چگونه اخبار تلويزيون را تماشا كنيم؟






بسيار خوش‌وقت بوده‌ام كه نيل پستمن محققي نامدار و متفكري معاصر، معلم و همكارم در نگارش چاپ اول چگونه به اخبار تلويزيون نگاه كنيم؟ بوده است. متأسفانه او در روز 5 اكتبر سال 2003 و درست پيش از بازبيني نهايي چاپ اخير آن در گذشت.
تفكر پيش رو، بينش خاص و كار خستگي ناپذير او در چاپ اول اين كتاب، عمدتاً دست‌نخورده باقي ماند و تأثير افكار او بر تمامي سطور اين كتاب سايه افكنده است. دلم براي مشورت‌هايش، تفكرات بديع و اصيلي كه داشت،‌ شوخ طبعي و دوستي صميمانه‌اش تنگ مي شود.
اين جملات پر مهر و سپاسگزارانه را استيو پاورز، نوامبر سال 2007، در ابتداي آخرين اثر مكتوب (و البته مشتركش با) نيل پستمن با نام چگونه اخبار تلويزيون را تماشا كنيم؟، آورده است. اثري كه در سال 2008 توسط انتشارات پنگوئن در 178 صفحه و در قطع جيبي! و با ويرايش نهايي استيو پاورز به جهان كتاب عرضه شده است؛ گرچه تاريخ انتشار اول آن به سال 1992 بر‌مي‌گردد.
كتاب چگونه اخبار تلويزيون را تماشا كنيم؟(1) براي علاقمندان پرشمار نيل پستمن مطالب خواندني بسياري دارد كه چشم پوشي از آن را غير ممكن مي كند. اين كتاب از 13 پاره تشكيل شده است. نام بخش‌ها عبارتند از:
شما به تلويزيون نگاه مي‌كنيد يا تلويزيون به شما نگاه مي كند؟/ خبر چيست؟/ كسب خبر و آوردن آن زير چادر الكترونيكي/ دونات، پاگنده، قاطر و پرنده/ پشت صحنه: نكته هاي اساسي/ مدير جديد/ بازسازي‌ها و درام‌هاي مستند؛ يا بي خبري هم خود خبري است/ تعصب كلامي/ تعصب تصويري/ آگهي‌هاي تجاري/ حضور تلويزيون در دادگاه‌ها/ همه ي اين ها كه گفتيم، يعني چي؟/ چه كاري مي توان كرد؟/ به كدام سو مي‌رويم؟
براي درك خاستگاه زايش اين كتاب و هدفي كه نيل پستمن فقيد و استيو پاورز در پس اين اثر به دنبال تحقق آن بوده‌اند، خواندن پيش گفتار كتاب كمك‌كننده است:
اين كتاب توسط دو نفر با دو شناخت متفاوت از تلويزيون ولي با ديدگاه‌هايي مشابه نسبت به آن نوشته شده است. اگر اين مشابهت وجود نمي‌داشت، به همديگر كاري نداشتيم. اگر اين تفاوت‌ها هم نبود، احتمالاً علاقه ي خواننده را جلب نمي‌کرديم. نيل پستمن، استاد دانشگاهي بود كه چند كتاب درباره ي تأثير رسانه‌ها و به ويژه تلويزيون نوشته و در اين مورد كه تلويزيون چگونه بر زندگي اجتماعي مردم اثر نهاده است، تحقيقات زيادي انجام داده بود. گرچه خود او زماني يك برنامه ي تلويزيوني داشت (48 برنامه ي نيم ساعتي تحت عنوان ترم طلوع)، احساس مي كرد آنقدرها در هنر استفاده از رسانه ي تلويزيون به عنوان رسانه ي ارتباطي، مهارت ندارد. فرد ديگر، استيو پاورز، خبرنگار راديو و تلويزيون است كه در طي حيات حرفه اي 45 ساله ي خود، هزاران گزارش خبري، گفتگو و گزارش زنده تهيه و پخش كرده است. او داراي مدرك دكتراي مطالعات رسانه‌اي است ولي بخش عمده ي زندگي حرفه اي خود را به كار در راديو و تلويزيون گذرانده است. ذهن پستمن سرشار از نظريه‌ها، دانش تاريخي و بينش تازه در اين باره بود كه فن‌آوري درخشاني چون تلويزيون، چه امكانات وسيعي براي رشد فرهنگ دارد. در عين حال، ذهن پاورز پر است از دانش عملي درباره ي تلويزيون، نحوه ي عملكرد آن و اين‌كه چگونه كار مي‌کند و از عهده ي چه كارهايي برمي‌آيد. چند سال پيش به اين نتيجه رسيديم آنچه اخبار تلويزيون مدعي عرضه ي آن است و آنچه واقعاً عرضه مي‌دارد، دو چيز مختلف هستند. به اين نتيجه رسيديم كه كتاب جمع و جور و صادقانه‌‌اي چون اين، در اين مورد كه مردم بايد چگونه خود را براي تفسير و برداشت برنامه‌هاي خبري تلويزيوني آماده كننده، مي تواند مفيد باشد. كتابي كه در دست داريد، همان كتاب است. پيش از آنكه در اين باره حرف ديگري بزنيم، بايد بگوييم كه طبق تعريف، آدمي كه خواننده ي مشتاق روزنامه، مجله و كتاب نباشد، نه تنها آمادگي لازم براي تماشاي برنامه‌هاي خبري تلويزيوني را ندارد.
