با پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) تومار سياهي و پليدي 2500 ساله نظام شاهنشاهي در ايران برچيده شد، و دبدبه ي شاهنشاهي و کبکبه ي سلطنت به زباله دان تاريخ انداخته شد. اما اين تمام ماجرا نبود. در پس اين دوران مشحون از ظلم و تباهي، دست هاي حمايتگر کشورهاي سلطه گر ـ به ويژه در دويست سال گذشته ـ ديده مي شد. زماني دولت غارتگر بريتانيا، ايران را به تيول شخصي خويش در آورده بود. عزل و نصب پادشاهان و دست درازي به منابع نفتي و غير نفتي ايران به امري طبيعي و قانوني! براي غارتگران جزيره ي بريتانيا درآمده بود. به محض افول قدرت استعارگر پير، استعمارگر جديد پا به عرصه ي سياست گذاشت تا بسان خلف ناصالح خود به چپاول کشورها و به ويژه ايران بپردازد. ايالات متحده آمريکا، به عنوان يک قطب نوظهور در عرصه ي سياست محسوب مي شد و با حضور قلدرانه ي خود در اقصي نقاط جهان سيطره ي انگلستان را کمرنگ مي نمود. تاريخ سياسي ايران طي سال هاي حکومت محمدرضا پهلوي، دخالت ها و ياغي گري هاي دولت ايالت متحده را گواهي مي دهد؛ چه آنجا که با تحميل حق کاپيتولاسيون ـ حق مصونيت مستشاران امريکايي ـ يکي از خفت بارترين قوانين ظالمانه در ايران را رقم زد و چه آنجا که با حمايت مطلق از پادشاه مسحور در قدرت و مرکوز در تباهي ايران، پايه هاي استبداد محمد رضا شاهي را تشديد مي کرد و چه آنکه با سرنگوني دولت قانوني ايران در پي طرح ريزي کودتاي 28 مرداد، نقض ابتدايي ترين حقوق انساني را رقم زد. اما با پيروزي انقلاب اسلامي، طومار يانکي ها نيز درهم پيچيده شد و سرآغاز استقلال ملت ايران با قطع شدن روابط با آمريکا رقم خورد. با اين حال، دولت کينه توز آمريکا که با پيروزي انقلاب، خود را مغبون اين نهضت الهي مي دانست، از هر عملي بر ضد نظام جمهوري اسلامي دريغ نکرد و با اعمال غيرانساني ترين تحرکات عليه ايران، از قبيل کودتا، تحريک و تحهيز صدام بر ضد ايران، تحريم و به ويژه آدم کشي آشکار در جريان سرنگون ساختن هواپيماي مسافربري ايران در تاريخ 12 تير ماه 1367 و ده ها عمل ددمنشانه ي ديگر در پي خالي کردن عقده هاي رواني خود بود. اما موضع قاطع امام و پس از ايشان، رهبر معظم انقلاب در برابر زورگويي هاي دولتمردان ايالات متحده و نفي هرگونه رابطه با نماد استعمار و استکبار دوران از سوي آن دو بزرگوار، عملا نقشه هاي آمريکايي را ناکام مي نمود. اکنون پس از 28 سال حاکميت نظام جمهوري اسلامي و بعد از آنکه ارتش امريکا در باتلاق افغانستان و پس از آن عراق گير افتاده و به تبع آن سياستمداران امريکايي نيز در باتلاق خود ساخته دست و پا مي زنند، دست نياز آنان به سوي جمهوري اسلامي ايران دراز شد تا شايد بتوانند با تدابير ام القراي جهان اسلام (کشور اسلامي ايران) از بن بست عراق نجات يابند. جريان مذاکره ايران با امريکا در مورد عراق برق شادي را در چشم آناني که چشم اميد به ايالات متحده بسته بودند، پديدار کرد. آنان به خيال خود اين مذاکره را زمينه ساز ايجاد رابطه با آمريکا قلمداد کردند، اما موضع قاطع رهبر معظم انقلاب مبني بر اين که «اين مذاکره فقط جهت تفهيم وظايف اشغالگران در مورد عراق است» آب پاکي را روي دست خواهندگان رابطه ي ايران و آمريکا ريخت.
