الگوي مصرف ژاپني ها را به چشم ديديم






بدون آشپزخانه شخصي

در ساعت مقرر به هتل برگشتيم و به رستوران بزرگ آن که به وسعت تقريبي دو سينماي بزرگ بود، وارد شدم. در ابتدا از کثريت جمعيت حاضر در رستوران تعبجب کردم. در هر گوشه سالن، غرفه اي به صورت سلف سرويس، انواع صبحان ها را ارائه مي کرد؛ صبحانه ايتاليايي، فرانسوي، ژاپني، چيني و... و انواع آب ميوه ها و نوشيدني هاي سرد و گرم نيز در هر گوشه از سالن توسط دستگاه هاي اتوماتيک ارائه مي شد. در ورودي مخصوص مسافران هتل، در يک سوي سالن و خلوت بود؛ اما رستوران، در ديگري نيز داشت که از طريق يک راهرو به خيابان وصل مي شد و در ابتداي اين راهرو، مردم عادي، به صرف غذا پذيرش مي شدند. جلوي همين در حدود 10 نفر که مرتب به تعداد آنها نيز اضافه مي شد، در صف ايستاده بودند تا براي صرف صبحانه، وارد رستوران هتل شوند. اولين سؤالي که از همراه ژاپني ام کردم، در همين زمينه بود که چرا رستوران اين هتل اين همه مشتري دارد؟ جواب او همان چيزي است که واقعاً اگر در کشور ما پياده شود، هم خير دنيا دارد و هم خير آخرت؛ هم خانم ها راحت مي شوند، هم آقايان نجات پيدا مي کنند و واقعاً اقتصاد شهر و کشور را متحول مي کند... همراه ژاپني عزيزم گفت: «اغلب ژاپني ها در منازل شان آشپزخانه ندارند؛ زيرا اصولاً وقت آشپزي ندارند و علاوه بر آن، ساختن غذاي خانگي، با توجه به قميت بالاي آب و برق هم بسيار گران تمام مي شودو معلوم هم نيست که غذاي تهيه شده، مطلوب باشد؛ از اين رو، سال هاي زيادي است که مردم در رستوران هاي بزرگ غذا مي خورند و دولت هم به رستوران ها، به صورت تصاعدي يارانه آب و برق مي دهد!». آن جا، هر چه يک رستوران مشتري بيشتري داشته باشد، مبجور است آب و برق بيشتري مصرف کند اما دولت هم به او کمک بيشتري مي کند. ميوه و سبزي و گوشت و ساير مواد غذايي هم، چون در حجم بالا در اين ررستوران ها استفاده مي شود، هم ارزان تر تمام مي شود، هم انبارداري؛ به مفهوم رايج در کشورهايي مثل ايران که هر کس درخانه اش دو کيلو سيب زميني، چند کيلو حبوبات، چند کيلو برنج و گوشت و... نگه دارد، مفهومي ندارد، لذا يخچال بزرگ هم در منازل ژاپن کاربردي نداشته و امروزه همه از يخچال هاي کوچک، منحصراً براي نگهداري نوشيدني و شير بچه استفاده مي کنند. ضمناً با توجه به تهيه و طبخ انواع غذاها در يک رستوران و يک محل، امکان نظارت هم براي دولت، راحت تر است و مشتريان هم، طيف گسترده اي از انواع غذاهاي را براي انتخاب و مصرف دارند.
در همين حال، بي اختيار، حديثي از پيامبر اکرم (ص) را به ياد آوردم: احب الطعام الي الله ما کثرت علي الايادي
يعني: بهترين غذاها در پيش خدا آن است که گروهي بسيار بر آن بنشينند.
(کنزالعمال ج 15 ص 233 ح40716)
اين حديث، توجه همه را به همين موضوع و نکته جلب مي کند که بهترين (از هر جهت : برکت، اقتصادي، طعم و لذت، سلامت و مزيت)، غذايي است که در حجم بالا تهيه و در کنار سايرين، مصرف شود.

