اثبات رجعت (4)
اثبات رجعت (4)
منبع : راسخون
رجعت در كلام بزرگان
1- شيخ صدوق (م.381ق.) در كتاب اعتقادات خويش مىگويد:
سپس شواهدى قرآنى در اثبات اين مطلب ارايه مىكند كه از آن جمله است:
1. داستان گروهى كه از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليكن به خواست الهى مرگ آنها مىرسد و پس از مدتى دوباره زنده مىشوند؛
2. داستان مردن و زنده شدن حضرت «عزير» كه ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛
3. زنده شدن قوم حضرت موسى(علیه السّلام) پس از آنكه اسير صاعقه شده بودند؛
4. زنده شدن اصحاب كهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليهشان.
از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است كه رجعت در امتهاى پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق مىافتد؛ چرا كه از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روايت شده است: »هر آنچه در امتهاى گذشته انجام شود براى مسلمانان هم عيناً اتفاق مىافتد.
5. استناد به آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً ممّن يكّذب بآياتنا»؛(128) روزى خواهد آمد كه از هر امتى برخى از آنها كه ما را تكذيب كردند، برانگيزيم؛ كه اين روز همان رجعت است كه تنها عدهاى از ظالمان برانگيخته مىشوند و نه همه ايشان و امكان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است.(129)
2- شيخ مفيد (م413ق.) در پاسخ پرسشى درباره رجعت مىگويد:
و همچنين خداوند چنين از ستمكاران نقل قول مىكند كه: »خداوندا! دو بار ما را ميراندى و زنده كردى« گروه ستمكاران از دو مرگ و زندگى سخن مىگويند: در اين جهان بوده و مىميرند و در رجعت هم زنده شده و باز مىميرند و براى مرتبه دوم براى روز رستاخيز زنده مىشوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديدهاند. ولى ديگران در تفسير اين آيه دچار اشكال شدهاند؛ چرا كه مرگ نخستين را پيش از زندگى اين جهان فرض كردهاند حال آنكه نبود پيش از بودن را مرگ نمىگويند.(130)
3- سيد مرتضى، علمالهدى (م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين مىگويد:
دليل صحت اين گفتار، ممكن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا كه امرى ممتنع و محالى نيست هر چند گروهى از مخالفان آن را غيرممكن دانستهاند.
وقتى رجعت را مسئله ممكنى بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاقنظر علماى ايشان بر اين موضوع آن را اثبات مىكنيم... اتفاق آراء شيعه كاشف از رأى معصوم (علیهم السّلام) است كه قطعاً حق و درست است. البته رجعت با مسئله اختيار مكلفان در تضاد نيست همانگونه كه ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا كه در هيچكدام سلب اختيار نمىشود و موجب الجاء نمىگردد... .
برخى رجعت را تأويل كرده و مىگويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاكم شدن دين خدا بر خلق است نه آنكه اشخاصى پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلى ناشى از ناتوانى آنها براى اقامه برهان محكم در برابر مخالفان است كه اشكال مىكنند رجعت امرى ممتنع و غير ممكن است.
حال آنكه جواب اين دسته از مخالفان چنين است كه اثبات رجعت تنها متكى به رواياتى كه جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلكه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت مىشود كه خداوند گروههايى از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدى(علیه السّلام) زنده مىكند و به اين جهان باز مىگرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند.
اين موضوع كه با چنين صراحتى بيان شده قابل تأويل نيست.(131)
4- علامه معاصر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (م.1373ق.) در رد كسانى كه مسئله رجعت را از اركان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانهاى براى طعنه زدن به ايشان قرار دادهاند، چنين مىگويد:
چنين مطالبى ربطى به اساس ديندارى ندارد و از اصول دين نمىباشد و نه انكار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان مىشود، بلكه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبى است كه پيش از اين برشمرديم...