بلكه هيچ وقت هم نخواهد داشت. هر كسي كه براي كسب اطلاع درباره ي رويدادهاي جهان صرفاً به تلويزيون اتكا كند، اشتباه بزرگي مرتكب شده است. درست همان‌طور كه تلويزيون مي تواند چيزهايي را درباره ي رويدادهاي جهان نشان دهد كه از عهده ي رسانه‌هاي چاپي بر‌نمي‌آيد، رسانه هاي چاپي هم مي‌توانند پيچيدگي‌ها و حقايقي را درباره ي رويدادها به اطلاع برسانند كه نمايش آن‌ها در تلويزيون امكان‌پذير نيست؛ براي نمونه، به گزارش‌هاي تصويري تلويزيوني از قيام دانشجويان چيني و تظاهرات آنان در ميدان تيان آن من شهر پكن توجه كنيد. هر كسي كه همه ي اين گزارش‌ها را با صبر و حوصله ديده باشد، هرگز تصوير آن دانشجوي تك و تنهايي را فراموش نمي كند كه جلوي تانكي ايستاد و مانع از پيشروي آن شد. مائو تسه تونگ هميشه مي‌گفت كه قدرت در دست كسي است كه اسلحه در دست دارد و پشت سلاح ايستاده است ولي همانطور كه جي روژن زماني گفت، با اين تصوير نشان داده شد كه قدرت در ضمن به آن كساني تعلق دارد كه رودرروي اسلحه مي‌ايستند، البته مشروط بر اين كه تصوير آنان مورد مشاهده ي جمع كثيري قرار گيرد. اهل فن گزارش‌هاي خبري اين رخداد را، ژورناليسم تلويزيوني در بهترين حالت آن ناميده‌اند ولي اگر دانش كسي درباره ي اين واقعيت فقط به مشاهده ي همين گزارش هاي تصويري محدود مي‌شد، بايد گفت كه دانش گسترده‌اي نبود. لازم مي‌بود كه درباره ي رهبران چين، خاستگاه عقايد و ميزان اقتدار آنان و اين‌كه دانشجويان چيني معناي آزادي و دموكراسي را چگونه تعبير كرده و از آن چه برداشتي داشتند، تحقيق و بررسي انجام مي‌شد. اين ها مسايل پيچيده‌اي هستند كه بررسي آن ها وراي گزارش هاي ساده ي خبري است و احاطه بر آن ها مطالعه ي گسترده ي مطالب روزنامه ها و كتاب‌ها را مي‌طلبد. بنابراين، اولين درسي كه بايد ياد بدهيم اين است كه آماده‌سازي براي تماشاي خبرهاي تلويزيون، آماده سازي ذهن از طريق مطالعه‌اي جامع و گسترده است. اين امر آن قدر اهميت دارد كه ما مناسب ديدم آن را در پيشگفتار كتاب خود بياوريم. حال كه بر اين نكته ي مهم و اساسي انگشت نهاديم، وقت آن است كه توجه خود را به مسائل ديگري معطوف سازيم ...
