گونه هاي مقابله با فرقه هاي کج انديش در سيره امام رضا(ع) (1)

نويسنده: دکتر نهله غروي نائيني/ عبدالله ميراحمدي سلوکروئي**




چکيده

مسلمانان پس از رحلت رسول اعظم(ص) و با توسعه سرزمين هاي اسلامي به فرقه هاي گوناگون تقسيم شدند و به تدريج انحرافاتي در عقايد آنها پديدار شد. ائمه عليهم السلام که جانشينان رسول خدا(ص) در ميان امت اسلامي هستند، به مقابله با اين انحرافات پرداختند و در زمان هاي مناسب، عقايد نادرست ايشان را بيان فرموده، مطلب حق را ادا مي کردند. امام رضا(ع) که در دوران خلافت مأمون (از طرفداران مکتب اعتزال) در پايتخت زندگي مي کردند، با فرقه هاي مختلف مواجه بودند، از جمله آنها فرقه هاي واقفيه، غلات، متصوفه، معتزله،مجبره و مفوضه بودند که اين مقاله به بيان شيوه مقابله آن حضرت با اين فرقه ها پرداخته است.
کليد واژه ها: فرقه هاي کج انديش، روش مواجهه امام رضا(ع)، غلات، واقفيه، معتزله، متصوفه، مفوضه.

1- مقدمه

گسترش فتوحات اسلامي باعث ارتباط نزديک و برخورد مسلمانان با فرقه هاي گوناگون و دانشمندان مذاهب ديگر شد و طبعاً بحث هاي مربوط به عقايد مذهبي و کلامي در ميان آنها شايع گرديد؛ از طرف ديگر، فلسفه يونان که در اواخر قرن اول و دوره امويان و بعدها درعهد خلفاي عباسي- به ويژه در زمان مأمون - به عربي ترجمه شده بود. دامنه ي بحث هاي عقلي و فلسفي را وسعت داد و مقارن همين زمان، جمعي به فکر افتادند حقايق ديني را فقط از راه قياس و تفکر تحصيل کنند که به سبب حمايت خليفه و گرايش او به اعتزال، در اين امر به شدت دچار افراط شدند؛ برخي نيز به سبب جهل و دوري از تعاليم اهل بيت پيامبر(ص) در مورد ذات باري تعالي به بيراهه رفتند و قائل به تشبيه و حلول گرديدند؛ گروهي نيز مقام الوهيت را با امامت خلط نموده درباره ائمه عليهم السلام تا حد خدايي غلو کردند؛ برخي نيز به سبب تمايلات مادي و هواپرستي در امامت امام قبل توقف نمودند؛ جمعي نيز تنها راه وصول به حقايق دين را عزلت از خلق و گرايش به خالق تصور کردند و بالاخره، برخي نيز مرز افعال الهي و افعال انسان را درک نکرده، دچار جبر و يا تفويض گرديدند؛ اين جهات چندگانه دست در دست هم داد و طوفان شديدي از اختلافات مذهبي در ميان مسلمانان برپا ساخت. در اين شرايط که عصر اختلافات فرقه اي بود، امام رضا(ع) با شيوه هايي مانند مناظره، تربيت شاگردان و ... با اين فرقه ها مواجه شدندونادرستي افکار آنها را يادآور شدند.
اين مقاله به بيان شيوه هاي کلي مقابله امام(ع) با افکار منحرف پرداخته، سپس فرقه هاي منشعب از شيعه را معرفي کرده، درباره هر يک، نيز به نحوه ي مبارزه آنها و روش ويژه مواجهه امام علي بن موسي(ع) با آنها پرداخته است.

2-شرايط فرهنگي زمان امام رضا(ع)

