نامگذاری سوره اَحْقاف

این سوره را به این دلیل احقاف نامیده‌اند که درباره داستان و سرزمین قوم عاد، یعنی قوم حضرت هود(علیه السلام)، سخن می‌گوید.

سرزمین این قوم شن‌زار بوده و احقاف به معنای شن‌زار است. این واژه در آیه ۲۱ آمده است.
 

محل و ترتیب نزول

سوره احقاف جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، شصت و ششمین سوره‌ای است که بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده است.

این سوره در چینش کنونی مُصحَف، چهل و ششمین سوره است و در جزء ۲۶ قرآن جای دارد.


تعداد آیات و کلمات

سوره احقاف ۳۵ آیه، ۶۴۸ کلمه و ۲۶۶۸ حرف دارد. این سوره از نظر حجمی جزو سوره‌های مَثانی است و دقیقاً یک حِزب قرآن را شامل می‌شود.
 

فضیلت قرائت و خواص سوره احقاف

احقاف؛ چهل و ششمین سوره قرآن است که مکی و 53 آیه دارد.

در فضیلت و خواص سوره از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: هر کس سوره احقاف را قرائت نماید به تعداد تمامی رنگ های موجود در دنیا به او ده حسنه داده می شود و ده گناه از او پاک می شود و ده درجه بر درجات و می افزاید.

امام صادق علیه السلام می فرماید: هر کس هر شب یا هر شب جمعه سوره احقاف را قرائت نماید خداوند در زندگی دنیایی اش او را به ترسی مبتلا نمی کندو نیز از عوامل خوف و ترس در روز قیامت ایمن می دارد.


 

آثار و برکات سوره

آثار و برکات این سوره شامل:
 
1) جهت عزت و محبوبیت در بین مردم و بالا رفتن قدرت حافظه
از امام صادق علیه السلام روایت شده: اگر سوره احقاف را بنویسند و با آب زمزم بشویند و آن را بنوشند سبب خوشنامی، آبرومندی، محبوبیت و قدرت حافظه می شود.
 
2) جهت رفع خطرات از کودکان
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: هر کس این سوره را بنویسد و بر خود یا کودک یا شیرخواره ای بیاویزد و یا اینکه این سوره را نوشته و پس از شستن از آب آنها بیاشامد دارای جسمی نیرومند و سالم خواهد بود و کودکان از آفات و خطراتی که به آنها می رسد در امان می مانند و شیرخواره در گهواره اش مایه چشم روشنی می شود.
 

داستان سوره احقاف

در الدر المنثور است که عبد الرزاق، عبد بن حمید و ابن منذر از طریق قتاده از ابی حرب بن ابی الاسود دئلی روایت کرده اند که گفت: زنی را نزد عمر آوردند که شش ماهه زائیده بود، عمر از اصحاب رسول خدا حکم وی را پرسید. علی علیه السلام فرمود نباید سنگسار شود، مگر نمیبینی خدای تعالی می فرماید: (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا) و از سوی دیگر می فرماید: (و فصاله فی عامین)، پس باید فهمید که اقل حمل شش ماه است. پس عمر آن زن را رها کرد. راوی می گوید: بعدا شنیدیم که آن زن درست در آخر شش ماه وضع حمل کرده بوده.

مؤلف: این داستان را مفید هم در ارشاد نقل کرده.

و نیز در الدر المنثور است که ابن منذر و ابن ابی حاتم از بعجه بن عبداللّه جهنی روایت کرده که گفت: مردی از قبیله ما، با زنی که او نیز از جهنیه بود ازدواج نمود، و آن زن درست بعد از شش ماه از ازدواجش فرزندی آورد، همسرش نزد عثمان بن عفان رفت، و داستان را گفت. عثمان دستور داد زن را سنگسار کنند، جریان به علی علیه السلام رسید، نزد عثمان رفت، که این چه دستوری است که داده ای؟ عثمان گفت او شش ماهه زائیده، و مگر چنین چیزی ممکن است؟ حضرت فرمود: مگر نشنیده ای که خدای تعالی می فرماید: (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا)، و از سوی دیگر مدت شیر دادن را دو سال تمام دانسته، و فرموده: (حولین کاملین) دو سال از سی ماه کسر شود چقدر می ماند، مگر بیش از شش ماه باقی می ماند؟

عثمان گفت: به خدا سوگند متوجه این نکته نبودم. بروید زن را بیاورید، وقتی آوردند دیدند از حکم اعدام سخت ترسیده، بخواهرش گفته بوده از این ماجرا غصه مخور (و مپندار که من برای قبیله ننگی آورده ام)، به خدا سوگند احدی غیر از شوهرم با من نزدیکی نکرده. راوی سپس می گوید: آن کودک بزرگ شد، و پدرش اعتراف کرد که او فرزند من است، چون شبیه ترین مردم به پدر خود بود. و باز می گوید: من آن مرد را دیدم که در آخر بیمار شد و تکه های بدنش در بستر می ریخت.