نيل پستمن، با توجه به ديگر آثارش و آنچه درباره ي زندگي شخصي وي گزارش شده است، تلاش كرده بين آموزش و تعليم سنتي، فن‌آوري‌هاي جديدي چون تلويزيون و زندگي روزمره مطالعات انتقادي خود را سامان دهد. لنس استريت درباره ي وي و تلاش هاي چهل ساله‌اش اين گونه مي‌گويد:
در دوره‌اي نزديك به چهار دهه، دستاورد فكري نيل پستمن شكل نوعي تفسير فرهنگي را به خود گرفت كه، متأثر از نظرگاه اكولوژي [بوم شناسي] رسانه اي(2)، به مباحث مرتبط با آموزش، ارتباطات و فرهنگ آمريكايي مي‌پرداخت.(3)
وي رويه ي نيل پستمن، اين متفكر يهودي، را در آثارش چنين تقسيم‌بندي مي‌كند:
تفسير پستمن در طول دوره‌اي نزديك به چهار دهه به طيف وسيعي از مباحث پرداخت، ولي مي‌توان آن را تقريباً به سه مرحله تقسيم كرد. در مرحله ي اول، دغدغه ي عمده ي او آموزش بود كه با تمركز بر آموزش انگليسي آغاز مي‌شود و او را از انتشار اولين كتابش در سال 1961، تلويزيون و تدريس انگليسي(4) با گذر از انتشار يك سلسله كتب درسي انگليسي مربوط به مدرسه ي ابتدايي، به اولين همكاريش با چارلز وينگارتنز(5) در سال 1966، زبان شناسي: انقلابي در تدريس(6) رساند. پستمن با انتشار دومين كتابش به همراه وينگارتنر در سال 1969، تدريس به منزله ي فعاليتي براندازانه،(7) گستره ي كارش را وسعت داد تا در كل آموزش را دربرگيرد؛ اثري كه او را در جنبش اصلاح آموزش اواخر دهه ي 1960 و اوايل دهه ي 1970 به جايگاه يك رهبر پرتاب كرد. مرحله ي اول با انتشار دو كتاب مشترك ديگر ادامه يافت: انقلاب نرم(8) (پستمن و وينگارتنر، 1971) و كتاب مدرسه(9) (پستمن و وينگارتنر، 1973). هر چند آموزش، موضوعي بود كه او در همه ي طول فعاليتش بي وقفه بدان باز‌مي‌گشت، طي اواسط دهه ي 1970 نيل پستمن به همكاريش با وينگارتنر خاتمه داد و توجه خود را به مبحث ارتباطات معطوف ساخت. مطالعه ي ارتباطات در تفسير پستمن در مرحله ي اول كار او مركزيت داشت ولي در مرحله ي دوم مستقيماً در كانون قرار گرفت. اين مرحله در سال 1976 با انتشار سخن مجنونانه، سخن احمقانه(10) آغاز مي شود؛ همان سال، سردبيري اي‌تي‌سي: مرور معنا‌شناسي عمومي(11) را نيز به دست گرفت. تمركز بر ارتباطات با انتشار سه‌گانه ي تلويزيوني پستمن ادامه يافت: تدريس به منزله ي فعاليتي حفظ كننده(12) در سال 1979 (كه با وجود عنوانش بيشتر با رسانه سر و كار دارد تا با تعليم و تربيت كودك)، ناپديد شدن كودكي(13) در سال 1982 و سرگرم كردن خودمان تا حد مرگ(14) در سال 1985. اين كتاب ها ميزاني از شهرت را براي پستمن به بار آورد كه او در باقي فعاليتش آن را حفظ كرد. مرحله ي دوم با انتشار چگونه اخبار تلويزيون را تماشا كنيم(15) با همكاري استيو پاورز(16) (ژورناليستي راديويي كه يكي از دانشجويان دكتراي پستمن بوده است) در سال 1982 پايان يافت. سال 1992 نيز آغاز سومين مرحله ي تفسير فرهنگي پستمن است: انتشار تكنوپولي(17) (1992)، سپس پايان آموزش(18) در 1995 و کتاب آخرش، ساختن پلي به قرن هجدهم(19) در سال (1999). هر چند موضوع رسانه و ارتباطات هم چنان دغدغه اي كليدي در اين دوره بود، تمركز تفسير او در اين سومين مرحله بر فرهنگ آمريكايي به عنوان يك كل انتقال يافت، زماني كه به نقد رابطه ي عاشقانه ما با فن‌آوري، فقدان انسجام و معنا و وانهادن ارزش هاي روشنگري پرداخت.
