گونه هاي مقابله با فرقه هاي کج انديش در سيره امام رضا(ع) (3)






5-4. متصوفه

اواخر قرون دوم هجري، گروهي ميان مسلمان ها ديده شدند که ظواهر و حالات آنها شباهتي با مسلمانان نداشت و چون لباس پشمينه ي دهاتي خشني مي پوشيدند نام صوفي گرفتند. بعضي از آنها در نقاط دور از جمعيت، صومعه اي براي خود ساخته، در آنجا زندگي مي کردند، برخي در مغازه ها گوشه نشين شده و دسته اي در صحراها مي گرديدند (قشيري، 1374، ص 7). دکتر طه حسين درباره پيدايش تصوف در جامعه ي اسلامي مي نويسد: «تصوف در آغاز به صورت ترک دنيا و زهدي بود که طرفداران آن زياده روي کردند و رسول اکرم (ص) آن را ناروا شمرد». تصوف منحصر به اسلام نيست و در کيش مسيحي نيز شناخته شده است، ليکن متصوفه اسلام برخود سپس بر مردم زياده روي و ستم کردند و کار تصوف پس از شيوع ناداني و خفتگي به انواعي از حقه بازي و دروغ کشيد و شري بسيار از آن به عموم رسيد؛ شري که اگر پيشوايان اوليه تصوف مي ديدند، سخت از آن به تنگ مي آمدند و آن را به شدت انکار مي نمودند» (حسين، 1346، ج 1، ص 230).
برخي از عقايد صوفيه چنين است: اسقاط تکاليف هنگام رسيدن به مراحل بالا، رسيدن به مقام امامت از طريق رياضت، بي اعتباري عبادات، اعتقاد به جبر، ادعاي علم غيب، حرام دانستن دعا براي دفع قضا و بلا، مذمت غني بودن و ترک دنيا (ابن جوزي، 1368، ص 139)؛ چنان که در مورد اسقاط تکاليف معتقدند: «چون کسي به رياضت دل، خود را معالجه کند و صحت يابد و به حقيقت رسد که امور عقايد بر او منکشف گردد که از براي او يقين به آنها حاصل شود... جميع تکاليف شرعيه و احکام شريعت از وي ساقط گردد و جميع محرمات مثل زنا و لواط و شراب و بنگ و غير اينها بر او حلال شود» (ابن علامه وحيد بهبهاني، 1412 ق، ج2، ص 4).
با تتبع در سيره پيامبر(ص) و ائمه عليهم اسلام مي بينيم که نه خودشان منسوب به صوفي بوده اند و نه شيعيان را بدان نسبت مي داده اند و با اين جريان به شدت برخورد مي نمودند و اين طرز تفکر را منافي با قرآن کريم مي دانستند. امام رضا(ع) نيز براساس چنين بينشي با آنها برخورد مي نمودند، چنان که روايت کرده اند که عده اي از صوفيان در خراسان وارد محضر امام رضا(ع) شدند و بر آن حضرت اعتراض کردند وگفتند: «اميرالمومنين مأمون، امامت و ولايت را به تو داد و آن حق کسي است که غذاي زبر بخورد و پشم بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عيادت مريض رود، ولي شما لباس فاخر پوشيده اي حضرت فرمود: «يوسف پيامبر غذاي مرغوب و قباي ديباج مطلا مي پوشيد و بر مسند آل فرعون تکيه مي کرد واي بر شما! از امام توقع عدالت و درستي است که راستگو بوده و به عدالت رفتار کند و چون وعده دهد وفا کند، خداوند که لباس و طعام را حرام نکرده است! سپس حضرت آيه: «قل من حرم زينه الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق» (اعراف:32) را خواند (قمي، 1414 ق، ج2، ص 57).
