شريعتي و روحانيت
شريعتي و روحانيت
1. طرح مسئله
بنابراين، براي دستيابي به موضعي درست در برابر روحانيت و شناخت بهتر شريعتي لازم است دربارة دو مسئله به طور جدي و بيش از پيش تحقيق كنيم:
1. ديدگاه شريعتي نسبت به روحانيت؟
2. ديدگاه روحانيت نسبت به شريعتي؟
2. ديدگاه شريعتي دربارة روحانيت؟
2 ـ 1. اظهارات متناقض شريعتي دربارة روحانيت
2 ـ 1 ـ 1. اظهارات منفي شريعتي دربارة روحانيت
2. آنچه براي من بزرگترين اميد تسليت بخش نيرودهنده است... روشنفكراني خواهند بود كه اسلام عليوار و خط مشي حسينوار را به عنوان مكتب فكري نهضت اجتماعي و ايدئولوژي انقلابي خود انتخاب كردهاند؛ چه اكنون خوشبختانه همانطور كه دكتر (مصدق) تز اقتصاد منهاي نفت را طرح كرد تا استقلال نهضت را پيريزي كند و آن را از بند اسارت و احتياج به كمپاني استعماري سابق آزاد سازد، تز «اسلام منهاي آخوند» در جامعه تحقق يافته است و اين موقعيت موجب شده است كه اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطايي و اسارت در كليساهاي كشيشي و بينش متحجر و طرز فكر منحط و جهانبيني انحرافي و خرافي و جهالت ... آزاد شود.(2)
آنچه ارايه شد تنها گوشة كوچكي از حملات تند شريعتي عليه روحانيت است(3) كه در نگاه نخست (يعني قبل از مراجعه به حجم گستردة ديدگاههاي مثبت او دربارة روحانيت) از شريعتي تصويري كاملاً ضد روحاني ترسيم ميكند؛ اما در برابر اين مطالب، شاهد اظهارات متعدد و مكرر ديگري هستيم كه باز در نگاه نخست (يعني قبل از مراجعه به اظهارات منفي او دربارة روحانيت) از شريعتي چهرهاي كاملاً طرفدار روحانيت به نمايش ميگذارد.
2 ـ 1 ـ 2. اظهارات مثبت شريعتي دربارة روحانيت
2. از خصوصيات علماي شيعه يكي درگير بودن مداوم آنها با نظام حاكم در طول تاريخ بوده است و يكي تقواي بارز و آشكارشان كه هنوز هم اين چهره را حفظ كردهاند.(5)
3. علماي شيعه در طول هزار سال تاريخ اسلام همواره مشعلدار قيام عليه ظلم و پاسدار جنبش عدالتخواهي و آزادي اجتماعي و فكري و رهبري علم و تقوا در حكومت و مبارزة مستمر عليه نظامهاي استبدادي و اشرافي خلافت و حكومتهاي دستنشانده يا وارث خلافت ظلم و غصب بودهاند و پيشاپيش همة نهضتهاي تودههاي محروم و تسليمناپذير؛ نمونهاش: سربداران در قرن هشتم هجري.(6)
4. پيشاپيش هر نهضت مترقي ضد استعماري در اين كشورها همواره بدون استثنا قيافة يك يا چند عالم راستين اسلامي و به خصوص شيعي وجود دارد.(7)
5. اولين رستاخيز، تنباكو است؛ و اولين چهرهاي كه در برابرش ايستاد ميرزا حسين شيرازي، از توي همينهاست. و اولين ردپاي استعماري كه وارد ايران شد، بانك بود؛ و اولين كسي كه طرح كرد كه بانك را بگذاريد بيايد، يك روشنفكر متجدد ضدمذهبي فرنگيمآب بود ـ ميرزا ملكم خان ـ و اولين كسي كه در برابر همين پديده ايستاد، سيدجمال بود؛ كه از همين جامعه است.(8)
6. من به عنوان كسي كه رشتة كارش تاريخ و مسايل اجتماعي است ادعا ميكنم كه در تمام اين دو قرن گذشته در زير هيچ قرارداد استعماري امضاي يك آخوند نجفرفته نيست؛ در حالي كه در زير همة اين قراردادهاي استعماري امضاي آقاي دكتر و آقاي مهندس فرنگ رفته هست. (باعث خجالت بنده و سركار).(9)
7. كمتر كسي است كه در اين سالها به شدت و با تكيهاي كه من دارم از «روحانيت» به عنوان «تنها پايگاه فرهنگي و معنوي ما كه در برابر هجوم استعمار فرهنگي غرب مصون و مستقل مانده» و «تنها جايي است كه چهرههاي عليواري اگر باشد باز در ميان همينها هست»، دفاع كرده باشد و آنهم به تكرار و با استدلال.(10)
اكنون اين پرسش جدي قابل طرح است كه چرا اظهارات شريعتي دربارة روحانيت تا اين حد متفاوت و حتي متناقض است؟!
