مي‌دمد صبح و کله بست سحاب

شاعر : حافظ

الصبوح الصبوح يا اصحاب مي‌دمد صبح و کله بست سحاب
المدام المدام يا احباب مي‌چکد ژاله بر رخ لاله
هان بنوشيد دم به دم مي ناب مي‌وزد از چمن نسيم بهشت
راح چون لعل آتشين درياب تخت زمرد زده است گل به چمن
افتتح يا مفتح الابواب در ميخانه بسته‌اند دگر
هست بر جان و سينه‌هاي کباب لب و دندانت را حقوق نمک
که ببندند ميکده به شتاب اين چنين موسمي عجب باشد
همچو حافظ بنوش باده ناب بر رخ ساقي پري پيکر