حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

شاعر : حافظ

آري به اتفاق جهان مي‌توان گرفت حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت افشاي راز خلوتيان خواست کرد شمع
خورشيد شعله‌ايست که در آسمان گرفت زين آتش نهفته که در سينه من است
از غيرت صبا نفسش در دهان گرفت مي‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوي دوست
دوران چو نقطه عاقبتم در ميان گرفت آسوده بر کنار چو پرگار مي‌شدم
کتش ز عکس عارض ساقي در آن گرفت آن روز شوق ساغر مي خرمنم بسوخت
زين فتنه‌ها که دامن آخرزمان گرفت خواهم شدن به کوي مغان آستين فشان
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت مي خور که هر که آخر کار جهان بديد
کان کس که پخته شد مي چون ارغوان گرفت بر برگ گل به خون شقايق نوشته‌اند
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت حافظ چو آب لطف ز نظم تو مي‌چکد