شناخت اوضاع فرهنگي دوران امام رضا(ع) اهميت و حساسيت خاصي دارد و کمک مي کند ضمن آگاهي از جو فکري و نوع تفکرات مطرح و قابل توجه درآن دوران، با مواضع امام(ع) در رويارويي با جريانات انحرافي و زمينه هاي بروز ديدگاه ها و انديشه هاي تابناک آن حضرت بيش از پيش آشنا شويم.
در دوران امام رضا(ع) فرهنگ و معارف شيعي در شکل کامل و گسترده اي در ميان شيعه روشن شده بود و انحرافات جزئي، تأثيري در اصل تشيع نداشت. از زمان امام باقر(ع) به بعد و نيز توسط امام صادق و امام کاظم(ع) شمار فراواني از شيعيان چنان پرورش يافتند که هر کدام استوانه اي در فقه و کلام شيعي به حساب مي آمدند؛ از سوي ديگر بيشتر منحرفين از افراد ضعيف النفسي بودند که جز در شرايط خاصي زمينه ي رشد نداشتند (جعفريان، 1383،ص 430)؛ از اين رو عصر و دوران امام هشتم(ع) به سبب ويژگي هايي که داشت، به عصر طلايي معروف شد (قرشي، [بي تا]، ج 2، ص 181)؛ به گونه اي که جامعه ي اسلامي آن زمان، به دليل آماده بودن بستر فرهنگي و علمي، به موقعيت ويژه اي رسيد. طبيعت علم دوستي اسلام سبب شد به موازات پيشرفت هاي سياسي و عقيدتي در کشورهاي مختلف جهان، علوم و دانش هاي آن کشورها به ميحط جامعه ي اسلامي راه يابد و کتب علمي ديگران از يونان گرفته تا مصر و از هند تا ايران و روم به زبان عربي که زبان جامعه ي اسلامي بود، ترجمه شود (قيومي، 1373، ص 29)؛ چنان که مأمون در ترجمه ي کتاب هاي يوناني کوشش بسيار نمود و پول بسياري در اين راه خرج کرد، به طوري که مي گويند: مأمون در مقابل وزن کتاب هاي ترجمه شده طلا مي داد و به قدري به ترجمه کتاب ها توجه داشت که روي هر کتابي که به نام او ترجمه مي شد علامتي مي گذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشويق مي کرد و با حکما خلوت مي نمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودي مي کرد ( زيدان، [بي تا]، ج 3، ص 216).
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمي متعددي با حضور آن حضرت و دانشمندان گوناگون تشکيل داد. در اين جلسات، مذاکرات بسياري ميان امام(ع) و ديگران صورت مي گرفت که به طور عمده حول و حوش مسائل اعتقادي و فقهي بود. بخشي از اين مذاکرات را طبرسي در کتاب خود فراهم آورده است (طبرسي، 1417، ق، ج 2، ص 171-237/ صدوق 1372، ج1، ص 126-167).
از مباحث و مناظرات کلامي روشن مي شود عمده ترين عوامل ايجاد فرقه هاي کلامي آشنايي مسلمانان با اديان و جنبش هاي ديگر بود؛ به ويژه نهضت ترجمه در دوره عباسيان که بعضاً دستخوش غرض ورزي هاي مترجمان گرديد و زمينه مساعدي را در اين زمينه فراهم آورد؛ البته عوامل ديگري چون برداشت هاي مختلف از معارف ديني نيز تأثير بسزايي در رواج فرق کلامي داشت (سبحاني، 1411 ق، ج 1،ص 41).
هدف مأمون از تشکيل اين محافل علمي، نشان از علم دوستي او يا تظاهر به آن بود. در اصل بايد وي را از اين زاويه، متمايز از ديگر خلفاي عباسي دانست؛ به ويژه که مذاق عقلي او و همراهي اش با معتزله، او را برآن مي داشت در برابر اهل حديث ايستادگي کرده، آنان را منکوب سازد؛ با اين حال مسئله در اينجا خاتمه نمي يافت. مأمون از تشکيل چنين جلساتي هدف ديگري نيز داشت. او مي خواست با کشاندن امام(ع) به بحث، تصوري را که عامه مردم درباره ائمه اهل بيت عليهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص، مثلاً از نوع علم لدني مي دانستند، از بين ببرد (جعفريان،1383، ص 442).
شيخ صدوق دراين باره مي نويسد: «مأمون انديشمندان سطح بالاي هر فرقه را در مقابل امام قرار مي داد تا حجت آن حضرت را به وسيله ي آنان از اعتبار بيندازد و اين، به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمي واجتماعي او بود؛ اما هيچ کس با آن حضرت روبرو نمي شد جز آن که به فضل او اقرار کرده، به حجتي که از طرف امام عليه او اقامه مي شد، ملتزم مي گرديد» (صدوق، 1372، ج 1، ص 152).
در واقع مأمون علما را براي مناظره با امام رضا(ع) احضار مي کرد و خاطرنشان مي ساخت که مي خواهد مردم را از فضل و معلوماتش آگاه گرداند؛ اما مأمون در واقع با اين کار زهر در ميان علما مي ريخت تا شهد آن را از ميان بردارد؛ زيرا اين اميد را در سر مي پروراند که - ولويک بار هم که شده- آن حضرت در مسئله اي دچار لغزش و اشتباه شوند و اين لغزش را وسيله و دستاويزي براي فروهشتن کرامت و تحقير آن جناب در برابر مردم و شيعيانشان قرار دهد و نيز اميدوار بود مردم از اين رهگذر از ولاء و دوستي آن حضرت رويگردان شوند.
بنابراين او مي خواست با توسل به اين مناظرات امام رضا(ع) را کوچک سازد و از مقام و منزلتش با تحميل مقام ولايت عهدي به وي بکاهد و چنين وانمود سازد که: اگر امام رضا(ع) نسبت به دنيا بي اعتنا بود، ولايت عهدي را نمي پذيرفت، اما کارها برخلاف محاسبات مأمون جريان يافت؛ زيرا همين مناظرات موجب رفعت مقام علمي آن حضرت از ديدگاه مردم گشت و سبب شد همگي آگاه گردند که بايد کليدهاي کار را به دست چه کساني بسپارند (حجتي، ص 113-114).

