردازد و مي نويسد : «و الذي هو أولي به ظاهر هذه الآيه من التأويل ، ما روي عن عمربن الخطاب و عن علي بن ابي طالب و ابن عباس رضي الله عنهم ، من يكون عني بها الآمر بالمعروف و الناهي عن المنكر ، و اما ما روي من نزول الآيه في امر صهيب ، فإن ذلك غير مستنكر ، إذكان غير مرفوع جواز نزول آية من عند الله علي رسوله (ص) به سبب من الأسباب ، و المعني بها كل من شمله ظاهرها »(207)
وي نهايتاً قول برتر را اينگونه بيان مي كند : «فالصواب من القول في ذلك أن يقال ان الله عز ذكره وصف شارياً نفسه ابتغاء مرضاته ، فكل من باع نفسه في طاعته ...»(208)
مورد قبلي يكي از موارد استثنائي بود كه ذكر شد زيرا بسيار بندرت پيش مي آيد كه هر دو مفسر در يك آيه به تحليل و نقد روايات آن بپردازند .
3-2-2- سياق آيه
از ديگر ملاكهاي كه هر دو مفسر در نقل اسباب النزول در جهت نقد آنها بكار ميگيرد استفاده از سياق آيه ميباشد و از اين طريق ، قول برتر را و يا نظر خود را بيان ميكنند شايد اين پرسش به ذهن خطور كند كه چه تفاوتي بين ظاهر آيه و سياق آيه وجود دارد كه به صورت مجزا قرار گرفتهاند . بايد گفت : ظاهر آيه به الفاظ آيه از نگاه نحوي و اعرابي آن مربوط ميشود و لكن سياق به معني سبك و روش است بر اين اساس سياق آيه به قراين و شواهد موجود در آيه گفته ميشود ثانياً دو مفسر از لفظ ظاهر و سياق در نقد اقوال بهره ميگيرند.الف) لَيْسَ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُم قِبَلَ المَشْرِقِ و المَغْرِب(208)
طبري ابتدا اقوالي را به عنوان سبب نزول آيه بدين گونه نقل مي كند :
( قتاده ، قال : كانت اليهود تصلي قبل المغرب ، و النصاري تصلي قبل المشرق ، فنزلت : ( ليس البر ... )
قتاده قوله : ( ليس البر ... ) ذكرلنا أن رجلاً سأل نبي الله (ص) عن البر ، فانزل الله هذه الآية ، و ذكرلنا ان نبي الله (ص) دعا الرجل فتلا ها عليه . و قد كان الرجل قبل الفرائض ... فانزل الله هذه آيه، ربيع بن انس قال : كانت اليهود تصلي قبل المغرب ، و النصاري قبل المشرق فنزلت ( ليس البر ... )(209) وي بعد از بيان اقوال مذكور قول برتر را بدين شكل نقل ميكند .
«و أولي هذين القولين بتأويل الآيه القول الذي قاله قتاده و الربيع بن أنس ان يكون عن بقوله : (ليس البر ...» اليهود و نصاري ، لان الآيات قبلها مضت بتوبيخهم و لو مهم والخبر عنهم و عما أعدلهم من اليم العذاب : و هذا في سياق ما قبلها ، إذاكان الأمر كذلك ، ليس البرأيها اليهود و النصاري ان يولي بعضكم وجهه قبل المشرق و بعضكم قبل المغرب ... )(210)
همانطور كه مشخص شد طبري بعد از نقل دو قول در ذيل آيه مذكور در صدد ترجيح قول دوم برآمده و اين تحليل را بر اساس سياق آيه مدد ميجويد و اين چيزي است كه وي از اين روش در ذيل آيات ديگر همچون آيه 282 سوره بقره بكار ميگيرد و لكن ابوالفتوح فقط به گزارش اقوال قتاده و ربيع بن انس اكتفا و روايتي از ابن عباس و ضحاك نقل ميكند .
ب ) ان الله لا يستحي ان يضرب مثلاً ما بعوضه فما فوقها(211)
ابوالفتوح رازي در ذيل اين آيه به ترتيب دو قول را بيان ميكند :
« سبب نزول آيت آن بود كه چون خداي تعالي مثال زد بچيزهايي اندك چون عنكبوت و ذباب ، جهودان از آن بخنديدند و گفتند خداي اين مثل زد چه خواست بدين چيزهاي خسيس ، اين كلام خداي را نماند خداي تعالي اين آيه را فرستاد و برايشان گفت ( ان الله لا يستحي ... ) خدا شرم ندارد و اين قول قتاده است(212) » وي پس از نقل قول قتاده ، روايت ديگري را بدين گونه نقل ميكند :
« عبدالله عباس و عبدالله مسعود گفتند چون خداي تعالي مثل زد منافقان را با آن دو چيز كه در مقدم برفت از مستوقد آتش و از صيب ، منافقان گفتند خداي چگونه مثل زد به چيزها و او از آن بزرگوارتر است كه مثل زد . خداي تعالي آيت فرستاد برد ايشان »(213)
ابوالفتوح در پايان بر اساس سياق آيه كه ملاك قرار داده است قول دوم را بدين شكل ترجيح ميدهند .
(و اين قول اولي تر است از قول قتاده براي آنكه در آيات مقدم ذكر آن مثلها و منافقان رفته است پس اين لايق تر باشد به سياق آيه)(214) .
البته طبري بعد از نقل دو قول قتاده و ابن عباس و ابن مسعود ، قول ابن عباس و ابن مسعود را ميپذيرد و مينويسد :
« و قد ذهب كل قائل ممن ذكرنا قوله في هذه الآيه و في المعني الذي نزلت فيه مذهباً . غير أن اولي ذلك بالصواب و أشبهه بالحق ما ذكرنا من قول ابن مسعود و ابن عباس »(215) .
4-2-2- مباني عقيدتي
از ديگر ملاكهايي كه مفسر در جهت نقد سبب نزول اختيار ميكند ، باورهاي اعتقادي آنهاست كه بر اين اساس ، گاهي روايتي را رد و يا ترجيح ميدهد .طبري در نقد سبب نزول از اين سبك بهرهاي نبرده است ولكن ابوالفتوح در بسياري موارد به تحليل و نقد اقوال بالاخص اقواي كه در اهل بيت (ع) آمده است پيشي ميگيرد .
ابوالفتوح رازي در ذيل آيه (يا ايها الذين امنوا لا تحرموا طيبات ما احل الله لَكُم)(216) بدون آنكه نام راوي را ذكر كند به بيان سبب نزول ميپردازد .