2 ـ 2. احتمالات گوناگون دربارة اظهارات متناقض شريعتي
احتمال اول: تقيه
دكتر شريعتي با گفتن اينكه روحانيت ما امضاي خود را پاي هيچ قرارداد اسارت ايران نگذارده است و دكترها و مهندسها بودهاند كه آن اسناد خيانت را امضا نمودهاند، در نظر آقايان اعادة حيثيت براي خود نمود؛ اما اين اظهار براي توبه و تطهير كامل كافي نبود.(11)
هر چند اين احتمال به طور صد در صد مردود نيست اما چون دفاع شريعتي از روحانيت، اولاً به سالهاي قبل از درگير شدنش با برخي روحانيان باز ميگردد؛ و ثانياً يك دفاع اصولي و مستدل است؛ لذا اظهارات مثبت او را به طور مطلق نميتوان حمل بر تقيه كرد.
به عنوان نمونه: شريعتي سالها قبل از درگير شدن با برخي روحانيان، نه تنها از حاميان روحانيت بود، بلكه ميزان علاقه و حساسيتش به اين صنف بقدري زياد بود كه حتي با مخالفان روحانيت نيز درگير ميشود (آنهم در غربت و در فضايي كاملاً ضدمذهبي و ضد روحاني) و اما توضيح اين نمونه از زبان خود شريعتي:
در سال 1338 انجمن اسلامي دانشجويان ايراني فرانسه كه در آن ايام دست دستهايي بود... جلسهاي داشت با حضور جهانگيز تفضلي، و آقاي رزمآرا سخنراني ميفرمود!! و تعبيراتي از اين قبيل كه:
من هر وقت در ايران از جلوي مسجدي ميگذشتم و صداي واعظي را ميشنيدم حالم به هم ميخورد، عقم ميگرفت! من اين مذهب را دوست ندارم، متنفرم، اين آخوندها عامل بدبختي مملكت و پايگاه استعمار بودهاند....
من برخاستم و هر چه جز و پز زدم، اجازة حرف زدن ندادند. نوبت گرفتم، نوبتم نميشد، تا با داد و قال خود را بر جلسه تحميل كردم و گفتم:
اولاً: من از اين آقاي سخنران تعجب ميكنم، امروز اگر به دورترين قبيلة آفريقايي هم سربزنيد، اين اصل بديهي اخلاق و تمدن را آموختهاند كه به عقيدة ديگران ـ ظاهراً احترام بگزارند، شما تا چه حد «آمپرمآبل» هستيد كه سالها در مركز تمدن و آزادي عقيده و احترام به عقايد ديگران زندگي ميكردهايد، اما هنوز نم رطوبتي از مدنيت به درزتان نرفته است؟ شما كه از همه دعوت كردهايد احتمال ميدهيد كه كساني چون من، هنوز خيلي روشنفكر نشده باشند كه بتوانند فرمايشهاي شما را تحمل كنند، چگونه بدون رعايت حرمت عقيدة امثال من، اينچنين هتاكي و اهانت ميكنيد؟
ثانياً: آقا جان! مذهب كه كلوچه قندي نيست كه با ادا و اطوار خاص زنان آبستن كه ويار كردهاند و براي شوهرانشان ناز ميكنند بگوييد من مذهب را اصلاً دوست ندارم!!
