گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني

شاعر : حافظ

چون نيک بديدم به حقيقت به از آني گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني
اي خسرو خوبان که تو شيرين زماني شيرينتر از آني به شکرخنده که گويم
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه
چون سوسن آزاده چرا جمله زباني صد بار بگفتي که دهم زان دهنت کام
ترسم ندهي کامم و جانم بستاني گويي بدهم کامت و جانت بستانم
بيمار که ديده‌ست بدين سخت کماني چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
آن را که دمي از نظر خويش براني چون اشک بيندازيش از ديده مردم