وي مينويسد : «مفسران گفتند سبب نزول آيه آن بود كه چون رسول (ع) با صحابه وصف قيامت بكرد و احوال و دوزخ و عقاب او و شدت او بر گناه كاران جماعتي از صحابه بيامدند و در سراي عثمان بن مطعون بنشستند و گفتند ايشان ده كس بودند : علي بن ابي طالب بود و ابوبكر و عبدالله مسعود و عبدالله عمر و ابوذر غفاري مولاي مذيفه و مقداد بن اسود و سلمان فارسي و معقل بن مقرن اتفاق كردند بر آنكه بروز روزه نگشايند و بشب نياسايند و بر بستر نخسبند و گوشت نخورند ... »(217) .
ابوالفتوح بعد از نقل اين روايت سبب نزول را مغاير با اعتقادات خود ميداند و بدين جهت به نقد آن ميپردازد و از اينكه نام امام علي (ع) جزو اين ده نفر باشد آن را رد ميكند و مينويسد:
« اگر خبر درست باشد در حق اين مذكوران ممكن است مگر در حق اميرالمؤمنين علي ( ع ) كه به او لايق نيست زهد و عبادت او با اين چيزها بيش از اين بود »(218)
ولكن طبري با سند اين آيه را در حق امير المؤمنين ( ع ) و ديگران ميداند بدون آنكه آن را نقد كند طبري در تحليل و نقد اسباب النزول از اين روش بهره چنداني نميبرد .
5-2-2- خبر صحيح
پيشتر گفته شد كه طبري در نقل اسباب النزول و به طور كلي روايات ، اهتمام ، ويژهاي به سلسله سند روايات دارد و وي فقط سند را نقل ميكند بدون آنكه بررسي كند اما گاهي اوقات طبري جانب انصاف را رعايت مي كند و وسلسله سند و اسباب النزول را نقد ميكند و بر اساس سند صحيح قول برتر را ترجيح مي دهد در زير نمونهاي از آن تأييدي بر مدعاست .محمدبن جرير اقوالي را به عنوان سبب نزول در ذيل آيه ( و ان من اهل الكتاب ...)(219) نقل مي كند و سپس به نقل آنها ميپردازد.
طبري ابتدائاً اين اقوال را نقل ميكند :
((جابربن عبدالله : أن النبي (ص) قال : «اخرُجوُا فَصَلُّوا علي أخٍٍٍٍ لَكُم» فصلي بنا ، فكبر اربع تكبيرات ، فقال « هذا النجاشي أصحمة » ، فقال المنافقون : انظروا هذا يصلي علي علج نصراني لم يره فقط ! فانزل الله: «و إنَ من اهلٍ الكتب ...») ، ( قتاده في قوله : ( و إنَ من أهل الكتب لمن ... ) قال : نزلت في النجاشي و اصحابه ممن آمن بالنبي (ص) و اسم النجاشي أصحمه .)، ( ابن جريح : قال : لما النبي (ص) علي النجاشي ، طعن في ذلك المنافقون ، نزلت هذه الآيه : و إنَ من أهلٍ الكتبٍ) ، ( ابن جريح : قال نزلت ـ يعني هذه الآيه ـ في عبدالله بن سلام و من معه ) ، ( عن مجاهد : من اليهود و النصاري و هم مسلمه اهل الكتب))(220)
آنچه كه مسلم است اينكه طبري در نقل اين اقوال ، معتقد به سه سبب نزول متفاوت است :
1-در نجاشي هنگام نماز خواندن پيامبر بر او نازل شد .
2-در عبدالله بن سلام و اصحابش نازل شد .
3-به صورت عام بر يهود و نصاري نازل شد .
ولكن طبري در بين اين اقوال ، روايت مجاهد را اوليتر ميداند و مينويسد :
« و اولي هذه الأقوال بتأويل الآيه ما قال مجاهد ، و ذلك ان الله جل ثناؤه عم بقوله : ( و إنَّ من اهل الكتاب ) اهل الكتاب جميعاً ، اعني اليهود و النصاري ، من أهل الكتاب )(221)
اما اين پايان تحليل طبري نبود وي علاوه بر اينكه قول برتر را ، قول مجاهد ميداند به نقد اقوال ديگر چون جابربن عبدالله انصاري ميپردازد به در سند و اينكه اين روايت صحيح است يا خير ترديد به خود راه ميدهد و مينويسد :
« فان قال قائل : فما انت قائل في الخبر الذي رؤيت عن جابر و غيره انها نزلت في النجاشي و اصحابه ؟ قيل: ذلك خبر في اسناده نظر ، و لو كان صحيحاً لاشك فيه لم يكن لما قلنا في معني الآيه بخلاف ، و ذلك ان جابراً و من قال بقوله إنما قالوا : نزلت في النجاشي ، و قد تنزل الآية في الشيء ثم يعم بها كل من كان في معناه »(222)
ابوالفتوح رازي در ذيل آيه مذكور همين اقوال را ذكر ميكند بجز اينكه روايتي از عطا نقل كرده است كه طبري بيان نكرد و ابوالفتوح بدون اينكه قول برتر را بيان مي كند فقط به گزارش اكتفا مي كند.
طبري همانند آيه قبلي ، درمورد آيه ( يا أيها الذين ، ءامنوا لاتسئلوا عن أشيآء ...)(223)سه نظر متفاوت را البته با يك مضمون به عنوان سبب نزول آيه نقل مي كند كه بدان اشاره ميشود طبري ابتدا اين روايت را نقل ميكند .
« ذكر أن هذه الآيه أنزلت علي رسول الله (ص) بسبب مسائل كان يسألها إياه أقوام ، امتحاناً له احياناً ، و استهزاء احياناً ، فيقول له بعضهم : من أبي ؟ و يقول له بعضهم إذا اضلت ناقته : اين ناقتي ؟ فقال لهم تعالي ذكره : لا تسألوا عن اشياء من ذلك ، كمسألة عبدالله بن حذافة إياه من ابوه ( ان تبدلكم تسؤكم )»(224)
طبري اين روايت را از راوياني چون ابن عباس ، قتاده ، انس ، ابوصالح ، ابوهريره ، ابن طاووس و سُدي با مفهومي واحد نقل ميكنند .
