صنما با غم عشق تو چه تدبير کنم

شاعر : حافظ

تا به کي در غم تو ناله شبگير کنم صنما با غم عشق تو چه تدبير کنم
مگرش هم ز سر زلف تو زنجير کنم دل ديوانه از آن شد که نصيحت شنود
در يکي نامه محال است که تحرير کنم آن چه در مدت هجر تو کشيدم هيهات
کو مجالي که سراسر همه تقرير کنم با سر زلف تو مجموع پريشاني خود
در نظر نقش رخ خوب تو تصوير کنم آن زمان کرزوي ديدن جانم باشد
دين و دل را همه دربازم و توفير کنم گر بدانم که وصال تو بدين دست دهد
من نه آنم که دگر گوش به تزوير کنم دور شو از برم اي واعظ و بيهوده مگوي
چون که تقدير چنين است چه تدبير کنم نيست اميد صلاحي ز فساد حافظ