يا رب سببي ساز که يارم به سلامت

شاعر : حافظ

بازآيد و برهاندم از بند ملامت يا رب سببي ساز که يارم به سلامت
تا چشم جهان بين کنمش جاي اقامت خاک ره آن يار سفرکرده بياريد
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت فرياد که از شش جهتم راه ببستند
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت امروز که در دست توام مرحمتي کن
ما با تو نداريم سخن خير و سلامت اي آن که به تقرير و بيان دم زني از عشق
کاين طايفه از کشته ستانند غرامت درويش مکن ناله ز شمشير احبا
بر مي‌شکند گوشه محراب امامت در خرقه زن آتش که خم ابروي ساقي
بيداد لطيفان همه لطف است و کرامت حاشا که من از جور و جفاي تو بنالم
پيوسته شد اين سلسله تا روز قيامت کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