ثالثاً: گفتيد آخوندها پايگاه استعمار بودهاند، اين يك مسئله ذوقي نيست كه بگوييد من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم؛ اين يك مسئله عيني و تاريخي است؛ بايد سند نشان بدهيد و مدرك. تا آنجا كه من ميدانم زير تمام قراردادهاي استعماري را كساني كه امضا گذاشتهاند همگي از ميان ما تحصيلكردههاي دكتر و مهندسو ليسانسيه بودهاند و همين ما از فرنگبرگشتهها. يك آخوند، يك از نجف برگشته اگر امضايش بود من هم مثل شما اعلام ميكنم كه «آخوند دوست ندارم!!» اما از آن طرف، پيشاپيش هر نهضت ضداستعماري و هر جنبش انقلابي و مترقي چهرة يك يا چند آخوند را در اين قرن ميبينيم؛ از سيد جمال بگير و ميرزا حسن شيرازي و بشمار تا مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت و...(12)
بنابراين، نميتوان آن حجم عظيم از حمايتهاي اصولي و مستدل شريعتي را، آنهم در آن فضاي ضد روحاني، صرفاً حمل بر تقيه كرد. البته منكر اين هم نميتوان شد كه ممكن است انگيزة تقيه نيز تا حدودي در اظهارات مثبت او، به ويژه در آن شرايط خاص (حملات تند برخي روحانيان عليه شريعتي)، مؤثر بوده باشد.
احتمال دوم: تحول ديدگاه
آنچه كه از بيانات دكتر شريعتي به چشم ميخورد ـ در زمينة مقابله با روحانيت ـ ... : مربوط ميشود به آن زماني كه مرحوم دكترشريعتي با جريان قوي روحانيت متعهد و مبارز آشنا نبود. بعد از آنكه آشنا شد اين حالت سردي يا اصطكاك به كلي از بين رفت و يا بسيار ضعيف شد.(13)
هر چند اين احتمال هم، مانند احتمال نخست، به طور كامل مردود نيست اما با توجه به اين نكته كه:
اولاً: دفاع شريعتي از روحانيت به سالهاي قبل از اصلاح و تكميل اطلاعاتش باز ميگردد (چنانكه نمونهاي از آن در نقد احتمال نخست گذشت و نمونههاي ديگر هم ميتوان ارايه كرد).
ثانياً: حتي در دوران اصلاح و تكميل اطلاعاتش هم (يعني در اواخر عمر) شاهد حملات تند او عليه روحانيت هستيم. به عنوان نمونه: شريعتي پس از تعطيلي اجباري حسينية ارشاد كه تقريباً مصادق با اواخر عمر اوست به تاريخ 25/8/1351 در نقدي تند عليه روحانيت خطاب به همسرش مينويسد:
در اين ماه رمضان لابد شنيدي كه چهها كه اين آخوندهاي عجيبالخلقه نكردند! كتابها و اعلاميهها و فحشها و منبرها و معركهها و فتواها... همه يكجا و با يك نقشه و يك آهنگ. و معلوم شد كه اينها همه سگهاي استعمارند و تا كجا در اين طبقه نفوذ كردهاند.(14) به طوري كه امروز تهديد ميكنند كه با يك فتوا كارت را ميسازيم و فردا ميبيني رفتهاند و فتوا را گرفتهاند و آوردهاند!(15)
لذا نميتوان حملات تند شريعتي را عليه روحانيت صرفاً ناشي از كاستي اطلاعاتش در يك دورة خاص دانست؛ همانگونه كه نميتوان دفاعيات او را هم ناشي از اصلاح و تكميل اطلاعاتش در دورهاي ديگر قلمداد كرد.
احتمال سوم: تقسيم تاريخي روحانيت به دو گروه اصيل و غيراصيل
ـ يكي مذهب تحريف شده (به عنوان عامل تخدير جامعه در راستاي تأمين منافع كانونهاي زر و زور) به جاي مذهب ناب (كه نياز فطري و عامل سعادت و نجات بشر است.)