همچنين بزنطي از حضرت رضا(ع) روايت کرده است که فرمود: «هرکس در نزد او از صوفيه ذکر بشود و به زبان و دل انکارشان ننمايد، چنين کسي از ما نيست و هرکس صوفيه را انکار کند، مانند آن کسي است که درراه خدا و در حضور رسول خدا (ص) با کفار جهاد کرده باشد» (حر عاملي، 1400 ق، ص 32 /قمي، 1414 ق، ج 2، ص 57).
و در روايتي ديگر، از حسين به سعيد روايت شده است که گفته: «از حضرت رضا (ع) از حال صوفيه سوال کردم، آن حضرت فرمود: کسي قائل به تصوف نمي شود مگر از روي خدعه و مکر يا جهالت و حماقت وليکن اگر کسي خود را صوفي نامد تا از شر آنها در امان باشد، بر او گناهي نيست به شرط آنکه از عقايد باطلشان چيزي نياموزد. (حرعاملي، همان، ص 31 /قمي، همان ص 58).

6-4. معتزله

معتزله به عنوان فرقه اي کلامي در اوايل قرن دوم هجري در عصر اموي ظهور يافت. رئيس اين مکتب واصل بن عطا بود که در بصره سکونت داشت. اين فرقه به دليل گرايش عباسيان در اوايل حکومت خود، به ويژه مأمون که خود از عالمان آنها محسوب مي شد و از مروجان اين مشرب فکري بود، از فعالترين فرقه هاي کلامي اين دوره بود که تا حد زيادي تحت تأثير امامان شيعه نيز قرار گرفته بود.
اصول و مباني اعتقادات معتزله عبارتند از: توحيد صفاتي، عدل، معاد، منزله بين المنزلتين و اصل امر به معروف نهي از منکر. معتزله به اعتبار بعضي از اصول عقايدشان به نام هاي مختلفي مانند اهل توحيد، اصحاب عدل، قدريه، مفوضه و عدليه نيز خوانده شدند (بغدادي، 1367ق، ص 68 /شهرستاني، 1410 ق، ص 65-57) .
از ميان گروه هايي که بيشترين مناظرات را با امام علي بن موسي الرضا (ع) داشتند، معتزله بودند و افراد زيادي از اين فرقه با امام رضا (ع) مناظره مي کردند که از آن جمله مي توان به سليمان مروزي و يحيي بن ضحاک سمرقندي اشاره کرد؛ همچنين در اين ميان مأمون عباسي از جمله کساني بود که به نمايندگي از اين مکتب در اين مناظرات شرکت مي جست (مرتضوي، 1375، ص 253). مهم ترين محورهاي مناظره معتزله با امام رضا(ع) عبارت بود از:
1-6-4. توحيد صفاتي: در باب توحيد، معتزله طرفدار توحيد صفاتي و منکر توحيد افعالي مي باشند و در توحيد صفاتي فقط ذات حضرت حق را «قديم» مي دانند؛ يعني صفات خداوند را در عين ذات او نمي دانند و معتقدند: قديم بودن، خاص ترين صفات ذاتي اوست و مي گويند: حق تعالي صفات قديم ندارد، پس او عالم است، قادر است، زنده است به علم و قدرت و حياتي که عين ذات اوست (شهرستاني، 1410 ق، ج1، ص 64). در اخبار رسيده از امام رضا(ع) در باب توحيد، به احاديثي مي رسيم که دلالت دارد بر اينکه صفات الهي عين ذات خداوند متعال است و محال است صفات خداوند غير از ذات او باشد. حسين بن خالد مي گويد: «شنيدم از حضرت رضا(ع) که چنين فرمود: "خداوند هميشه عالم، قادر، حي، قديم، شنوا و بينا بوده است"». راوي مي گويد: «پرسيدم: بعضي اين طور مي گويند: "خداوند هميشه با علم، عالم بوده و با قدرت، قادر بوده و با حيات، زنده بوده و با قدم، قديم بوده و با شنوايي، شنوا بوده و بينايي، بينا بوده است". حضرت فرمود: "هرکس چنين حرفي بزند و به آن معتقد باشد در واقع به همراه خدا به خدايان ديگري قائل شده است و چنين شخصي از دوستان ما محسوب نمي شود"». سپس فرمود: «خداوند هميشه به ذات خود عالم قادر، حي، قديم، شنوا و بينا بوده است. خداوند بالاتر و والاتر از آن است که مشرکين و تشبيه کنندگان مي گويند» (صدوق، 1372، ج 1، باب توحيد، ح 10).