ابوالفتوح رازي همين روايت را از ابن عباس ، زهري ، قتاده ، انس ، ابوصالح و ابوهريره نقل ميكند دومين روايتي را كه نقل مي كند اين است :
( و قال آخرون : نزلت هذه الآية علي رسول الله (ص) من أجل مسألة سائل سأله عن شي ء في امر الحج)(225)
وي اين روايت را با اسناد مختلف چون علي بن عبدالاعلي ، ابوهريره ، سليم بن عامر ، ابن عباس نقل ميكند
ابوالفتوح روايت را از امام علي (ع) در مورد فردي بنام عكاشه بن فحص اسدي نقل ميكند اما ابوالفتوح فقط به گزارش اين سه روايت اكتفا ميكند و بدون آنكه به تحليل آن بپردازد .
طبري سومين روايت را كه از مجاهد به نقل از ابن عباس ذكر مي كند و آن را بر اساس سند نفي ميكند بدينگونه بيان مي كند:
« و قال آخرون : بل نزلت هذه الآيه من أجل انهم سألوا رسول الله (ص) عن البحيره و السائبه و الوصيله و الحام »(226)
ابوالفتوح همين روايت را با سند مجاهد نقل ميكند.
سپس طبري به تحليل اين سه وجه مي پردازد و قول برتر را بيان و قول ضعيف را كه از مجاهد ميباشد رد ميكند .
وي در مورد قول برتر چنين مينويسد :
« وأولي الأقوال بالصواب في ذلك قول من قال : نزلت هذه الآيه من اجل اكثار السائلين رسول الله (ص) المسائل ، كمسئله ابن حذافه إياه من ابوه ، و مسئلة سائله إذا قال : ان الله فرض عليكم الحج : أفي كل عام ؟ و ما اشبه ذلك من المسائل ، لتظاهر الأخبار بذلك عن الصحابه و التابعين و عامة اهل التأويل »(227) .
طبري بعد از ترجيح قول اول ، در ادامه تحليل خود بر اقوالي كه در ذيل اين آيه آمده به رد روايت مجاهد از ابن عباس مي پردازد وي اينگونه نقد ميكند :
« و أما القول الذي رواه مجاهد عن ابن عباس ، فقول غير بعيد من الصواب ، ولكن الاخبار المتظاهره عن الصحابه و التابعين خلافه ، و كرهنا القول به من اجل ذلك ، علي انه غير مستنكران تكون المسئله عن البيجره و السائبه والوصيله و الحام ... )(228)
و در پايان قول اولي را قول برتر ميدانند : ( و هذا القول اولي الأقوال في ذلك عندي بالصحه ، لأن مخارج الأخبار بجميع المعاني التي ذكرت صحاح ، فتو جيهها الي الصواب من وجوهها أولي)(229)
فصل سوم :جايگاه اسباب النزول آيات نازله در شأن اهل بيت ( ع ) در تفسير طبري و ابوالفتوح رازي
در فهم نگنجد و دليل آن جايگاه ويژه اهل بيت (ع) در قرآن است . قرآن مجيد ، با آيات صريح و كنايات لطيف خود به جايگاه بلند امام علي (ع) و اهل بيت پيامبر (ع) اشارت دارد .با اين مقدمه بايد گفت كه اهل بيت (ع) از جمله محورهاي عمده و بارز در امر اسباب النزول هستند و جايگاه ايشان به عنوان مهمترين محورهاي مطرح در اسباب نزول قابل تأمل و تعمقي ويژه است اكثر آيات نازله در شأن اهل بيت (ع) در مورد امام علي (ع) نازل شده است زيرا همراز و مورد توجه پيامبر اكرم (ص) بود . بر اين اساس رواياتي مبني بر تعداد آيات نازله در شأن علي (ع) وارد شده از جمله حاكم حسكاني چندين روايت را در اين باب نقل ميكند. وي از يزيد بن رومان نقل ميكند كه «هيچ آيهاي از قرآن نازل نشد مگر اينكه در علي بن ابيطالب نازل شد »(230) و همچنين از مجاهد نقل ميكند كه «هفتاد آيه در حق علي (ع) نازل شد كه هيچ كسي با او در اين آيات شريك نيست »(231)
هدف ما در اين بخش ، تنها پرداختن به بخشي از اسباب النزول است كه در شأن اهل بيت (ع) عموماً و امام علي (ع) خصوصاً نقل شده است . مجال محدود اين مقال ، تنها امكان ارائه نمونه هايي از اسباب النزول را خواهد داشت و سعي بر اين است كه در نقل اين نمونهها بهترينها و لازمترينها را مطرح كنيم .
طبري و ابوالفتوح رازي در نقل اسباب النزول آياتي كه در شأن اهل بيت نازل شده اند بر اساس باورهاي اعتقادي خود پيش مي گيرند كه در ذيل به نمونه هاي از اين آيات بر اساس ترتيب سور اشاره ميگردد :
الف) ولنبلُوَنَكم بشيء من الخوف و الجوع(232)
ابوالفتوح رازي از تفسير اهل بيت نقل مي كند كه ( اين آيات در حق اهل بيت است ) ولي در ادامه از امام صادق (ع) مي نويسد ( روايت است كه او گفت سبب نزول اين آيه آن بود كه خداي جل جلاله اين آيه فرستاد كه ( و اذ ابتلي ابرهيم ربه بكلمات فاتمهن ) رسول گفت (نعم الخيل ...(233)
طبري در ذيل اين آيه فقط به اين اكتفا مي كند و مي نويسد : هم اصحاب محمد (ص)(234)
ب ) و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله(235)
اين آيه كه در ليلة المبيت و به مناسبت خوابيدن علي (ع) در رختخواب پيامبر (ص) نازل شده است .در مورد آيه مذكور در فصل دوم بيشتر ذكر آن رفت و گفته شد كه ابوالفتوح رازي بعد از بيان سه قول ، از عبدالله عباس روايت مي كند كه آيه در شأن اميرالمؤمنين وارد شد در صورتي كه طبري اين روايت را نقل نكرد .