ـ و ديگري علماي سوء و درباري (به عنوان عامل اصلي تحريف دين و توجيهگر نظامهاي طاغوتي و استكباري) به جاي علماي اصيل (كه مفسران و مبلغان دين حقيقي، و پشتيبان مستضعفان در برابر مستكبراناند).
اين نكتة مهم كه در فهم درست ديدگاه شريعتي نسبت به روحانيت نقش اساسي دارد در آثار گوناگون وي به طور مكرر و مؤكد آمده است.
هر چند براي مدلل كردن احتمال سوم، لازمست به مجموعة آثار شريعتي مراجعه كرد، اما چون اصل در اين نوشتار بر مختصر گويي است، لذا تنها به خلاصة يكي از مصاحبههاي او كه در بارة روحانيت است و در تاريخ 23/9/1350 در حسينية ارشاد انجام شده بسنده ميشود:
پرسش: «جنابعالي در مواردي از نوشتجات خود مانند: اسلامشناسي چاپ مشهد و فاطمه فاطمه است و تشيع علوي و انتظار و ... روحانيت شيعه را تجليل كرده، فلسفة آن را گفته و خدمات آن را ارج نهادهايد؛ در عين حال در مواردي ديگر در مقام انتقاد از نابسامانيهاي غير قابل انكار جامعة روحاني، مطلق و كلي و به استثناء سخن رانده و گروهي از علماي بزرگ حوزههاي علميه، فضلا و مدرسين و طلاب پارسا و زاهد و خدمتگزار را از انتقادات تند خود استثنا نكردهايد. اين تناقض چرا؟ گاه آن همه ستايش، گاه اين همه سرزنش!
پاسخ: اول بايد بر سر معني «روحانيت» توافق كنيم و مصاديق را معلوم نماييم و سپس از مسئلة انتقادات و نظريات من در اين باره صحبت كنيم. من اساساً اصطلاح «روحانيت» را يك اصطلاح اسلامي و شيعي نميدانم و معتقدم اين اصطلاح اخيراً از مسيحيت گرفته شده و در متون اسلامي ما چنين كلمهاي بدين معنا نيامده است. بلكه در اسلام به جاي «روحاني» و «جسماني»، ما «عالم» داريم و «متعلم». بنابراين بايد به جاي «روحاني» گفت «عالم اسلامي». حال ببينيم عالم اسلامي چه كسي است؟
به نظر من در درجة اول كسي كه قرآنشناس است. در درجة دوم كسي كه پيغمبرشناس است (يا با سيره و حديث و سنت آشناست) و در درجة سوم كسي كه اهل بيت و سيره و شخصيت ائمه و اصحاب را ميشناسد و در يكي از علوم اسلامي نظير فلسفة اسلامي يا تاريخ اسلام، علم الحديث، رجال، اصول، فقه و غيره متخصص است.(16) بقيه ميمانند آدمهاي نازنين و نوراني و مقدسي كه هيچ چيز و هيچ كس را نميشناسند ولي شخصيت «روحاني»اند!! اينها را من نميشناسم؛ هر چه هم خودم را سرزنش ميكنم كه چرا نميشناسم؟! بايد بشناسم. ولي چه كنم؟! خدا استعدادش را نداده كه بفهمم اينها در اسلام چه مصرفي دارند؟! اگر چه عوام اينها را بيشتر از همة آنها كه نام بردم (يعني علماي اسلامي) ميشناسند و قدر و قيمتشان را خوب ميدانند. من اين تيپ را «روحاني» مينامم.
اما راجع به علماي اسلامي، اين را ميخواهم ادعا كنم و دهها قرينه و نمونة عيني بر اثبات آن دارم كه از ميان نويسندگان و سخنرانان و حتي علما و فضلاي اسلامي معاصر، هيچ كس ـ البته در حد امكانات و نوع كار و كاراكتر خودش ـ به اندازة من افتخار دفاع جدي و مؤثر عملي و فكري از اين جامعةگرانقدري كه اميد بزرگ و سرماية عزيز ماست، نداشته است. دليل؟
1. در اسلامشناسي آنجا كه...
