بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالي

شاعر : حافظ

خوش باش زان که نبود اين هر دو را زوالي بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالي
آيد به هيچ معني زين خوبتر مثالي در وهم مي‌نگنجد کاندر تصور عقل
هرگز به عمر روزي روزي شود وصالي شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
وان دم که بي تو باشم يک لحظه هست سالي آن دم که با تو باشم يک سال هست روزي
کز خواب مي‌نبيند چشمم بجز خيالي چون من خيال رويت جانا به خواب بينم
شد شخص ناتوانم باريک چون هلالي رحم آر بر دل من کز مهر روي خوبت
زين بيشتر ببايد بر هجرت احتمالي حافظ مکن شکايت گر وصل دوست خواهي