لنس استريت در نهايت يك جمع‌بندي از حيات علمي نيل پستمن به دست مي‌دهد:
در بنيان اين سه مرحله تفسير فرهنگي پستمن، رهيافت و منظري سر‌ راست و منسجم نهفته است كه ما خود از سنت فكري اكولوژي رسانه‌اي است. خود پستمن اصطلاح اكولوژي رسانه‌اي را در سال 1968 معرفي كرد، در خطابه‌اي كه در نشست سالانه ي شوراي ملي مدرسان انگليسي ايراد كرد و بعدها آن را با نام برنامه ي اصلاح شده ي درس انگليسي(20) (پستمن 1970) انتشار داد. او اكولوژي رسانه اي را مطالعه ي رسانه به منزله ي محيط پيرامون تعريف كرد و توضيح داد كه دغدغه ي عمده ي اين حوزه از تحقيق اين است كه «چگونه رسانه هاي ارتباطي بر ادراك، فهم، احساس و ارزش هاي بشري تأثير مي‌گذارند و چگونه تعامل ما با رسانه‌ها بخت و اقبال‌مان را براي بقا تسهيل يا از آن ممانعت مي كند. كلمه ي اكولوژي تلويحاً مبين مطالعه ي محيط‌ هاست: ساختارشان، محتوايشان و تأثيرشان بر مردم»
هر شخص در طي شبانه روز تلويزيون تماشا مي كند، حدود چهار ساعت و سي و پنج دقيقه است. امروزه با توجه به در دسترس بودن تلويزيون كابلي، ماهواره و اينترنت، بيش از آنچه وقت داشته باشيم، برنامه هست كه نگاه كنيم. به ويژه در حضور رسانه‌هاي قابل حمل كه داراي توانايي پخش برنامه هم هستند [مثلاً لپ‌تاپ و يك كارت TV]؛ 112 ميليون خانوار آمريكايي كه تلويزيون دارند، به جريان مستمري از برنامه‌هاي اغوا كننده دسترسي دارند كه در هر ساعت از روز مي‌توانند آن ها را از كار روزمره خود منحرف كنند و البته تعداد سرسام آوري از فيلم هاي سينمايي و ديگر برنامه‌هاي تلويزيوني هم هست كه مي‌توان آن ها را پياده (دانلود)، اجاره يا مبادله كرد. همه ي اين برنامه‌ها به اوقات فراغت و توجه شما چشم دوخته‌اند و بر سر آن با هم رقابت مي‌كنند. هر برنامه‌اي سريالي، كانالي يا شبكه‌اي، تابلوهاي تبليغاتي خود را به رخ شما مي‌كشد تا توجه جلب كند؛ اين تابلوها در واقع مي‌گويند، «به من نگاه كن، به من نگاه كن.» ولي وقت شما محدود و ارزشمند است و در‌ نتيجه شما از ميان برنامه‌هايي كه مي‌خواهيد نگاه كنيد، دست به انتخاب مي‌زنيد و اگر دستگاه ضبط داريد، آن ها را ضبط مي كنيد تا سر فرصت در موقع مناسب با برنامه ي زندگي خود، به تماشاي آن ها بنشينيد. با توجه به در دسترس بودن چنين امكانات تكنولوژيك خيره كننده‌اي، بيشتر به اين سمت تمايل داريم كه تلويزيون را هم يكي ديگر از لوازم خانگي لازم خانه به حساب آوريم؛ چون ما كنترلش مي‌كنيم، مي پنداريم كه كنترل ما بر تلويزيون مثل يك خيابان يك طرفه است؛ ما از آن استفاده مي‌كنيم، نه آن كه آن از ما استفاده كند ولي خيلي ساده بايد بگويم كه چنين نيست. تلويزيون شايد نتواند شما را در حال خوردن غذا در اتاق نشيمن تماشا كند، با اين همه به شيوه‌هاي مختلف نگاه خود را از شما بر‌نمي‌دارد. واقعيت امر اين است كه تلويزيون نه تنها برنامه‌ها را به خانه ي شما مي‌آورد، بلكه شما را هم به يكي از آگهي دهندگان تحويل مي دهد كه اين نكته در جامعه ي آگهي‌دهندگان از اهميت خاصي برخوردار است. آگهي دهندگان و توليدكنندگان برنامه‌هاي تلويزيوني وقت زيادي مي‌گذارند و پول زيادي صرف مي‌كنند تا با ور رفتن با آمار و ارقام مختلف تعيين كنند كه شما به چه برنامه‌هايي نگاه مي‌كنيد