گفتا برون شدي به تماشاي ماه نو

شاعر : حافظ

از ماه ابروان منت شرم باد رو گفتا برون شدي به تماشاي ماه نو
غافل ز حفظ جانب ياران خود مشو عمريست تا دلت ز اسيران زلف ماست
کان جا هزار نافه مشکين به نيم جو مفروش عطر عقل به هندوي زلف ما
آن گه عيان شود که بود موسم درو تخم وفا و مهر در اين کهنه کشته زار
از سر اختران کهن سير و ماه نو ساقي بيار باده که رمزي بگويمت
از افسر سيامک و ترک کلاه زو شکل هلال هر سر مه مي‌دهد نشان
درس حديث عشق بر او خوان و ز او شنو حافظ جناب پير مغان مامن وفاست