ج) از ديگر آياتي كه ابوالفتوح رازي در سبب نزول آن ، به جايگاه والاي اميرالمؤنين علي (ع) اشاره دارد آيه ( الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار سراً و علانيه)(236) وي دو قول را ذكر ميكند كه نشان مي دهد آيه در حق امام علي (ع) وارد شده است كه بدان اشاره مي شود ابوالفتوح با يك واسطه از ابن عباس بدينگونه نقل ميكند :
« مجاهد روايت كند از عبدالله عباس كه او گفت آيه در اميرالمؤمنين (ع) آمد كه او چهار درم داشت يكي بشب داد و يكي بروز و يكي پنهان و يكي آشكار . خداي تعالي اين آيه فرستاد و از او باز گفت كه آنانكه مالهاي خود نفقه كنند ... »(237)
از ديگر اقوالي كه ياد كرده اين است :
« ابن جوهر روايت كند از ضحاك كه اصحاب صفه را حقي ماس ( كشنده و وادارنده به سؤال ) پيدا شد عبدالرحمن بن عوف مالي بسيار بياورد و بر ايشان صرف كرد و در شب اميرالمؤمنين علي (ع) آمد و ايشان را ولقي خرما آورد و ولق شصت صاع باشد . درست ترين اين دو صدقه به نزديك خداي تعالي صدقه اميرالمؤمنين علي (ع) بود و در اين باب او اين آيه آورد »(238) قابل ذكر است كه طبري با وجود آنكه گاهي وي را به مذهب تشيع محكوم مي كردند و همچنين كتابي در فضائل و دفاع از حديث غدير خم نوشت ، در ذيل آيه مذكور به اينكه اين آيه در شأن اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است سخني به ميان نميآورد .
د) فمن حاجَك فيه من بَعد ماجاءَک(239)
از ديگر آياتي كه ابوالفتوح درذيل آن به مقام والاي اهل بيت(ع) و حقانيت آنها اشاره مي كند آيه مباهله است . اكثر علماي شيعه و سني بر اينكه اين آيه به امام علي (ع) و فرزندان ايشان اشاره دارد متفق القولند وي روايتي را بدون استناد نقل مي كند و در خلال آن به حسن و حسين (ع) يعني فرزندان پيامبر و امام علي (ع) اشاره مي كند .
وي مينويسد : « و سبب آن بود كه چون رسول (ع) مكه بگشاد و اسلام منتشر شد و سلطان و حجت رسول قاهر گشت بر كافران و خود آمدن گرفتند نزديك رسول (ع) بهري اسلام ميآوردند و بهري امان طلب كردند . قوله (فمن حاجك فيه ) هر كه با تو حجت آرد و خصومت كند در عيسي پس از آنكه يقين به تو آمد در حق او ( فقل تعالوا ) بگو بيائيد :
ابناء نا باتفاق مراد حسن و حسين اند و در اينجا دليل است بر آنكه ايشان فرزندان رسولند و مراد به زنان در آيه ، فاطمه الزهراء (ع) تنها بود . و به اتفاق مراد بنفس اميرالمؤمنين علي (ع) است»(240) در اين روايت وي اشاره مي كند افرادي كه همراه پيامبر (ع) جهت مناظره با يهودان بودند اهل بيت ايشان هستند .
طبري اشاره اي به اين موضوع ندارد .
هـ ) از ديگر آيات قابل ذكر و مهم كه اكثر مفسران شيعه و سني بر اينكه اين آيه درشان امام علي (ع) نازل شده است آيه ولايت است . ( انَما وَليُكُم الله وَ رسوُلُه و .... )(241)
نزول اين آيه در شأن امام علي (ع) و بيان حقيقت اين امام همام قابل انكار نيست زيرا همانطور كه ذكر آن رفت اكثر مفسران و علماي شيعه و سني به اينكه آيه مذكور در حق اولين امام شيعيان نازل شد اقرار و اعتراف دارند .
طبري همچون ديگر علماي هم مذهب خود سرانجام به مقام وي اعتراف ميكند و اقوالي را در ذيل اين آيه ذكر ميكند .
وي ابتدا اين روايت را نقل ميكند .
« ان هذه الآية نزلت في عبادة الصامت في تبرئه من ولاية يهود بني قينقاع و حلفهم الي رسوله (ص) و المؤمنين »(242)
وي اين روايت را از اسحاق بن سيار و عطيه بن سعيد و ابن عباس نقل ميكند .
دومين روايت را از سُدي نقل مي كند و مي نويسد : ( هولاء جميع المؤمنين ، ولكن علي بن ابي طالب مرّ به سائل و هو راكع في المسجد ، فأعطاه خاتمه)(243).
ولي در نهايت بدون آنكه آيه را در شأن ديگري غير از علي بداند روايت ميكند كه :
« ابي جعفر قال : سألته هذه الآية : ( انما وليكم الله و رسوله .. ) قلنا : من الذين آمنوا ؟
قال : الذين آمنوا قلنا : بلغنا أنها نزلت في علي بن أبي طالب قال علي من الذين آمنوا»(244)
وي در پايان از مجاهد نقل ميكند كه : « غالب بن عبيدالله قال : سمعت مجاهداً يقول في قوله : ( انما وليكم الله و رسوله ...) الآية ، قال : نزلت في علي بن ابي طالب ، تصدق و هو راكع»(245)
ولكن طبري بدون آنكه به تحليل بپردازد و قول برتر را كه همان در شأن علي (ع) نازل شد بيان نميكند و صرفاً به گزارش اكتفا ميكند .
ابوالفتوح رازي كه يكي از مفسران شيعه مي باشد با بيان وصف ناپذير كه در نقل روايت وي مشهود است ، اين آيه را در شأن مولي الموحدين امام علي (ع) ميداند .
