باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

شاعر : حافظ

شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
کت خون ما حلالتر از شير مادر است اي نازنين پسر تو چه مذهب گرفته‌اي
تشخيص کرده‌ايم و مداوا مقرر است چون نقش غم ز دور ببيني شراب خواه
دولت در آن سرا و گشايش در آن در است از آستان پير مغان سر چرا کشيم
کز هر زبان که مي‌شنوم نامکرر است يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است دي وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
عيبش مکن که خال رخ هفت کشور است شيراز و آب رکني و اين باد خوش نسيم
تا آب ما که منبعش الله اکبر است فرق است از آب خضر که ظلمات جاي او است
با پادشه بگوي که روزي مقدر است ما آبروي فقر و قناعت نمي‌بريم
کش ميوه دلپذيرتر از شهد و شکر است حافظ چه طرفه شاخ نباتيست کلک تو