خنک نسيم معنبر شمامه‌اي دلخواه

شاعر : حافظ

که در هواي تو برخاست بامداد پگاه خنک نسيم معنبر شمامه‌اي دلخواه
که ديده آب شد از شوق خاک آن درگاه دليل راه شو اي طاير خجسته لقا
هلال را ز کنار افق کنيد نگاه به ياد شخص نزارم که غرق خون دل است
مگر تو عفو کني ور نه چيست عذر گناه منم که بي تو نفس مي‌کشم زهي خجلت
سپيده دم که صبا چاک زد شعار سياه ز دوستان تو آموخت در طريقت مهر
ز تربتم بدمد سرخ گل به جاي گياه به عشق روي تو روزي که از جهان بروم
که حافظ تو خود اين لحظه گفت بسم الله مده به خاطر نازک ملالت از من زود