2-6-4. گناهان کبيره: معتزله در مورد گناهان کبيره معتقد بودند: مرتکبان کبائر نه مومن اند و نه کافر، بلکه فاسقند؛ زيرا فسق حد وسط ميان ايمان و کفر است. و اگر بدون توبه از دنيا بروند، اهل دوزخند. اين نظريه به عنوان «منزله بين المنزلتين» شهرت يافت (رباني گلپايگاني، 1377، ص 253). هنگامي که قول معتزله نزد امام(ع) مطرح شد که به اعتقاد آنها گناهان کبيره بخشوده نمي شود، فرمود: «قد نزل القرآن بخلاف قول المعتزله: و ان ربک لذو مغفره للناس علي ظلمهم» (رعد :6) (صدوق، 1372، ج2، ص 180).
3-6-4. مخلوق بودن قرآن: از ديگر معتقدات معتزله، اعتقاد به مخلوق بودن يا حادث بودن قرآن است. اين مسئله در مقطعي از عصر عباسيان، بحث اعتقادي - سياسي روز شده بود تا آنجا که برخي، به دليل مخالفت با آن محکوم به مرگ، تبعيد و زندان شدند و از اين رويداد به «محنت» ياد شده است. همچنان که اشاره شد، از جمله کساني که به نمايندگي از اين مکتب، در اين مناظرات شرکت مي جست مأمون عباسي بود. او چنان به درستي عقايد معتزليان ايمان داشت که آن عقايد را براي رعاياي خود اجباري قرار داد و براي امتحان مردم در اين باره سوالي مطرح کرد تا از هر کس بپرسند که آيا قرآن مخلوق است يا خير، و هر کس منکر مخلوق بودن قرآن بود، مجازات کنند (مرتضوي، 1375، ص 253).
از آنجا که مکتب اعتزال، صفات خداوند را قديم نمي داند، بنابراين معتقد است: کلام الهي که از صفات خداوند است، قديم نيست و حادث است (بغدادي، 1367 ق،ص 68). ياسر خادم از امام رضا(ع) نقل کرده است: «خدا لعنت کند مرجئه را و لعنت کند ابوحنيفه را. قرآن کلام خداست و مخلوق نيست؛ به طوري که تکلم مي شود و قرائت مي شود. پس قرآن کلام و خبر و قصص است (عياشي، [بي تا]، ج 1، ص 8).
4-6-4. بداء: از نتايج و فروع توحيد، عقيده به «بداء» است که قدرت الهي پروردگار را مي رساند و از مسائل مورد اختلاف شيعه و ساير فرق اسلامي نيز مي باشد. امام(ع) در اين باب مناظره اي با سليمان مروزي متکلم معتزلي خراسان دارد که معتقد بود کاري که خدا بر انجامش تصميم گرفت، حتماً بايد انجام شود و برنخواهد گشت. حضرت (ع) با اشاره به اينکه چندين آيه مانند «و ما يعمر من معمر ولاينقص من عمره الافي کتاب» (فاطر:11) بر مسئله «بداء» تأکيد دارد، خطاب به وي فرمود: تو چگونه آن را باور نداري؟ سپس فرمود: «اي سليمان! همان برخي از امور نزد خداي عزوجل مشروط است، که از آنها آنچه را بخواهد [در ايجاد] مقدم مي دارد و آنچه را بخواهد به تأخير مي اندازد و آنچه را بخواهد محو مي کند [تا وجود نيايد]». سپس امام(ع) به نقل از امام علي(ع) علم را دو نوع مي داند: «...علمي که خداوند به ملائکه و رسولانش آموخته، علمي که در نزد خداست و احدي از آن خبر ندارد و از ناحيه اين علم است که خداوند هرچه را بخواهد به تأخير مي اندازد و يا محو مي کند و هرچه را بخواهد ثبت مي کند» (صدوق، 1372، ج 1، ص 381-388).