3- شيوه هاي مبارزه امام رضا(ع) با افکار منحرف

امام(ع) در مواجهه با افکار منحرف فرقه هاي پديد آمده به طور کلي سه روش ابراز داشتند که در ادامه به آنها اشاره مي شود:

1-3. مناظره

از آنجا که فضاي حاکم برجامعه اسلامي در زمان حکومت مأمون، مملو از آرا و نظرات مختلف از سوي گروه هاي گوناگون بود، طبيعتاً نقش امام(ع) در برابر اين امواج فکري بسيار خطير و حساس بود. يکي از جرياناتي که امام(ع) در دوران خويش با آن مواجه گرديد، بحث هاي کلامي بود که از ناحيه ي جريانات گوناگون فکري به سرعت فراگير شد و موجب گرديد در هر زمينه اختلاف نظر ايجاد شود. دو گروه «معتزله» و «اهل حديث» در برپايي اين جدال ها و جنجال هاي فکري، بيشترين سهم را دارا بودند. در برابر اين دو گروه- که يکي عقل را برنقل ترجيح مي داد و ديگري نقل را برعقل - امام(ع) مي کوشيد موضع خود را بيان فرمايد، از اين روست که بخش عمده رواياتي که از آن حضرت نقل شده در موضوعات کلامي آن هم در شکل پرسش و پاسخ و احياناً مناظرات است (عطاردي، 1406 ق،ج 1، ص 370-371/جعفريان، 1383، ص 450).
امام رضا(ع) در مناظراتي که مأمون به صورت تحميلي تشکيل مي داد، با پيروان مذاهب و مکاتب مختلف جهان گفتگو و مناظره مي کردند که از نگاه برون ديني همچون همايش هاي بين المللي بين اديان بود و از نگاه درون ديني چنين گفتگوهايي بين فرقه هاي گوناگون با شيعه دوازده امامي در تاريخ اسلام نظير ندارد.
هنگامي که مناظره کنندگان به مقام والاي علمي حضرت رضا(ع) پي مي بردند به آگاهي تمام و کمال ايشان اقرار مي کردند و حتي خود مأمون چندين مرتبه بيان داشت: «هذا أعلم هاشمي» (صدوق، [بي تا]، «ب» ص 454)؛ البته بعيد نيست مأمون در عين اينکه مي خواسته برتري حضرت بر ساير علويان ديگر معلوم شود، در عين حال مي خواسته حضرت از بعضي علماي ديگر شکست بخورد تاهم شکستي براي آن حضرت باشد و هم سرشکستگي براي کل اولاد ابوطالب؛ لذا به سليمان مروزي که از متکلمين بود، گفت: «مي خواهم در يک مسئله او را مجاب کني(صدوق، 1372، ج 1، ص 378).
در حقيقت مناظراتي که مأمون براي امام رضا(ع) ترتيب مي داد، مبارزاتي بود که ميان بزرگ ترين دانشمندان زمان از فرق و مذاهب مختلف و امام رضا(ع) انجام مي شد و دراين مجالس اگر مدافع اسلام شخصي غير از امام رضا(ع) بود شکست مي خورد. علم امام(ع) به گونه اي بود که اکثر علماي آن زمان هم، به علم حضرت(ع) اعتراف داشتند؛ چه اينکه روايت هاي فراواني حکايت از علم والاي امام(ع) دارد. به برخي از اين روايات در ادامه مي پردازيم:
