اثبات رجعت (4)

نویسنده : محمد علی اشجع
منبع : راسخون



رجعت در كلام بزرگان

1- شيخ صدوق (م.381ق.) در كتاب اعتقادات خويش مى‏گويد:

عقيده ما درباره رجعت اين است كه آن را حق مى‏دانيم.
سپس شواهدى قرآنى در اثبات اين مطلب ارايه مى‏كند كه از آن جمله است:
1. داستان گروهى كه از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليكن به خواست الهى مرگ آنها مى‏رسد و پس از مدتى دوباره زنده مى‏شوند؛
2. داستان مردن و زنده شدن حضرت «عزير» كه ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛
3. زنده شدن قوم حضرت موسى(علیه السّلام) پس از آنكه اسير صاعقه شده بودند؛
4. زنده شدن اصحاب كهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليه‏شان.
از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است كه رجعت در امتهاى پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق مى‏افتد؛ چرا كه از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روايت شده است: »هر آنچه در امتهاى گذشته انجام شود براى مسلمانان هم عيناً اتفاق مى‏افتد.
5. استناد به آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً ممّن يكّذب بآياتنا»؛(128) روزى خواهد آمد كه از هر امتى برخى از آنها كه ما را تكذيب كردند، برانگيزيم؛ كه اين روز همان رجعت است كه تنها عده‏اى از ظالمان برانگيخته مى‏شوند و نه همه ايشان و امكان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است.(129)

2- شيخ مفيد (م413ق.) در پاسخ پرسشى درباره رجعت مى‏گويد:

... خداوند پيش از قيامت گروهى از اين امت را بازمى‏گرداند... و عقيده به رجعت از ويژگيهاى مذهب اهل‏بيت(علیهم السّلام) است... خداوند از قيامت كبرا چنين خبر داده كه »همگى را برمى‏انگيزيم و احدى را فروگذار نمى‏كنيم« حال آنكه در باب رجعت مى‏گويد. »از هر گروهى دسته‏اى را برمى‏انگيزيم« و لذا بنا بر خبر خداوند متعال دو قيامت صغرا و كبرا خواهيم داشت.
و همچنين خداوند چنين از ستمكاران نقل قول مى‏كند كه: »خداوندا! دو بار ما را ميراندى و زنده كردى« گروه ستمكاران از دو مرگ و زندگى سخن مى‏گويند: در اين جهان بوده و مى‏ميرند و در رجعت هم زنده شده و باز مى‏ميرند و براى مرتبه دوم براى روز رستاخيز زنده مى‏شوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده‏اند. ولى ديگران در تفسير اين آيه دچار اشكال شده‏اند؛ چرا كه مرگ نخستين را پيش از زندگى اين جهان فرض كرده‏اند حال آنكه نبود پيش از بودن را مرگ نمى‏گويند.(130)

3- سيد مرتضى، علم‏الهدى (م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين مى‏گويد:

شيعه اماميه معتقدند كه خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدى(علیه السّلام) گروهى از مؤمنان را برمى‏انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و ايشان را نصرت و يارى كنند... و همچنين گروهى از دشمنان را برمى‏گرداند تا از آنها انتقام گرفته شده و مؤمنان تسكين خاطر پيدا كنند...
دليل صحت اين گفتار، ممكن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا كه امرى ممتنع و محالى نيست هر چند گروهى از مخالفان آن را غيرممكن دانسته‏اند.
وقتى رجعت را مسئله ممكنى بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاق‏نظر علماى ايشان بر اين موضوع آن را اثبات مى‏كنيم... اتفاق آراء شيعه كاشف از رأى معصوم (علیهم السّلام) است كه قطعاً حق و درست است. البته رجعت با مسئله اختيار مكلفان در تضاد نيست همانگونه كه ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا كه در هيچكدام سلب اختيار نمى‏شود و موجب الجاء نمى‏گردد... .
برخى رجعت را تأويل كرده و مى‏گويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاكم شدن دين خدا بر خلق است نه آنكه اشخاصى پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلى ناشى از ناتوانى آنها براى اقامه برهان محكم در برابر مخالفان است كه اشكال مى‏كنند رجعت امرى ممتنع و غير ممكن است.
حال آنكه جواب اين دسته از مخالفان چنين است كه اثبات رجعت تنها متكى به رواياتى كه جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلكه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت مى‏شود كه خداوند گروههايى از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدى(علیه السّلام) زنده مى‏كند و به اين جهان باز مى‏گرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند.
اين موضوع كه با چنين صراحتى بيان شده قابل تأويل نيست.(131)