5-6-4. عصمت پيامبران: عصمت پيامبران يکي از مسائلي است که مورد ترديد برخي از افراد است امام هشتم (ع) درباره اشکالاتي که به نظر بعضي درباره عصمت انبيا مي رسيد، پاسخ مي دادند. بيشتر اين سوالات توسط مأمون يا توسط علي بن محمدبن جهم مطرح شده و امام (ع) به بهترين وجه به آن جواب داده اند. علي بن جهم که به عدم عصمت انبيا اعتقاد داشت، از امام (ع) درباره عصمت حضرت آدم (ع) سوال مي کند که معناي اين آيه چيست: «وعصي آدم ربه فغوي» (طه :121). امام (ع) در پاسخ او مي فرمايد: «خداوند عز وجل آدم (ع) را حجت در زمينش و جانشين خود در بلادش قرار داده و او را براي بهشت نيافريده بود، در حالي که معصيت آدم در بهشت بود، نه در زمين [و بهشت دار تکليف، نبود بلکه دار آزمايش بود] تا تقديرات امر الهي کامل شود. هنگامي که به زمين فرستاده شد و حجت و خليفه الهي شد، مقام عصمت پيدا کرد؛ آن گونه که خداوند مي فرمايد: "ان الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين"» (صدوق، 1372،ج1، ص 191).

7-4. مجبره

منظور از «جبر»، ايمان به اين مسئله است که هر خير و شري کار خداوند است و خداوند آن را همچنان که واقع مي شود، مقدر فرموده است. نتيجه ي اين عقيده، ايمان به جبر است. در مکتب خلفا به خصوص بني اميه اين عقيده را ايمان به «قدر» مي نامند (عسکري، 1374، ج 13، ص 74). اين گروه معتقدند: افعال بنده را قدرت ثابت نمي کند و مي گويند: اگرچه انسان بر انجام کار قدرت دارد، اما آن قدرت تأثيري ندارد و در واقع خداوند آفريننده ي اعمال بندگان است و انسان فقط کسب کننده ي اعمال است (شهرستاني، 1410 ق، ج1، ص97).
ديدگاه فوق در حالي است که شيعه به واسطه بيانات اهل بيت عليهم اسلام معتقد است: «انسان پديدآورنده ي افعال خويش است، ليکن اين افعال را با قدرتي که خداوند در او به وديعت نهاده انجام مي دهد و با همين قدرت، هر فعلي پس از وجود انگيزه ها و منتفي شدن موانع آن، از فاعل صادر مي گردد و فاعل در حالت وقوع فعل مجبور نيست؛ زيرا قدرت او نسبت به دو طرف وجود و عدم، مساوي است؛ به همين گونه درست نيست به صرف اينکه خداوند قدرت انجام دادن و ترک کاري را در انسان آفريده است، فعل صادر شده از انسان را به او نسبت داد؛ زيرا قدرت بر انجام دادن فعل يا ترک آن، سبب تام در ايجاد فعل نيست (معروف الحسني، 1371، ص 258).