ابوصلت هروي مي گويد: «از حضرت رضا(ع) داناتر نديدم، مأمون در مجلس خود دانشمندان بزرگ اديان و فقها را جمع مي کرد، حضرت رضا(ع) بر همه پيروز مي شد. کسي در ميان آنها باقي نمي ماند که به مقام آن جناب اعتراف نکند و خود را در مقابلش کوچک به شمار نياورد» (طبرسي، 1417 ق،ص 63).
ابراهيم بن صولي مي گويد: «هرگز نديدم از علي بن موسي الرضا(ع) سوالي شود مگر اينکه پاسخ آن را مي دانست. وي مطلع ترين شخص در زمينه ي تاريخ از ابتداي زمان تا روزگار خويش بود. مأمون با هر سوال از هر چيز، مرتب وي را امتحان مي کرد و ايشان پاسخ مي فرمود؛ علاوه بر اين تمام گفتار و شواهد ايشان از قرآن بود (صدوق، [بي تا]، «الف»، ص 525).
امام رضا(ع) در مناظراتي که با سران اديان و مکاتب داشتند، پاسخ خود را برمبناي اعتقاد شخص مخاطب بيان مي فرمودند؛ و اين مظهر ديگري از توانمندي امام(ع) بود (صدوق، 1372، ج2، ص 164)؛ لذا هنگامي که مأمون از بزرگ مسيحيان (جاثليق) خواست با امام(ع) مناظره کند، او گفت چگونه با کسي بحث کنم که به کتابي استدلال مي کند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پيامبري احتجاج مي کند که من به او ايمان ندارم؟ و حضرت فرمود: «اي مرد مسيحي اگر از انجيل برايت دليل بياورم مي پذيري؟» جاثليق گفت: «آري» (صدوق، [بي تا]، «ب»، ص 318)؛ در واقع امام(ع) بر اساس مشترکات قابل قبول با وي مناظره نمود، به گونه اي که جاثليق پس از مناظره با ايشان گفت: «به حق مسيح، گمان نمي کردم در ميان مسلمانان کسي مانند تو باشد» (صدوق، 1372 ش،ج 1 ص 363).
آنچه در مناظرات امام(ع) با اهميت مي باشد، اين است که اين مناظرات در شناسايي مکتب تشيع نقش مهمي داشت؛ زيرا با توجه به اينکه رهبران اديان ادعاي برتري آيين خود را داشتند و هرکدام براي شکست امام(ع) آمده بودند، شکست آنان توسط امام(ع) پيروزي بزرگي براي اسلام و مسلمانان تبديل گشت و به پيروان آنان ثابت کرد با وجود اسلام، هيچ آييني قابل پيروي نيست و در ميان مسلمانان مکتبي برتر از تشيع نيست؛ زيرا ساير عالمان مسلمان از پاسخگويي به علماي اديان ديگر عاجز مي شدند؛ به گونه اي که عمران صابئي متکلم بزرگ زمان امام(ع) ادعا داشت: کسي نتوانسته است در مناظره او را شکست دهد. وي بعد از مناظره با امام رضا(ع) مسلمان شد (همان، ص 358). رأس الجالوت نيز خطاب به امام رضا(ع) فرمود: «به خدا قسم! اي پسر محمد اگر رياستي که برتمام يهود پيدا کرده ام، مانع نمي شد، دستور تو را پيروي مي کردم، به خدايي که تورات را بر موسي و زبور را بر داوود نازل کرده، کسي را نديده ام تورات و انجيل را بهتر از شما تلاوت کند؛ و نه بهتر و شيرين تر از شما تفسير نمايد» (مجلسي، 1385 ق،ج 49، ص 77 -78).