و در تهذیب به سند خود از عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: نزد پدرم بودم که مردی از آن جناب پرسید منظور از (بلوغ اشد) در کلام خدای عزّوجلّ که می فرماید: (حتی اذا بلغ اشده) چیست؟ فرمود: رسیدن به حد احتلام.

و در خصال از ابی بصیر روایت آورده که گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی بنده خدا سی ساله شد به حد بلوغ اشد رسیده، و چون به سن چهل سالگی برسد، به منتهای بلوغ رسیده، و همینکه پا به چهل و یک سالگی بگذارد رو به نقصان گذاشته، و اما کسی که پنجاه ساله شده باید خود را مثل کسی بداند که در حال جان کندن است.

مؤلف: این روایت خالی از این اشعار و اشاره نیست که بلوغ اشد مراتب مختلفی دارد و اولین مرتبه آن که غالبا در سن شانزده سالگی است احتلام است، و مرتبه دوم آن گذشتن شانزده سال دیگر است که می شود سی و سه سالگی. و در نظیر این آیه که در سوره یوسف بود اخباری دیگر نقل شد.



این را هم باید دانست که در تفسیر آیه اخباری نقل شده که آیه را با حسین بن علی علیهما السلام و ولادتش در شش ماهگی تطبیق کرده اند که البته این روایات همان جنبه تطبیق را دارند، نه اینکه بخواهند نزول آیه را درباره آن جناب بدانند.

و در الدر المنثور است که ابن ابی حاتم و ابن مردویه از عبداللّه روایت آورده اند که گفت: من در هنگامی که مروان مشغول خطبه بود در مسجد بودم، و شنیدم که گفت: خدا خواب خوشی به امیر المؤمنین (یعنی معاویه) درباره فرزندش یزید ارائه داده، و آن این است که او را جانشین خودش کند، همچنان که ابوبکر عمر را جانشین خود کرد. عبدالرحمن پسر ابوبکر صدا زد مگر حکومت اسلام هم مانند امپراطوری روم هرقلی و وراثتی است. اگر ابوبکر این کار را کرد درباره هیچ یک از فرزندانش و از اهل بیتش نکرد، و معاویه به خاطر عرق پدر فرزندی نمی خواهد چنین کرامتی را نسبت به فرزندش بکند.

مروان گفت: مگر تو همان نیستی که به پدر و مادرش گفت: (اف لکما) (منظور مروان این بود که تو فرزند ناخلفی هستی). عبدالرحمان گفت: مگر تو فرزند همان ملعون نیستی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پدرت را لعنت کرد؟

عبداللّه، ناقل جریان، می گوید: عایشه این توهین مروان به برادرش را شنید، گفت: ای مروان این تو بودی به عبد الرحمان چنین و چنان گفتی، به خدا سوگند دروغ گفتی، آیه (اف لکما) درباره او نازل نشده، بلکه درباره فلان بن فلان نازل شد.

و نیز در همان کتاب آمده که ابن جریر از ابن عباس روایت کرده که درباره آن کسی که به پدر و مادرش گفته بود: (اف لکما...) گفته: این آیه درباره یکی از فرزندان ابوبکر نازل شده.

و در کتاب محاسن به سند خود از ابن القداح از امام صادق از آبا گرامی اش صلوات اللّه علیهم اجمعین روایت کرده که فرمودند: روزی برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبیصی (نوع حلوا) آوردند، حضرت از خوردن آن امتناع ورزید، پرسیدند آیا خبیص را تحریم کرده ای؟ فرمود: نه، و لیکن من بدم می آید از اینکه دلم نسبت به خوردن آن بی اختیار شود، آنگاه این آیه را تلاوت کرد: (اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا).

و در مجمع البیان در ذیل همین آیه گفته: در حدیث آمده که عمر بن خطاب گفت: من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وسلّم وقت ملاقات گرفته بودم، در آن ساعت در باغ امّ ابراهیم خدمت آن جناب رسیدم، دیدم روی حصیری از لیف خرما دراز کشیده، و قسمتی از بدنش روی خاک قرار گرفته، و زیر سرش بالشی پر از لیف خرما بود، سلام کردم و سپس نشستم.

عرضه داشتم: یا رسول اللّه! شما پیامبر خدایی، برگزیده و انتخاب شده از بین همه خلق اویی، و کسری و قیصر بر تخت طلایی و فرش حریر و دیبا قرار دارند، و شما روی این حصیر خوابیده ای؟ فرمود: آنها کسانی هستند که خدا طیباتشان را در دنیا که سر انجام تمام شدنی است داده، و طیبات ما را برای آخرتمان ذخیره کرده.

مؤلف: این روایت در الدر المنثور به چند طریق از عمر نقل شده است. 3

پی نوشت:
1.www.fa.wikishia.net
2.www.hajij.com
3.www.ommolketab.ir