امام رضا(ع) در يکي از سخنان خويش پرده از افکار اين گروه برداشته، مي فرمايند: «من زعم ان الله يفعل افعالنا ثم يعذبنا عليها فقد قال بالجبر...»؛ کسي که گمان مي کند خداوند افعال ما را انجام مي دهد، سپس به خاطر آنها ما را عذاب مي کند، او قائل به جبر است (صدوق، 1372، ج 1، ص 114). آن گاه در سخني ديگر، ضمن پاسخ به سوالات ابراهيم بن ابي محمود که در مورد مجبور بودن انسان در تمام افعالش پرسيده بود، به ردّ ديدگاه آنها پرداخته، به شدت آنها را تخطئه مي کند. ابراهيم در اين زمينه از حضرت سوال نمود: «آيا خداوند عزوجل بندگانش را بر معاصي و گناهان اجبار مي کند؟ امام (ع) فرمودند: "نه، بلکه آنها را مخير مي کند و به آنها مهلت مي دهد تا توبه کنند"». وقتي ابراهيم پرسيد: آيا خداوند بندگانش را به آنچه نمي توانند مکلف مي کند؟ امام (ع) فرمودند: «چگونه ممکن است، در حالي که خداوند مي فرمايد: "و ما ربک بظلام للعبيد" (فصلت :46) و امام (ع) در ادامه با استناد به سخن حضرت علي (ع) مي فرمايند: «کسي که گمان کند خداوند بندگانش را بر گناهان اجبار مي نمايد و آنها را به آنچه نمي توانند مکلف مي کند، از قرباني او نخوريد و شهادتش را نپذيريد و پشت سرش نماز نخوانيد و چيزي از زکات به او ندهيد» (صدوق، همان، ص 113).
همچنين امام (ع) درباره کساني که معتقد به اين ديدگاه مي باشند، مي فرمايند: «کسي که قائل به جبر باشد، کافر است». آن گاه اضافه مي کنند: «به کسي که قائل به جبر است زکات ندهيد و هرگز شهادت او را قبول نکنيد» (همان، ص 114).
از احمدبن ابي نصر بزنطي نقل شده است: «به حضرت رضا(ع) عرض کردم بعضي از شيعيان قائل به جبر و بعضي قائل به تفويض شده اند، حضرت فرمودند: "خداوند مي فرمايد: اي فرزند آدم! اين تو هستي که به مشيت و خواسته ي من مي تواني اراده کني و به نيرو و قدرت من واجباتت را انجام مي دهي... هر آنچه نيکي به تو رسد، از ماست و هرآنچه سختي به تو رسد، از خودت است... من در مورد کارهايم مورد سوال و بازخواست نيستم ولي از تو درباره کارهايت سوال خواهد شد..." (همان، ص 293)

8-4. مفوضه

مفوضه معتقدند: خداوند تدبير، قدرت، قضا و قدر خود را از بندگانش برداشته و هيچ گونه دخالتي در اعمال آنها ندارد و انسان ها در تقدير وسرنوشت خود کاملاً اختيار دارند (شهرستاني، 1410ق، ج 1، ص 61). اين تفکر به نوعي خلع قدرت از خداست و با توحيد افعالي و فاعليت واجب تعالي منافات دارد. اين گروه فرقه اي از قدريه بودند (مشکور، 1375 ق، ص 424) که به لحاظ ماهيتي با مفوضه از غلات، تفاوت دارند.
اين در حالي است که شيعه با استناد به فرمايش هاي اهل بيت عليهم اسلام معتقد است: «تمامي پديده هاي جهان از جمله افعال انسان، ممکن الوجود بوده و نياز به پديد آورنده و واجب الوجود دارند تا به آنها وجود دهد و چون يگانه واجب الوجود بالذات که تمامي موجودات در وجود خويش قائم به او هستند، خداي متعال است، پس تمامي پديده هاي عالم اگر چه در سطحي پايين تر معلول علل قريب خويش تلقي مي شوند، اما در سطحي بالاتر همگي معلول واجب تعالي بوده، عين ربط، فقر، نياز و وابستگي به او هستند و علل قريب نيز هيچ گونه استقلالي از خود در ايجاد معلولاتشان نداشته و تنها نقش مجزا و معدّ بودن را برعهده دارند و همين نقش نيز به تحقق از سوي آفريدگارشان به آنها اعطا شده است؛ و در واقع اراده واجب تعالي بر اين تعلق گرفته که انسان با اختيار خود کارهايش را انجام دهد؛ پس اراده ي او با اراده انسان لغو نمي شود و اختيار انسان نيز به حال خود باقي است و انتساب افعال به انسان و خداوند قابل جمع است و فاعليت خداوند و انسان در طول يکديگر قرار دارند نه در عرض هم (طباطبايي، 1404 ق، ص 302).
