به تيغم گر کشد دستش نگيرم

شاعر : حافظ

وگر تيرم زند منت پذيرم به تيغم گر کشد دستش نگيرم
که پيش دست و بازويت بميرم کمان ابرويت را گو بزن تير
بجز ساغر که باشد دستگيرم غم گيتي گر از پايم درآرد
که در دست شب هجران اسيرم برآي اي آفتاب صبح اميد
به يک جرعه جوانم کن که پيرم به فريادم رس اي پير خرابات
که من از پاي تو سر بر نگيرم به گيسوي تو خوردم دوش سوگند
که گر آتش شوم در وي نگيرم بسوز اين خرقه تقوا تو حافظ