حاصل کارگه کون و مکان اين همه نيست

شاعر : حافظ

باده پيش آر که اسباب جهان اين همه نيست حاصل کارگه کون و مکان اين همه نيست
غرض اين است وگرنه دل و جان اين همه نيست از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
که چو خوش بنگري اي سرو روان اين همه نيست منت سدره و طوبي ز پي سايه مکش
ور نه با سعي و عمل باغ جنان اين همه نيست دولت آن است که بي خون دل آيد به کنار
خوش بياساي زماني که زمان اين همه نيست پنج روزي که در اين مرحله مهلت داري
فرصتي دان که ز لب تا به دهان اين همه نيست بر لب بحر فنا منتظريم اي ساقي
که ره از صومعه تا دير مغان اين همه نيست زاهد ايمن مشو از بازي غيرت زنهار
ظاهرا حاجت تقرير و بيان اين همه نيست دردمندي من سوخته زار و نزار
پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست نام حافظ رقم نيک پذيرفت ولي