کنون که بر کف گل جام باده صاف است

شاعر : حافظ

به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است کنون که بر کف گل جام باده صاف است
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گير
که مي حرام ولي به ز مال اوقاف است فقيه مدرسه دي مست بود و فتوي داد
که هر چه ساقي ما کرد عين الطاف است به درد و صاف تو را حکم نيست خوش درکش
که صيت گوشه نشينان ز قاف تا قاف است ببر ز خلق و چو عنقا قياس کار بگير
همان حکايت زردوز و بورياباف است حديث مدعيان و خيال همکاران
نگاه دار که قلاب شهر صراف است خموش حافظ و اين نکته‌هاي چون زر سرخ