راستي! چرا رهبرمعظم انقلاب اسلامی همچنان برموضع خويش مبني برعدم رابطه و عدم مذاکره با آمريکا پافشاري مي کنند؟
1. آمريکا مظهر سلطه و جنايت
يکي از دلايلي که بر موضع گيري رهبر انقلاب بسيار مؤثر است، خصايل فکري و سياسي دولتمردان آمريکايي است. از منظر ايشان، دولت آمريکا داراي روحيه ي استکباري (1)، مظهر سلطه (2)، نماد توطئه و کودتا و ترور (3) و جنايتکار (4) است و دولتي با اين خصوصيات به عنوان ام الفساد قرن (5) به شمار مي آيد. آيا ارتباط با اين دولت، منطقي به نظر مي رسد؟
2. علل مخالفت آمريکا با نظام جمهوري اسلامي
امريکا با نظام جمهوري اسلامي مخالف است و اين مسئله، حقيقتي است که نمي توان انکارش نمود. اما اينکه علل اصلي مخالفت دولتمردان ايالت متحده با جمهوري اسلامي چيست، با اعتقاد رهبري، ريشه در پنج عامل مهم دارد: اولين علت آن است که جمهوري اسلامي ايران با توسعه طلبي و استعمارگري آمريکا مخالف است (6). دوم آنکه، شاکله نظام جهوري اسلامي بر مبناي فرامين دين اسلام بنا نهاده شده است و اسلام خواهي نظام چيزي نيست که باب طبع آمريکايي ها باشد. سومين عامل، حمايت ايران از ملل آزاديخواه، به ويژه فلسطين است (8). عامل بعدي مخالفت نظام اسلامي با وليده ي نامشروع استکبار در منطقه، يعني رژيم صهيونيستي است (9) و بالاخره عامل پنجم، طراحي و زمينه سازي انقلاب اسلامي در زمينه ي يک بيداري جهاني است.(10) در حالي که نظام جمهوري اسلامي بر اين پنج اصل اساسي پافشاري مي کند و ذره اي از اين اصول خدشه ناپذير عقب نشيني نمي کند، آيا مي توان انتظار داشت که آمريکايي ها هم از دشمني خود با جمهوري اسلامي دست بردارند؟ آيا ايجاد هر گونه رابطه با توجه به هژموني سلطه طلبي آمريکا عقلاني است؟
3. اهداف آمريکا در کشورهاي جهان سوم
هدف آمريکا از داشتن رابطه با کشورهاي جهان سوم و به ويژه ايران، حضور همه جانبه در اين کشورهاست. و هدف از حضور همه جانبه در مواردي از قبيل: تحميل سلطه (11) ايجاد وابستگي (12) گسترش سيطره ي سياسي اقتصادي (13) ايجاد قرنطينه سياسي به منظور جلوگيري از خودباوري و وحدت ملتها (14) ترويج فساد اخلاقي (15) و ... خلاصه مي شود. بي گمان در صورت ايجاد رابطه با اين دولت متجاوز و ياغي، اهداف مذکور در رأس اهداف و برنامه هاي ايالات متحده قرار خواهد گرفت.
4. اهداف آمريکا از گرايش به مذاکره
به اعتقاد رهبر فرزانه انقلاب، آمريکايي ها با مطرح کردن بحث مذاکره، اهداف مختلفي را مد نظر دارند: هدف از طرح اين پيشنهاد در وهله ي اول به نيات پليد و شيطاني آمريکايي ها (16) برمي گردد، چرا که آنان درصددند تا با طرح مذاکره، اولا سلطه ي خود را به ايران تحميل کنند(17). ثانيا ابرقدرتي خود را ثابت کنند (18). ثالثا سياست ها و نظرات امام را مخدوش و اين طور وانمود کنند که ملت ايران و مسئولان نظام از حرف امام خميني برگشته اند(19). ديگر آنکه با مطرح کردن مذاکره، قبح رابطه و گفت وگو با آمريکا را شکسته (20) و آن را امري عادي جلوه دهند. هدف پنجم آنان ايجاد اختلافات داخلي است. چرا که بحث عدم مذاکره و عدم رابطه با آمريکا يکي از محورهاي وحدت ملي است (21). هدف ششم آن است که با طرح اين مسئله که انقلاب اسلامي با آن صلابت، همه ي حرف ها و داعيه ها را کنار گذاشت و از گذشته ي خود توبه کرد، به حيثيت انقلاب اسلامي لطمه بزنند(22) و ضمن آن، محوريت انقلاب اسلامي در جهان را حذف کنند(23) و يأس در دل کشورهاي مستضعف که چشم اميد به ايران دارند ايجاد کنند. (24) هدف نهايي آنکه به دولت هاي وابسته به آمريکا تقويت روحي تزريق کنند و بگويند ايران به دليل عدم وابستگي مجبور به مذاکره و رابطه با ايران شد. (25)