2-3. تربيت شاگردان

يکي از شيوه هايي که امامان(ع) در طي چند قرن براي تثبيت عقايد صحيح اسلام و انتشار آن به کار مي بستند، از طريق پرورش اصحاب و شاگردان مکتب اهل بيت(ع) بود تا در برابر جريانات منحرف جامعه و يا در مناظراتي که بين اصحاب و علماي ساير فرق در مکتب خلفا روي مي داد، با آمادگي کامل در مقابل اين جريانات فکري مقابله نمايند. در ادامه به نمونه هايي از شاگرد پروري امام رضا(ع) اشاره مي شود:
سليمان بن جعفر جعفري مي گويد: «در محضر امام رضا(ع) درباره جبر و تفويض صحبت شد. حضرت فرمودند: آيا مي خواهيد در اين مورد اصلي را به شما آموزش دهم که هيچ زمان دچار اختلاف نشويد و با هرکس بحث کرديد پيروز شويد؟ گفتيم: اگر صلاح است بفرماييد: فرمودند: خداوند با مجبوري بندگان اطاعت نگردد (همگي مختارند) و اگر انسان ها نيز نافرماني مي کنند از اين بابت نيست که برخداوند غلبه پيدا کرده اند، و در عين حال، او بندگان خود را به حال خويش رها نکرده است. او خود مالک همان چيزهايي است که به آنان عطا فرمود و نيز نسبت به آنچه آنان را در آن مورد، توانا ساخته، قادر و تواناست. اگر مردم تصميم به اطاعت خدا گيرند، خداوند مانع آنها نخواهد شد و اگر تصميم به معصيت و نافرماني بگيرند، اگر بخواهد از کار آنان جلوگيري مي کند، ولي اگر از کار آنان جلوگيري نکرد و آنان مرتکب معصيت شدند، او آنها را به گناه و معصيت نينداخته است. سپس فرمود: هر که حدود اين گفتار را دريابد و مراعات نمايد، بر هر فردي که در اين مورد با او مخالفت کند، پيروز است» (صدوق، 1372، ج1، ص 292).
در روايت ديگر، احمدبن محمدبن ابي نصر بزنطي گويد: «به حضرت رضا(ع) عرض کردم بعضي از شيعيان قائل به جبر و بعضي قائل به تفويض شده اند. حضرت فرمودند: بنويس خداوند مي فرمايد: اي فرزند آدم! اين تو هستي که به مشيت و خواسته ي من مي تواني اراده کني و به نيرو و قدرت من واجباتت را انجام دهي... هر آنچه نيکي به تو رسد از ماست و هرآنچه سختي به تو رسد، از خودت است... من در مورد کارهايم مورد سوال و بازخواست نيستم ولي از تو درباره کارهايت سوال خواهد شد...(همان، ص 293).
از مهم ترين اصحاب و شاگردان امام(ع) مي توان به احمدبن محمدبن ابي نصر بزنطي، محمدبن فضل ازدي کوفي، حسن بن علي خزاز معروف به «وشاء»، خلف بصري، محمدبن سنان، حماد بن عثمان الناب، حسن بن سعيداهوازي، محمدبن سليمان ديلمي بصري و عبدالله بن مبارک نهاوندي اشاره نمود (امين، 1403 ق،ج2،ص 26).

3-3. مکتوبات حديثي

مکتوبات حديثي، يعني نامه ها، دستورالعمل ها و پيغام هاي امام(ع) و پاسخ سوالات نمايندگان يا شيعيان حضرت ساکن در نواحي ديگر که براي آنها ارسال مي کردند. امام(ع) در آن نامه ها وظايف آنان را در مقابل پيشامدهاي سياسي و اجتماعي روشن مي ساختند (معارف، 1377، ص 316). نمونه ي اين مکتوبات در زمان امام رضا(ع) مسائل آزموني و شرعي بود؛ به گونه اي که نقل کرده اند مجموع مسائل شرعي در زمان امام(ع) بالغ بر پانزده هزار مسئله شرعي شده بود (همان، ص 315 به نقل از بهبودي). اين مکاتيب امام رضا(ع) که در زمينه هاي گوناگون فقهي، سياسي، اعتقادي، فقهي و ... نگارش شده است، دويست مکاتبه است که در کتابي به نام مکاتيب الامام الرضا(ع) به چاپ رسيده است.
چنان که خواهد آمد، پس از شهادت امام موسي کاظم(ع) دو گرايش عمده ي «قطعيه» و «واقفيه» پديد آمدند که در امر امامت امام هشتم(ع) اختلاف داشتند (جعفريان، 1383، ص 429). اين امر، سبب ترديد در امامت ايشان و در نتيجه بروز سوالاتي گرديد؛ چنان که محمدبن عيسي بن عبيد يقطيني نقل کرده است: «چون مردم در امر امامت حضرت رضا(ع) دچار اختلاف شدند [و ناچار با طرح سوالاتي، امامت وي را به آزمون گذاشتند] من از سوالات مردم و پاسخ هاي آن حضرت، پانزده هزار مسئله گردآوري کردم و نام آن را مسائل مجربه گذاشتم» (طوسي، 1411 ق، ص 48).
**دانشيار دانشگاه تربيت مدرس/ کارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث
منبع: شيعه شناسي- 23