امام هشتم (ع) در پاسخ به سوال حسن بن علي الوشاء که درباره مفوضه پرسيده بود به رد اين ديدگاه مي پردازد. حسن در اين مورد چنين نقل مي کند: «سالته فقلت له: الله فوض الامر الي العباد؟ قال الله اعز من ذلک...» (صدوق، [بي تا]، «ب»، ص 362). حضرت (ع) آن گاه در سخني ديگر مي افزايند: «... ولم يعص بغلبه و لم يهمل العباد في ملکه، و هو المالک لما ملکهم والقادر علي ما أقدر عليه...»؛ خداي تعالي، با غلبه مورد عصيان و نافرماني قرار نمي گيرد و بندگانش را در ملک خويش به حال خود وا نمي گذارد. او مالک و صاحب اختيار هر چيزي است که به تملک بندگانش درآورده است و قادر بر هر چيزي است که بندگانش را بر انجام آن توانايي داده است» (همان، ص 361).
امام رضا(ع) در زمينه عقيده «جبر وتفويض» تأکيد دارند: مکتب اهل بيت نه «جبر» است و نه تفويض بلکه «امر بين الامرين» است؛ چنان که از زيدبن عمربن معاويه نقل شده است: «در مرو به خدمت امام رضا عليه اسلام رسيدم و از آن حضرت سوال نمودم که از امام صادق (ع) روايتي براي ما نقلشده است که فرمود: "لاجبر ولاتفويض بل امر بين امرين". معناي حديث چيست؟ امام (ع) فرمود: "کسي که گمان کند خداوند کارهاي مارا انجام مي دهد و سپس به خاطر آنها ما را عذاب مي کند، قائل به جبر شده است و کسي که گمان کند خداوند مسئله خلق و رزق و روزي دادن به مخلوقات را به ائمه عليهم السلام واگذار نموده، قائل به تفويض شده است و قائل به جبر کافر است و قائل به تفويض مشرک".پرسيدم: "پس «امر بين الامرين» يعني چه؟ فرمود: "يعني راه باز است و آنچه را که خدا دستور داده انجام دهند و آنچه را نهي فرموده ترک کنند". راوي مي گويد: سوال کردم: "آيا در مورد اعمال بندگان مشيت و اراده خداوند ساري و جاري نيست؟"
حضرت (ع) فرمودند: "اراده و مشيت خداوند در مورد طاعات، عبارت از دستور و رياضت خداوند به آن و کمک نمودن بندگان در انجام آن، و مشيت خداوند در مورد معاضي عبارت است از نهي و خشمگين نمودن از آن عمل و ياري نکردن بندگان در انجام آن و..."» (صدوق، 1372، ش، ج 1، باب توحيد، ح 17).
اماميه نيز بر اين باور است که: نه ديدگاه جبريه- که به جبر مطلق در عالم قائل شده و راه افراط را در پيش گرفته اند - درست است و نه ديدگاه مفوضه که به اختيار صرف روي آورده و راه تفريط را طي کرده اند، بلکه انسان را موجودي داراي اختيار مي داند که اراده ي او در طول اراده خداوند قرار دارد نه در عرض آن و معتقد است: راه حق، بين اين دو ديدگاه قرار دارد؛ از اين رو از ديدگاه خود، تحت عنوان «امر بين الامرين» ياد کرده و همواره با دلايلي محکم از آن دفاع کرده است (عسکري، 1374، ج 13،ص 48).

