در دير مغان آمد يارم قدحي در دست

شاعر : حافظ

مست از مي و ميخواران از نرگس مستش مست در دير مغان آمد يارم قدحي در دست
وز قد بلند او بالاي صنوبر پست در نعل سمند او شکل مه نو پيدا
وز بهر چه گويم نيست با وي نظرم چون هست آخر به چه گويم هست از خود خبرم چون نيست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
ور وسمه کمانکش گشت در ابروي او پيوست گر غاليه خوش بو شد در گيسوي او پيچيد
هر چند که نايد باز تيري که بشد از شست بازآي که بازآيد عمر شده حافظ