2. در كتاب انتظار طلبه را...
3. در رسالة تحقيقي كه براي وزارت علوم نوشتهام و نيز در مقالة كوير...
4. در تشيع علوي و صفوي نشان دادهام كه علماي شيعه...
5. در تاريخ اديان گفتهام كه علماي شيعه...
6. در مقايسه با ديگر روحانيون: علماي شيعه...
7. در درس اسلامشناسي ـ حسينية ارشاد ـ نقل كردم كه ...
8. در مدت قريب به شش سال در اروپا ـ از 1338 تا 1343 ـ در برابر سيل اتهامات ريشهدار و مجهزي كه نثار جامعة علماي مذهبي و نقش اجتماعيشان ميشد و پيداست كه در اين راه، بسياري از جناحهاي متضاد با هم متفق بودند، در ميان روشنفكران اروپايي، دانشجويان ايراني و حتي در شكل كنفرانسها و گزارشها و تحقيقهاي علمي در رشتة جامعهشناسي مذهبي، ميان استادان و دانشجويان دانشگاه، من دفاعياتي كه از اصالت آنان و نقش اجتماعي آگاه آنان كردهام و آثاري كه در قضاوت قشرهاي وسيعي داشته است، حقيقتي است كه تفصيل آن حاكي از خودنمايي است و هرگز از آن سخن نگفتهام و اينجا فقط براي اثبات ارادتي كه به اين جبهه ميورزم بدان اشاره كردم و در عين حال هر كه از خارج آگاهي دارد، از آن آگاه است. اين بود نظر من نسبت به علماي مذهبي ما و آن هم نظرم نسبت به روحانيت بدان معنا.(17)
البته پرسشي در اينجا مطرح ميشود و آن اينكه: آيا تمام انتقادات شريعتي را ميتوان حمل بر روحانيت غيراصيل كرد؟ به عبارت ديگر: آيا هيچ اختلافي ميان شريعتي و روحانيت اصيل وجود نداشته و هيچ گفتگو و بحثي ميان شريعتي و روحانيت راستين در نگرفته است؟
بيشك چنين نيست و دست كم بخشي از انتقادات شريعتي ناظر به روحانيت اصيل است؛ لذا بحث را با طرح احتمال چهارم پي ميگيريم.
احتمال چهارم: اختلاف پسر با پدر
اين را همين جا بگويم كه كسي چون من و امثال من كه اين حرفها را ميزند، اين جور عقايدي دارد، و اينچنين فكر ميكند، ممكن است انتقاداتي به شيوة تبليغ مذهبي يا شيوة تحليل بعضي از مسايل اعتقادي داشته باشد. ممكن است با روحاني يا روحانيت در بعضي از مسايل اختلاف سليقه داشته باشد. و ممكن است با فلان عالم مذهبي ـ روحانييي كه عالم جدي مذهبي است و روحاني واقعي دين است، اختلافات فراواني داشته باشم، و او به شدت به من بتازد و من به شدت به او حمله كنم. اما اختلاف من و او، اختلاف پسر و پدري است در داخل خانواده و وقتي كه به همسايه و بيگانه ميرسد، يك خانواده هستيم و كوشش ميكنم تا اختلافات خانوادگي اين نسل و نسل پيش را ـ كه هر دو براساس يك ايمان، يك تعصب و دلسوز و يك هدف است ـ به كوچه و بازار نكشانم و در معرض عام مطرح نكنم، تا كسي كه نه تنها با من يا با آن نسل پيش، يا اصلاً با اين خانواده دشمن است، بهترين وسيله را در دست نگيرد.