نتيجه

چنان که ملاحظه شد، گسترش فتوحات اسلامي پس از رحلت رسول اکرم (ص) سبب آشنايي مسلمانان با عقايد و فرقه هاي مختلف گرديد. به دليل فاصله گرفتن از سنت رسول الله (ص) و خاندان مطهرش کم کم عقايد انحرافي که اوج آن در زمان حکومت عباسيان- به ويژه زمان مأمون - بود، در جامعه اسلامي رايج شد. امام رضا(ع) در اين زمان، به عنوان ولي امر مسلمين رسالتي بزرگ به دوش داشتند و با فرقه هاي مختلف مواجه گرديدند و روش هايي چون مناظره، تربيت شاگردان و مکتوبات حديثي را براي برخورد با افکار منحرف به کار بستند و در اين ميان واقفيه، مشبهه، مفوضه، تناسخيه، حلوليه، متصوفه، معتزله و مجبره مهم ترين گروه هايي بودند که امام هشتم (ع) به ارشاد آنها اهتمام ورزيدند.
قرآن کريم
1- ابن اثير، معزالدين؛ الکامل في التاريخ؛ بير وت: دارصادر، 1402 ق.
2- ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي؛ تلبيس ابليس، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو، تهران: دانشگاه تهران، 1368.
3- ابن علامه وحيد بهبهاني، محمدعلي، خيراتيه در ابطال طريقه صوفيه، تحقيق مهدي رجائي، قم: انصاريان 1412 ق.
4- اسفندياري، اسکندر؛ پژوهشي در طوايف غلات، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1374.
5- العلوي، محمدبن الحسين؛ بيان الاديان،تهران: موسسه مطبوعاتي فراهاني، 1342.
6-القرشي، باقر شريف، حياه الامام الرضا عليه اسلام، بيروت: منشورات سعيد بن جبير، [بي تا].
7-المفيد، ابوعبدالله محمدبن النعمان، الامالي، قم: موسسه النشر الاسلامي، [بي تا].
8-امين، احمد؛ ضحي الاسلام، بيروت: دارالکتاب العربي، [بي تا].
9-امين، سيد محسن؛ اعيان الشيعه؛ تحقيق حسن امين، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق.
10- امين، شريف يحيي؛ فرهنگ نامه فرقه هاي اسلام، ترجمه مرتضي موحدي، تهران: باز،1378 ق.
11- بغدادي، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر؛ الفرق بين الفرق، مصر، مکتب نشر الثقافه الاسلاميه، 1367 ق.
12- جعفريان، رسول؛ حيات فکري و سياسي امامان شيعه عليه اسلام، قم: انصاريان 1383.
13-حرعاملي، محمد بن حسن، الاثنا عشريه في الرد علي الصوفيه، قم: اسماعيليان، 1400ق.
14-حسين، طه؛ آيينه اسلام، ترجمه محمدابراهيم آيتي، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1346.
15-حلبي، علي اصغر؛ تاريخ علم کلام، تهران: اساطير، 1373.
16- خالقداد هاشمي، مصطفي؛ توضيح الملل؛ تهران: اقبال، [بي تا].
17-راغب اصفهاني، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داودي، بيروت: دارالعلم الدارالشاميه 1412 ق.
18-راوندي، قطب الدين؛ الخرائج و الجرائح؛ قم: موسسه امام مهدي 1409 ق.
19- رباني گلپايگاني، علي؛ فرق و مذاهب کلامي، قم: دفتر تحقيقات و تدوين کتب درسي، 1377.
20-زيدان، جرجي؛ تاريخ التمدن اسلامي، قاهره: دارالهلال، [بي تا].
21- سبحاني، جعفر؛ الملل والنحل، قم: لجنه الاداره الحوزه العلميه، 1411 ق.
22- شوشتري، محمدتقي؛ اخبار الدخيله، تهران: مکتبه الصدوق، 1401 ق.
23- شهرستاني، ابوالفتوح محمدبن عبدالکريم؛ الملل والنحل، تحقيق عبدالامير علي مهنا و علي حسن فاعور؛ بيروت، دارالمعرفه 1410ق.