5. علل نفي مذاکره و قطع رابطه
از منظر رهبري، به علت خوي استکباري آمريکا، هرگونه رابطه با اين کشور براي ملت ايران ضرر دارد. (26)
از اين گذشته، بر اساس قاعده ي نفي سبيل، وضع هرگونه سلطه پذيري در اسلام، از آنجا که نظام جمهوري اسلامي، نظامي بر آمده از آموزه هاي اسلامي است، نمي تواند با کشوري رابطه داشته باشد که اين رابطه به سلطه پذيري منتج گردد. (27)
غير اين، نفي و قطع رابطه، نشانگر نفي قيوميت آمريکاست (28) و همين مسئله يکي از اهداف انقلاب اسلامي به شمار مي آيد. نفي مذاکره نيز مسئله اي بسيار مهم است. چرا که به تعبير رهبري، مذاکره با سلطه گري مانند امريکا از رابطه بدتر است (29). مذاکره و به تبع آن سازش با دولت زورگويي به نام آمريکا، موجب اختناق (30)، انحطاط فرهنگي و اقتصادي، (31) و باعث اسارت نظام اسلامي (32) خواهد شد.
6. شرايط ايجاد مذاکره و رابطه
موضع انقلابي رهبر فرزانه انقلاب در برابر آمريکايي ها و نفي هر گونه رابطه و مذاکره با دولتمردان ايالات متحده، ادامه ي آن خط فکري است که امام خميني (ره)، بنيان گذار آن بود. اما اين سخن به معناي مطلق ايجاد مناسبات و روابط با اين دولت نيست. حضرت آيت الله خامنه اي با عنايت به چند پيش شرط، رابطه با آمريکا را بلامانع مي دانند. اول آنکه اين دولت، سياست هاي خصمانه ي خود بر ضد نظام جمهوري اسلامي را تغيير دهد (33)؛ دوم آنکه خوي سلطه گري خود را کنار بگذارد (34) و سوم آنکه به اصل «احترام متقابل» پايبند باشد (35) و در نهايت، دست از حمايت مخالفان نظام جمهوري اسلامي بردارد (36).
نتيجه، واقعيت آن است که هيچ گاه چهار شرط قبلي محقق نخواهد شد. چرا که خوي استکباري آمريکايي ها و عمق عناد و کينه آنان نسبت به نظام جمهوري اسلامي قابل تغيير نيست. در اين صورت، چگونه مي توان با دولتي که همواره در صدد ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي است، انتظار مراوده و رابطه دوستانه داشت؟ آيا اين مسئله با اصل استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي سازگار است؟
پي نوشت ها :
1. حديث ولايت، ج 2، ص 301.
2. همان، ج 7، ص 165.
3. همان، ج 16 و 17، ص 12.
4. همان، ج 7، صص 196 ـ 195.
5. روزنامه جمهوري اسلامي، 1374/3/20.
6. حديث ولايت، ج 2، ص 132.
7. همان، ص 180.
8 . همان، ج 3، صص 210 ـ 209.
9. روزنامه ي جمهوري اسلامي، 1375/1/8.
10. همان، 1377/8/13.
11. همان، 1373/6/5.
12. همان، 1372/6/6.
13. همان، 1374/10/6.
14. حديث ولايت، ج 4، ص 287.
15. همان، ج 1، صص 24 ـ 245.
16. روزنامه جمهوري اسلامي، 1373/1/6.
17. همان، 1377/10/5.
18. همان، 1376/10/27.
19. همان.
20. همان.
21. همان.
22. روزنامه جمهوري اسلامي، 1372/8/13.
23. همان، 1376/10/27.
24. همان.
25. همان.
26. همان.
27. همان، 1375/10/25.
28. همان، 1373/1/6.
29. همان، 1376/11/16.
30. همان، 1374/8/14.
31. همان، 1376/8/15.
32. حديث ولايت، ج 5، صص 52 ـ 51.
33. حديث ولايت، ج 2، صص 60 ـ 59.
34. همان، ج 7، ص 124.
35. همان، ج 2، صص 78 ـ 77.
36. همان، ج 1، ص 160.
منبع: ماهنامه امتداد، ش 19
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}