وي ابتدا همچون طبري دو روايت را بدون سند ياد ميكند و مينويسد :
« خلاف كردند در سبب نزول آيه و آنكه در حق كه آمد بعضي گفتند در عبادت صامت و عبدالله بن ابي سلول آمد چنانكه اشارت كرده شد در آيه مقدم و بعضي گفتند در عامة ، مؤمنان مراد بر اكعون و خاضعونست »(246)البته طبري در روايت خود از عبدالله بن ابي سلول نامي به ميان نميآورد ابوالفتوح بيصبرانه نظر اصلي را بر مبناي اعتقادات خود بدين گونه دنبال ميكند :
« جماعت بسيار از صحابه چون ابوذرغفاري ، جابر بن عبدالله انصاري ، عبدالله بن عباس ، ابورافع مولي رسول ، عماربن ياسر ، عتبه بن ابي الحكيم ، غالب بن عبدالله و غير هم و از مفسران مجاهد ، سدي علي بن الحسين المغري ، محمد بن جرير الطبري امام اصحاب الحديث و علي بن حسين رماني و او معتزليست گفتند در اميرالمؤمنين علي (ع) آمد كه در ركوع انگشتري به سائل داد و بر اين اجماع اهل بيت است »(247)
وي در ادامه روايتي را از مفسر اهل سنت بدين گونه نقل مي كند :
« ثعلبي مفسر امام اصحاب الحديث در تفسيرش اين خبر به اسناد بياورد از اعمش عن عتابة الأسدي از عبدالله بن عباس كه او گفت ... »(248)
و همچنين اين روايت را كه آيه در شأن اميرالمؤمنين (ع) نازل شد را از طاوس به نقل از ابن عباس و از كلبي به روايت ابوصالح به نقل از ابن عباس ذكر مي كند :
ابوالفتوح روايت پاياني را اينگونه مي نويسد :
«كلبي روايت از ابوصالح از عبدالله بن عباس كه او گفت سبب نزول آيه آن بود كه عبدالله سلام جماعتي از احبار يهود كه ايمان آورده بودند گفتند يا رسول الله از آنانكه خويشان ما بودند از ما تبرئه كردند براي آنكه ما بتو ايمان آورديم و ما تنها مانده ايم و از خانه ما تا مسجد تو مسافت دور است ما متوحش مي شويم از آنكه كسي با ما اختلاط نمي كند خداي تعالي اين آيه فرستاد براي تسليه ايشان و گفت اگر شما را ولايت و دوستي جهودان نيست خداي تعالي ولي شما است و پيغمبرش و آن مؤمنان كه نماز كنند و زكوة دهند . ايشان راكع باشد و در آن روز اميرالمؤمنين (ع) در ركوع انگشتري بسائل داد و عبدالله بن عباس چون علي انگشتري بسائل داد و اين آيه آمد و رسول (ع) آيه بخواند سائل را پرسيد كه تو را چيزي داد گفت بخوان كه در نماز است گفت در چه حالي بود از نماز گفت در ركوع رسول (ع) شادمانه شد و دانست كه در علي آمد حسان بن ثابت حاضر بود چون شادي رسول ديد خواست تا تقربي كند »(249)
ابوالفتوح رازي با يك جمع بندي كلي در ادامه مينويسد :
« اگر آنكه دو فرقه مختلف آراء و الرويه بالكثره خلاف كه از ميان ايشان است اعني شيعه و اصحاب الحديث اتفاق كردند كه اين آيه در حق اميرالمؤمنين علي (ع) آمد ... )(250)
و) از ديگر آياتي كه بي ارتباط به مسأله امامت نيست آيه ( يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك)(251) است كه قبل از واقعة غدير خم نازل شد و خداوند در اين آيه پيامبر اكرم (ص) را مأمور رساندن پيغام به مردم كه همانا امامت اميرالمؤمنين است ، كرد .
طبري بدون آنكه به اين مسئله اشاره اي كرده باشد دو روايت را در باب سبب نزول آيه نقل مي كند .
وي اولين روايت را ياد مي كنند :
( عائشه ، قالت : كان النبي ( ص ) يحرس ، حتي نزلت هذه الآية ( والله يعصمك من الناس ) قالت : فاخرج النبي ( ص ) رأسه من القبه : فقال « ايها الناسُ انصرفوا، فإنَ الله قد عصمني )(252)
و سپس روايت دوم را اينگونه مينويسد :
« اختلف اهل التأويل في السبب الذي من اجله نزلت هذه الآيه ، فقال بعضهم : نزلت بسبب اعرابي كان هم بقتل رسول الله ( ص ) فكفاه الله اياه »(253) و در ذيل آن با سند نقل مي كند كه :
« محمدبن كعب القرظي و غيره ، قال : كان رسول الله (ص) إذا نزل منزلاً اختار له اصحابه شجرة ظليلة فيقيل تحتها ، فأتاه اعرابي ، فاخترط سيفه ثم قال : من يمنعك مني ؟
قال (الله) : فرعدت يدالأعربي ، و سقط السيف منه و قال : و ضرب برأسه الشجرة حتي انتشردماغه : فانزل الله و الله يعصمك من الناس»(254) و روايت سوم ( و قال آخرون : بل نزلت لأنه كان يخاف قريشاً ، فأومن من ذلك )(255) همانطور كه بر ما معلوم شد طبري اشارهاي به واقعه غدير ندارد .
با توجه به مذهب ابوالفتوح رازي آيا وي در سبب نزول اين آيه از روايات طبري اقتباس كرده و به وقايع آن اشاره اي نكرده است و يا بالعكس.
ابوالفتوح رازي روايتي از محمد بن كعب قرظي همانند روايت طبري نقل مي كند و مي نويسد:
«مفسران در تفسير اين آيه و سبب نزول اين خلاف كردند محمد بن كعب القرظي گفت : از ابوهريره كه رسول (ص) در اسفار و غزوات كه بودي وقت فرود آمدن براي او جاي فرود آمدن طلب كردندي كه ساية درختان بودي تا او آنجا فرود آمدي يكروز در ساية درختي فرود آمد بر عادت و شمشير از آن ، درخت درآويخت. خداي تعالي اين آيه فرستاد)(256)
وي روايت ديگري متفاوت از روايات طبري نقل مي كند ولكن اشاره اي به وقايع غدير ندارد اما در ذيل آيه (قل يا اهل الكتب لستم علي شيء )(257) بعد از يادآوري آن ، رواياتي مينويسد :
«اما آنچه در تفسير اهل بيت (ع) و ائمه ما و جماعت صحابه روايت كردند چون براء بن عازب و جابر بن عبدالله انصاري و سلمان و ابوذر غفاري و عمار و حذيقه و جز ايشان كه آيه در حق امام علي (ع) در حجة الوداع چون رسول (ص) با ترسايان نجران مصالحه كرد... خداي تعالي اين آيه فرستاد)(258)
در اين روايت ابوالفتوح اشارهاي به واقعه حجة الوداع ميكند.
در صورتي كه مشهور آن است آيه ماقبل آن در مورد واقعه حج الوداع نازل شده است . پس با اين اوصاف آياتي كه در مورد اهل بيت (ع) نازل شده اند و مفسران طبق اعتقادات خويش اسباب النزول را براي اين آيات نقل كرده اند و همين امر مي تواند حقانيت اهل بيت (ع) را به مردم حق طلب بشناساند ولي مفسر گاهي از روي عناد اسباب نزول اين آيات را نقل نمي كند.
قرآن كريم ترجمه مهدي الهي قمشهاي
1. ابن خلكان ، محمد بن ابي بكر ، وفيات الاعيان ، قاهرة ، مكتبة النهضه المصريه ، 1367 هـ .ق.