24- صدوق، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه قمي؛ الامالي، بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، [بي تا]، «الف».
25-ـــــــــــ؛ التوحيد، قم: موسسه النشر الاسلامي، [بي تا)]، «ب».
26- ـــــــــــ؛ عيون اخبار الرضا عليه اسلام، ترجمه علي اکبر غفاري و حميدرضا مستفيد، تهران: صدوق، 1372.
27- ـــــــــــ؛ معاني الاخبار، تصحيح علي اکبر غفاري، قم: اسلامي، 1338.
28- ـــــــــــ؛ من لايحضره الفقيه، تصحيح علي اکبر غفاري، چ2، قم: جماعه المدرسين، [بي تا].
29-طباطبايي، محمدحسين؛ نهايه الحکمه؛ قم: موسسه النشر الاسلامي، 1404 ق.
30- طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن؛ اعلام الوري باعلام الهدي، قم: تحقيق ونشر موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1417 ق.
31-طوسي، ابوجعفر محمدبن الحسن؛ اختيار معرفه الرجال (معروف به رجال کشي)؛ تصحيح حسن مصطفوي، مشهد: دانشگاه فردوسي 1348.
32- ـــــــــــ؛ الغيبه، قم: موسسه معارف الاسلاميه، 1411ق.
33-عسکري، سيد مرتضي؛ نقش ائمه در احياء دين، تهران: مجمع علمي اسلامي،1374.
34-عطاردي، عزيزالله؛ مسند الامام الرضا عليه اسلام، مشهد: آستان قدس رضوي 1406 ق.
35- عياشي، محمدبن مسعود؛ تفسير العياشي، تصحيح سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران: مکتب العلميه الاسلاميه، [بي تا].
36- قشيري، ابوالقاسم عبدالکريم بن هوازن؛ رساله قشيريه في علم التصوف، ترجمه بديع الزمان فروزانفر،تهران: علمي و فرهنگي 1374.
37- قمي، شيخ عباس؛ سفينه البحار، تهران: اسوه،1414 ق.
38- قيومي، جواد؛ صحيفه الرضاعليه اسلام، ج 8، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1373.
39- کليني، محمدبن يعقوب؛ الکافي؛ تصحيح و تعليق علي اکبر غفاري، بيروت: دارصعب و دارالتعارف، [بي تا].
40- مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، تهران: مکتبه الاسلاميه، 1375 ق.
41- مدرسي، حسين؛ مکتب در فرآيند تکامل، ترجمه هاشم ايزدپناه، نيوجرسي، داروين، 1374.
42- مرتضوي، سيد محمد؛ نهضت کلامي در عصر امام رضا عليه اسلام، مشهد: آستان قدس رضوي، 1375.
43-مشکور، محمد جواد؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم، تهران: اشراقي 1368.
44- ـــــــــــ؛ فرهنگ فرق اسلامي، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1375 ق.
45- ـــــــــــ؛ هفتاد وسه ملت يا اعتقادات مذاهب، تهران: موسسه مطبوعاتي عطايي، [بي تا].
46- مظفر، محمدحسين؛ تاريخ شيعه، ترجمه و نگارش سيد محمدباقر حجتي، چ 2، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374.
47- معارف، مجيد؛ تاريخ عمومي حديث؛ تهران: کوير، 1377.
48- معروف الحسني، هاشم؛ الموضوعات في الاخبار والاثار، بيروت: دارالکتب العلميه، 1412 ق.
49- ـــــــــــ؛ تصوف و تشيع، ترجمه سيد محمد صادق عارف، مشهد: بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي، 1369.
50- ـــــــــــ؛ شيعه دربرابر معتزله، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1371.
51- نوبختي، حسن بن موسي؛ فرق الشيعه، نجف: مطبعه الحيدريه 1355 ق.
منبع: شيعه شناسي- 23