و در عين حال سعي دارند هر چقدر كه مي توانند درباره ي شما اطلاعات به دست آورند. آن ها شوخي ندارند. نوع اطلاعات و دانشي كه آگهي‌دهندگان به دست مي‌آورند، به آنان قدرت و اقتدار مي‌دهد. هر چه از شما اطلاعات بيشتري داشته باشند، آسان‌تر مي توانند به شما چيز بفروشند. برنامه‌ريزان مسير آينده ي تلويزيون مدعي آن هستند كه در آينده‌اي نزديك خواهند توانست بر اساس اطلاعات و آماري كه به دست مي‌آورند، آگهي هاي خاصي را درباره ي كالاهايي كه به نحوي طرف توجه شماست، به طور اختصاصي براي شما بفرستند؛ براي نمونه، آگهي درباره ي كفش هاي ورزشي به خانواده‌هايي ارسال خواهد شد كه بچه‌هايشان بسكتبال بازي مي‌كنند يا آگهي هاي تجاري درباره ي داروهاي خاص، به سوي خانواده‌هايي خواهد رفت كه آدم هاي مسن در آن حضور دارند. آينده چنين خواهد بود؛ در واقع تهيه و ارسال آگهي تنظيم شده براي مشتريان خاص.
نيل پستمن در ادامه طي شرحي از حاكميت فرهنگ رسانه‌اي آمريكا بر جهان مدعي مي شود سردمداران رسانه‌هاي آمريكايي گرچه در هجمه ي خود موفق بوده‌اند ولي چون هزينه ي توليد برنامه‌هاي سرگرم كننده - از نوع فيلم ها و سريال ها بالاست - به ترفندهاي جديدي روي آورده‌اند:
با توجه به هزينه ي نسبتاً كم برنامه‌هاي خبري، امروزه بيش از هر وقت ديگري در تاريخ تلويزيون، از اين برنامه‌ها ساخته مي‌شود. در گذشته ي نه چندان دور، برنامه هاي خبري تلويزيوني، محصولات ضرر دهنده اي بودند كه به نيم ساعت در روز محدود مي‌شدند و صبح‌هاي يكشنبه هم چند ساعت گزارش‌ها و تحليل هاي خبري در يک قالب خشك و خسته كننده عرضه مي‌شد ولي در سال 1969، يعني همان سالي كه فضا نوردان آمريكايي پا به سطح ماه نهادند، برنامه هاي خبري سه شبكه ي بزرگ آمريكا در بيش از 50 % از خانه هاي مردم در اين كشور، مورد مشاهده قرار گرفت ... توليد برنامه‌هاي خبري براي شبكه هاي تلويزيون پول‌ساز بوده است. سه شبكه ي بزرگ تلويزيوني آمريكا برنامه‌هاي خبري 48 ساعت، 60 دقيقه، و 20/20 را پخش مي كنند. هر شب حدود 27 ميليون نفر اخبار شبكه‌هاي بزرگ تلويزيوني و ميليون‌ها نفر ديگر هم اخبار شبكه‌هاي كابلي محلي را تماشا مي‌كنند. درك بلين يكي از تحليلگران ارشد موسسه ي كيگن تخمين مي‌زند كه در سال 2006 شبكه هاي CNN، FOX news و MSNBC با ميانگين مخاطب 8/2 ميليون نفر، جمعاً حدود 7/689 ميليون دلار پول ساختند. در كنار اين ها بايد برنامه‌هاي خبري صبحگاهي (كه خود 5/12 ميليون نفر تماشاگر دارد) و برنامه هاي دير وقت شب (هر شب متجاوز از 5/3 ميليون نفر فقط برنامه ي گزارش خبري night line را تماشا مي‌كنند) هم اشاره كرد. برنامه‌هاي خبري صبحگاهي هر سال حدود 1 ميليارد دلار درآمد آگهي دارند. در ژانويه ي سال 2008 روزانه به طور متوسط 9/4 ميليون نفر برنامه صبح به خير آمريكا را تماشا كردند و شوي صبحگاهي شبكه CBS روزانه به طور متوسط 8/2 ميليون تماشاگر جذب كرده است. همه ي اين ها يعني پول. برنامه ي صبح به خير آمريكا سالي حدود 300 تا 400 ميليون دلار و شوي صبحگاهي نيز نزديك به 200 ميليون دلار درآمد دارند. NBC براي كسب درآمد بيشتر از سپتامبر سال 2007 روزانه يك ساعت به برنامه ي سه ساعتي خبري خود افزوده و مدت پخش آن را به چهار ساعت افزايش داده است.