متأسفانه مرحوم شريعتي به اين تشخيص خود كه تشخيص درستي هم بود، به طور دقيق و كامل عمل نكرد و اختلافات خانوادگي را به كوچه و بازار كشاند و اسباب سوء استفادة دشمن مشترك (استبداد) را فراهم كرد. به عنوان نمونه: سرتيبپ بهرامي (رئيس ساواك خراسان) در بارة شريعتي خطاب به همكارانش مينويسد:
من قبلاً هم گفتم ساواك بايد از اين عنصر استفاده كند بر عليه كمونيسم، بر عليه چپها، بر عليه آخوندبازي. زيرا در اين مسايل كاملاً وارد است.(19)
2 ـ 3. جمعبندي و نتيجهگيري
برادرم، مرد آگاهي و ايمان، اخلاص و تقوا، آزادي و ادب، دانش و دين، محمدرضا حكيمي.
... و اما برادر! من به اندازهاي كه در توان داشتم و توانستم در اين راه رفتم... آنچه هم از من نشر يافته، به دليل نبودن امكانات و كم بودن فرصت، خام و عجولانه(20)و پر غلط و بد چاپ شده است ... اينك من همة اينها را ـ كه ثمرة عمر من و عشق من است و تمام هستيام و همة اندوختهام و ميراثم ـ با اين وصيت شرعي، يك جا به دست شما ميسپارم و با آنها هر كاري كه ميخواهي بكن. فقط بپذير ... ويعهام را به دست كسي ميسپارم كه از خودم شايستهتر است... سرپرستي و تربيت همة اين عزيزتر از كودكانم را به تو ميسپارم و تو را به خدا و ... خود در انتظار هر چه خدا خواهد. (مشهد ـ آذر ماه 1355)(21)
اي كاش استاد حكيمي اين مسئوليت را پذيرفته بود تا هم بخشهاي مفيد و زيباي آثار مرحوم شريعتي از انزوا خارج شود و استفادة عام يابد و هم علاقمندان به آثارش از لغزشگاههاي آن در امان مانند. ولي افسوس!
3. كلام آخر: شريعتي در پرتو مطهري زيباتر است
چارهاي كه خود آن مرحوم انديشيد ـ يعني وصيت به استاد حكيمي ـ متأسفانه تاكنون عملي نشده است؛ و از اين پس نيز بسيار بعيد به نظر ميرسد كه عملي شود؛ مگر آنكه آن عزيز فرزانه، با صلاحديد خود، مسئوليت انجام اين وصيت را به كسي ديگر واگذار كنند.
به هر حال تا اصلاح آثار آن مرحوم، براي بهرهبرداري مفيد و پيشگيري از عوارض احتمالي دنيوي و اخروي لازمست چارهاي ديگر بينديشيم؛ و آن اينكه: تشنه كامان معارف ديني و اجتماعي قبل از ورود به كوير انديشة شريعتي، ابتدا از چشمهساز زلال و مطهر انديشة ناب شهيد مطهري سيراب شوند و توشهاي از معرفت آن شهيد انديشه فراهم سازند؛ كه اگر چنين كنند، ديگر هراسي از گم شدن قبله در قلب اقيانوس انديشههاي كويري آن عزيزي كه ابوذروار زيست و ابوذر وار رخت از جهان بر بست نخواهد بود:
بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم. شريعتي را در كنار مطهري مطالعه كنيم. تركيبي از زيباييهاي شريعتي را با بتون آرمة انديشة اسلامي مطهري به وجود بياوريم. آن به نظر من همان مرحلة نويني است كه نسل ما به آن نياز دارد.(22)
پی نوشت ها :
1 . مكتوبات شريعتي، ص 138.
2 . مجموعة آثار 1 (با مخاطبهاي آشنا)، ص 7.
3 . براي آشنايي بيشتر با مواضع منفي شريعتي دربارة روحانيت ر.ك. به:
1) نامهها / صص: 8، 11 تا 13، 24 تا 26، 29 تا 32، 42، 73، 96، 145 و 279.
2) تشيع علوي و تشيع صفوي / صص: 39، 43 (پاورقي)، 56، 101، 115 تا 120، 121 تا 124، 132، 133، 152 تا 174، 183، 185، 187.