ساده زيستي يعني اين

به هر حال، در ادامه صحبت با اين ژاپني ها، متوجه نکته بسيار مهم ديگري هم شدم و آن اين که ژاپني ها، منازل بسيار کوچکي دارند که به جهت زلزله، بسيار سبک ساخته مي شود. يعني براي کاهش نيروي زلزله از به کار بردن اجرام سنگين، مثل آجر و سقف هاي آجري، درهاي آهني، لوسترهاي سنگين و امثال اين ها به شدت پرهيز مي کنند و کلاً به جهت کوچک بودن منازل، از مبلمان نيز استفاده نمي کنند. خواهش مي کنم فکر کنيد! ما آلان چه وضعي داريم؟! مثلاً آپارتمان مي خريم متري 2 ميليون تومان، بعد هم يک دست مبلمان مي گذاريم که حداقل 20 مترمربع از فضاي مفيد آپارتمان را مي گيرد.! يعني اين جناب مبلمان، صرف نظر از قيمت اش، 40 ميليون تومان هزينه مفيد از زندگي ما را به خود اختصاص داده! ايضاً انواع يخچال هايي که مي توان براي يک سال در آنها مواد غذايي ذخيره کرد! يا گازهاي چندين شعله اي که شايد در طي سال، تنها يک يا دو شعله آن مورد استفاه قرار گيرد و بگيرد و برو تا ده ها دست ظروف تفلون و چيني و قاشق و چنگال و ماست خوري و سالادخوري و امثال آنها که شايد برخي از آنها حتي در يک دهه از عمر انسان، يک بار هم استفاده نشود...!
اي به قربان آن کسي که خود و خانواده اش را راضي کند به ساده زيستي و بعد ببينيد چه قدر لذت دارد و در عمل هم ساده زيستي را تبليغ کند...
اين تلويزيون هاي چند 10 اينچ و يخچال هاي چند صدفوت، ما را تنها جايي که مي برد، يک زندگي غيراصولي و غيراقتصادي و همان طور که گفته شد، بي روح است که متأسفانه گريبان گير اغلب ما، از جمله نگارنده شده است! خدا عاقبت همه را ختم به خير کند...

حکايت

داشت لقمان يکي کريچي (اتاقي) تنگ/چون گلوگاه ناي و سينه چنگ/بوالفضولي سؤال کرد از وي چيست/ اين خانه شش بدسن و سه پي؟/ عالمي پر زنزهت وز خوشي/ رنج اين تنگناي از چه کشي؟/ با دم سرد و چشم گريان پير/ گفت: «هذا لمن يموت کثير!» (يعني اين براي کسي که مي ميرد، زياد است!)
(تلخيص از حديقه سنايي غزنوي)
حافظ گران قدر نيز مي فرمايد: از اين سراي دو در چون ضرورتست رحيل رواق طاق معيشت چه سربلند و چه پست.