4- علامه معاصر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (م.1373ق.) در رد كسانى كه مسئله رجعت را از اركان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانه‏اى براى طعنه زدن به ايشان قرار داده‏اند، چنين مى‏گويد:

اعتقاد به رجعت لازمه مذهب تشيع نيست و انكار آن زيانى ندارد. هر چند كه اين مسئله نزد ايشان كاملاً روشن و بديهى است... ولى ملازمه‏اى ميان تشيع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد... و اين همانند برخى از اخبار غيبى (پيشگوييها) است كه وقوع آنها پيش از قيام قيامت صورت مى‏گيرد و امر مشهورى است؛ مانند نزول حضرت مسيح، ظهور دجال، شورش سفيانى و ديگر مطالبى كه راجع به نشانه‏هاى قيامت مطرح شده است.
چنين مطالبى ربطى به اساس ديندارى ندارد و از اصول دين نمى‏باشد و نه انكار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان مى‏شود، بلكه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبى است كه پيش از اين برشمرديم...
آيا كسانى كه تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار مى‏دهند اصلاً مى‏دانند رجعت چيست و چرا گمان مى‏كنند غير ممكن است خداوند گروهى را پس از مرگشان دوباره زنده كند حال آنكه نظير آن در زمانهاى گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن كريم مى‏باشد. مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن كسانى كه از ترس مرگ از خانه‏هايشان متوارى شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيده‏اند؟
مگر آيه كريمه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً» را نخوانده‏اند در حالى كه در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور مى‏شوند. آرى مسئله رجعت چيزى جز بهانه و وسيله‏اى براى طعنه‏زدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است.(132) بیانات بزرگان دیگرازجمله علامه طباطبائی،علامه مجلسی و صدر المتألهين هم در بحث گذشت.

مساله رجعت و رد بر منكرين آن‏

فرقه‏هاى اسلامى غير شيعه كه عامه مسلمين را تشكيل مى‏دهد، هر چند ظهور مهدى(علیه السّلام)را قبول دارند، و رواياتش را به طرق متواتر از رسول خدا ص نقل كرده‏اند و ليكن مساله رجعت را انكار نموده، آن را از مختصات شيعه دانسته‏اندولذا اشکالاتی رابراین موضوع واردمی نمایند

اشکال اول
اشکال عقلی

الف . مرگ امرى است كه با در نظر گرفتن عنايت پروردگار هرگز بر هيچ زنده‏اى عارض نمى‏شود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد كمال رسيده باشد، و زندگيش كامل شده، آنچه در قوه داشته به فعليت رسيده باشد، و چنين موجودى كه تمامى كمالات بالقوه‏اش فعليت يافته، اگر بعد از مردن به دنيا برگردد، در حقيقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اينكه چيزى كه فعليت يافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال
ب . در صورتی که مخبرى صادق كه يا خود خداست و يا خليفه‏اى از خلفاى او، از چنين برگشتى خبر دهند، هم چنان كه در داستان‏هاى موسى، و عيسى، و ابراهيم(علیه السّلام)و داستانهايى از ديگران چنين خبرهايى آمده باشد .
می توان آن برگشتن را پذیرفت .
نتیجه : نه از خدا، و نه از يكى از خلفاى او خبر معتبرى نيامده كه دلالت بر رجعت داشته باشد پس نمی توانیم رجعت را بپذیریم .

جواب اول
1.صدراشکال ذیلش را باطل می کند

بر فرض که دليلشان درست باشد، و راستى دليل عقلى باشد صدر دليلش ذيل آن را باطل مى‏كند، چون اگر چيزى محال ذاتى شد، ديگر استثنا بر نمى‏دارد، كه با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته، و ممكن شود، بلكه مخبر هر كه باشد وقتى از وقوع امرى محال خبر مى‏دهد، بايد فورا صادق بودنش را تخطئه كرد، و به فرضى كه نتوانيم در صادق بودنش شك كنيم، ناگزير بايد خبرش را تاويل كنيم، و معنايى به آن بدهيم، كه ممكن باشد، مثل اينكه اگر خبر داد كه عدد يك نصف عدد دو نيست، و يا خبر داد كه تمامى خبرهاى صادق در عين صادق بودن كاذب است، كه گفتيم اگر بتوانيم در راستگويى اين مخبر تشكيك مى‏كنيم، و اگر نتوانستيم ناگزير كلامش را توجيه مى‏كنيم، بطورى كه از محال بودن در آيد.