4 . مصاحبة شريعتي در حسينية ارشاد در تاريخ 23/9/1350 (به نقل از: پوستين وارونه. دكتر حسين رزمجو. ص 43)
5 . تشيع علوي و تشيع صفوي. ص ... (به نقل ازشريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 390)
6 . مصاحبة شريعتي در حسينية ارشاد در تاريخ 23/9/1350 (به نقل از: پوستين وارونه، دكتر حسين رزمجو، ص 43)
7 . عقيده. ص . (به نقل از شريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 394)
8 . اسلامشناسي (به نقل از شريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 391)
9 . عقيده، ص . (به نقل از شريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 394)
10 . نامهها، صص: 127 و 128.
11 . از مقدمة مهندس مهدي بازرگان بر كتاب «دكتر علي شريعتي از ديدگاه شخصيتها». به كوشش: جعفر سعيدي، ص 33.
12 . از مصاحبة شريعتي در حسينية ارشاد در تاريخ 23/9/1350 (به نقل از: پوستين وارونه. دكتر حسين رزمجو، ص 45)
13 . از مصاحبة اختصاصي سروش با حضرت آيتالله سيد علي خامنهاي (به نقل از: شريعتي در نگاه مطبوعات. جلد اول. به كوشش: حيدر شجاعي ـ قاسم ميرآخوري. ص 404). البته تحليل مقام معظم رهبري در توجيه حملات شريعتي عليه روحانيت مبتني بر دو علت است: يكي همانكه در احتمال دوم آمد و ديگري آنچه كه در احتمال سوم خواهد آمد.
14 . مسئلة نفوذ در روحانيت مسئله بسيار مهمي است كه حضرت امام خميني(ره) نيز در آثار و بيانات خود مكرر به آن اشاره كرده است. به عنوان نمونه در كتاب شريف و گرانسنگ ولايت فقيه در چند جا دربارة ضرورت پاكسازي حوزههاي مقدس علميه از علماي نفوذي استعمار و استبداد ياد ميكند:
1) ولايت فقيه. صص 3 و 4: «نهضت اسلام در آغاز گرفتار يهود شد؛ ... بعد از آنها نوبت به طوايفي رسيد كه به يك معنا شيطانتر از يهودند. اينها به صورت استعمارگر از سيصد سال پيش يا بيشتر به كشورهاي اسلامي راه پيدا كردند و ... مبلغيني كه در حوزههاي روحانيت درست كردند و عمالي كه در دانشگاهها و مؤسسات تبليغات دولتي يا بنگاههاي انتشاراتي داشتند و مستشرقيني كه در خدمت دولتهاي استعمارگر هستند همه دست به دست هم داده و در تحريف حقايق اسلام كار كردند. به طوري كه بسياري از مردم و افراد تحصيل كرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شدهاند.»
2) ولايت فقيه، ص 136: «اينها از فقهاي اسلام نيستند و بسياري از اينها را سازمان امنيت ايران معمم كرده تا دعا كنند.»
15 . نامهها، ص 9.
16 . البته مرحوم شريعتي در اين مصاحبه تمام شاخصهاي خود را دربارة روحانيت اصيل (علماي اسلامي) بيان نكرده، و تنها به ويژگيهاي علمي اين صنف پرداخته و از معيارهاي اجتماعي كه در ساير آثار او وجود دارد يا غفلت كرده، يا به خاطر محدوديتهاي ناشي از يك مصاحبه، از آن عدول كرده است.
17 . پوستين وارونه، دكتر حسين رزمجو، صص 37 تا 47.
18 . كه البته ممكن است در تعيين برخي مصاديق خطا كرده باشد.
19 . نهضت امام خميني. سيد حميد روحاني، ج 3، ص 281.
20 . تأكيدها از اينجانب است.
21 . شريعتي از ديدگاه شخصيتها. به كوشش: جعفر سعيدي. صص 77 تا 80.
22 . مقام معظم رهبري. روزنامة جمهوري اسلامي. ضميمة جنگ هفته. 30 خرداد 1360 (به نقل از: دكتر علي شريعتي از ديدگاه شخصيتها. به كوشش: جعفر سعيدي. ص 99.
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}