آيا كسانى كه تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار مىدهند اصلاً مىدانند رجعت چيست و چرا گمان مىكنند غير ممكن است خداوند گروهى را پس از مرگشان دوباره زنده كند حال آنكه نظير آن در زمانهاى گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن كريم مىباشد. مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن كسانى كه از ترس مرگ از خانههايشان متوارى شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيدهاند؟
مگر آيه كريمه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً» را نخواندهاند در حالى كه در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور مىشوند. آرى مسئله رجعت چيزى جز بهانه و وسيلهاى براى طعنهزدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است.(132) بیانات بزرگان دیگرازجمله علامه طباطبائی،علامه مجلسی و صدر المتألهين هم در بحث گذشت.
مساله رجعت و رد بر منكرين آن
اشکال اول
اشکال عقلی
ب . در صورتی که مخبرى صادق كه يا خود خداست و يا خليفهاى از خلفاى او، از چنين برگشتى خبر دهند، هم چنان كه در داستانهاى موسى، و عيسى، و ابراهيم(علیه السّلام)و داستانهايى از ديگران چنين خبرهايى آمده باشد .
می توان آن برگشتن را پذیرفت .
نتیجه : نه از خدا، و نه از يكى از خلفاى او خبر معتبرى نيامده كه دلالت بر رجعت داشته باشد پس نمی توانیم رجعت را بپذیریم .
جواب اول
1.صدراشکال ذیلش را باطل می کند
جواب دوم
اينكه گفته اند : چيزى كه از قوه به فعليت در آمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، و ليكن قبول نداريم كه مساله مورد بحث ما از اين باب باشد، براى اينكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده، و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى كه عاملى غير طبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست، چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غير طبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعد كمالى شود، كه در زمانى غير از زمان زندگيش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.
ب . ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اينكه مقدارى در برزخ زندگى كرده باشد، چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ داراى آن استعداد مىشود، و دوباره به دنيا بر مىگردد، كه آن كمال را به دست آورد، كه در هر يك از اين دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است، و مستلزم محذور محال نيست
اشکال دوم
اشکال به روایات رجعت
جواب
اينكه آنهادر يك يك روايات مناقشه كرده، و آنها را ضعيف شمرده اند : هر چند هر يك از روايتها روايت واحد است، و ليكن روايات ائمه اهل بيت(علیهم السّلام)نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى كه مخالفين مساله رجعت از همان صدر اول اين مساله را از مسلمات و مختصات شيعه دانستهاند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احاديث باطل نمىشود، علاوه بر اينكه تعدادى از آيات قرآنى و روايات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است
ب . برخی از آیات قران بر رجعت دلالت دارند
آياتی از قرآن دلالت اجمالى بر وقوع رجعت دارد مانند آيه:" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ " (133) شما پنداشتهايد قبل از آنكه آنچه در امتهاى گذشته واقع شده در شما واقع شود داخل بهشت شويد.
كه مىفهماند آنچه در امتهاى گذشته رخ داده، در اين امت نيز رخ خواهد داد، و يكى از آن وقايع مساله رجعت و زنده شدن مردگانى است كه در زمان ابراهيم و موسى و عيسى و عزير و ارميا و غير ايشان اتفاق افتاده، بايد در اين امت نيز اتفاق بيفتد.