جواب دوم

الف . صدر اشکال را نمی پذیرم .
اينكه گفته اند : چيزى كه از قوه به فعليت در آمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، و ليكن قبول نداريم كه مساله مورد بحث ما از اين باب باشد، براى اينكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده، و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى كه عاملى غير طبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست، چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غير طبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعد كمالى شود، كه در زمانى غير از زمان زندگيش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.
ب . ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اينكه مقدارى در برزخ زندگى كرده باشد، چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ داراى آن استعداد مى‏شود، و دوباره به دنيا بر مى‏گردد، كه آن كمال را به دست آورد، كه در هر يك از اين دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است، و مستلزم محذور محال نيست

اشکال دوم
اشکال به روایات رجعت

آنها می گویند رواياتى كه قائلين به رجعت به آن تمسك مى‏كنند تمام نيست، آن گاه شروع كرده‏اند به تضعيف روايات، و يكى يكى را رد كرده‏اند، نه صحيحى باقى گذاشتند و نه سقيمى.

جواب

الف . روایات رجعت متواترند
اينكه آنهادر يك يك روايات مناقشه كرده، و آنها را ضعيف شمرده اند : هر چند هر يك از روايت‏ها روايت واحد است، و ليكن روايات ائمه اهل بيت(علیهم السّلام)نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى كه مخالفين مساله رجعت از همان صدر اول اين مساله را از مسلمات و مختصات شيعه دانسته‏اند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احاديث باطل نمى‏شود، علاوه بر اينكه تعدادى از آيات قرآنى و روايات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است
ب . برخی از آیات قران بر رجعت دلالت دارند
آياتی از قرآن دلالت اجمالى بر وقوع رجعت دارد مانند آيه:" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ " (133) شما پنداشته‏ايد قبل از آنكه آنچه در امت‏هاى گذشته واقع شده در شما واقع شود داخل بهشت شويد.
كه مى‏فهماند آنچه در امت‏هاى گذشته رخ داده، در اين امت نيز رخ خواهد داد، و يكى از آن وقايع مساله رجعت و زنده شدن مردگانى است كه در زمان ابراهيم و موسى و عيسى و عزير و ارميا و غير ايشان اتفاق افتاده، بايد در اين امت نيز اتفاق بيفتد.
هم چنان كه رسول خدا ص هم كلامى دارند كه بطور اجمال مى‏فهماند آنچه در امت‏هاى سابق اتفاق افتاده در اين امت نيز اتفاق خواهد افتاد، و آن اين است كه فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست اوست، كه شما مسلمانان با هر سنتى كه در امت‏های گذشته جريان داشته روبرو خواهيد شد، و آنچه در آن امت‏ها جريان يافته مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت، بطورى كه نه شما از آن سنت‏ها منحرف مى‏شويد، و نه آن سنت‏ها كه در بنى اسرائيل بود شما را ناديده مى‏گيرد
ج . خبرهای دیگر هم که روایات ما از آنها خبر داده اند به وقوع پیوسته اند
اين قضايايى كه ائمه اهل بيت(علیهم السّلام)خبر داده‏اند جزء ملاحم و اخبار غيبى مربوط به آخر الزمان است، و راويانى آنها را آورده‏اند كه مربوطند به قرن‏ها قبل از اين، و كتبشان از زمان تاليف تا كنون محفوظ مانده، و نسخه آنها دست نخورده، و ما تا كنون به چشم خود ديده‏ايم پاره‏اى از آنچه آن حضرات پيشگويى كردند بدون كم و زياد به وقوع پيوست، قهرا بايد نسبت به بقيه آنها نيز اعتماد كنيم، و به صحت همه آنها ايمان داشته باشيم .(134)

اشکال سوم

ابو القاسم بلخى ميگويد: رجعت جائز نيست زيرا مردمى كه ميدانند بار ديگر باز ميگردند و ممكن است توبه كنند بر گناه جرئت پيدا كرده و از انجام آن باك نخواهند داشت،

جواب

چون رجعت براى همه مردم نيست بنا بر اين هر كسى نميداند كه او خواهد برگشت پس سبب جرئت نخواهد شد. (135) در فهرست نجاشي حكايتي از مؤمن الطاق آورده كه يكي از مخالفان به او گفت : آيا به رجعت عقيده داري ؟ گفت : آري . مخالف مي گويد: پانصد دينار به من وام ده تا حين رجعت به تو پس دهم .
مؤمن الطاق هم به او مي گويد: ضامني بياور تا ضمانت كند آن وقت تو به سان يك انسان بازگشت مي كني تا بتوانم وام خود را از تو بستانم ، از كجا معلوم كه بوزينه برنگردي ؟! (136)