تحليل نهايي پستمن از اين بازار پر رونق خبر‌سازي اين است كه:
كساني كه پاي برنامه‌هاي خبري مي‌نشينند، به آنچه مي‌بينند حساسيت و توجه نشان مي‌دهند. آنان گرچه مسن‌ترند ولي بيشتر از تماشگران برنامه‌هاي ديگر سواد دارند و
#116$
ثروتمند ترند و در نتيجه راحت تر پول خرج مي‌كنند. اين افراد به همين خاطر هدف خوبي براي آگهي‌دهندگان به شمار مي آيند كه تلاش دارند تا به مخاطبان مرفه دسترسي بيابند. آگهي دهندگان براي جلب توجه اين مخاطبان، باكي ندارند پول زيادي براي توليد آگهي‌هاي جذاب و گيرا صرفه كنند. اين آگهي‌ها معمولاً كمي طولاني‌ترند و هزينه ي توليد بيشتري دارند. سازندگان اين آگهي‌ها آن ها را بسيار جذاب و پر آب و رنگ مي‌سازند، تا آنجا كه بر گزارش‌هاي خبري پس از پخش آگهي هم اثر مي‌گذارند. برنامه‌هاي خبري در رقابت با يكديگر، ضرب آهنگ خود را چنان تنظيم مي‌كنند كه بتوانند مخاطبان بيشتري جلب كنند و در عين حال اجازه ندهند كه توجه آن ها به برنامه‌هاي ديگري معطوف شود. تماشاگر بيشتر، به معناي مقام بالاتر در رده‌بندي پر تماشاگرترين برنامه و اين خود به معناي جذب آگهي بيشتر و پول بيشتر، سود فراوان‌تر و خلق برنامه‌هاي مشابه براي جذب تماشاگر بيشتر است و به اين ترتيب اين چرخه دايماً ادامه مي‌يابد. گرچه در اين ترديدي نيست كه برنامه‌هاي خبري درصدد مطلع كردن تماشاگران و رساندن اخبار و تحليل هاي گوناگون به مخاطبان هستند ولي عامل اصلي در اين جا تأمين سود مالي است. در واقع، گرچه كار خبر رساني يك اقدام منفعت‌طلبانه است ولي بخش‌هاي خبري شبكه‌ها بايد پول هم بسازند.
به هر حال براي خواننده ي ايراني، اطلاع از چند و چون بازار برنامه‌هاي خبري آمريكا - در شرايطي كه در ايران تمامي بخش‌هاي خبري عمدتاً در خشك‌ترين حالت تنها به وظيفه ي خبر‌ رساني مي‌پردازند - در كنار تحليل‌هاي هميشه انتقادي نيل پستمن، جالب خواهد بود. گرچه لحن و تحليل پستمن به اين پديده گزنده باشد. اين كتاب با ترجمه ي رحيم قاسميان، توسط انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب در قالب مجموعه كتاب هايي به نام جستاري در فرهنگ، رسانه، فن‌آوري به زودي به بازار عرضه خواهد شد. خواندن اين اثر را به علاقه‌مندان مطالعات انتقادي رسانه و پيگيران آثار نيل پستمن توصيه مي‌كنيم.
پي نوشتها:

1. How To Watch TV News (Revised Edition: 2008)
2. Media Ecology
3. منقول از مقاله ي ريشه‌هاي يهودي تفسير فرهنگي نيل پستمن (The Judaic Roots Of Neil Postman's Cultural Commentary ) نوشته ي لنس استريت (Lans Strate) بنگريد به: Jounal Of Media And Religion, 2006
4. Television And English Teaching
5. Charles Weingartner
6. Linguistics: A Revolution In Teaching
7. Teaching As A Subversive Activity
8. The Soft Revolution
9. The School Book
10. Crazy Talk, Stupid Talk
11. ETC: a review of general semantics
12. teaching as a conserving activity
13. The disappearance of childhood
14. amusing ourselves to death
15. How To Watch TV News
16. steve powers
17. Technopoly
18. The End of Education
19. Building a Bridge to the Eighteenth Century
20. the reformed English curriculum
منبع:رواق هنر و انديشه - ش 38