هم چنان كه رسول خدا ص هم كلامى دارند كه بطور اجمال مىفهماند آنچه در امتهاى سابق اتفاق افتاده در اين امت نيز اتفاق خواهد افتاد، و آن اين است كه فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست اوست، كه شما مسلمانان با هر سنتى كه در امتهای گذشته جريان داشته روبرو خواهيد شد، و آنچه در آن امتها جريان يافته مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت، بطورى كه نه شما از آن سنتها منحرف مىشويد، و نه آن سنتها كه در بنى اسرائيل بود شما را ناديده مىگيرد
ج . خبرهای دیگر هم که روایات ما از آنها خبر داده اند به وقوع پیوسته اند
اين قضايايى كه ائمه اهل بيت(علیهم السّلام)خبر دادهاند جزء ملاحم و اخبار غيبى مربوط به آخر الزمان است، و راويانى آنها را آوردهاند كه مربوطند به قرنها قبل از اين، و كتبشان از زمان تاليف تا كنون محفوظ مانده، و نسخه آنها دست نخورده، و ما تا كنون به چشم خود ديدهايم پارهاى از آنچه آن حضرات پيشگويى كردند بدون كم و زياد به وقوع پيوست، قهرا بايد نسبت به بقيه آنها نيز اعتماد كنيم، و به صحت همه آنها ايمان داشته باشيم .(134)
اشکال سوم
جواب
مؤمن الطاق هم به او مي گويد: ضامني بياور تا ضمانت كند آن وقت تو به سان يك انسان بازگشت مي كني تا بتوانم وام خود را از تو بستانم ، از كجا معلوم كه بوزينه برنگردي ؟! (136)
اشکال چهارم
علامه طبرسی در جواب اين شبهه مي گويد: حالت مرگ براي چنين افرادي حالتي بي خبري و بيهوشي است ، همانند كسي كه به خواب رفته باشد چيزي از حقايق آن جهان بر او آشكار نگشته و دوباره به همان حالت پيش از مرگ برمي گردند و اساساً سكرات موت چيزي را براي اينگونه افراد روشن نمي كند.(138)
علامه در جاي ديگر ذيل آيه «و يوم نحشر من كل امه فوجاً» مي گويند: رجعت هيچ منافاتي با امر تكليف ندارد؛ چرا كه در رجعت چيزي نيست كه موجب جبر در قبول حق باشد و مكلف را به انجام واجب يا ترك حرام وادارد؛ زيرا جز اين نيست كه مجموعه اي از آيات و حقايق الهي براي او مشكوف شود و در عين حال مكشوف شدن حقايق از وي سلب اختيار نكرده و وي همچنان قدرت اعمال اراده و اختيار خويش را داراست. (139)
فراموش نكنيم حقايقي كه در رجعت براي افراد نمايان مي شود، بيش از آن چيزي نيست كه هنگام قيامت كبرا براي افراد مشخص مي شود و درباره آن هم قرآن به صراحت مي گويد كه باز از جمعيت كفار روحيه اطاعت و تبعيت مشاهده نمي شود.
«اگر آنها را در آن روز كه در برابر آتش نگاهشان داشته اند بنگري ، مي گويند: اي كاش ما را بازگردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم . نه ، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مي داشتند اكنون برايشان آشكار شده ، اگر آنها را به دنيا بازگردانند باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مي گردند، اينان دروغگويانند.(140)
چنين تأكيدي را در آيات 100و 99 سوره مؤمنون هم مي توان مشاهده كرد و لذا اين طور نيست كه گمان كنيم اينگونه افراد با روش شدن حقايق از كرده هاي پيشين خود پشيمان مي شوند و راه و روش جديدي در پيش مي گيرند، بنابراين با قاطعيت مي توان گفت كه رجعت مطلقاً منافاتي با اختيار افراد ندارد.
اشکال پنجم :
در پاسخ اين شبهه نيز بايد گفت : ضرورت چنين ملازمه اي مشخص نيست و مثال نقض چنين ادعايي هم رخ دادن پيشگويي هاي ايشان از آينده است و اصلاً اقتضاي چنين مسائل اين است كه در آينده محقق شوند نه هنگام صدور كلام.
پی نوشت ها :
128. سوره نمل (27)، آيه 83.
129. ر.ك: مصنفات الشيخ مفيد، ج5، صص63 - 60.
130. ر.ك: رساله اجوبة المسائل السرويه« مسأله اولى».
131. رسائل شريف مرتضى، مجموعه اولى، صص 126 - 125.
132. أصل الشيعة و أصولها، صص 101 - 99.
133. سوره بقره آيه 214
134. برگرفته از ترجمه تفسیر الميزان، ج2، ص: 162
135. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص: 184
136. بحارالانوار، ج 52، ص 107
137. حديد. 32
138. مجمع البيان ، ج 1، ص 115
139. همان
140. انعام، 28ـ27
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}