اشکال چهارم

زندگي در دار دنيا همراه با تكليف است و تكليف به دنبال اختيار مي آيد تا هر چه مي كند از سر اختيار باشد و زوري به دنبال آن نباشد، حال آنكه وقتي يك نفر مي ميرد حقايق براي او مكشوف مي شود و به ناچار حقيقت را مي پذيرد و اگر به جهان باز گردد ديگر منكر آن نخواهد بود چنانكه قرآن كريم مي فرمايد: «و جأت سكره الموت بالحق ذلك ماكنت منه تحيد... لقد كنت في غفله من هذا فكشفنا عنك غطأك فبصرك اليوم»(137) و به راستي كه بيهوشي مرگ فرا مي رسد. اين است آنچه از آن مي گريختي ... تو از اين غافل بودي . ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.»
علامه طبرسی در جواب اين شبهه مي گويد: حالت مرگ براي چنين افرادي حالتي بي خبري و بيهوشي است ، همانند كسي كه به خواب رفته باشد چيزي از حقايق آن جهان بر او آشكار نگشته و دوباره به همان حالت پيش از مرگ برمي گردند و اساساً سكرات موت چيزي را براي اينگونه افراد روشن نمي كند.(138)
علامه در جاي ديگر ذيل آيه «و يوم نحشر من كل امه فوجاً» مي گويند: رجعت هيچ منافاتي با امر تكليف ندارد؛ چرا كه در رجعت چيزي نيست كه موجب جبر در قبول حق باشد و مكلف را به انجام واجب يا ترك حرام وادارد؛ زيرا جز اين نيست كه مجموعه اي از آيات و حقايق الهي براي او مشكوف شود و در عين حال مكشوف شدن حقايق از وي سلب اختيار نكرده و وي همچنان قدرت اعمال اراده و اختيار خويش را داراست. (139)
فراموش نكنيم حقايقي كه در رجعت براي افراد نمايان مي شود، بيش از آن چيزي نيست كه هنگام قيامت كبرا براي افراد مشخص مي شود و درباره آن هم قرآن به صراحت مي گويد كه باز از جمعيت كفار روحيه اطاعت و تبعيت مشاهده نمي شود.
«اگر آنها را در آن روز كه در برابر آتش نگاهشان داشته اند بنگري ، مي گويند: اي كاش ما را بازگردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم . نه ، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مي داشتند اكنون برايشان آشكار شده ، اگر آنها را به دنيا بازگردانند باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مي گردند، اينان دروغگويانند.(140)
چنين تأكيدي را در آيات 100و 99 سوره مؤمنون هم مي توان مشاهده كرد و لذا اين طور نيست كه گمان كنيم اينگونه افراد با روش شدن حقايق از كرده هاي پيشين خود پشيمان مي شوند و راه و روش جديدي در پيش مي گيرند، بنابراين با قاطعيت مي توان گفت كه رجعت مطلقاً منافاتي با اختيار افراد ندارد.

اشکال پنجم :

اگر رجعت از جمله آيات و دلايل صحت نبوت است ، مي بايست همانند ديگر معجزات در زمان حيات نبي اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رخ مي داد.
در پاسخ اين شبهه نيز بايد گفت : ضرورت چنين ملازمه اي مشخص نيست و مثال نقض چنين ادعايي هم رخ دادن پيشگويي هاي ايشان از آينده است و اصلاً اقتضاي چنين مسائل اين است كه در آينده محقق شوند نه هنگام صدور كلام.

پی نوشت ها :

128. سوره نمل (27)، آيه 83.
129. ر.ك: مصنفات الشيخ مفيد، ج5، صص63 - 60.
130. ر.ك: رساله اجوبة المسائل السرويه« مسأله اولى».
131. رسائل شريف مرتضى، مجموعه اولى، صص 126 - 125.
132. أصل الشيعة و أصولها، صص 101 - 99.
133. سوره بقره آيه 214
134. برگرفته از ترجمه تفسیر الميزان، ج‏2، ص: 162
135. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 184
136. بحارالانوار، ج 52، ص 107
137. حديد. 32
138. مجمع البيان ، ج 1، ص 115
139. همان
140. انعام، 28ـ27