2. ابن شهر آشوب ، ابوجعفر محمد بن علي ، معالم العلماء ،نجف ، مطبعة الحيدريه ، 1380 هـ.ق .
3. حجتي ، سيد محمد باقر ، اسباب النزول ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چ نهم ، 1382هـ.ش .
4. حسكاني ، عبيدالله بن عبدالله بن احمد ، شواهد التنزيل ،تهران ، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1411 هـ . ق 1990 م .
5. حاج سيد جوادي ، احمد صدر ، و ديگران، دائرة المعارف تشيع ، قم ، نشر شهيد سعيد محبي ، ج اول ، 1376.
6. خوانساري ،مير سيد محمدباقر ، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات ، قم ، نشر مكتبه اسماعيليان ، 1390 هـ.ق.
7. خرمشاهي ، بهاء الدين ، و ديگران ، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي ، تهران ، انتشارات دوستان ، ج 1 ، 1377.
8. رازي ، ابوالفتوح جمال الدين حسين بن علي بن محمد ، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن ، تصحيح كننده : ابوالحسن شعراني ، قم ، انتشاارت كتابخانه آيت الله نجفي مرعشي ، 1404 هـ.ق.
9. ذهبي ، محمد حسين ، التفسير و المفسرون ، بيتا ، بينا ، بيجا.
10. ذهبي ، احمدبن عثمان ، سير اعلام النبلاء ، بيروت ، دارالفكر ، 1417 هـ ، 1997 م.
11. سادات ناصري ، سيد حسن ، هزار سال تفسير فارسي (سيري در متون كهن تفسيري پارسي) ، تهران ، نشر البرز ، 1369 هـ . ش .
12. سيوطي ، جلال الدين عبدالرحمان ، ترجمه الاتقان في علوم القرآن ، مترجم : سيد مهدي حائري قزويني ، تهران ، انتشارات اميركبير ، چ 4 ، 1382.
13. طبري ، محمد بن جرير ، جامع البيان عن تأويل اي القرآن ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، 1421 هـ.ق.
14. صالح ، صبحي ، مباحثي في علوم القرآن ، مترجم : محمد علي لساني فشاركي ، قم ، بنياد علوم اسلامي ، پاييز61.
15. عقيقي بخشايشي ، عبدالرحيم ، طبقات مفسران شيعه ، قم ، نشر نويد اسلام ، 1372.
16. عميد زنجاني ، عباسعلي ، مباني و روشها تفسير قرآن ، تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، سازمان چاپ و انتشارات ، چ 3 ، 1373.
17. قزويني ، محمد ، مقالات علامه قزويني ، گردآورنده : عبدالكريم جُربزه دار، بي جا ، انتشارات اساطير ، 1362هـ . ش.
18. قمي ، عباس ، الكُني و الالقاب ، نجف ، مطبعة الحيدريه ، چ 3 ، 1389 هـ ، 1969 م.
19. مدرس تبريزي ، ميرزا محمد علي ، ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنيه او اللقلب ، تهران ، كتابفروشي خيام ، چ 4، 1374 هـ.ش .
20. معرفت ، محمدهادي، آموزش علوم قرآن ، (ترجمه التمهيد في علوم القرآن) ، مترجم : ابومحمد وكيلي، قم ، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي ، 1371 هـ.ش .
21. معرفت ، محمد هادي ، التفسير و المفسرون في ثوبة القشيب ، مشهد ، جامعه الرضويه للعلوم الاسلاميه، چ اول ، 1418 هـ.ق.
22. منتجب الدين ، ابي الحسن علي بن عبيدالله ، فهرست اسماءعلماء الشيعه و مصنفيهم ، بيروت، دارالاضواء ، چ دوم ، 1406 هـ ، 1986 م.
23. موسوي بجنوردي ، كاظم ، دايرة المعارف بزرگ اسلامي ، مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامي ، چ 2 ، 1374 هـ.ش.
24. ابن النديم ، محمدبن ابي يعقوب اسحاق ، الفهرست ، بيروت، دارالكتب العليمه ، 1416 هـ ق.
25. ياقوت حموي ، ابوعبدالله ، معجم الادباء ، ترجمه و ويرايش : عبدالمحمد آيتي ، تهران ، سروش ، چ اول ، 1381.
1. سيد علوي ، سيد ابراهيم ، طبري وسلفي گري ، يادنامه طبري، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1369.
2. مبلغ ،محمدحسين ، روض الجنان و اسباب النزول ، فصلنامهپژوهشهاي قرآني ، 1374 ، دوره اول ، ش 1.
3. موسوي ، محمد حسين ، اسباب النزول در تفسير طبري ، فصلنامه پژوهشهاي قرآني ، 1374، دوره اول ، شماره 1.
پی نوشت ها :
1- قمي ، عباس ، الكُني و الالقاب، نجف ، مطبعة الحيدرية ، چ 3/1389هـ ، ج 1 ، ص 241.
2-ابن خلكان ، محمد بن ابي بكر ، و فيات الاعيان، قاهره ، مكتبة النهضة المصرية ، 1367 هـ ، ج 2 ، ص 326.
3-همان ، ج 2 ، ص 325.
4-الذهبي ، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ، سير اعلام النبلاء ، بيروت ، دارالفكر ، 1417 هـ.ق، ج 11، ص292 .
5-ابن خلكان ، ج 2 ، ص 325.
6-خوانساري ، مير سيد محمد باقر، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات ، قم ، مكتبة اسماعيليان ، سال 1390 هـ ، ج 7 ، ص 292.
7-حاج سيد جوادي و ديگران ، دايرة المعارف تشيع ، قم ، نشر شهيد محبي ،1376 ، ج 10 ، ص 478.
8-سيد علوي ، سيد ابراهيم ، طبري و سلفي گري ، يادنامه طبري ، 1369 ، ص 503.
9-همان ، ص 505.
10-النديم ، ابي الفرج محمد بن ابي يعقوب اسحاق، الفهرست دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1416 ق ، فن هفتم ، مقاله ششم ، ص .291.
11-حاج سيد جوادي و ديگران ، ج 10 . ص 479.
12-ياقوت حموي ، ابوعبدالله ، معجم الادباء ،مترجم و عبدالمحمد آيتي ،تهران ، سروش ،چ 1 ، 1381 ،نيمه دوم ، ص 479.
