شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست

شاعر : حافظ

صلاي سرخوشي اي صوفيان باده پرست شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
ببين که جام زجاجي چه طرفه‌اش بشکست اساس توبه که در محکمي چو سنگ نمود
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشيار و چه مست بيار باده که در بارگاه استغنا
رواق و طاق معيشت چه سربلند و چه پست از اين رباط دودر چون ضرورت است رحيل
بلي به حکم بلا بسته‌اند عهد الست مقام عيش ميسر نمي‌شود بي‌رنج
که نيستيست سرانجام هر کمال که هست به هست و نيست مرنجان ضمير و خوش مي‌باش
به باد رفت و از او خواجه هيچ طرف نبست شکوه آصفي و اسب باد و منطق طير
هوا گرفت زماني ولي به خاک نشست به بال و پر مرو از ره که تير پرتابي
که گفته سخنت مي‌برند دست به دست زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گويد