... و اين همه نکته خواندني

بسيار خوب؛ خيلي سريع برخي از موارد ديگر را هم مي گويم؛ استدلال و نتيجه گيري با خودتان.
*ژاپني ها به شدت خام خوارند و اغلب، گوشت انواع ماهي و جانوران دريايي ر به صورت خام نوش جان مي کنند.
*مي توان گفت که نان ندارند و تا اين اواخر که کمي مک دونالدي شده اند، تقريباً نان در رژيم غذايي شان نبوده؛ ولي از نوعي جلبک دريايي، چيزي مثل نان لواش ما درشت مي کنند و برنج و غذاهاي ديگر را در آن ريزلقمه مي کنند و با چاپستيک، نوش جان مي کنند.
*گفتم مک دونالد، بد نيست بدانيد که براساس تحقيقات انجام شده در آمريکا، ذائقه غذايي هر فرد، تا 9 سالگي شکل مي گيرد و پس از آن، ديگر سليقه غذايي فرد، به سختي تغيير مي کند؛ به همين دليل، مک دونالد در ژاپن، به تمام بچه هاي زير ده سال، يک وعده غذاي مجاني مي دهد! دقيقاً بر همين اساس، پس از يک دهه، رکورد فروش مک دونالد در ژاپن، اکنون به صورت سرسام آوري، مصرف اين نوع غذا در ژاپن باب شده است.
*در شهرهايي که من رفتم (توکيو، مي هارا، هيروشيما، اوزاکا)، حتي يک مورد گدا نديدم. فقط در ايستگاه راه آهن مي هارا، يک پيرمرد ديدم که اندکي لباس اش نامرتب بود و در هيروشيما هم در مجاورت پارک، يادبود بمباران اتمي، چند نوجوان را ديدم که براي يک بنيادخيريه، کمک به آسيب ديدگان جنگ، به زيبايي گيتار مي زدند و مي خواندند و صندوق هاي اعانه نيز گذاشته بودند...
*حتي يک مورد نديدم که در مغازه اي، چيپس سيب زميني و پفک بفروشند.
*با يکي از کارکنان سفارت ايران در توکيو، در بازيد از يکي از بزرگ ترين مراکز خيرد توکيو که همه چيز از شير مرغ تا جان آدميزاد از سراسر دنيا در آن يافت مي شد، مسابقه گذاشتيم که ببينيم آيا مي توانيم کالايي ايراني پيدا کنيم!؟ هر چه گشتيم، نتوانستيم چيزي پيدا کنيم؛ پسته ها آمريکايي بود و زعفران ها اسپانيايي... سرانجام در يک گوشه از فروشگاه، من توانستم يک کالاي ايراني پيدا کنم، حدس مي زنيد چه بود؟!... انار، با مارک توليد شده در ساوه ـ ايران؛ و هر انار که البته خيلي درشت هم بود، به پول ما، آن موقع حدود 2500 تومان اتيکت خورده بود.
*قيمت گوشت در فروشگاه ها، به صورت ساعتي کم مي شود؛ يعني به عنوان مثال، گوشتي که تازه ذبح شده و صبح وارد فروشگاه شده، نزديک قيمت اش ظهر نصف و شب هنگام يک چهارم مي شود.
*در ژاپن، موبايل و سيم کارت، يک جا و تقريباً مجاني (ده ين) به مشتريان عرضه مي شود و شرکت هاي فروشنده، براي جذب مشتري بيشتر، سعي در ارائه آخرين مدل هاي موبايل با سيم کارت، به صورت مجاني دارند.
*از چند کسبه ژاپني، اسم امپراتور و نخست وزيرشان را پرسيدم که در کمال تعجب نمي دانستند! حتي همراه راهنماي ژاپني ام که تحصيل کره و فوق ليسانس بود، اسم امپراتور را نمي دانست؛ ولي نخست وزيرشان را مي شناخت... (اين موضوع جاي بحث جداگانه اي مي خواهد، ولي به هر حال، سربسته بايد گفت که نبايد عالم سياست، عالم برنامه نود شود).
*استفاده از کارت هاي اعتباري، به شدت در ژاپن رايج است و از کودک و نوجوان تا پيرمردهاي و پيرزن ها به راحتي از آن در همه جا استفاده مي کنند؛ با اين وجود، در کنار هر دستگاه کارت خوان، يک گوشي تلفن هم هست که افراد سالخورده و ناتوان يا معلولين، با ارتباط با اپراتور، تمام کارهايشانر ا از طريق او انجام مي دهند و خودشان دکمه اي نمي زنند. حتي در مواردي هم که فردي اشتباهي در پرداخت يا دريافت داشته، مثلاً به جاي بليط توکيو به هيروشيما، بليط توکيو به ناکازاکي را گرفته، از طريق تلفن و اپراتور، اشتباه اصلاح شده و مابهالتفاوت پول هم تبادل مي شود.
*مهم ترين عنصر زندگي هر ژاپني در توکيو، از ابتدا تا انتهاي عمر، حمل ونقل و جا به جايي، خصوصاً با مترو است. مترو توکيو در 7 طبقه جدا از هم و تا 90 متر زير دريا ادامه داشته و بسيار پيچيده و کامل و در عين حال منظم (به ثانيه) و قابل اعتماد است. يکي از تکاليف دانش آموزان در دبستان ها آن است که هر هفته يک دانش آموز، بايد از طريق مترو، کل کلاس را از يکي از نقاط شهر به نقطه ديگر ببرد.
*در توکيو، هيچ فضايي بلااستفاده نيست، حتي زير پل ها به صورت پارکينگ درآمده و توسط بخش خصوصي اداره مي شود.
*در ژاپن کليه سيستم هاي حمل و نقل عمومي بين شهري، مناطق آزاد محسوب شده و عرضه اجناس در آنها بدون ماليات و تقريباً به نصف قيمت انجام مي شود.
*ژاپني ها به شدت تخصص گرا هستند؛ از آخرين سال دبستان، علاقه و شغل هر ژاپني تعيين مي شود و تا آخر عمر نيز در همان شغل باقي مانده و تا بالاترين رده ممکن، امکان ترقي برايش فراهم مي شود.
منبع:نشريه زندگي ايده آل شماره41