13-ذهبي ، احمد بن عثمان ، ج 11 ، ص 296.
14-ياقوت حموي ، نيمه دوم ، ص 1058 .
15-ابن خلكان ، ج 2 ، ص 325.
16-ياقوت حموي ، نيمه دوم ،ص 1085 .
17-ذهبي ، احمد بن عثمان ، ج 11 ، ص 293.
18-عباس قمي ، ج 1 ، ص 241
19-ذهبي ، احمد بن عثمان ، ج 11 ، ص 294
20-عميد زنجاني ، عباسعلي ، مباني و روشهاي تفسير قرآن ، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، چ 3 ، 1373 ، ص 62.
21-سيوطي ، جلال الدين ،ترجمه الاتقان في علوم القرآن ،مترجم، سيد مهدي حائري قزويني، تهران، اميركبير ، چ 4 ، 1382 ، ج 2 ، ص 597.
22-ذهبي ، محمد حسين ، التفسير و المفسرون ، بي نا و بي تا ، بي جا ، ج 1 ، ص 208.
23-ذهبي ، احمدبن عثمان ، ج 11 ، ص 294.
24-معرفت ، محمد هادي ، التفسير و المفسرون في ثوبة القشيب ، مشهد، جامعه الرضوية للعلوم الاسلاميه ، 1418 هـ.ق ، ج 2 ، 313.
25-ذهبي ، محمد حسين ، ج 1 ، ص 210.
26-همان ، ص 215.
27-ذهبي ، محمد حسين ، ج 1 ، ص 217.
28-ذهبي ، محمد حسين ، ج 1 ، ص 219 .
29-عقيقي بخشايشي ، عبدالرحيم ، طبقات مفسران شيعه ، قم ، نشر نويد اسلام ، بهار 1372 ، ج 2 ، 159.
30-رازي ابوالفتوح حسينبنعلي بن محمد ، رَوح الجنان ،رُوح الجنان، تصحيح كننده ابوالحسن شعراني قم، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي ، 1404 هـ . ق ، ج 1، ص 683.
31-معرفت ، ج 2 ، ص 390.
32-قزويني ، محمد ، مقالات علامه قزويني ، گردآورنده : عبدالكريم جربزه دار، 1362 ، ج 1 ، ص 15.
33-مدرس تبريزي ، ج 7 ، ص 277.
34-عباس قمي ، ج 1 ، ص 135.
35-قزويني ، ج 1، ص 49.
36-منتجب الدين ابي الحسن علي بن عبيدالله ، فهرست اسماء علماء شيعه و مصنفيهم ، بيروت ،دارالاضواء ،چ 2 ،ص1406 هـ.ق ،1986 م ، ص 9.
37-ابوالحسن شعراني ، ص 8.
38-قزويني ، ج 1 ، ص 28.
39-همان .
40-موسوي بجنوردي ، كاظم ، و ديگران ، دايرة المعارف اسلامي ، مركز دايرة المعارف اسلامي ، چ 2 ، 1374 هـ.ش ، ج 2 ، ص 111.
41-قزويني ، ج 1 ، ص 35.
42-مدرس تبريزي ، ج 7 ،ص 277.
43-موسوي بجنوردي و ديگران ،ج 6 ، ص 114.
44-ابن شهرآشوب ، ابوجعفر محمد بن علي ، معالم العلماء ،نجف ، مطبعة الحيدريه ، 1381 ق . ص 141.
45-معرفت ، ج 2 ، ص 391.
46-ابوالحسن شعراني ، مقدمه تفسير روض الجنان و روح الجنان ، ص 19
47-معرفت ، ج 2 ، ص 391
48-ابوا لحسن شعراني ، ص 19.
49-سادات ناصري ، سيد حسن ، هزار سال تفسير فارسي ، تهران ، البرز ، 1369 ، ص 403.
50-ابوالحسن شعراني ، ص 20.
51-مائده / 55.
52-موسوي بجنوردي وديگران ، ج 6 ،ص 113.
53-همان .
54-ابوالحسن شعراني ، ص 24.
55-حجتي ، سيد محمدباقر ، اسباب النزول ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چ نهم ، 1382 ، ص 20.
56-ر.ك. اسباب النزول ، حجتي ، ص 20 نيز رك: به ترجمه التقان في علوم القرآن سيوطي ، ج 1 ، ص 111.
57-رك: به حجتي ، ص 79.
58-رك: به ترجمه الاتقان سيوطي ، ج 1، ص 113.
59-صالح، صبحي ، مباحثي در علوم قرآني ، محمد علي لساني فشاركي ، تهران ، بنياد علوم اسلامي ، پاييز 61 ، ص 201.
60-صبحي صالح ، ص 208.
61-همان ، ص 209.
62-همان .
63-همان ، ص 210 نيز. ر.ك : به حجتي اسباب النزول ، ص 168.
64-سيوطي ، ج 1 ، ص 111.
65-واحدي نيشابوري ، شأن نزول آيات ، مترجم : محمد جعفر اسلامي ، ناشر : مترجم ، چ دوم ، 1371 ، ص 3.
66-همان ، ص 3.
67-صالح ، صبحي ، ص 212.
68-خرمشاهي ،بهاء الدين ، و ديگران ، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي ، تهران، انتشارات دوستان ، چ 1 ، 1377 ، ج 1 ، ص 195.
69-همان ، ص 193.
70-معرفت، محمد هادي ، آموزش علوم قرآن (ترجمه التمهيد في علوم القرآن ) ، مترجم : ابومحمد وكيلي ، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي ، چاپ اول ، 1371 ، ج 1 ، ص 312
71-همان ، ج 1 ، ص 312
72-حسكاني ، عبيدالله بن عبدالله ، شواهِدُ التنزيل ، تهران ، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1411 هـ.ق – 1990 م ، ج 1 ، ص 47..
73-اعراف / 43.
74-طبري ، ج 8 ، ص 217.
75-بقره / 155.
76-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 239.
77-آل عمران / 86.
78-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 599.
79-مائده / 101.
80-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 232.
81-بقره / 26.
82-طبري ، 1/203.
83-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 72 .
84-بقره / 272.
85-طبري ،ج 3 ، ص 114.
86-همان .
87-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 479.
88-آل عمران / 64.
89-طبري ، ج 3 ، ص 352.
90-همان .
91-طبري ، ج 3 ، ص 352.
92-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص579
93-نساء / 88.
94-طبري ، ج 5 ، ص 228.
