تو را که هر چه مراد است در جهان داري

شاعر : حافظ

چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري تو را که هر چه مراد است در جهان داري
که حکم بر سر آزادگان روان داري بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
ميان مجمع خوبان کني ميانداري ميان نداري و دارم عجب که هر ساعت
سوادي از خط مشکين بر ارغوان داري بياض روي تو را نيست نقش درخور از آنک
علي الخصوص در آن دم که سر گران داري بنوش مي که سبکروحي و لطيف مدام
مکن هر آن چه تواني که جاي آن داري مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما
به قصد جان من خسته در کمان داري به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست
که سهل باشد اگر يار مهربان داري بکش جفاي رقيبان مدام و جور حسود
برو که هر چه مراد است در جهان داري به وصل دوست گرت دست مي‌دهد يک دم
چه غم ز ناله و فرياد باغبان داري چو گل به دامن از اين باغ مي‌بري حافظ