95-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 456.
96-طبري ، ج 5 ، ص 229.
97-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 456.
98-طبري ، ج 5 ، ص 229.
99-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 760.
100-طبري ، ج 5 ، ص 230
101-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص 760.
102-آل عمران / 99.
103-طبري ، ج 4 ، ص 34.
104-همان .
105-عميد زنجاني ، ص 48.
106-عليرضا ميرزا محمد ، ص 288.
107-انعام / .91
108-طبري ، ج 7 ،ص 310.
109-همان .
110-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ،ص 307.
111-انعام / 111.
112-طبري ، ج 8 ، ص 5.
113-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 324.
114-بقره / 187.
115-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 299.
116-انعام / 136.
117-طبري ، ج 8 ،ص 49.
118-ابوالفتوح رازي، ج 2 ، ص 342.
119-انفال / 27.
120-طبري، ج 9 ، ص 260.
121-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 525 .
122-توبه / 9.
123-طبري ، ج 10 / ص 100 .
124-ابوالفتوح رازي، ج 2 ، ص 560.
125-همان .
126-بقره / 115.
127-طبري ، ج 1 ، ص 577 .
128-ابوالفتوح رازي، ج1 ، ص 118.
129-طبري ، ج 1 ، ص 579 .
130-حجتي ، ص 182.
131-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص 579.
132-طبري ، ج 1 ، ص 579.
133-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 118 .
134-طبري ، ج 1 ، ص 580 .
135-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 302 .
136-حجتي ، ص 183 .
137-اعراف / 204 .
138-طبري ،ج 9 ، ص 192.
139-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 504 .
140-طبري، ج 9 ، ص 192.
141-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 504 .
142-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 504 .
143-طبري، ج 9 ، ص 193 .
144-ابوالفتوح رازي، ج 2 ، ص 505 .
145-طبري ، ج 9 ، ص 194 .
146-طبري ، ج 9 ، ص 194 .
147-همان . ص 195.
148-همان ، ص 204 .
149-بقره / 186 .
150-طبري ، ج2 ، ص 190 .
151-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 296.
152-طبري ، ج 2 ، ص 190 .
153-همان ، ج 2 ، ص 191.
154-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص296.
155-بقره / 144 .
156-طبري، ج 2 ،ص 26.
157-ابوالفتوح رازي ،ج 1 ، ص 223.
158-بقره / 190.
159-همان ،ج 1،ص300.
160-مائده /87 .
161-طبري، ج 7 ، ص 14 .
162-ابوالفتوح رازي،ج 2 ،ص 210 .
163-انعام / 21 .
164-طبري ، ج 2 ، ص 202.
165-روض الجنان و روح الجنان ، ج 2 ، ص 265.
166-بقره / 223 .
167-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص 385 .
168-بقره / 232 .
169-طبري ، ج 2 ، ص 232.
170-آل عمران / 33 .
171-ابوالفتوح رازي، ج 1 ،ص 547.
172-همان ، ج 2 ، ص 420 .
173-بقره / 256 .
174-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص 444.
175-موسوي ، سيد محمد حسين ، فصلنامه پژوهشهاي قرآني ، قم سيد محمد حسين ، فصلنامه پژوهشهاي قرآني ، قم، بنياد معارف و فرهنگ قرآن ، بهار 374 1-شماره 1/ص226.
176-مبلغ ، محمد حسين ، فصلنامه پژوهشهاي قرآني، ص 192.
177-انفال ، 36 .
178-طبري، ج 8 ، ص 287.
179-ابوالفتوح رازي، ج 2 ، ص 528.
180-همان ،ج 2 ، ص 532..
181-طبري ، ج 8 ، ص289.
182-بقره / 278.
183-طبري ،ج 3 ، ص 127.
184-ابوالفتوح رازي، 1 ، ص 485.
185-طبري ، ج 3 ، ص 127.
186-همان .
187-ابوالفتوح رازي. ج 1 .ص 485 .
188-سيد محمد حسين موسوي ، ص 226 .
189-محمد حسين مبلغ ، ص 191 .
190-انفال /36 .
191-ابوالفتوح رازي ، ج 9 ، ص 287.
192-طبري ، ج 9، ص 289 .
193-همان .
194-همان .
195-انعام /122.
196-ابوالفتوح رازي، ج 2 ، ص 332.
197-همان .
198-طبري ، ج 8 ، ص 29.
199-ابوالفتوح رازي، ج 2 ، ص 4.
200-آل عمران /31.
201-طبري ، ج 3 ، ص 272.
202-همان .
203-همان ، ج 3 ،ص 273.
204-بقره ، /207 .
205-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص 342.
206-همان .
207-طبري ، ج 2 ، ص 359.
208-بقره ، 177
209-طبري ،ج 2 ، ص 114.
210-همان .
211-بقره / 26 .
212-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 72.
213-همان .
214-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص 72.
215-طبري ، ج 1 ، ص 204.
216-مائده / 87 .7عه
217-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 210.
218-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ، ص 199.
219-آل عمران / 199 .
220-طبري ، ج 4 ، ص 276.
221-طبري ، ج 4 ، ص 276 .
222-همان .
223-مائده / 101.
224-طبري ،ج 7 ،ص 96 ، 98 ، 100 .
225-همان .
226-همان .
227-طبري ، ج 7 ، ص 101.
228-همان .
229-همان .
230-حسكاني . ج 1 .ص 54.
231-همان ،ص 53 .
232-بقره / 155.
233-ابوالفتوح رازي، ج 1 ، ص 239.
234-طبري ،ج 2 ، ص 51.
235-بقره / 207 .
236-بقره / 274 .
237-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص481.
238-ابوالفتوح رازي ، ج 1 ، ص481 .
239-آل عمران /61
240-ابوالفتوح رازي،ج1 ،ص577
241-مائده / 55
242-طبري ،ج 6 ، ص 343.
243-همان .
244-همان .
245-همان ، ج 6 ، ص 344.
246-ابوالفتوح رازي ،ج2 ، ص 174.
247-همان .
248-همان .
249-همان ،ج 2 ، ص 176 .
250-همان .
251-مائده /67 .
252-طبري ،ج 6 ، ص 366.
253-طبري ،ج 6 ، ص 366 .
254-همان .
255-همان .
256-ابوالفتوح رازي ،ج 2 ، ص 189.
257-مائده / 68.
258-ابوالفتوح رازي ، ج 2 ،ص 200.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}